صدیق دشتی:
میرزا ابراهیم دشتی متخلص به((صدیق)) فرزند(ملاحسن میرزا) در سال 1313 هجری قمری در روستای کلل دشتی متولد شد.در دوران کودکی در خدمت پدرش بود و فارسی و قرائت قرآن مجید فرا گرفت.پس از آن به روستای میانخره که در آن زمان دارالعلم کوچکی بود رفت و چند سال به فرا گرفتن ادبیات فارسی،عربی،لغت و فنون شعر پرداخت. چون از استعداد سرشاری برخوردار بود،در زبان عربی و علوم ادبیه فارسی پیشرفت چشم گیری نمود.
وی نقش موثری در قیام جنوب هم داشته است.
او پس از جنگ به بوشهر رفت و معلم مدرسه سعادت شد،سپس به مدیریت و ناظمی دبستان فردوسی بوشهر منصوب گردید. وی شاعری زبردست و نویسنده ای ماهر بود و میان وی و میرزاده عشقی شباهت هایی وجود دارد چنان که به روایت آقای نبوی:
((صدیق همچون میرزاده عشقی حساس،انعطاف پذیر و بی باک بود. اشعارش همچون شعر عشقی بوی خون می دهد همانند او می غرد،از خرابی وطن و فساد حاکم بر اوضاع شکوه و ناله می کند.به سن و سال عشقی زندگی را بدرود می گوید و مانند او با تجربه حیات را به پایان می رساند.))
وی در سال 1338 هجری قمری به مرض سل مبتلا گردید جهت معالجه به شیراز رفت و در یکی از حجره های ((مدرسه منصوریه))اقامت نمود.پس از معالجه به بوشهر بازگشت و به شغل سابق خود که مدیریت دبستان فردوسی بود ادامه داد اما دوباره در سال 1342 هجری قمری به مرض ((مبطقه)) مبتلا گشت و ((آزپاروی))،طبیب یونانی مرض وی را از روی نا آگاهی مالاریا تشخیص داد و داروی عوضی به وی تجویز نمود و سرانجام بر اثر همین بیماری در سال 1342 هجری قمری وفات نمود.
از او مقالاتی در نامه عصر آزادی شیراز و مجله ایرانشهر به چاپ رسیده.
مسمطی به نام مسمط وطنیه دارد که چنین است:
در طرف چمن باز وزان باد بهار است وز سبزه و گل باغ پر از نقش و نگار است
شمشاد به رقص از اثر بانگ هزارست امسال نکوتر بسی از پار و پرار است
دیگر نه گه صبر و نه هنگام قرار است کآ ثار طرب گشته ز گلزار پدیدار
ایام تماشای بهار و لب کشت است نه گاه گرفتار در دیر و کنشت است
خاموشی امروز بسی نادر و زشت است کز سبزه چمن یکسره چون سبز بهشت است
هنگام طرب با صنمی حور سرشت است مصری صنمی صورت او غیرت گلنار
گل جای نموده به یکی سبزه عماری بر داشته بلبل ز غمش ناله و زاری
آیات طرب گشته هویدا و صحاری لکن چه نشاط از نفس باد بهاری
آن را که نشست است به دل خنجر کاری از دست جفای فلک و دهر دل آزار
گر خیمه فکن سایه ابر است به بستان ور باغ شد آراسته چون روی عروسان
گر غیرت فردوس بود رشک گلستان ما را چه نشاط است که یکسر شده ویران
از باد خزان گلشن ما کشور ایران
افسوس که زین باغ به جا نیست به جز خار
...........................................................................................................................................
با سلام خدمت شما دوست عزیز
این عید بزرگ شیعیان,عید ولایت و امامت بر شما مبارک
حسینیه خیمه گاه عاشقان ثار الله روستای میانخره میزبان ولایت مداران و شیعیان حضرت علی(ع) میباشد
از شما دوست عزیز دعوت بعمل می آید که در این جشن بزرگ شرکت نمایید
زمان:چهارشنبه3/9/89 بعد از نماز مغرب و عشا
مکان:شهرستان بزرگ دشتی روستای میانخره حسینیه عاشقان ثارالله
به نام خداوند هستی بخش
ملا حسن کبگانی:
با عرض سلام و خسته نباشید به شما خوانندگان عزیز و بزرگوار و همراهان همیشگی وبلاگ هکال(دشتی در آیینه تاریخ)
این بار هم تصمیم گرفته ام شما خوانندگان عزیز را با یکی دیگر از بزرگان سرزمین دشتی بزرگ آشنا نمایم.
ملا حسن کبگانی،فاضل،اندیشمند و آخوند دانشمند مرحوم ملا حسن کبگانی در سال 1240 در روستای هدکو متولد گردید.ایشان بعد از طی تحصیلات ابتدایی به نجف اشرف مشرف و نزد اساتیدی مبرز مانند آیت الله ایروانی و شیخ عبدالجبار به مدت شش سال کسب علم نمود و به منطقه دشتی مراجعت کرد.مدتی را در خورموج گذرانید که معاصر محمد خان دشتی بود، و بعد رنجشی پیدا نموده و به جانب جم رهسپار می گردد.اندک زمانی هم در بوشهر زندگی می نماید ولی هوای گرم و مرطوب بوشهر مناسب باب طبع شاعر نبوده باز به جم مراجعت می نماید. سال وفاتش بنا بر مرثیه ای که سدید السلطنه بندرعباسی در وفات ایشان سروده 1310ه ق است.
در سال ده هزار و سیصد از دار فنا قدم برون زد
چون گشت غریق بحر سرمد تاریخ غریق نیزش آمد
وفات ایشان در گلوقلات جم واقع شده است. فرصت الدوله شیرازی می گوید:گر کبگانی در سلک تجار بود ولی در ملک فضل عالیمقدار و از علمای بنام دشتی بود و در شعرمحمود تخلص می نمود.
محمود هم در شعر عربی و هم در فارسی طبع آزمایی کرده است. تضمین شعر عمرو بن عاص از زیباترین اشعار عربی اوست. چند دو بیتی از ایشان را تیمناً ذکر می نماییم:
سرم بی تو اگر بر بالش آید چو نی از بند بندم نالش آید
ز هجران تو جای اشک چشمم ز مژگان پاره های آتش آید
* * *
ز وصل مه از بیم هجران در ملالم زهجران شاد زامید وصالم
بسان ز بعد و قرب خورشید گهی بدر هستم و گاهی هلالم
منبع:دشتی درآیینه تاریخ 1
حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج سید محمد آخرین فرزند سید علی اکبر و پدر آیت الله سید علی نقی دشتی میانخره ای در حدود 165 سال پیش مطابق با سال1322 ه.ق در روستای درازی از توابع شهرستان دشتی از استان بوشهر دیده به جهان گشود و مادرش بی بی حوریه دختر میر عبدالعلی بزرگ سادات چاوشی،درازی و چارک میباشد.او در اوایل کودکی همراه خانواده خود به روستای حیدری آمده و درآن روستا قرآن را نزد پدر بزرگوارشان فرا گرفت و پس از آن به روستای میانخره پایین آمده و در آنجا اقامت نموده است و در همین روستا درس علوم فقه دینی که در آن زمان دارالعلمی که به وسیله پدر بزرگوارشان در روستای میانخره تشکیل شده بود بهره ها برد. اما طولی نکشید که پدر ایشان سید علی اکبر دیده از جهان فرو بست و همه اقوام و اقارب و فرزندانش بویژه حاج سید محمد که در آن زمان جوانی خوش ذوق و با تقوا بود را یتیم نمود. اما مرحوم حاج سید محمد هیچگاه از زندگی و فراگیری علم و دانش و خودسازی معنوی دلسرد نشده و با دائر شدن دارالعلمی که توسط برادران بزرگتر در روستای میانخره تاسیس شده بود به فراگیری علم ادامه داد و به درجه والایی دست یافت. چشمه سار علمش هیچگاه از گرد خاشاک و ناهنجاری های مردم کدورت نگرفت و با تهذیب نفس دامن تقوی و طهارتش دستخوش امیال و هواهای نفسانی و مال و مقام دنیا قرار نگرفت،تا آنجایی که صاحب کرامات شد و مردم به نام مبارک وی سوگند یاد می کردند. وی در طول عمر پر برکت خود توفیق یافت به همراه برادران خود با سختی و مشقات فراوان به زیارت مکه مکرمه تشرف یابد و اعمال حج ابراهیمی را به نحو احسن واکمل بجا آورد.
مرحوم حاج سید محمد با پیروی از سنت جدش با دختر دائیش بی بی مرضیه ازدواج نمود که او نیز زنی بسیار با تقوی و عفیفه و مادری دلسوز و مهربان بود و همیشه ایام دائم الوضوء بود که از او فرزندی همچون آیت الله حاج سید علینقی دشتی میانخره ای که به روزگار خود بی نظیر در علم فقه و اصول و رعایت زهد و تقوی بود بوجود آمد.حاج سید محمد تمامی فرزندان خود را در مدرسه علمیه ای که به کمک برادران خود تشکیل داده بود به تحصیل گماشت.
مرحوم حاج سید محمد از نظر علوم دین اسلام و اصول فقه بی نظیر بوده است تا آنجایی که حاشیه بر رساله مرحوم حاج سید عبدالحسین لاری نوشته و نظریه خود را در آن درج نموده است.
حاج سید محمد پس از گذراندن 85 سال عمر پربرکت به جنات یدخلونها نهاد.
از کسانی که در آن روزگار و موقع فوت ایشان زنده بوده اند گفته می شود و البته بنده هم از پدر بزرگم که در آن روزگار بوده است شنیده ام که وقتی که مرحوم حاج سید محمد به رحمت خدا میروند در شب اول قبرشان که روستای میانخره را سکوتی دردناک فرا گرفته بود از دور و بر قبر ایشان تا اوج آسمان صدای کلمه ی طیبه((لا اله الا الله)) به گوش می خورد و تا به امروز هم این داستان بر سر زبان های مردم منطقه است
وسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
نام: سید مصطفی
نام خانوادگی: حسینی دشتی
تاریخ تولد:1313
محل تولد: روستای گنخک شهرستان دشتی
فقیه عالی قدر، آیت الله سید مصطفی حسینی دشتی فرزند سید عبدالله در سال 1313 در روستای گنخک از توابع شهرستان دشتی در استان بوشهر متولد شد. ایشان در 14 سالگی به همراه پدر بزرگوارشان به منظور کسب علوم دینی به نجف اشرف مهاجرت نمود و درمدت 18 سال در آن شهر به فراگیری علوم دینی از علمای آن شهر مشغول شد. سپس مرحله ی خارج فقه واصول را درمحضر آیت الله خویی سپری کرد وبه موطن خویش بازگشت. ایشان بنا به دستور آیت الله سید محسن حکیم به مدت یکسال ونیم در خورموج به تبلیغ دین اقدام نمود. در سال 1345ش به بندر بوشهر آمد و با همیاری عده ای از خیرین به مرمت مسجد جامع عطار پرداخت وبه مدت 15 سال خود امامت جماعت آن را برعهده داشت که تا به امروز نیز به صورت پراکنده عهده دار آن بوده است.ایشان در جهت دهی جریانات مربوط به انقلاب اسلامی در بوشهر نقش موثری را بر عهده داشت که همین امر موجب شد به شدت تحت نظر سازمان ساواک قرار گیرد.
آیت الله حسینی دشتی در سال 1361 به قم مهاجرت نمود و به مطالعه وتحقیق پرداخت. مهمترین و جاودان ترین اثر ایشان مجموعه دایره المعارف جامع اسلامی تحت عنوانمعارف و معاریف است
و هم اکنون هم قرآن کریم به ترجمه رسانده است که در خورموج نزد نوشت افزار امام خمینی(ره) بفروش میرسد.
منبع:http://khenizi.blogfa.com/
نظم پارسی و تازی اشعار مرحوم حاج سید علینقی دشتی میانخره ای
با سلام خدمت شما دوستان، خوانندگان و همراهان همیشگی وبلاگ هکال(دشتی در آیینه تاریخ)
اینبار شما را با نمونه های از اشعار عربی و فارسی سروده حاج سید علینقی دشتی میانخره ای آگاه خواهیم کرد.
خوانندگان با مطالعه و دقت پی به قدرت و سلطه سراینده می برند و اطلاع وی بر فنون و صنایع شعری و محسنات لفظی و معنوی و دیگر مراحل کمال کلام منظوم او آگاه خواهند شد.
موردی از فصاحت و بلاغتش که در ترجمه بیت شعری منسوب به امیرالمومنین(ع)به کار رفته نقل می شود:
((یَقوُلوُن اِنّ الموتَ صَعب عَلَی الفتی مَفارقه الاحباب وَ اللهِ اَصعَبُ))
منسوب به حضرت علی(ع)
ترجمه:گویند که مرگ بر جوان سخت بود – به خدا که فراق دوستان سخت تر است.
سید علینقی دشتی میانخره ای
مقایسه بیت اصل با بیت ترجمه از جهاتی چند در خور تامل و دقت است ترتیب و تعداد کلمات و معنا تقریباً بدون کم و زیاد اعجاب بر می انگیزد و از نوع شعر سهل و ممتنع است.
و یک شعر هم تقدیم می کنیم به شما خوانندگان از مرحوم سید علینقی دشتی میانخره ای که این اشعار را از زبان حضرت زینب(س) سروده است:
الا یا صَحب بالله اسعدوُنی در این مشکل کنیدم رهنمونی
به میر کاروان از من بگویید که این جا از شترها بار گیرید
مرا انسی به جان زین سرزمین است که جانانی در این گویا مکین است
شتربانا خدایا زاریم بین تن پر سوز بی غم خواریم بین
چه خارم خاک این بگرفته دامان یقین از من گلی اینجاست پنهان
ز بوی این گلم رفته ز سر هوش که از خود گشته ام یکسر فراموش
در اینجا مدتی گل بود یارم ز وصلش بود خرم روزگارم
مرا منزلگهی خوش بود این جا همه سرو و گل و شمشاد رعنا
کنون جای گلم بر چشم خار است خس و خاشاک جای نوبهار است
انتقاد و پیشنهادات شما ما را در این کار موفق می کند منتظر هستیم
((سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن))
چند نفر بیشتر نبودند و همین مسیحیان انگشت شمار افراطی با پاره کردن کتاب مقدس مسلمانان و آتش زدن آن در برخی شهرهای آمریکا پروژه اسلام هراسی را که از زمان حادثه 11 سپتامبر شروع شده، پر رنگ تر کردند.
به گزارش خبرگزاری ها، تعداد اندکی از مسیحیان افراطی در نهمین سالگرد حادثه 11 سپتامبر مقابل کاخ سفید صفحاتی از قرآن کریم را پاره کردند و در نیویورک یک نفر از مخالفان ساخت مسجد در محل سابق مرکز تجارت جهانی چند برگ از کلام الله مجید را آتش زد.
بر پایه این گزارش در شهر«تنسی» دو کشیش پروتستان دو نسخه قرآن کریم را به آتش کشیدند.
این مسیحیان افراطی اقدام خود را نوعی همبستگی با قربانیان حوادث 11 سپتامبر عنوان کرده اند.
در حالی که ده ها عکاس، خبرنگار و تصویربردار در آمریکا مراسم بی احترامی به قرآن را پوشش خبری می دادند ولی به جز چند نفر از حاضران در مقابل کاخ سفید کسی دیگر به این گروه کوچک توجهی نشان نداد.
پلیس آمریکا نیز علی رغم حضور خود فقط اقدام به یادداشت کردن نام افراد این گروه کوچک کرد و هیچ گونه دخالتی برای جلوگیری از بی احترامی آنها به قرآن کریم نکرد.
اقدام گروه های مسیحی افراطی در حالی صورت گرفت که «تیری جونز» کشیش هتاک آمریکایی در پی اعتراض جهانی از دعوت قبلی خود مبنی بر قرآن سوزی عقب نشینی کرده بود.
بسیاری از مردم آمریکا ضمن مخالفت با این اقدامات ضد اسلامی بر این اعتقادند که تندروهای افراطی حوادث 11 سپتامبر را بهانه ای برای اقدمات نژادپرستانه علیه مسلمانان قرار داده اند.
بسیاری از تحلیلگران مسائل سیاسی در جهان بر این باورند که مطرح شدن موضوع برگزاری مراسم «قرآن سوزی» طرحی از پیش تعیین شده است که صهیونیست ها از آن حمایت می کنند و هدف آنها پیشبرد پروژه اسلام ستیزی و ترویج اسلام هراسی است که از زمان حادثه 11 سپتامبر شروع شده است.بسیاری از تحلیلگران منطقه معتقدند که فاجعه قرآن سوزی آخرین تیر ترکش صهیونیست ها برای ایجاد تفرقه میان مسیحیان و مسلمانان است که قطعا با هوشمندی مسلمانان و مسیحیان این توطئه نیز با شکست مواجه خواهد شد.
به اعتقاد این تحلیلگران، این نوع حرکات، مذبوحانه در حقیقت نشانه عجز صهیونیست ها و در حقیقت اعلام شکست صهیونیست ها و آمریکا مقابل اسلام است.
در حقیقت کسانی هستند که می خواهند میان مسلمانان و مسیحیان کینه توزی ایجاد کنند و حتی رابطه رئیس جمهور آمریکا با کشورهای اسلامی را نیز بر هم بزنند. به اعتقاد این تحلیلگران این صهیونیست ها هستند که بازیگران اصلی این نوع حرکات ضداسلامی به شمار می روند.نکته حائز اهمیت این است که 9 سال پس از حادثه 11 سپتامبر مسئولان آمریکایی هنوز موفق نشده اند که اثبات کنند این حادثه را کسان دیگری غیر از خود آمریکایی ها انجام داده اند.میلیون ها مقاله و کتاب در این باره نوشته شده که حادثه 11 سپتامبر را خود مسئولان آمریکایی با همکاری صهیونیست ها انجام داده اند و لذا برای پوشاندن مجرمیت خود در این حادثه سعی می کنند با حمایت از مراسم «قرآن سوزی» افکار عمومی جهان را در قبال این حادثه منحرف سازند.
کارشناسان در اثبات ادعای خود می گویند این حادثه نمی تواند کار افرادی مثل بن لادن و یا ملاعمر باشد چرا که این دو نفر دست پرورده سازمان «سیا» بودند و مسئولان آمریکایی از آنها برای مقابله با شوروی سابق استفاده کردند و در حقیقت این افراد با دلارهای عربستان و آمریکا پرورش یافتند و به همین دلیل حادثه 11 سپتامبر نمی تواند کار این افراد تربیت شده باشد.
توطئه جدید صهیونیست ها برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و مسیحیان با واکنش هایی در جهان روبه رو شده است.
در این حال کاردینال «نصرالله صفیر» رهبر مذهبی مسیحیان مارونی لبنان گفته است، آتش زدن قرآن موجب درگیری خونین میان اسلام و مسیحیان خواهد شد و این امر خواسته هیچ کس نیست.
به گفته وی، رهبران دینی مسلمان و مسیحی لبنان مراسم آتش سوزی را محکوم کرده و آن را مخالف ارزش های ادیان آسمانی می دانند.
آتش زدن قرآن را به امام زمان(عج) و نائب برحقش مقام معظم رهبری امام خامنه ای و تمام مسلمین جهان تسلیت عرض می نماییم
تقدیم به مومنان تقدیم به عاشقان تقدیم به دلسو ختگان تقدیم به دیوانگان تقدیم به منتظران |
درد دل با امام زمان علیه السلام |
|
لیوان آب صدای زیبای آبشار نقره ای را با همین گوشهای تیزم می شنوم0 گویی که قطره قطره اش برایم حکم یک دریا دارند،صدایشان کردم آمدند وبرایم یک جام از آب گوارا آوردند،گفتم:مگر خودتان تشنه نیستید گفتند ما سیرابیم،اما تو هنوز رودخانه دلت کویر است،لیوان را گرفتم،نوشیدم آن را،گوارا بود وبه دلم نشست ودر همان لحظه دیدم صدایی دگر نمی شنوم،هر چه نگاه کردم آن همان قطرات آب را ندیدم، گفتم خدایا جرا اینگونه مرا تنها گذاردند0 چرا اینگونه سیراب شدم،اما مرا خواب کردند ورفتند،صدایی شنیدم0 به سویش دویدم ورسیدم،آریٍ،آری،این همان آبشار است ورفتم یک لیوان را در کنار سنگ ریزه های آبشار دیدم،دویدم،دویدم،آنقدر که دوباره تشنه شدم اما دیدم نوری کنارم ایستاده ،گفتم که هستی!: گفت:همان کسی که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته ای،گفتم من لیاقت ندارم،چرا سراغم آمدی،گفت:پاک است دلت،اینگونه مگذار آلوده شوند،گفتم:چگونه،گفت مرا طلب کن،صدایم زن،گفت نمی رسد صدایم به گوشت،گفت رسیده،اما نه با آن لحنی که باید مرا طلب کنی،گفتم عشقم را چه کنم،گفت:عاشق باش،اما آنگونه که خودت می گویی بر سر جاده انتظار منتظرش باش0 این را گفت:واز جلوی چشمان سیاهم محو شد0 *فاطمه مردانی*ساغر |
2005/06/14 21:11
|
درد دل با امام زمان علیه السلام |
عکس شهدای دانشجوی شهر ستان کازرون |
بنام او که خالق یاس ونرگس استیا رب المهدی بحق المهدی اشف صدر المهدی بظهور الحجتای روح دعا سلام مهدی 1170 بهار وخزان گذشت ونیامدی0سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده0 عمری است که برای آمدنت بی قرارم0 یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم0 ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند0 آقا جان!حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند،حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد0 بیا وقرار دل بیقرارم شو0 بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن0 بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم0 تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا0 بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم0 یوسف فاطمه!کی طنین دلنواز انا بقیه ا000 تو از کعبه مقصود جانها را معطر می نماید0 کی کعبه به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گزارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد0 برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم0 آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم0 بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست!آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام0 نازنینم!تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امن یجیب منی 0 آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم 0 قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است0 کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس000 میدانی مرز انتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد0 حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید0 خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد0 پس بیا از پس کوچه های انتظار ،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است0 محبوبم!هر روز که میگذردبیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود0 عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده وکنون ای بهار عشق!می ترسم از خزان عمرترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟ یابن الزهرا!"لیت شعری أین استقرت بک النوی"0 کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت0 بنفسی أنت! به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت0 آقا جان! دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد0 کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟ کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند0 یاس سفیدم!بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد0 بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم0بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا000 دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد0 بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید0 آقا جان!بحق کوچه وچادر خاکی بیا،بیا که سید علی ماتنهاست وچاهی ندارد که غصه هایش را بااو در میان بگذارد0 بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمیند0 ای پیدا ترین پنهان من! تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم0 نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمها یت نمایم0 پس بیا که نذر خود را ادا کنم0 ای آفتاب عمر! تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم0 فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم0 در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم0 به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم0 به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم0 کاش می شد که خدا اجازه ظهورت می داد کاش می شد که در این دیار غربت ومیان موج غمها به سکوت سرد وسنگین رخصت خاتمه می داد کاش می شد جمعه ما شاهد ابروی زیبای تو می شد دیده نا قابل ما فرش کیسوی تو می شد کاش می شد انتظار منتظر بپایان رسد وهوا میزبان یاسها و نسترنها خاک پای مهدی زهرا شود کاش می شد تو هم از انتظار خسته شوی و برای فرج دعا کنی کاش می شد000 قربانت یاس سفید
|
درباره شهدا |
|
زندگینامه و وصیتنامه شهدای دانشجوی شهرستان کازرون با همکاری مسئول پژوهش و تحقیق بنیاد شهید کازرون |
مداحی مداحان اهل بیت درباره امام زمان |
|
علیمی : یا ابا صالح مددی طاهری :
|
|
EMAIL : CHESHM_ENTEZAR2008@YAHOO.COM
تقدیم به مومنان تقدیم به عاشقان تقدیم به دلسو ختگان تقدیم به دیوانگان تقدیم به منتظران |
درد دل با امام زمان علیه السلام |
|
لیوان آب صدای زیبای آبشار نقره ای را با همین گوشهای تیزم می شنوم0 گویی که قطره قطره اش برایم حکم یک دریا دارند،صدایشان کردم آمدند وبرایم یک جام از آب گوارا آوردند،گفتم:مگر خودتان تشنه نیستید گفتند ما سیرابیم،اما تو هنوز رودخانه دلت کویر است،لیوان را گرفتم،نوشیدم آن را،گوارا بود وبه دلم نشست ودر همان لحظه دیدم صدایی دگر نمی شنوم،هر چه نگاه کردم آن همان قطرات آب را ندیدم، گفتم خدایا جرا اینگونه مرا تنها گذاردند0 چرا اینگونه سیراب شدم،اما مرا خواب کردند ورفتند،صدایی شنیدم0 به سویش دویدم ورسیدم،آریٍ،آری،این همان آبشار است ورفتم یک لیوان را در کنار سنگ ریزه های آبشار دیدم،دویدم،دویدم،آنقدر که دوباره تشنه شدم اما دیدم نوری کنارم ایستاده ،گفتم که هستی!: گفت:همان کسی که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته ای،گفتم من لیاقت ندارم،چرا سراغم آمدی،گفت:پاک است دلت،اینگونه مگذار آلوده شوند،گفتم:چگونه،گفت مرا طلب کن،صدایم زن،گفت نمی رسد صدایم به گوشت،گفت رسیده،اما نه با آن لحنی که باید مرا طلب کنی،گفتم عشقم را چه کنم،گفت:عاشق باش،اما آنگونه که خودت می گویی بر سر جاده انتظار منتظرش باش0 این را گفت:واز جلوی چشمان سیاهم محو شد0 *فاطمه مردانی*ساغر |
2005/06/14 21:11
|
درد دل با امام زمان علیه السلام |
عکس شهدای دانشجوی شهر ستان کازرون |
بنام او که خالق یاس ونرگس استیا رب المهدی بحق المهدی اشف صدر المهدی بظهور الحجتای روح دعا سلام مهدی 1170 بهار وخزان گذشت ونیامدی0سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده0 عمری است که برای آمدنت بی قرارم0 یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم0 ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند0 آقا جان!حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند،حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد0 بیا وقرار دل بیقرارم شو0 بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن0 بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم0 تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا0 بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم0 یوسف فاطمه!کی طنین دلنواز انا بقیه ا000 تو از کعبه مقصود جانها را معطر می نماید0 کی کعبه به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گزارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد0 برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم0 آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم0 بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست!آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام0 نازنینم!تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امن یجیب منی 0 آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم 0 قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است0 کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس000 میدانی مرز انتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد0 حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید0 خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد0 پس بیا از پس کوچه های انتظار ،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است0 محبوبم!هر روز که میگذردبیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود0 عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده وکنون ای بهار عشق!می ترسم از خزان عمرترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟ یابن الزهرا!"لیت شعری أین استقرت بک النوی"0 کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت0 بنفسی أنت! به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت0 آقا جان! دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد0 کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟ کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند0 یاس سفیدم!بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد0 بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم0بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا000 دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد0 بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید0 آقا جان!بحق کوچه وچادر خاکی بیا،بیا که سید علی ماتنهاست وچاهی ندارد که غصه هایش را بااو در میان بگذارد0 بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمیند0 ای پیدا ترین پنهان من! تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم0 نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمها یت نمایم0 پس بیا که نذر خود را ادا کنم0 ای آفتاب عمر! تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم0 فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم0 در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم0 به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم0 به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم0 کاش می شد که خدا اجازه ظهورت می داد کاش می شد که در این دیار غربت ومیان موج غمها به سکوت سرد وسنگین رخصت خاتمه می داد کاش می شد جمعه ما شاهد ابروی زیبای تو می شد دیده نا قابل ما فرش کیسوی تو می شد کاش می شد انتظار منتظر بپایان رسد وهوا میزبان یاسها و نسترنها خاک پای مهدی زهرا شود کاش می شد تو هم از انتظار خسته شوی و برای فرج دعا کنی کاش می شد000 قربانت یاس سفید
|
درباره شهدا |
|
زندگینامه و وصیتنامه شهدای دانشجوی شهرستان کازرون با همکاری مسئول پژوهش و تحقیق بنیاد شهید کازرون |
مداحی مداحان اهل بیت درباره امام زمان |
|
علیمی : یا ابا صالح مددی طاهری :
|
|
EMAIL : CHESHM_ENTEZAR2008@YAHOO.COM