اونهایی که دلشون روانه شد برای ماهم دعا کنند شاید نصیب من رو سیاه هم بشه دیدن گنبد و گل دسته ی اقا.میدونم ما که لیاقت نداریم کنار شش گوسه بشینیم اما آرزوش رو داشتن که گناه نیست
از همگی دوستان التماس دعا داریم
حاجیان رفتند یکسر در منا
پس چرا رفته سوی کرببلا
او به جای موی سر سر میدهد
قاسم و عباس و اکبر می دهد
سعی حج او صفا با خنجر است
مروه اش قبر علی اصغر است
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: "من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید"، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او به طور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دو بار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند؟ مرد دوم پاسخ می دهد: "من شیطان هستم." مرد اول با شنیدن این جواب جا می خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: "من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد شهر تان را ببخشد. به این خاطر شمارا تا مسجد همراهی کردم!
منبع:zibabin.blogfa.com
یه روز یه ترکه:
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان. ؛ . خیلی شجاع بود، خیلی نترس. ؛ . یکه و تنها جلوی زورگویی استبداد ایستاد . جونش رو گذاشت کف دستش و فداکاری کرد، برای ایران
یه روز یه رشتیه:
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛ . برای مهار کردن استبداد تلاش کرد، . اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.
یه روز یه عربه:
اسمش علی هاشمی بود ؛ سردار هور؛ جونش و فدای آرمانهاش کرد. فدای سرزمینش.
یه روز یه لره:
اسمش آریوبرزن بود. جانانه جلوی متجاوزان به این میهن ایستاد و جونش و فدای میهنش کرد.
یه روز یه اصفهانیه :
اسمش حسین خرازی بود، سردار جبهه های جنوب. جنگید و خودش رو فدا کرد تا بیگانه به من وتو زور نگه.
یه روز ما همه با هم بودیم. ، . ترک و رشتی و عرب و لر و اصفهانی ! .جلوی همه ی زورگویان دنیا ایستادیم تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند . و تصمیم گرفتند که قفل دوستی ما رو بشکنند. ؛ . حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، . به همدیگه می خندیم، . و چه شادی بدی !
منبع:zibabin.blogfa.com
پاسخ علامه طباطبائی به این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم
برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید لازم است همتی برآورده، توبه ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار می شوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید، رضای خدا - عز اسمه - را مراعات خواهم کرد. آن وقت در سر هر کاری که می خواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید. این رویّه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال سخت و در ذائقه نفس تلخ می باشد ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیکم.
محمد حسین طباطبایی
منبع:خبرآنلاین به نقل از تبیان
سلام . شرمنده که خیلی دیر آپ می کنم .
حاج مهدی سماواتی رو خیلی با نوای ملکوتیش میشناسند.خودم من کلی با دعای کمیلش کیف می کنم.دعا کنید و ما رو هم دعا کنید.
منبع:ذاکرین
زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟
گرچه آهو نیستم، اما پر از دلتنگیم
ضامن چشمان آهوها، به دادم می رسی؟
از کبوترها که می پرسم نشانم می دهند
گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟
ماهی افتاده بر آبم، لبالب تشنگی
پهنه ی آبی ترین دریا، به دادم می رسی؟
ماه نورانی شبهای سیاه عمر من
ماه من، ای ماه من، آیا به دادم می رسی؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا، به دادم می رسی؟
بازهم مشهد، مسافرها، هیاهوی حرم
یک نفر فریاد زد: آقا به دادم می رسی؟
سپس برای توجّه نفوس به عظمت باهرهی خویش، قسمتی از عنایات خود را بهمردم گوشزد میفرماید:
«و هو الّذی أنشأَ لکم السّمعَ و الأَبصرَ و الأَفئِدَة...»(78)
آن خدایی که من، شما را به سوی او دعوت میکنم، کسی است که برای شما چشم و گوش و دل، سه رکن درک دلایل را آفرید و به شما نیروی تفکّر و تدبّر داد که بر موجودات دیگر مزیّتی داشته باشید؛ ولی شما قدر این نعمتهای پرارزش را ـکه فقدان هر یک، پدید آورندهی مشقّتهای زندگی است ـ نمیدانید:
«...قلیلاً ما تشکرونَ»(78)
سپاسگزاریتان کم و اندک و یا هیچ است.
«و هو الّذی ذرأکُم فِی الأرض و إلیه تُحشرونَ»(79)
او کسی است که شما را در زمین پدید آورد. مراحلی را که قبل از استقرار در رحم مادران خود پیمودید به اراده و قدرت او بود. ایجاد شما به قدرت بیحدّ او ممکن شد و بازگشت شما هم در سرای آخرت به سوی اوست و در سرای آخرت، در مقابل اعمال خویش مأجور یا معاقب خواهید بود.
«و هو الّذی یُحیی و یُمیتُ و له اختلفُ الّلیْلِ و النّهار أفلاتعقلونَ»(80)
او کسی است که حیات و ممات به قدرت اوست. او در ارحام مادران، شما را حیات بخشید و پس از انقضای آجال[1]شما را میمیراند. رفت و برگشت شب و روز، زیادت و نقصان لیل و نهار به وضع منظّم و یکنواخت، از پرتو قدرت بیحدّ اوست. آیا نیروی تفکّر خود را به کار نمیاندازید تا درک کنید برای تمام این تغییرات، صانع و پدیدآوری است که پرستش و خدایی سزاوار اوست و عبادت، خاصّ ذات او میباشد؟
* * *
بل قالوا مثلَ ما قال الأوّلونَ(81) قالوا أءِذا متنا و کنّا تراباً و عظماً أءِنَّا لَمَبعوثونَ(82) لقد وعدنا نحن و ءاباءُنا هـذا من قبلُ إنْ هـذا إلاّ اسطیر الأوّلینَ(83)قل لِمَن الأرض و من فیها إنْ کنتم تعلمون(84)سَیَقولون لِلّه قلْ أفلاتذکّرونَ(85)قل من ربّ السمـوت السّبع و ربّ العرشِ العظیم(86)سیقولون لِلّه قلْ أَفلاتتّقونَ(87) قل من بیده ملکوت کلّ شیء و هو یُجیر و لایُجارعلیه إن کنتم تعلمون(88)سیقولون لِلّه قُلْ فَأَنّی تُسحرونَ(89) بل أتینهم بالحقّ و إنّهم لَکَـذبونَ(90)
81. بلکه مانند آنچه پیشینیان ایشان گفته بودند، اینان گفتند.
82. گفتند: آیا وقتی که بمیریم و خاک و استخوانهایی شویم، آیا برانگیختهنشدگان خواهیمبود؟[انکار قیامت را به صورت استفهام بیان کردند.]
83. البته این زنده شدن را به ما و به پدرانمان از پیش وعده دادهاند. این جز افسانههای مردم پیشین نیست!
84.[ای پیامبر، به منکران] بگو: این زمین و هر که در آن است از آنِ کیست؛ اگر داناهستید؟
85. به زودی خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو پس چرا پند نمیگیرید؟
86. بگو: پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟
87. به زودی خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس چرا[از عذاب خدا]نمیترسید؟
88. بگو: کیست که ملکوت هر چیزی به دست اوست و او پناه میدهد و پناه داده نشود، اگر داناهستید؟
89. خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس از کجا و چگونه افسون میشوید[وفریبمیخورید؟]
90. بلکه حقّ را برای ایشان آوردیم و مسلّماً آنان[در این نسبتها که به خدا میدهند]دروغمیگویند.
91. خدای متعال هیچ فرزندی نگرفت و با او هیچ خدایی نیست[اگر با خدایی او در عالمهستی شریکی بود] در آن هنگام آنچه را آفریده بود میبرد[ومخلوقش را بهخوداختصاص میداد] و برخی از خدایان بر برخی دیگر برتری میجُستند؛ خدای بلند پایه، از آنچه ایشان او را به آن از فرزند و همتا و مانند میستایند و وصف میکنند، منزّه است.
92.[آن خدایی که] به پنهان و آشکار داناست؛ پس خداوند از آنچه شریک او میگیرند برتر است.
93. پروردگارا، بگو: اگر آن عذابی را که به ایشان وعده دادهاند به من مینمایانی،
94. پروردگارا، پس مرا قرین گروه ستمکاران قرار مده.
95. همانا ما تواناییم که عذابی را که به ایشان وعده دادهایم به تو بنمایانیم.
96.[خصلت] بد را به خصلتی که نیکوست برطرف کن و ما به آنچه وصف میکنند داناتریم.
97. و بگو: پروردگارا، از وسوسههای شیاطین به تو پناه میبرم.
98. و پناه میبرم به تو ای پروردگار از اینکه شیاطین در اطراف من حاضر شوند.
99. تا آنگاه که مرگ، یکی از ایشان را فرا رسد[از روی تحسّر] گوید: پروردگارا! مرا بازگردانید.
100. شاید من در عوض آنچه باز گذاردم کرداری شایسته انجام دهم! هرگز بازگشتی نخواهند داشت. البته این کلمه[ فقط یک]سخنی است که آن شخص[از روی حسرت،]گویندهی آن است و از پیش روی ایشان برزخی است[واسطهای است میان دنیا و آخرت که آن قبر است و در آن جا خواهند بود] تا روزی که برانگیخته شوند.