آخرین لحظات پیامبر(ص) و فاطمه(س)
فاطمه(س) در آخرین لحظات کنار بستر پیامبر(ص) حضور داشت. او خود را روی سینه حضرت انداخته بو و گریه میکرد. پیامبر(ص) چشمانش را باز کرد و فرمود: دخترم، تو بعد از من مظلوم و مستضعف خواهی شد. هر کس تو را آزار دهد مرا آزار داده و کسی که تو را به خشم آورد مرا به خشم آورده، و کسی که تو را خوشحال کند مرا خوشحال کرده، و کسی که به تو نیکی کن به من نیکی کرده، و کسی که به تو جفا کند به من جفا کرده، و کسی که به تو صله کند به من صله کرده، و کسی که از تو قطع کند از من قطع کرده، و کسی که با تو انصاف کند با من انصاف کرده، و کسی که با تو ستم کند به من ستم کرده؛ زیرا تو از منی و من از توام، تو پاره تن من و روح بین دو پهلوی من هستی. سپس فرمود: از کسانی از امتم که به تو ظلم کنند به خدا شکایت میکنم.
گریه های فاطمه(س) را پیامبر(ص) با یک جمله آرام کرد و آن را به تبسم مبدل نمود. فرمود: «فاطمه جان، تو اولین کسی از خاندانم هستی که به من ملحق میشود.»
پناه عالمى، درگاه زهراست
بشر حیران، ز قدر و جاه زهراست
صراط او، صراط المستقیم است
که راه رستگارى، راه زهراست
تمام نور خورشید نبوّت
نمایان از جمال ماه زهراست
على در شاهراه عشق و توحید
هماره همدم و همراه زهراست
شرف، این بس امیرالمؤمنین را
که مهرش در دل آگاه زهراست
به هرجا، شمع دانش، مى دهد نور
ز نور علم دانشگاه زهراست
ز سوز گفته «عجل وفاتى»
نمایان غصّه جانکاه زهراست
ز جور ظالمان، اظهار نفرت
به صبح و شام، اشک و آه زهراست
اگر مخفى بُود، قبرش عجب نیست
که رمز نام «سرّ اللّه» زهراست
صداى شیون از هر سو بلند است
که ختم عمر بس کوتاه زهراست
بیایید اى گُنهکاران، بگرییم
جلاى دل، غم دلخواه زهراس
(حسانا) مى کشد این غم على را
که او خانه، قربانگاه زهراست
حمله به خانه حضرت
«و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی». امام علی علیه السلام
خانه عایشه ماتم کده است. علی علیه السلام، فاطمه، عباس، زبیر، فرزندان فاطمه حسن، حسین دختران او زینب و ام کلثوم اشک می ریزند. علی به همکاری اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوی پیغمبر است. در آن لحظه های دردناک بر آن جمع کوچک چه گذشته است؟ خدا می داند. کار شستشوی بدن پیغمبر تمام شده یا نشده، بانگی به گوش می رسد: الله اکبر.
علی به عباس: عمو. معنی این تکبیر چیست؟ معنی آن اینست که آن چه نباید بشود شد. (?)
دیری نمی گذرد که بیرون حجره عایشه هم همه و فریادی به گوش می رسد. فریاد هر لحظه رساتر می شود: بیرون بیائید! بیرون بیائید! و گرنه همه تان را آتش می زنیم! دختر پیغمبر به در حجره می رود. در آن جا با عمر روبرو می شود که آتشی در دست دارد.
عمر! چه شده؟ چه خبر است؟ علی، عباس و بنی هاشم باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت کنند!
کدام خلیفه؟ امام مسلمانان هم اکنون درون خانه عایشه بالای جسد پیغمبر نشسته است. از این لحظه امام مسلمانان ابوبکر است. مردم در سقیفه بنی ساعده با او بیعت کردند. بنی هاشم هم باید با او بیعت کنند. و اگر نیایند؟ خانه را با هر که در او هست آتش خواهم زد مگر آن که شما هم آن چه مسلمانان پذیرفته اند بپذیرید. عمر می خواهی خانه ما را آتش بزنی؟ آری. (?)
این گفتگو به همین صورت بین دختر پیغمبر و صحابی بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است؟ یا نه خدا می داند.
اکنون که مشغول نوشتن این داستان هستم، کتاب ابن عبد ربه اندلسی (عقد الفرید) و انساب الاشراف بلاذری را پیش چشم دارم داستان را چنان که نوشته شد از آن دو کتاب نقل می کنم. بسیار بعید و بلکه ناممکن می نماید چنین داستانی را بدین صورت هواخواهان شیعه یا دسته های سیاسی موافق آنان ساخته باشند، چه دوستداران شیعه در سده های نخستین اسلام نیروئی نداشته و در اقلیت به سر می برده اند. چنان که می بینیم این گزارش در سند های مغرب اسلامی هم منعکس شده است، بدین ترتیب احتمال جعل در آن نمی رود. در کتاب های دیگر نیز مطالبی از همین دست، ملایم تر یا سخت تر، دیده می شود.
طبری نویسد: انصار گفتند ما جز با علی بیعت نمی کنیم. عمر بن خطاب به خانه علی علیه السلام رفت، طلحه و زبیر و گروهی از مهاجران در آن جا بودند. گفت به خدا قسم اگر برای بیعت با ابوبکر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد. زبیر با شمشیر کشیده بیرون آمد پایش لغزید و برو در افتاد مردم بر سر او ریختند و او را گرفتند.(?)
راستی در آن روز چرا چنین گفتگوهائی بین یاران پیغمبر درگرفت؟ اینان کسانی بودند که در روزهای سخت به یاری دین خدا آمدند. بارها جان خود را بر کف نهاده به کام دشمن رفتند. چه شد که به زودی چنین به جان هم افتادند؟
علی و خانواده پیغمبر چه گناهی کرده بودند که باید آنان را آتش زد. بر فرض که داستان غدیر درست نباشد، بر فرض که بگوئیم پیغمبر کسی را به جانشینی نگمارده است، بر فرض که بر مقدمات انتخاب سقیفه ایرادی نگیرند، سر پیچی از بیعت در اسلام سابقه داشت – بیعت نکردن با خلیفه گناه کبیره نیست. حکم فقهی سند می خواهد. سند این حکم چه بوده است؟ آیا این حدیث را که از اسامه رسیده است مدرک اجتهاد خود قرار داده بودند.
«لینتهین رجال عن ترک الجماعة او لاحرفن بیوتهم».(?)
بر فرض درست بودن روایت از جهت متن و سند، آیا این حدیث بر آن جمع قابل انطباق است؟ این حدیث را محدثان در باب صلوة آورده اند. پس مقصود تخلف از نماز جماعت است. از این ها گذشته آن همه شتاب در برگزیدن خلیفه برای چه بود؟ و از آن شگفت تر، آن گفتگو و ستیز که میان مهاجر و انصار در گرفت چرا؟
آیا انصار واقعه جحفه را نمی دانستند یا نمی پذیرفتند؟ آیا می توان گفت از صد هزار تن مردم یا بیشتر که در جحفه گرد آمدند و حدیث غدیر را شنیدند هیچ یک از مردم مدینه نبود، و این خبر به قبیله اوس و قبیله خزرج نرسید؟
از اجتماع جحفه سه ماه نمی گذشت. رئیس تیره خزرج که خود و کسان او صمیمانه اسلام و پیغمبر اسلام را یاری کردند، چرا در آن روز خواهان ریاست شدند؟ و چرا به مصالحه با قریش تن در دادند و گفتند از ما میری و از شما امیری؟ مگر امارت مسلمانان را چون ریاست قبیله می دانستند؟
چرا این مسلمانان غمخوار امت و دین، نخست به شستشو و خاک سپردن پیغمبر نپرداختند؟ شاید چنان که گفتیم می ترسیدند فتنه برخیزد. ابوسفیان در کمین بود. ولی چرا از بنی هاشم کسی را در آن جمع نخواندند؟ آیا ابوسفیان و توطئه او برای اسلام آن اندازه خطرناک بود که چند ساعت هم نباید از آن غفلت کرد؟ ابوسفیان در آن روز که بود؟ حاکم دهکده کوچک نجران؟ اگر اوس، خزرج مهاجران و تیره های هاشمی و بنی تمیم و بنی عدی و دسته های دیگر با هم یک دست می شدند، ابوسفیان و تیره امیه چه کاری از پیش می بردند؟ و چه می توانستند بکنند؟ هیچ! آیا بیم آن می رفت که اگر امیر مسلمانان بزودی انتخاب نشود پیش آمد ناگواری رخ خواهد داد؟ در طول چهارده قرن یا اندکی کمتر صدها بار این پرسش ها مطرح شده و بدان پاسخ ها دادهاند چنان که در جای دیگر نوشته ام این پاسخ ها بیشتر بر پایه مغلوب ساختن حریف در میدان مناظره است، نه برای روشن ساختن حقیقت.
به نظر می رسد در آن روز کسانی بیشتر در این اندیشه بودند که چگونه باید هر چه زودتر حاکم را برگزینند و کمتر بدین می اندیشیدند که حکومت چگونه باید اداره شود (?) و به تعبیر دیگر از دو پایه ای که اسلام بر آن استوار است (دین و حکومت) بیشتر به پایه حکومت تکیه داشتند. گویا آنان پیش خود چنین استدلال می کردند: چون تکلیف حکومت مرکزی معین شد و حاکم قدرت را بدست گرفت دیگر کارها نیز درست خواهد شد. درست است و ما می بینیم چون مدینه توانست وحدت خود را تامین کند، در مقابل مرتدان ایستاد. و آنان را سر جای خود نشاند. و پس از فرو نشاندن آشوب داخلی آماده کشور گشائی گردید. ولی آیا اصل حکومت و انتخاب زمامدار را می توان از دین جدا ساخت؟ به خصوص که شارع اسلام خود این اصل را تثبیت کرده باشد؟ به هر حال نزدیک به چهارده قرن بر این حادثه می گذرد. آنان که در آن روز چنان راهی را پیش پای مسلمانان نهادند، غم دین داشتند یا بیم فرو ریختن حکومت را نمی دانم.
شاید غم هر دو را داشتند و شاید پیش خود چنین می اندیشیدند که اگر شخصیتی برجسته، عالم پرهیزگار، و از خاندان پیغمبر، آن اندازه تمکن یابد که گروهی را راضی نگاه دارد ممکن است، در قدرت حاکم تزلزلی پدید آید. این اشارت کوتاه که در تاریخ طبری آمده باز گوینده چنین حقیقتی است: پس از رحلت دختر پیغمبر چون علی علیه السلام دید مردم از او روی گرداندند، با ابوبکر بیعت کرد». (?)
آری چنان که فرزند علی گفته است. «مردم بنده دنیایند… چون آزمایش شوند، دینداران اندک خواهند بود.» چنان که در جای دیگر نوشته ام، من نمی خواهم عاطفه گروهی از مسلمانان جریحه دار شود، نمی خواهم خود را در کاری داخل کنم که دسته ای از مسلمانان برای خاطر دین یا دنیا خود را در آن درآوردند.(?)
آنان نزد پروردگار خویش رفتهاند، و حساب شان با اوست. اگر غم دین داشته اند و از آن کردارها و رفتارها خدا را می خواسته اند، پروردگار بهترین داورست. اما سخن شهرستانی سخنی بسیار پر معنی است که «در اسلام در هیچ زمان هیچ شمشیری چون شمشیری که به خاطر امامت کشیده شد بر بنیاد دین آهیخته نگردید.»(?) باز در جای دیگر نوشته ام که اگر نسل بعد و نسل های دیگر، در اخلاص و فداکاری هم پایه مهاجران و انصار بودند امروز تاریخ مسلمانان به گونه دیگری نوشته می شد.
دختر پیغمبر در بستر بیماری
«صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام صرن لیالیا».(?)
منصوب به فاطمه سلام الله علیها
مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه دگرگونی هائی که پس از رسول خدا – به فاصله ای اندک – در سنت مسلمانی پدید گردید، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت. چنان که تاریخ نشان می دهد، او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است.
نوشته نمی گوید، زهرا سلام الله علیها در آن وقت بیمار بود (??)! بعض معاصران نوشته اند فاطمه اساسا تنی ضعیف داشته است.(??)
نوشته مؤلف کتاب «فاطمة الزهراء» هر چند در بیمار بودن او در چنان روز صراحتی ندارد، لکن بی اشارت نیست. عقاید چنین نویسد: «زهرا لاغر اندام، گندم گون و رنگ پریده بود. پدرش در بیماری مرگ، او را دید و گفت او زودتر از همه کسانم به من می پیوندد».(??) هیچ یک از این دو نویسنده سند خود را نیاورده اند.
ظاهر عبارت عقاید این است، که چون پیغمبر صلی الله علیه و آله دخترش را ناتندرست و یا کم بنیه دید بدو چنین خبری داد. نمی خواهم چون بعض گویندگان قدیم بگویم فاطمه سلام الله علیها در هر روزی به قدر یک ماه و در هر ماهی به قدر یک سال دیگران رشد می کرد (??) اما تا آن جا که می دانم و اسناد نشان می دهد نه ضعیف بنیه و نه رنگ پریده و نه مبتلا به بیماری بوده است. بیماری او پس از این حادثه ها آغاز شد. وی روزهائی را که پس از مرگ پدر زیست، رنجور، پژمرده و گریان بود. او هرگز رنج جدائی پدر را تحمل نمی کرد. و برای همین بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنید لبخند زد. او مردن را بر زیستن بدون پدر شادی خود می دانست.
داستان آنان را که به در خانه او آمدند و می خواستند خانه را با هر کس که درون آنست آتش زنند، نوشتیم. چنان که دیدیم سندهای قدیمی چنان واقعه ای را ضبط کرده است. خود این پیش آمد به تنهائی برای آزردن او بس است تا چه رسد که رویدادهای دیگر هم بدان افزوده شود. آیا راست است که بازوی دختر پیغمبر را با تازیانه آزرده اند؟ آیا می خواسته اند بازور به درون خانه راه یابند و او که پشت در بوده است، صدمه دیده؟ در آن گیر و دارها ممکن است چنین حادثه ها رخ داده باشد. اگر درست است راستی چرا و برای چه این خشونت ها را روا داشته اند؟ چگونه می توان چنین داستان را پذیرفت و چه سان آن را تحلیل کرد؟
مسلمانانی که در راه خدا و برای رضای او و حفظ عقیدت خود سخت ترین شکنجه ها را تحمل کردند، مسلمانانی که از مال خود گذشتند، پیوند خویش را با عزیزترین کسان بریدند، خانمان را رها کردند، به خاطر خدا به کشور بیگانه و یا شهر دور دست هجرت نمودند، سپس در میدان کارزار بارها خود را عرضه هلاک ساختند، چگونه چنین حادثه ها را دیدند و آرام نشستند. راستی گفتار فرزند فاطمه سخنی آموزنده است که: «آن جا که آزمایش پیش آید دینداران اندک خواهند بود».(??)
از نخستین روز دعوت پیغمبر تا این تاریخ بیست و سه سال و از تاریخ هجرت تا این روزها ده سال می گذشت. در این سال ها گروهی دنیا پرست که چاره ای جز پذیرفتن مسلمانی نداشتند خود را در پناه اسلام جای دادند. دسته ای از اینان مردمانی تن آسان و ریاست جو و اشراف منش بودند. طبیعت آنان قید و بند دین را نمی پذیرفت. اگر مسلمان شدند برای این بود که جز مسلمانی راهی پیش روی خود نمی دیدند.
قریش این تیره سرکش که ریاست مکه و عربستان را از آن خویش می دانست پس از فتح مکه، در مقابل قدرتی بزرگ به نام اسلام قرار گرفت. و چون از بیم جان و یا به امید جاه مسلمان شد، می کوشید تا این قدرت را در انحصار خود گیرد. بسیار حقیقت پوشی و یا خوش باوری می خواهد که بگوئیم اینان چون یک دو جلسه با پیغمبر نشسته و به اصطلاح محدثان لقب صحابی گرفته اند، در تقوی و پا بر سر هوی نهادن نیز مسلمانی درست بودند.
از هم چشمی و بلکه دشمنی عرب های جنوبی و شمالی در سده های پیش از اسلام آگاهیم(??) مردم حجاز به مقتضای خوی بیابان نشینی، مردم یثرب را که از تیره قحطانی بودند و به کار کشاورزی اشتغال داشتند خوار می شمردند. قحطانیان یا عرب های جنوبی ساکن یثرب، پیغمبر اسلام را از مکه به شهر خود خواندند، بدو ایمان آوردند، با وی پیمان بستند. در نبردهای بدر، احد، احزاب، و غزوه های دیگر با قریش در افتادند، و سرانجام شهر آنان را گشودند. قریش هرگز این خواری را نمی پذیرفت. از این گذشته مردم مدینه در سقیفه چشم به خلافت دوختند.
تنها با تذکرات ابوبکر که پیغمبر گفته است «امامان باید از قریش باشند» عقب نشستند. اگر انصار چنان که گرد پیغمبر را گرفتند گرد خانواده او فراهم می شدند و اگر حریم حرمت این خانواده هم چنان محفوظ می ماند، چه کسی تضمین می کرد که قحطانیان بار دیگر دماغ عدنانیان را به خاک نمالند. این ها حقیقت هائی بود که دست اندرکاران سیاست آن روز آن را به خوبی می دانستند. ما این واقعیت را بپذیریم یا خود را به خوش باوری بزنیم و بگوئیم همه یاران پیغمبر در یک درجه از پرهیزگاری و فداکاری بودهاند و چنین احتمالی درباره آنان نمی توان داد، حقیقت را دگرگون نمی سازد. دشمنی میان شمال و جنوب پس از عقد پیمان برادری بین مهاجر و انصار در مدینه موقتا فراموش شد و پس از مرگ پیغمبر نخستین نشانه آن دیده شد. و در سال های بعد آشکار گردید. و چنان که آشنایان به تاریخ اسلام می دانند، این درگیری بین دو تیره در سراسر قلمرو اسلامی تا عصر معتصم عباسی برجای ماند.
من نمی گویم خدای نخواسته همه یاران پیغمبر این چنین می اندیشیدند. در بین مضریان و یا قریشیان نیز کسانی بودند که در گفتار و کردار خود خدا را در نظر داشتند نه دنیا را و گاه برای رعایت حکم الهی از برادر و فرزند خود هم می گذشتند، اما شمار اینان اندک بود. آیا می توان به آسانی پذیرفت که سهیل بن عمرو، عمرو بن عاص، ابوسفیان و سعد بن عبدالله بن ابی سرح هم غم دین داشتند؟
بسیار ساده دلی می خواهد که ما بگوئیم آن کس که یک روز یا چند مجلس یا یک ماه یا یک سال صحبت پیغمبر را دریافت، مشمول حدیثی است که از پیغمبر آوردهاند «یاران من چون ستارگانند به دنبال هر یک که رفتید، راه را یافته اید» من بدین کاری ندارم که این حدیث از جهت متن و سند درست است یا نه، این کار را به عهده محدثان می گذارم، آن چه مسلم است این که در آن روزها یا لااقل چند سال بعد، اصحاب پیغمبر روبروی هم قرار گرفتند. چگونه می توان گفت هم آنان که به دنبال علی علیه السلام رفتند و هم کسانی که پی طلحه و زبیر و معاویه را گرفتند راه راست را یافتهاند.
خواهند گفت خلیفه و یاران او از نخستین دسته مسلمانان و از طبقه اول مهاجرانند. درست است. اما از خلیفه و یک دو تن دیگر که بگذریم پایه حکومت را چه گروهی جز قریش استوار می کرد؟ و مجریان حکومت کدام طایفه بودند؟ برای استقرار حکومت باید قدرت یک پارچه شود. و برای تامین این قدرت باید هر گونه مخالفتی سرکوب گردد و بسیار طبیعی است که با دگرگونی شرایط، منطق هم دگرگون شود.
فاطمه زهرا در محشر
انسان پس از مردن ممکن است هزاران سال بلکه میلیونها سال در عالم قبر (برزخ)بماند، ولی سرانجام دوباره زنده شده و برای پس دادن اعمالش، به عالم رستاخیز خواهد آمد.
در قرآن مجید آیات زیادی از سختی آن روز سخن به میان آورده و اضافه میکند که انسانها در همچو لحظاتی از ترس و وحشت، نزدیکترین افراد خویش را فراموش میکنند.
مادران باردار، از وحشت، بچههایشان را سقط مینمایند و زنان شیرده، از فرزندان شیرخوار غفلت میکنند، و کسان دیگر در حال مستی به سر میبرند، در حالی که مست نیستند، ولی عذاب خدا ترسناک است. (1) آری در آن روز زندهها میمیرند و همراه مردهها دوباره زنده میشوند و همگی به محشر میآیند..
حضرت فاطمه چگونه سر از قبر برمی دارد؟
حضرت فاطمه علیهاالسلام هر چند مقام برتری دارد، ولی او نیز همانند دیگران این مسیر را میپیماید و پس از عالم برزخ به محشر میآید و در پیشگاه خدا مقام او بر دیگران ثابت میشود...
علی علیهالسلام میفرمایند: روزی پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله برای دیدار فاطمه علیهاالسلام به خانهی ما آمد، ولی دخترش را بسیار محزون دید. از او پرسید چرا این گونه غمگینی؟ در جواب گفت: پدر جان! به یاد عالم محشر افتادم که مردم در آن حال عریان خواهند بود. (ذکرت المحشر و وقوف الناس عراه...)
رسول گرامی فرمودند: نگران مباش، پس از آنکه من، علی و ابراهیم خلیل علیهالسلام سر از قبر برمیداریم آنگاه خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار ملائکه به سراغ تو میفرستند، سپس اسرافیل در حالی که با سه پارچه زیبا از نور در اختیار دارد، کنار تو میآید و تو را از قبر بیرون مینماید، در حالی که بدنت پوشیده است...
آنگاه با عزت و احترام بینظیر هفتاد هزار ملائکه تسبیح گویان تو را وارد محشر میکنند و به همین تعداد حوریان بهشتی به استقبالت میآیند. در این هنگام مریم (دختر عمران)، خدیجه (دختر خویلد)، حوا (زن آدم)، آسیه، (دختر مزاحم) هر کدام با صفوف ملائکه اطراف تو را میگیرند و تو را بر روی منبری از نور مینشانند در این هنگام جبرئیل به حضور تو میرسد و میگوید: هر حاجتی داری بگو و تو میگویی: خدایا! حسن و حسینم را میخواهم.
در آن ساعت حسینت را میبینی که با بدن خون آلون به محشر میآید و از خدا میخواهد که قاتلان وی را به کیفر رساند، بلافاصله خداوند به خشم آمده و از خشم او ملائکه نیز به خشم آیند و شعلههای جهنم زبانه میکشد و قاتلان حسین و دشمنان او بر درون آتش افکنده میشوند.
ورود حضرت فاطمه به محشر
در احادیث معتبر از طریق عامه و خاصه آمده است که در روز رستاخیر حضرت فاطمه علیهاالسلام را به ناقهای از ناقههای بهشتی سوار میکنند و ملائکه اطراف او را میگیرند، جبرئیل از طرف راست، میکائیل از طرف چپ، امیرالمؤمنین پیشاپیش، امام حسن و امام حسین نیز از پشت سر او را همراهی میکنند، و با تمام عظمت و جلالت وی را به محشر میآورند، تا جایی که خلایق از دیدن او سرهای خود را پایین بیندازید و چشمهایتان را ببندید، تا فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله عبور کند». مردم محشر با شنیدن این پیام که از سوی عرش خدا صادر میگردد، همگی سرهای خود را پایین میاندازند و چشمهایشان را میبندند و فاطمه علیهاالسلام از روی پل صراط عبور میکند و در کنار بهشت قرار میگیرد... (یا معشر الخلائق! نکسوا رئوسکم و غضوا ابصارکم حتی تمر فاطمه علیهاالسلام بنت محمد علی الصراط، فتمر مع سبعین الف جاریه من الحور العین...) (1)
آری در روز قیامت نیز همهی چشمها لیاقت دیدن فاطمه علیهاالسلام را نخواهند داشت، فقط آنان که در این دنیا امتحان پس داده و لیاقت شیعه بودن را کسب کردهاند، مدال افتخار آن روز را از دست فاطمه علیهاالسلام دریافت میدارند...
حضرت فاطمه و پیراهن خونآلود امام حسین
فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا با قاتلان خود و فرزندانش محاجه خواهد کرد و آنان را در میان مردم محشر محکوم نموده و به عذاب دردناک الهی گرفتار خواهد نمود.
از روایات اسلامی استفاده میشود، نخستین پروندهای که در روز رستاخیر رسیدگی میشود، پروندهی محسن شهید (فاطمه) است، ولی آنچه دل فاطمه علیهاالسلام و شیعیان و محبان اهلبیت را بیشتر میسوزاند، خاطرهی جانسوز کربلا است، که در آن، امام حسین علیهالسلام را با یارانش به طور فجیع به شهادت رسانده و سرهایشان را از تنشان جدا نموده و زنان و دختران آنان را با تمامی بیرحمی اسیر کردند...
در احادیث آمده است که دختر گرامی پیامبر صلی اللَّه علیه و آله پیرهن خونآلود امام حسین علیهالسلام را در روز قیامت به دست گرفته و خواستار محاکمه و کیفر قاتلان او میگردد. (1)
از حضرت امام صادق علیهالسلام آمده است که فاطمه علیهاالسلام را در روز قیامت در قبهای از نور مینشانند. در این هنگام، امام حسین به محشر میآید، در حالی که سربریدهاش را به دست میگیرد. فاطمه علیهاالسلام از دیدن چنین حالی صیحه میکشد و میافتد و تمام پیامبران و خلایق دیگر، از دیدن چنین وضعی به گریه میافتند، سپس قاتلین امام حسین حاضر و محاکمه میگردند و آنگاه به کیفر شدیدی میرسند... (2)
و بالاخره در حدیث دیگری از طریق ابان بن عثمان از امام صادق علیهالسلام نقل شده: چون فاطمه علیهاالسلام به محشر آید، پیرهن خونآلود امام حسین علیهالسلام را به دست گرفته، عرض میکند: خدایا! این پیرهن خونآلود حسین من است و تو خود میدانی چه جنایاتی در مورد او مرتکب شدهاند. (3)
خطاب میرسد: یا فاطمه! تو در نزد من محبوبی هر چه میخواهی بگو. عرض میکند: الهی! انتقام خون حسین را بگیر.
در این حال آتش جهنم بر قاتلین امام حسین مسلط میگردد و با انواع عذاب به کیفر میرساند. (4)
نقش محبت حضرت فاطمه در محشر؟
از حضرت سلمان نقل شده که رسول خدا دربارهی محبت فاطمه فرمودند:
یا سلمان! من احب فاطمه بنتی فهو فی الجنه معی، و من ابغضها فهو فی النار. یا سلمان! حب فاطمه ینفع فی ماه من المواطن، ایسر ذالک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و الصراط و المحاسبه... یا سلمان! ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها امیرالمؤمنین علیا، و ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها. (1)
ای سلمان! هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد، او در بهشت و کنار من خواهد بود و هر کس او را دشمن بدارد گرفتار آتش میشود.
سلمان! علاقهمندی به فاطمه در صد جا به درد میخورد: از جملهی آنها: هنگام مرگ، عالم برزخ، دریای میزان، عرصات محشر، پل صراط و محاسبهی اعمال.
سلمان! وای بر کسانی که به او ظلم کنند و وای بر آنان که به شوهر او جفا نمایند، حتی وای بر ستمگرانی که به فرزندان و شیعیان وی ستم کنند.
این حدیث میرساند که عشق و علاقه به فاطمه علیهاالسلام در عرصات محشر نیز نجاتدهنده است.
مقامات بهشتی حضرت زهرا و شیعیان ایشان
ابوجعفر طبری در کتاب بشارة المصطفی از همام ابیعلی نقل میکند که گفت به کعبالاحبار گفتم: نظر شما دربارهی شیعیان علی بن ابیطالب (ع) چیست؟
در پاسخ گفت: «ای همام! من صفات آنها را در قرآن یافتهام، آنها حزب خدا و انصار دین خدا و پیرو ولّی هدا، و بندگان خاص و بزرگوار خدا در میان خلق هستند، خداوند آنها را برای دین خود برگزیده، و برای بهشت خود آفریده است، آنها در فردوس اعلای بهشت در میان خیمه و اطاقهائی که از (دانههای شفّاف) مروارید و لؤلؤ برپا شده، سکونت میکنند، آنها در میان مقرّبان ابرار هستند و از نوشابهی دست نخورده سر بسته سیراب میشوند، این نوشابه از آب چشمهای است که «تسنیم» نام دارد، که به آنها اختصاص دارد، تسنیم چشمهای است که خداوند آن را به حضرت فاطمه دختر محمّد (ص) و همسر علی (ع) عطا فرموده است که منبع آن چشمه زیر ستونی قرار دارد که قبّهی آن ستون در خنکی و برودت مانند کافور، و در طعم مانند زنجبیل و در بو مانند مُشک است، سپس آب آن چشمه در جویها جریان مییابد، شیعیان و دوستان فاطمه (س) از آن میآشامند، و آن قُبّه دارای چهار ستون است، یک ستون آن از مروارید سفید است، که در زیر آن چشمهای بنام «طهور» قرار دارد، و یک ستون آن از زُمُرّد سبز است که در زیر آن دو چشمه پر فوران از شراب طهور و عسل قرار دارد، هر یک از آن چشمهها به سوی قسمت پائین بهشت جریان دارند، جز چشمهی «تسنیم» که در قسمت اعلای بهشت، روان است که خواص بهشتیان از آن میآشامند، و آن شیعیان و دوستان علی (ع) هستند، و این است تفسیر قول خدا که در قرآن میفرماید:
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیق مَخْتُومٍ... عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ.
: «آنها از شراب زلال دست نخوردهی سر بسته سیراب میشوند... همان چشمهای که مقرّبان از آن مینوشد (مطفّفین- 25- 28) پس این نعمت بر شیعیان گوارا باد.
سپس کعبالاحبار گفت: سوگند به خدا، شیعیان را دوست نمیدارد مگر کسانی که خداوند از آنها، عهد و میثاق گرفته است.
ابوجعفری طبری پس از نقل فوق، میگوید: سزاوار است که شیعیان، این حدیث را با آب طلا بنویسند، تا نقل بسیار شده و از نابودی، حفظ گردد، و به مفاد آن عمل کنند که موجب دستیابی به آنهمه درجات عالی بهشتی خواهد گردید، با توجّه به اینکه این روایت از اهل تسنّن نقل شده است که برای حجّت بودن، رساتر است (و از تهمت ساختگی شیعه بدور است) و صحّتش روشنتر میباشد.
پاسخ به سؤال سلمان
و نیز طبری در کتاب بشارة المصطفی از کتاب کنز نقل میکند که ابوذر گفت: سلمان و بلال حبشی را دیدم نزد پیامبر (ص) آمدند، ناگهان سلمان بروی قدم رسول خدا (ص) افتاد و بوسید، پیامبر (ص) او را از این کار کنار زد و به او فرمود: «ای سلمان، آن کاری را که عجمها برای شاهان خود انجام میدهند، نسبت به من انجام مده، من بندهای از بندگان خدا هستم، مانند بندگان میخورم و مینشینم»
سلمان عرض کرد: ای مولای من از تو میخواهم از فضائل فاطمه (س) در قیامت، به من خبر بدهی!
پیامبر (ص) با چهرهای خندان به او نگریست و فرمود: «سوگند به خدائی که جانم در دست قدرت او است، فاطمه (س) همان بانوئی است که در عرصهی محشر، سوار بر شتر عبور میکند که سرش (نمودی) از خشیت خدا است، و چشمانش از نور خدا میباشد، تا اینکه فرمود: جبرئیل در سمت راست آن شتر، و میکائیل در سمت چپ آن، و علی (ع) در پیشاپیش آن، و حسن و حسین (ع) در پشت سر آن حرکت میکنند، خداوند حافظ و نگهبان او است، تا از صحنهی محشر عبور کند در این هنگام ناگهان از جانب خدا ندا میرسد:
«ای همهی خلایق! چشمهای خود را فروخوابانید، و سرهای خود را پائین آورید، این فاطمه دختر پیامبر شما، همسر علی (ع) امام شما، مادر حسن و حسین (ع) است، پس از پل صراط عبور میکند در حالی که دو چادر شفّاف و سفید بر سر دارد.
وقتی که فاطمه (س) وارد بهشت میشود و به نعمتها و مواهبی که خداوند برای او آماده ساخته مینگرد، میگوید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اَذْهَبَ عَنّا الْحُزْنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ اَحَلَّنا دارَ الْمَقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ، لایَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ.
: «بنام خداوند مهربان، حمد و سپاس خداوند را که: حزن و اندوه را از ما دور ساخت، البته خدای ما بخشنده و شکر پذیر است، آن خدائی که ما را در مقام عالی از عطای خود قرار داد که در آن هیچگونه رنج و ناگواری به ما نمیرسد».
رسول خدا (ص) فرمود: پس از آن خداوند به فاطمه (س) وحی میکند: «ای فاطمه! آنچه میخواهی از من مسئلت کن که به تو عطا میکنم و تو را خشنود سازم»
فاطمه (س) عرض میکند: خدایا تو امید منی، بلکه بالاتر از امید منی، از درگاه تو مسئلت میکنم که دوستان من و دوستان دودمان مرا در آتش دوزخ، عذاب نکنی.
خداوند به او وحی میکند: ای فاطمه! به عزّت و جلالم سوگند، دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین، به خود سوگند یاد نمودهام که دوستان تو، و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نکنم.
درج نام فاطمه زهرا بر ساق عرش و در بهشت
فضائل مشترک حضرت زهرا (س) این است که نام پنج تن بر ساق عرش و بر در بهشت نوشته شده است و آن موجودات مقدس بر همهی فرشتگان معرفی شدهاند و ملائک آنان را دیده و شناختهاند.
ابنعباس از رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم نقل میکند که حضرت فرمود: «لیلة عرج بی الی السماء رایت علی باب الجنة مکتوبا: لا اله الا اللَّه، محمد رسولاللَّه، علی حبیب اللَّه، الحسن والحسین صفوة اللَّه، فاطمة خیرة اللَّه، علی مبغضیهم لعنةاللَّه». (1)
تصویر حضرت زهرا در بهشت
از دیگر منقبتی که حضرت صدیقه سلاماللَّهعلیها با پدر و فرزندانش اشتراک دارد منور بودن بهشت است با تصویر او.
انس از حضرت رسول اکرم روایت میکند که آن حضرت فرمود:
«ان آدم صلواتاللَّهعلیه نظر فی الجنة فلم یر صوره مثل صورته فقال: الهی لیس فی الجنة صورة مثل صورتی؟ فاخبره اللَّه تعالی و اشار الی جنة الفردوس، فرای قصرا من یاقوته بیضاء فدخلها فرای خمس صور مکتوب علی کل صورة اسمها: انا محمود و هذا احمد، انا الاعلی و هذا علی، انا الفاطر و هذه فاطمه، انا المحسن و هذا حسن، انا ذوالاحسان و هذا حسین». (1)
«حضرت آدم چون در بهشت به هر سو نگریست و صورتی را به شکل و قیافهی خود نیافت، عرض کرد: خدایا، صورتی نظیر چهرهی من نیافریدهای؟ خدای متعال او را متوجه بهشت فردوس کرد و حضرت آدم در آنجا قصری از یاقوت سفید دید و هنگامی که وارد آن قصر شد، پنج تصویر مشاهده کرد که اسامی هریک از آنان به این شرح نوشته شده بود: من محمودم و این احمد است، من اعلی هستم و این علی است، من فاطرم و این فاطمه است، من محسنم و این حسن است، من ذوالاحسانم و این حسین است».
بشارت بهشت بر شیعیان حضرت زهرا
چنانکه رسول اکرم به شیعیان امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش بشارت بهشت را داده است و در منقبت و عظمت مقام آنان مطالبی بیان داشتهاند، نسبت به شیعیان زهرا علیهاالسلام نیز عینا با ذکر همان مناقب مژدهی بهشت دادهاند. شیعه یعنی تابع و پیرو و اقتداکننده. شیعهی علی کسی است که از علی علیهالسلام هدایت مییابد و همراه او و متمسک و دست به دامان اوست. شیعهی فاطمه علیهاالسلام در اخبار عینا در ردیف شیعیان علی است. گاه پیامبر اکرم در مدح شیعیان امیرالمؤمنین سخن میگوید، و گاه در منقبت شیعیان فاطمه سلاماللَّهعلیها و همین روش رسول خدا نشانگر این است که حضرت زهرا علیهاالسلام خود استقلال دارد و دارای کرامات و مقام والا و صاحب ولایت کبری میباشد.
اینک حدیثی از پیامبر اکرم در شان آن حضرت:
«عن جابر بن عبداللَّه مرفوعالا اذا کان یوم القیامة تقبل ابنتی فاطمة علی ناقة من نوق الجنة...، خطامها من لولو رطب، قوائمها من الزمرد الاخضر، ذنبها من المسک الاذفر، عیناها یاقوتتان حمراوان، علیها قبة من نور، یری ظاهرها من باطنها، و باطنها من ظاهرها، داخلها عفو اللَّه، خارجها رحمةاللَّه، علی راسها تاج من نور، للتاج سبعون رکنا، کل رکن مرصع بالدر و الیاقوت. یضیء کما یضیء الکوکب الدری فی افق السماء علی یمینها سبعون الف ملک، و عن شمالها سبعون الف ملک، و جبرئیل آخذ بخطام الناقة، ینادی باعلی صوته:
غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمهبنت محمد؛ فلا یبقی یومئذ نبی و لا رسول و لا صدیق و لا شهید الا غضوا ابصارهم حتی تجوز فاطمة فتسیر حتی تحاذی عرش ربها جل جلاله...، فاذا النداء من قبل اللَّه جل جلاله: یا حبیبتی و ابنة حبیبی، سلینی تعطی، واشفعی تشفعی.... فتقول: الهی و سیدی ذریتی و شیعتی، و شیعة ذریتی و محبی، و محبی ذریتی. فاذا النداء من قبل اللَّه جل جلاله: این ذریة فاطمة و شیعتها و محبوها و محبو ذریتها، فیقبلون و قد احاط بهم ملائکة الرحمة، فتقدمهم فاطمة، حتی تدخلهم الجنة». (1) جابر بن عبداللَّه از رسول خدا روایت میکند که فرمود:
«هنگامی که روز قیامت فرارسد، دخترم فاطمه سوار بر ناقهای از ناقههای بهشتی وارد عرصه محشر میشود، که مهار آن ناقه از مروارید درخشان و چهارپای آن از زمرد سبز، دنبالهاش از مشک بهشتی، چشمانش از یاقوت سرخ، و بر فراز آن، قبهای (خیمهای) از نور، که بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است. فضای داخل آن قبه، انوار عفو الهی و خارج آن خیمه، پرتو رحمت خدایی است. و بر فرازش تاجی از نور که دارای هفتاد پایه است از در و یاقوت که همانند ستارگان درخشان در افق آسمان نورافشانند. از جانب راست آن مرکب هفتاد هزار ملک، و از طرف چپ آن هفتاد هزار فرشته است- و جبرئیل در حالی که مهار ناقه را گرفته است- با صدای بلندی ندا میکند: نگاه خود را فراسوی خویش گیرید، و نظرها به پایین افکنید، این فاطمه دختر محمد است که عبور میکند. در آن هنگام، حتی انبیا و صدیقین و شهدا همگی از ادب، دیده فرومیگیرند؛ تا اینکه فاطمه عبور میکند و در مقابل عرش پروردگارش قرار میگیرد، آنگاه از جانب خدا جل جلاله ندا میشود: ای محبوبهی من، و ای دختر حبیب من، بخواه از من آنچه میخواهی؛ تا عطایت کنم و شفاعت کن هر که را مایلی تا قبول فرمایم. در جواب عرضه میدارد: ای خدای من، و ای مولای من، دریاب ذریهی مرا، شیعیان مرا، پیروان مرا، و دوستان ذریهی مرا. بار دیگر از جانب حق خطاب میرسد: کجا هستند ذریه فاطمه و پیروان او؟ کجایند دوستدارانش، و دوستداران ذریهی او؟ در آن هنگام جماعتی به پیش میآیند و فرشتگان رحمت آنان را از هر سوی در میان میگیرند. و فاطمه علیهاالسلام در حالی که پیشگام آنهاست همگی را همراه خود به بهشت وارد میفرماید».
حضرت صدیقه سلاماللَّهعلیها در روز قیامت سوار بر مرکبهای متفاوت به تناسب مواقف متعدد است؛ و اینکه در احادیث وارده، مرکبهای آن حضرت، متفاوت ذکر شده است، و به نظر بعضیها نوع مرکب مورد اختلاف بوده است صحیح نیست. زیرا هر مرکبی که بیان شده است با مشخصات معین در موقف معین بوده و همهاش درست جای اختلاف نیست؛ و علت اختلاف در مشخصات مرکب، از این جهت است که هنگامی که فاطمه علیهاالسلام به سوی عرش الهی سیر میکند مرکب خاصی دارد، وقتیکه از مقابل عرش به جانب بهشت روان است یک مرکب مخصوص دیگر؛ و همچنین هنگام ورود بهبهشت و جولان و طیران در فضای رحمت الهی- همانند جعفر طیار- دارای مرکبهای خاص و گوناگون میباشد. در روایتی که ذکر شد، و مشخصات یکی از مرکبهای آن حضرت بیان گردید و گفته شد که جبرئیل مهار ناقهی بهشتی زهرا سلاماللَّهعلیها را در روز محشر میگیرد. میتوان گفت که جبرئیل، نمایندهی خاص خدای لامکان، در هر مکان و موقفی است و در برخی از آیات و روایات که جملهی «خدا آمد» بکار رفته است، دانشمندان همه را حمل بر آمدن جبرئیل نمایندهی حق تبارک و تعالی نمودهاند؛ لذا هنگام ورود فاطمه علیهاالسلام به عرصهی محشر، آن یکتا کنیز برگزیدهی خدا و بانوی بانوان عالم از اولین و آخرین، همین شایستهی اوست که مهار مرکبش را جبریل امین بگیرد و با افتخار ندا کند:
«غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمة بنت محمد». (2)
در یک روایت دیگر از رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم چنین نقل شده است که فرمود: «... ینادی مناد من بطنان العرش، یا اهل القیامه غضوا ابصارکم، هذه فاطمه بنت محمد، تمر علی الصراط، فتمر فاطمه علیها و تمر شیعتها علی الصراط کالبرق الخاطف...». (3)
«روز قیامت منادی از میان عرش الهی ندا میکند: ای اهل محشر چشمان خود فروگیرید، این فاطمه دختر محمد است که از صراط عبور میکند، آنگاه فاطمه با شیعیان بسرعت برق از صراط میگذرند».
در حدیث دیگری از حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم منقول است که فرمود: «... ثم یقول جبرئیل: یا فاطمه سلی حاجتک. فتقولین: یا رب شیعتی. فیقول اللَّه عز و جل: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه ولدی. فیقول اللَّه: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه شیعتی. فیقول اللَّه: انطلقی فمن اعتصم بک فهو معک فی الجنه. فعند ذلک یود الخلائق انهم کانوا فاطمیین، فتسیرین و معک شیعتک و شیعه ولدک و شیعه امیرالمؤمنین آمنه روعاتهم...». (4)
«پس آنگاه جبرئیل عرض میکند: ای فاطمه، هر چه میخواهی از خدای خویش طلب کن. فاطمه عرض میکند: خدایا، شیعیان مرا دریاب. خطاب میرسد: همهی شیعیان تو را آمرزیدم. عرضه میدارد: پروردگارا، شیعهی فرزندانم را نیز نجات بده. ندا میآید: همهی آنان را بخشیدم؛ یا فاطمه، اینک در میان اهل محشر برو و هر کسی که به تو پناهنده شود، همراه تو به بهشت وارد خواهد شد. پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم سپس به سخنان چنین ادامه داد: در آن هنگام همهی مردم آرزو میکنند که ای کاش ما نیز فاطمی بودیم. یا فاطمه، در چنین روزی است که شیعیان تو، پیروان اولاد تو، و شیعیان امیرالمؤمنین در پی تو به سلامت وارد بهشت میشوند».
جناب جابر در یک حدیث مفصل از حضرت باقر سلاماللَّهعلیه نقل میکند که فرمود:
«... واللَّه یا جابر انها ذلک الیوم لتلتقط شیعتها و محبیها کما یلتقط الطیر الحب الجید من الحب الردیء، فاذا سار شیعتها معها عند باب الجنه، یلقی اللَّه فی قلوبهم ان یلتفتوا، فاذا التفتوا فیقول اللَّه عز و جل: یا احبائی ما التفاتکم؟ فقد شفعت فیکم فاطمه بنت حبیبی. فیقولون: یا رب احببنا ان یعرف قدرنا فی مثل هذا الیوم. فیقول اللَّه: یا احبائی ارجعوا و انظروا من احبکم لحب فاطمه، انظروا من اطعمکم لحب فاطمه، انظروا من کساکم لحب فاطمه، انظروا من سقاکم شربه فی حب فاطمه، انظروا من رد عنکم غیبه فی حب فاطمه، خذوا بیده و ادخلوه الجنه. قال ابوجعفر: واللَّه لا یبقی فی الناس الا شاک او کافر او منافق...». (5)
«به خدا قسم یا جابر، این است همان روزی که مادرم زهرا شیعیان خود را از میان اهل محشر جدا میکند چنان مرغی که دانههای خوب را از بد جدا میسازد. و چون همراه فاطمه شیعیانش به در بهشت میرسند، خدا در قلب آنان چنین القاء میفرماید که به پشت سر خویش نگاه کنند؛ آنگاه که به عقب سر خود نظر افکنند، از جانب خدای تعالی خطاب میشود: سبب چیست که شما به پشت سرتان نگاه میکنید؟ من که شفاعت فاطمه دخترم حبیبم محمد را دربارهی شما پذیرفتم. عرض میکنند: پروردگارا دوست میداریم قدر و منزلت ما شیعیان فاطمه در چنین روزی شناخته شود. پس، از جانب خدای تعالی خطاب میشود: ای دوستان من برگردید، برگردید (به صحنهی محشر)، نظر افکنید (در میان آن جماعت و) هرکس را که برای دوستی فاطمه شما را دوست داشته است هر کس را که به خاطر زهرا به شما دوستداران فاطمه اطعام کرده؛ نیکی نموده، و با جرعهی آبی سیرابتان کرده، و یا از غیبت افراد دربارهی شما مانع شده است: دست او را بگیرید و به بهشت واردش کنید، سپس حضرت ابوجعفر (امام باقر) علیهالسلام اضافه فرمود: به خدا سوگند از برکت محبت جدهام زهرا کسی بر جای نمیماند جز آنکسی که نسبت به مقام والای آلمحمد تردید داشته و یا کافر و یا منافق باشد».
در «تفسیر فرات بن ابراهیم» روایتی از حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم منقول است که آن حضرت فرمود:
«... تدخل فاطمة ابنتی الجنة و ذریتها و شیعتها...، و ذلک قوله تعالی: (لا یحزنهم الفزع الاکبر) (6)
... (و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون) (7)هی واللَّه فاطمة و ذریتها و شیعتها...». (8)
«دخترم فاطمه با ذریه و شیعیانش وارد بهشت میشوند، و در این مورد است که خدای تعالی میفرماید: هرگز فزع اکبر (هول و هراس بزرگ روز قیامت) آنها را غمگین نمیسازد... و با هر چه که بدان تمایل دارند برای همیشه متنعمند...».
آری، فاطمه و ذریه و شیعیان او در پناه رحمت خدا، از وحشت روز محشر در امن و امان هستند و از اینجا معلوم میشود که حضرت زهرا دارای شیعهی مخصوص به خود و صاحب استقلال شخصیت میباشد.
عاصمی در کتاب زین الفتی- در بخش «الشراط الساعة»- از سلمان چنین روایت میکند که پیامبر اکرم فرمود:
«یا سلمان و الذی بعثنی بالنبوة لاخذن یوم القیامة بحجزة جبرئیل، و علی اخذ بحجزتی، و فاطمة آخذه بحجزته، والحسن آخذ بحجزة فاطمة، والحسین آخذ بحجزة الحسن، و شیعتهم اخذه بحجزتهم.فاین تری اللَّه ذاهبا برسولاللَّه؟ و این تری رسولاللَّه ذاهبا باخیه؟ و ان تری اخا رسولاللَّه ذاهبا بزوجته؟ و این تری فاطمة ذاهبة بولدها؟ این تری ولد رسولاللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم ذاهبین بشیعتهم؟ الی الجنة و رب الکعبه یا سلمان، الی الجنة و رب الکعبة یاسلمان، الی الجنة و رب الکعبه یا سلمان، عهد عهد به جبرئیل من عند رب العالمین». (9)
«ای سلمان، قسم به وجود مقدسی که مرا به پیامبری مبعوث فرموده است، در روز قیامت، من دامان جبرئیل (نمایندهی خدای عز و جل را میگیرم، و علی دامان مرا، و فاطمه دامان علی را، و حسن دامان فاطمه را، و حسین دامان حسن را، و شیعیانشان دست به دامان آنها هستند. یا سلمان، آیا گمان میکنی، خدای تعالی پیامبرش را (پناهندهی خود را) کجا میبرد؟ و پیامبر، برادرش علی را؟ و علی همسرش زهرا را؟ و فاطمه دو فرزندش را؟ و آنها شیعیانشان را کجا خواهند برد؟ سپس پیامبر اکرم سه بار تکرار فرمودند: ای سلمان قسم به خدای کعبه به سوی بهشت میبرند؛ و این پیمانی است که جبرئیل از جانب پروردگار جهانیان وعده داده است». اعتراف و ایقان به ولایت حضرت صدیقه سلاماللَّهعلیها، و اظهار تشیع و دوستی نسبت به او، در زیارت مخصوص آن حضرت نیز با این جملات بیان شده است: «خدایا شاهد باش که من از شیعیان زهرا و از دوستان اویم و معتقد به ولایت آن حضرت هستم».
با توجه به اینکه حضرت فاطمه صدیقه سلاماللَّهعلیها در والاترین مناقب و برترین مقامات با پدر و همسر و فرزندانش مشترک است و با در نظر گرفتن مطالبی که نسبت به مراتب عالی آن حضرت در روز قیامت بیان شد، و بشارتهائی که دربارهی شیعیانش از پیامبر اکرم نقل شده است، هرگز معقول نیست که صاحب این مقامات عالیه ولیةاللَّه نباشد.
مطالبی را که بیان شد، از اخباری که در علت نامگذاری حضرت صدیقه سلاماللَّهعلیها به اسامی «فاطمه» و «بتول» وارد شده است میتوان استفاده کرد. فاطمه اسمی است که از اسماء حق تبارک و تعالی مشتق گردیده، و بر عرش و جنت چنین نوشته شده است: «انا الفاطر و هذه فاطمه».
در کتاب ذخائر العقبی میخوانیم:
«قال رسولاللَّه صل اللَّه علیه و اله و سلم لفاطمة: یا فاطمه تدرین لم سمیت فاطمة؟ قال علی: یا رسولاللَّه لم سمیت فاطمة؟ قال: ان اللَّه عز و جل قد فطمها و ذریتها عن النار یوم القیامة». (10)
«پیامبر اکرم به فاطمه فرمود: آیا می دانی چرا اسم ترا فاطمه نهادهاند؟ علی عرض کرد،: یا رسولاللَّه خودتان بفرمایید سبب این تسمیه چیست. پیامبر اکرم فرمود: سبب این است که خدای تعالی فاطمه و شیعیان او را از آتش روز قیامت منقطع و دور نگهداشته است».
روایت مذکور را محبالدین طبری در ذخائرالعقبی از ابنعساکر نقل کرده است و اضافه میکند که این حدیث را امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام نیز در مسند خود ذکر کرده است. محبالدین طبری میگوید حضرت رضا در کتاب مسندش چنین میفرماید:
«ان رسولاللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم قال: ان عز و جل فطم ابنتی فاطمه و ولدها و من احبهم من النار فلذلک سمیت فاطمه». (11)
«پیامبر اکرم فرمود: بدرستیکه خدای تبارک و تعالی دخترم فاطمه و فرزندانش را و هرکسی را که آنان را دوست بدارد از آتش منقطع و دور گردانیده است و از این جهت است که او را فاطمه نامیدهاند».
علاوه بر دانشمندانی که نامشان برده شد، جمعی دیگر از علماء نیز این روایت را در کتابهای خود آوردهاند، از جمله عبیدی مالکی (12) در عمدة التحقیق این مطلب را ذکر کرده است.
(13)قسطلانی که یکی از دانشمندان بزرگ عامه است در مواهب اللدنیه چنین نقل میکند:
«روی النسائی و الخطیب مرفوعا: (انما سمیت فاطمه لان اللَّه فطمها و محبیها عن النار).
(14)و (سمیت بتولا لانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دینا و حسبا. و قیل لانقطاعها عن الدنیا الی اللَّه تبارک و تعالی) قاله ابن الاثیر». (15)
«نسائی و خطیب بغدادی از پیامبر روایت کردهاند که فرمود: (فاطمه به این دلیل فاطمه نامیده شده که خدای تبارک و تعالی او را و دوستانش را از آتش منقطع و دور گردانیده است)؛ و ابن اثیر میگوید: (او را بتول نامیدهاند، زیرا از نظر تدین و فضیلت و اصالت از تمام زنان عصر خویش جدا و ممتاز بوده است؛ همچنین گفته شده که تسمیهی او به بتول به این دلیل است: که فاطمه دل از دنیا گسسته و به خدای خویش پیوسته است)».
هر یک از نامهای حضرت فاطمه سلاماللَّهعلیها رمزی و سری دارد که در اخبار وارد است، چرا فاطمهاش نامیدهاند؟ چرا او را بتول گفتهاند، و چرا اسمش را عذرا نهادهاند؟
چنانکه گفته شد «فاطمه» و «بتول» در حقیقت هر دو یک معنی دارند که به فرمایش پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم حاکی از این است که حضرت فاطمه و فرزندش و شیعیان او در روز قیامت از آتش منقطع و دورند. خدا ما را نیز از شیعیان فاطمه سلاماللَّهعلیها قرار بدهد، انشاءاللَّه.
مقام حضرت زهرا در بهشت
مقام زهرا علیهاالسلام در بهشت با مقام پیامبر و علی و حسنین علیهمالسلام یکسان است
منقبت دیگر، اشتراک فاطمهی زهرا سلاماللَّهعلیها با پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسنین علیهمالسلام است در مقامات و درجاتی که مخصوص و منحصر میباشد به پنج تن آلعبا. با دقت در این دسته روایات کاملاً روشن میشود که آنان را مقام و مرکزیت خاصی است، و هرگز هیچ بشری را به آن درجات والا راه نیست.
زید بن ارقم از پیامبر اکرم روایت میکند که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین فرمود:
«انت معی فی قصری فی الجنه مع فاطمه ابنتی (و انت اخی و رفیقی) ». (1)
«یا علی تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید. سپس پیامبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود: (برادرانه بر تختهای بهشتی روبروی هم مینشینید)».
این روایت را محبالدین طبری در کتاب الریاض النضره، ابن مغازلی در مناقب، حموینی در فرائد، ابن باکثیر (2) در وسیله المال، و عاصمی در زین الفتی، احمد بن حنبل در مناقب نقل کردهاند.
حدیث دیگری امیرالمؤمنین علیهالسلام مرفوعا از پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم نقل کردهاند که رسول اکرم فرمود:
«فی الجنه درجه تدعی «الوسیله». فاذا سالتم اللَّه فسلوا لی الوسیله، قالوا: یا رسولاللَّه، من یسکن معک فیها؟
قال: علی و فاطمه والحسن والحسین». (3)
«در بهشت درجهای است به نام «الوسیله»، هرگاه بخواهید در هنگام دعا چیزی برای من از خدا بطلبید، مقام «وسیله» را مسئلت نمایید، گفتند: یا رسولاللَّه چه کسانی در این درجهی مخصوص با شما همنشین هستند؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین». این حدیث از دانشمندان عامه نیز در کتب خود ذکر نمودهاند، از جمله سیوطی در کتاب جامع الکبیر از حافظ ابن مردویه نقل کرده است.
ما شیعیان نیز در زیارت پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم چنین عرض میکنیم: «اللهم اعطه الدرجة الرفیعة، و آته الوسیلة من الجنة». (4)
چنانکه گفته شد درجة الوسیله- که والاترین درجات بهشتی است- مخصوص و منحصر است به پنج تن، و هرگز بشری را به آن رتبهی اعلی راه نیست. درجة الوسیله برتر از درجات جمیع انبیا، اوصیا، اولیا، و علماء و مخلصین است. (5)
امیرالمؤمنین چنین روایت میکند که پیامبر اکرم فرمود:
«انا و فاطمة و علی والحسن والحسین فی مکان واحد یوم القیامة».
«روز قیامت من و فاطمه و علی و حسن و حسین دارای مقام و منزلت واحدی هستیم».
آری اینان در تمام عوالم خلقت مقام و منزلتشان یکی است. در عالم نور، در عالم ذر، در عالم اظله، در محشر، در عوالم سفلی و علوی، ملکی و ملکوتی، در غیب و شهود، خلاصه در تمام مسیر آفرینش، از آغاز تا پایان، همه جا با هم، همردیف و همشان و هممقامند. بعضی ازعلمای عامه (سنی) که حدیث مذکور را نقل کردهاند عبارتند از: احمد بن حنبل در مسند، حافظ محبالدین طبری در الریاض النضره.
روایت دیگری که حضرات عامه نیز نسبت به آن اهمیت بسیار قائل شدهاند عبارت از این است: روزی رسول اکرم وارد خانه علی شد، و امیرالمؤمنین را در حال استراحت مشاهده کرد؛ و خطاب به حضرت زهرا چنین فرمود:
«انی و ایاک و هذین (یعنی الحسنین) و هذالراقد (او النائم)، یوم القیامه فی مکان واحد». (6)
«همانا، من و تو (یا زهرا) و حسن و حسین، و این شخص که در اینجا آرمیده است (علی)، روز قیامت همه در یک جا خواهیم بود».
راویان این حدیث عبارتند از: احمد ابن حنبل در مسند، حافظ ابنعساکر، محبالدین طبری، حاکم حسکانی....
حاکم نیسابوری اسناد این روایت را بررسی و آن را تأیید نموده است. (7)
ما نیز مدارک این حدیث شریف را کاملاً رسیدگی کردیم؛ تردیدی در صحت آن نیست، و مسلماً از فرمایشات پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم میباشد.
عبداللَّه بن قیس از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم نقل میکند که فرمود:
«انا و علی و فاطمة والحسن والحسین یوم القیامة فی قبة تحت العرش». (8)
«جایگاه من و علی و فاطمه و حسن و حسین روز قیامت در قبهای است که زیر عرش قرار دارد».
از این روایت چنین معلوم میشود که والاترین مقامات که «وسیله» نام دارد، در پایتخت عظمت حضرت حق تبارک و تعالی است؛ و هرگز کسی را به آنجا راه نیست. آری، پایتخت عالم فقط جایگاه پنچ تن است، آنجا که نشانگر عظمت و جلال و جلوهگاه نور جمال و جلال کبریایی است.
چنانکه گفته شد، این انوار پنجگانه، در جمیع منازل خلقت در تمام شئون ولایت همه جا همراه و همگام و همتایند؛ در ابتدا و انتها، در عالم اظله، در عالم ذر، در عالم ارواح و اشباح، در دنیا و برزخ، در حشر و نشر، خلاصه تا روز قیامت، از یکدیگر جدا نبوده، در کنار هم در جمیع مراحل و در تمام ملکات و فضائل بطور یکسان سهیمند.
تقدم و سواره بودن حضرت زهرا در ورود به بهشت
منقبت چهاردهم، مقام رکوب (سواره بودن) در روز قیامت، در بهشت، و در هنگام سیر در مواقف دیگر است که حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها با پدر بزرگوارش و امیرالمؤمنین و حسنین اشتراک دارد، و هیچ زنی در عالم- از اولین و آخرین- دارای این مقام نیست. فاطمه علیهاالسلام در این رتبه نیز بین بانوان جهان بیهمتاست. از میان بانوان، تنها اوست که سواره وارد عرصهی محشر میشود. فرق او با زنان دیگر، بلکه با جمیع صدیقین، علما، حکما و شهدا تفاوت پیاده و سواره است.
بریده (1) از پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت میکند که آن حضرت فرمود: «یبعث اللَّه ناقة صالح، فیشرب من لبنها هو و من آمن به من قومه. و لی حوض کما بین عدن و عمان، اکوابه عدد نجوم السماء فیستقی الانبیاء. و یبعث اللَّه صالحا علی ناقته. قال معاذ(2): یا رسولاللَّه، و انت علی العضباء؟ قال: لا، انا علی البراق، یخصنی اللَّه به من بین الانبیاء، و فاطمه ابنتی علی العضباء...». (3)
«خدای تعالی ناقه حضرت صالح را در روز رستاخیز برمیانگیزد، پس حضرت صالح و ایمانآورندگان به او از شیر آن شتر مینوشند و سیراب می شوند؛ لیکن مرا حوضی است به پهنای عدن تا عمان، که تعداد جامهای آن به شمار ستارگان آسمانی است، و انبیا (از من) طلب سقایت مینمایند.
«پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم در ادامهی سخن چنین میفرماید): خدای تعالی در روز حشر، صالح را سوار بر ناقهاش برمیانگیزد. معاذ از پیامبر اکرم پرسید یا رسولاللَّه آیا شما نیز سوار بر شتر عضباء به محشر وارد میشوید؟ آن حضرت در جواب فرمود: نه، مرکب اختصاصی من براق است، که خدای تعالی مرا در میان انبیاء به این مرکب مخصوص گردانیده است، و عضباء مرکب مخصوص دخترم فاطمه است».
روایتی را که ذکر شد حافظ ابن عساکر در تاریخش آورده و علمای شیعه نیز آن را نقل نمودهاند.
عضباء نام شتری است که هر وقت علی علیهالسلام از جانب پیامبر اکرم برای تبلیغ اسلام مأموریت داشت بر آن سوار میشد، چنانکه جهت قرائت سورهی برائت (توبه) در برابر کفار نیز علی بر این مرکب مخصوص سوار بود.
کثیر بن مره حضرمی (4) روایت میکند که حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود:
«حوضی اشرب منه یوم القیامة انا و من آمن بی و من استسقانی من الانبیاء. و تبعث ناقة ثمود لصالح، فیحتلبها فیشرب من لبنها هو والذین آمنوا معه من قومه ثم یرکبها من عند قبره، حتی توافی به المحشر،... فقال معاذ: اذا ترکب العضباء یا رسولاللَّه؟ قال: لا، ترکبها ابنتی، انا علی البراق، اختصصت به من دون الانبیاء...». (5)
«در روز قیامت مرا حوضی است که من و هر کس که به من ایمان آورده است از آن سیراب میشویم، و از پیامبران نیز آنکه بخواهد سیراب میگردد، در آن روز ناقهی ثمود برای صالح برانگیخته میشود، صالح و آنان که از قومش به او ایمان آوردهاند از شیر آن شتر مینوشند، سپس صالح در کنار قبرش بر آن ناقه سوار میشود و به صحنهی محشر میآید. معاذ عرض کرد: یا رسولاللَّه آیا در آن هنگام شما هم بر شتر عضباء سوار میشوید؟ فرمود: نه، عضباء مرکب دخترم فاطمه است، و مرکب من براق است که در میان انبیا به آن اختصاص یافتهام». ابوهریره میگوید: شنیدم از پیامبر اکرم که فرمود:
«تبعث الانبیاء یوم القیامة علی الدواب و یبعث صالح علی ناقته، و ابعث علی البراق، و تبعث فاطمة امامی علی العضباء، و یبعث ابنا فاطمه- الحسن والحسین علی ناقتین، و علی بن ابیطالب علی ناقتی». (6)
«در روز قیامت انبیا سوار بر مرکبها هستند، و صالح سوار با ناقهاش مبعوث میشود، و من نیز بر براق و فاطمه در پیشاپیش من بر عضباء و دو فرزند فاطمه، حسن و حسین بر دو ناقهی دیگر، و علی بن ابیطالب بر ناقهی مخصوص من، همگی سواره مبعوث میشویم».
مرکب انبیا- چنانکه را روایات استفاده میشود- از مرکبهای عمومی بهشتی است نه اختصاصی؛ و با توجه به روایت قبلی، که پیامبر میفرماید «در روز قیامت سواره مبعوث شدن بهمراه انبیا، مخصوص امیرالمؤمنین و فاطمه و حسنین سلاماللَّهعلیهم میباشد» در تمام مواقف، آنجا که از مسیر پنج تن سخن رفته است، ردیف و ترتیب حرکت چنین است: فاطمه از همه جلوتر، و رسول خدا پشت سر فاطمه، و امیرالمؤمنین بعد از پیامبر اکرم، حسنین پشت سر آنان هستند، حتی ورود پنج تن علیهمالسلام به بهشت نیز به همین ترتیب است.
دانشمندانی که این روایت ابوهریره را نقل کردهاند عبارتند از:
محبالدین طبری در ذخائرالعقبی، حاکم در مستدرک- که صحت آن را بررسی و تأیید کرده است-، ابن عساکر در تاریخش، و خطیب در تاریخش. سیوطی ضمن نقل این حدیث از ابوالشیخ و حاکم و خطیب و ابنعساکر چنین نتیجه میگیرد که این روایت آن احادیثی را که از طریق شیعه دربارهی پیشگام بودن فاطمه در هنگام سیر پنج تن نقل شده است، تأیید میکند.
حافظ سیوطی با ذکر اسناد و مدارک در کتاب جَمْع الجَوامِع آورده است که حضرت رسول فرمود:
«اول شخص یدخل الجنه فاطمة بنت محمد». (7)
«اول کسی که به بهشت وارد میشود فاطمه دختر محمد است».
و در حدیث دیگر:
«ان اول من یدخل الجنة: انا و علی و فاطمة والحسن والحسین...». (8)
«ما پنج تن قبل از همه کس به بهشت وارد میشویم...». از این دسته اخبار، و احادیث دیگری که در این موضوع از پیامبر اکرم وارد است، معلوم میشود که فاطمه علیهاالسلام دارای مرکبهایی است مخصوص به خود، که گاهی از نور، گاهی از یاقوت، و گاهی از زمرد است، و یکی از مرکبهای آن حضرت نیز عضباء است.فاطمه سلاماللَّهعلیها هنگام سیر در مواقف متعدد، مرکبهای مختلفی دارد؛ موقع ورود به محشر، هنگام داخل شدن به بهشت، وقت سیر در جنت، و مراحل دیگر در موقفی سوار بر مرکب مخصوص میباشد، و اینکه در احادیث مرکبهای آن حضرت را متنوع ذکر کردهاند، به سبب همین تعدد مواقف و منازل است. این منقبت فاطمه سلاماللَّهعلیها- که در میان جمیع زنان، از اولین و آخرین، تنها بانویی است که سوار بر مرکب محشور میشود، و با توجه به اینکه در این فضیلت با پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم بطور همسان اشتراک دارد-، خود برهان روشن و قاطعی است که آن حضرت دارای مقام شامخ ولایت بوده، و از شئون همین رتبهی والاست که جمیع زنان در محشر پیادهاند، و او که «ولیةاللَّه» است، سوار بر مرکب مخصوص به خود میباشد.
ای دل مددی که بی امان گریه کنیم چون ابر بهار و آسمان گریه کنیم امروز که روز رفتن فاطمه است با مهدی گریه کنیم از هجر فقیه آشنا گریه کنیم یا برتخریب سامرا گریه کنیم یا فاطمه بگذار که با این همه غم از بحر شهادت شما گریه کنیم ساقی امشب آتشی دارد دلم شعله شعله اشک می بارد دلم عشقم امشب باجنون آمیخته اشک های من به خون آمیخته همچو موج آتشم سردرگمم نیستم گرچه میان مردمم خودنمیدانم کجایم کیستم ؟ هستی ام رفته زدستم نیستم همچو موج آتشم سردرگمم نیستم گرچه میان مردمم من چه می گویم بهارم گم شده زیردست و پا قرارم گم شده خوشه ازتاک تحمل چیده ای ازبهار زخم دل گل چیده ای ای دریغا عمق زخمم فاش نیست شرح دردم کار کند وکاش نیست از لب و دست هزاران چنگ و نی آید آیا سوز دل ابراز نی شعر هم هر دم نوایی می زند گاه گاهی دست وپایی می زند سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟ ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟ دیده ای پرهای درهم ریخته ؟ با سپیدی سرخ را آمیخته سرو را گاه نشستن دیده ای؟ شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟ سینه ام آتشفشانی می کند شعر اما بی زبانی می کند زهره را یک خواب راحت دیده ای بازی نیش وجراحت دیده ای دود آهی رفته تا چشم فلک سوخته در بی کسی نخل فدک دل برایم روضه خوانی می کند برتن من سر – گرانی می کند سینه را آه دمادم داده اند زخم را با تیغ مرحم داده اند لاله ام را داد بر باغ آمده باد برخاکستر باغ آمده نا کِسان عرش خدا را سوختند آن دل بی انتها را سوختند آیه های هل اتی را سوختند در مدینه کربلا را سوختند آنچه آنجا بین آتش بود و دود آیه های آخر والفجربود نسترن های تبسم دود شد گوهر دردانه ای مفقود شد رفته غارت نان طفل هَل اَتی گمشده انگشتری اِنّما پس چه شد اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم حرمت میخانه و ساقی و خم حذف شد فریاد سرخ ذوالفقار قرن ها باید که بازآید بهار کمتراز شب روزمردم تار نیست وای برمن یک نفر بیدار نیست جان به قربانگاه جانان آمده جای کوثر به طغیان آمده دیده ای طغیان نهر عشق را زلزله درهفت شهر عشق را مَستم از تکبیره الاحرام او آب شد آتش پیش جام او سخت دارد استقامت می کند با قیام خود قیامت می کند در قنوتش آسمانی از دعا در رکوعش اقتدا بر مرتضی سجده ای جانانه در درگاه کرد سجده ای هم نیمه های راه کرد زان قیام و زان رکوع و زان سجود سینه و رخسار و رویش شد کبود این نماز قبله و قبله نماست از نماز خلق آدابش جداست |
سلام
راستیاتش می خواستم در مورد هم کفو بودن بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت وصی علی عالی اعلا امیر المومنین بنویسم.
ولی دیدم بهتر اول شرح فصل عصمت خانوم حضرت زهرا رو که خیلی وقته می خواستم تو وبلاگ بزارم رو ( شاید از همون اولین روزهای تشکیل وبلاگ) براتون قرار بدم بعد هم به اثبات هم کفو بودن از زبان علامه بزرگوار حسن زاده آملی بپردازیم.
مطلب طولانی هست اما مطمئناً گوشه ای از فضایل بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها کام دوست دارانش را شیرین و گوارا خواهد نمود.( گوارای وجودتان باد این سرمستی).
حضرت علامه حسن زاده آملی ( روحی له لفدا ) در رابطه با کتاب گرانقدر “شرح فص حکمةٍ عصمتیّةٍ فی کلمةٍ فاطمیّة” می فرمایند:
این عِلق نفیس به نام “فص حکمةٍ عصمتیّةٍ فی کلمةٍ فاطمیّة” به عنوان مستدرک و متمّم کتاب مستطاب فصوص الحکم شیخ اکبر محی الدین طائی حاتمی به قلم این کمترین در بیست و دو موضع به رشته نوشته در آمده که در نوزده فصل آن را شرح کرده ایم.
علامه حسن زاده ( روحی له لفدا )در فصل هفتم به موضوع عصمت حضرت زهرا علیها السلام اشاره فرمودند .
متن عربی:
بسم الله الرحمن الرحیم
کانت فاطمه بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله )ذات عصمة بلا دغدغه و وسوسه ، و قد نص کبار العلماء کالمفید و المرتضی و غیرهما بعصمتها (سلام الله) بالآیات و الروایات، و الحق معهم و المکابر محجوج مفلوج .
و کانت – صلوات الله علیها – جوهره قدسیه فی تعین انسی ، فهی انسیه حوراء و عصمه الله الکبری .
و حقیقه العصمه انها قوه نوریه ملکوتیه تعصم صاحبها عن کل ما یشینه من رجس الذنوب و الادناس و السهو و النسیان و نحوها من الرذائل النفسانیه .
و من هو ذو العصمه مصون عن الزلل فی تلقی الوحی و سائر الالقائات السبوحیه ، و فی جمیع شئونه العبادیه و الخُلقیه و الخَلقیه و الروحانیه و غیر هما من اول الامر ، قوله سبحانه : ‹و ءاتیناه الحکم صبیا› .
واعلم ان العتره و فاطمه منهم معصومه کما نص به الوصی الامام علی علیه السلام فی النهج :« و کیف تعمهون و بینکم عتره نبیکم و هم ازمه الحق و اعلام الدین و السنه الصدق فانزلوهم باحسن منازل القرآن . و نطق ابن ابی الحدید المعتزلی فی شرحه بالصواب حیث قال:« فانزلوهم باحسن منازل القرآن تحته سر عظیم ، و ذلک انه امر المکلفین بان یجروا العتره فی اجلالها و اعظامها و الانقیاد لها و الطاعه لاوامرها مجری القرآن .»
ثم قال :« فان قلت : فهذا القول منه یشعر بان العتره معصومه فما قول اصحابکم – یعنی بهم القائلین بمذهب الاعتزال – فی ذلک ؟
قلت : نص ابو محمد بن متویه فی کتاب الکفایه علی ان علیاً (علیه السلام) معصوم و ادله النصوص قد دلت علی عصمته و القطع علی باطنه و مغیبه ، و ان ذلک امر اختص هو به دون غیره من الصحابه »فتدبر.
و اذا دریت ان بقیه النبوه و عقیله الرساله و ودیعه المصطفی و زوجه ولی الله و کلمه الله التامه فاطمه (سلام الله علیها) ذات عصمه فلا باس بان تشهد فی فصول الاذان و الاقامه بعصمتها ، و تقول مثلا :« اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری » او نحوها
اما ترجمه متن عربی :
بدون هیچ دغدغه ووسوسه حضرت فا طمه دخترپیغمبر دارای عصمت بوده است ،علمای بزرگی مثل شیخ مفید وعلم الهدی ،وسیدمرتضی به آیات وروایات نص برعصمت آن جناب فرمودند وحق باآنان است ،وشخص مکابر سخت محکوم ومغلوب است.
آن جناب (صلی الله علیه و آله )گوهری قدسی درتعین و صورت انسی بوده است ، پس آن حضرت انسیه حوراء و عصمت کبرای الهی است.
و حقیقت ، عصمت نیرویی نوری و ملکوتی است که دارنده اش را از هر چه که موجب عیب وزشتی انسان است –از قبیل پلیدی گناهان و آلودگی ها و سهو و نیسان و دیگر رزائل نفسانی عاصم و حافظ است . و آن کسی که صاحب عصمت است ازلغزش در تلقی وحی و دیگر القاءات سبوحی آن سویی مصون است ، و در جمیع شئون عبادی و خَلقی و خُلقی و روحانی جز آنها از اول امرمحفوظ است. خدای سبحان درباره یحیی پیغمبر فرمودند : ما او را در حالی که کودک بود حکم داده ایم .
پس بدان که عترت رسول الله- یعنی اهل بیت قریب آن بزرگوار _ که حضرت فاطمه هم از آنان است معصوم اند ،چنان که جناب وصی امام علی (علیه السلام ) درنهج البلاغه فرموده است : چگونه حیران و سرگردانید و حال این که عترت پیغمبر شما که أزمه حق و أعلام دین والسنه صدق اند در میان شمایند ؟ پس ایشان را به نیکوترین منازل قرآن فرود آورید ، و مانند شتران تشنه که به آبشخور وارد می شوند به ایشان وارد شوید.
ابن ابی معتزلی را در شرح نهج البلاغه در بیان ابن گفتار امام(علیه السلام) سخنی به صواب است که گفت: «سری عظیم دراین عبارت « فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن » است ، زیراکه آن بزرگوار – یعنی امام علی (علیه السلام)- مکلفین را در اجلال و اعظامشان و و در انقیاد و طاعت أوامرشان بسان قرآن و همانندآن بدانند. »
سپس ابن ابی الحدید گفت: « اگرگویی که عترت معصوم اند ، نظر اصحاب شما یعنی فرقه معتزله دراین که عصمت عترت است چیست ؟»
درجواب این سوال گفت :« نص گفتار ابو محمد بن متویه در کتاب کفایه این است که علی (علیه السلام) معصوم بوده است و ادله نصوص دال بر عصمت و قطع بر باطن و مغیب او است ؛ و این امر درمیان صحابه پیغمبر فقط اختصاص به او دارد و هیچ یک از صحابه رابه ا ین منزلت و مقام عصمت نبوده است».
اکنون که دانستی بقیه نبوت وعقیله رسالت و ودیعه مصطفی و زوجه ولی الله و کلمه تامه الهی فاطمه (سلام الله علیها ) صاحب عصمت است هیچ اشکالی ندارد که در فصول اذان و اقامه نمازت به عصمت آن جناب به این عبارت « أشهد أن فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری » و یا مشابه آن شهادت دهی.
شرح :
در کتب کلامی بحث از عصمت و تشاجر آراء در بیان آن به میان آمده است ؛ و علم الهدی سید مرتضی – رضوان الله علیه – کتابی گرانقدر در این امر به نام تنزیه الانبیاء نوشته است ؛ و جناب خواجه طوسی در مساله ثالثه مقصد رابع تجرید الاعتقاد فرموده است : ‹ و یجب فی النبی العصمه لیحصل الوثوق فیحصل الغرض ، و لوجوب متابعته و ضدها و الانکار علیه …› ( کشف المراد – ط?- ص??? – بتصحیح الراقم و تعلیقه علیه ).
و این متمسک بذیل ولایت را تعلیقه ای بر آن ، در بیان عصمت بدین عبارت است :
« الحق ان السفیر الالهی موید بروح القدس معصوم فی شرح احواله و اطواره و شئونه قبل البعثه او بعدها ، فالنبی معصوم فی تلقی الوحی و حفظه و ابلاغه کما انه معصوم فی افعاله مطلقاً بالادله العقلیه و النقلیه فمن اسند الیه الخطا فهو مخطئ ، و من اسند الیه السهو فهو اولی به …»
ودر این رساله کریمه اعنی ‹ فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه › خود عصمت را تقریر کرده ایم که ‹ و حقیقه العصمه إنها قوة نوریه ملکوتیه …› بدین نظر که حضرت فاطمه بنت رسول الله با این که دارای سمت وحی تشریعی نبوده است ، صاحب ملکه عصمت بوده است ، منافات ندارد که انسانی را رتبت نبوت تشریعی نباشد و او را ملکه عصمت بوده باشد چنانکه در بیان فصل شانزدهم در فرق میان نبوت تشریعی و نبوت انبائی گفته آید.
عصمت در لغت به معنی منع است ؛ چه این که ملکه عصمت ، صاحب عصمت را از هرگونه ناپسند و ناروا حافظ و مانع و رادع است ، حتی صاحب عصمت نیت گناه نمی کند ، و غفلت و سهو و نسیان در او راه نمی یابد . قوله سبحانه :« سنقرئک فلا تنسی» ( سوره اعلی – آیه ?).
صاحب عصمت از کودکی و آغاز زندگی همه اقوال و آثار و افعال و احوالش حکم و حکیم است .
قوله تعالی شانه : « و ءاتینه الحکم صبیا»( مریم ??) . در تفسیر شریف مجمع البیان آمده است که « ان الصبیان قالوا لیحی اذهب بنا لنعلب فقال : ما للعب خلقنا ، فانزل الله فیه : و ءاتینه الحکم صبیا » یعنی کودکان به یحیی گفتند : بیا با ما برای بازی ، فرمود : ما برای بازی آفریده نشده ایم ؛ پس خدای سبحان درباره او این آیه کریمه را نازل فرموده است : «و ءاتینه الحکم صبیا »
سپس به بیان حضرت وصی امام امیرالمؤمنین علی «علیه السلام» درنهج البلاغه بر عصمت عترت رسول الله «علیه السلام» تمسک نموده ایم ؛ و قول منصفانه ابن ابی الحدید رادر شرح نهج البلاغه ، وانصاف و اعتراف ابو محمد بن متویه درکتاب «کفایه» از قول ابن ابی الحدید درعصمت عترت نقل کرده ایم .
درنکته ???کتاب هزار ویک نکته گفته ام :« ندانم کجا دیده ام در کتاب که فخر رازی در هرمسأله ای از ابتدا تا معاد تشکیک نموده است و اعتراض کرده است که او را امام المشککین خوانده است ولی درعصمت و طهارتش جای شک و تردید نیست ».
درذیل این فصل ،حضرت صدیقه طاهره فاطمه معصومه «سلام الله علیها » را به «بقیة النبوة » ستوده ایم ؛ این تعبیر ما درباره آنجناب چنانست که در زیارت جامعه است :«السلام علی الأئمة الدعاة الولاة ، و الذادة الحماة ، و أهل بیت پیغمبر –علیهم السلام –را که بقیة الله و بقیة النبوة می گویند تعظیم و تجلیل ازآنان بدین لحاظ است که چون وسایط فیض الهی هستند و متخلق به اخلاق الله می باشند و سبب هدایت خلق اند ، و باذن الله کار خدایی می کنند ، و مانند رسول خدا « صلی الله علیه و آله» نشر حقائق و معارف قرآنی می نمایند و کار پیغمبری انجام می دهند ، کأن آن بزرگواران بقیة الله و بقیةالنبوة میباشند ، فتبصر.
خدای سبحان در سوره هود قرآن ازشعیب پیغمبر علیه الصلوة و السلام حکایت فرمود که به قوم خود گفت: و یقوم أوفوا المکیال والمیزان با القسط و لا تبخسوا الناس أشیآ ءهم ول اتعصوا فی الارض مفسدین . بقیة الله خیرلکم ان کنتم مؤمنین ومآ أناعلیکم بحفیظ .
جناب فیض – رضوان الله علیه – در تفسیر شریف و منیف صافی در بیان همین آیه کریمه گوید:«فی الکافی عن الباقر «علیه السلام » أنه صعد جبلا یشرف علی أهل مدین حین أعلق دونه باب مدین و منع أن یخرج الیه باالأسواق فخاطبهم بأعلی صوته یاأهل المدینة الظالم أهلها أنابقیة الله ،یقول بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین وما أناعلیکم بحفیظ ،قال وکان فیهم شیخ کبیر فأتاهم فقال لهم :یا قوم هذه دعوة شعیب النبی والله لم تخرجوا الی هذا الرجل باالأسواق لتؤخذن من فوقکم ومن تحت أرجلکم ،الحدیث»؛ وفی الأکمال عنه «ع»:أول ما ینطق به القائم حین خرج هذه الآیة :بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین ثم یقول :انا بقیةالله وحجته وخلیفته علیکم ،فلا یسلم علیه مسلم الا قال السلام علیک یا بقیةالله فی ارضه».
کامل حدیث أول ، و احادیث دیگر نیز در « نورالثقلین » درتفسیر کریمة یاد شده نقل گردیده است « ج ?-ط ? –ص??»؛ ودرشرح زیارت احسائی-رحمة الله علیه –نیز اشاراتی به برخی از مطالب و آیات و روایاتی شده است . و کوتاهی سخن ، لب لباب مطلب در بیان بقیة الله وبقیة النبوة هماناست که تقریر و تحریر کرده ایم.
اما آن که در پایان این فصل گفته ایم :« و إذا دریت أن بقیة الله النبوة و عقیلة الرسالة … ذات عصمة فلا بأن تشهد فی فصول الأذان و الاقامة بعصمتها و تقول مثلاً …»،در پیرامون این امر شایسته است که کلمه ای ازکتاب « هزار و یک کلمه »، و نکته ای از کتاب « هزار و یک نکته » تقدیم بداریم ؛
أما کلمه این که :« یکی از عزیزانم که آزاد مردی است و در عرفان عملی دارای حظی وافر است و به القاءات سبوحی نایل است و به گفتن این فصل « أشهد أن فاطمة بنت رسول الله عصمة الله الکبری » درفصول أذان و اقامه نماز عامل ، در اثنای فصول اقامه نماز مغرب شب یکشنبه ،د هم ربیع الاول ???? ه.ق ، برابر??/?/???? ه. ش، خواست که فصل مذکور را اداء کند از نهاد دیوار مقابلش می شنود که کسی می گو ید : « أشهد أن فاطمة الزهراء حجة الله علی الحجج » شگفت این که همین عبارت شریف یادشده ، صورت روایت حضرت امام حسن « علیه السلام »است؛ چنان که سید عبدالحسین طیب –طیب الله رمسه –آن را در تفسیر اطیب البیان (ج ?? –ص ??? ) نقل کرده است که: « قال الامام العسکری علیه السلام نحن حجه الله علی خلقه ، و جدتنا فاطمةحجة علینا ».
وقوع این واقعه برای آن جناب ، ویافتن این حدیث مستطاب موجب شده اند که این متمسک بذیل ولایت عصمةالله الکبری در فصول اذان و اقامه بعد از شهادت به نبوت خاتم الانبیاءمحمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)، و به امامت سید الأوصیاء أمیرالمؤمنین علی واولاد معصومینش (علیه السلام )می گوید :« أشهد أن فاطمة بنت رسو ل الله عصمة الکبری و حجةالله علی الحجج».
و أما نقل نکته یاد شده بدین نظر است که شهادت به عصمت حضرت فاطمة سلام الله علیها درفصول اذان واقامه نماز ،به وزان شهادت امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است و صورت نکته این است :
«نکته ??? ؛ علمای عامه درموضوع فصول أذان واقامه واقراروشهادت به ولایت و امامت حضرت وصی امیرا لمؤمنین علی (علیه السلام )درآن ، ازجناب استادم علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی –قدس سره العزیز-استفتاء کرده اند ، درجوابشان چنین مرقوم فرمود که من عین دست خط مبارکش را که در نزد من محفوظ است نقل می کنم?
بسم الله الرحمن الرحیم
أما من تَرکه فان کان عن عنادٍ و بعض فهو خارج عن الایمان ،ومن ترکه لأنه لیس جزء من أجزا ء الأذان فلا بأس لأن الشهادة بالرسالة شهادة بجمیع ما جاء به الرسول ، منه ولایة علی (ع) .وقد صرح فقها الا مامیة بعدم جواز الشهادة
بالولایة بقصد أنها جزءمن الأذان ، وهذا واضح معروف منهم ،وأنما جعله الغلاة والمفو ضة جزءاً ونحن منهم برءاء ؛ وانما یؤتی بها فی بلاد الشیعة تبرکاً وحرصاً علی اظهار محبتهم لعلی (ع) مع علمهم بأنها لیست جزاً من الأذان کما یصلون علی النبی بعد ذکر اسمه فی الأذان وغیره امتثالاً للأمر به فی الکتاب الکریم ، ولایخالف عملهم هذا فتوی أحد .من الفقهاءالأ ربعة رضی الله عنهم جمیعاً لأنهم جمیعهم کانوا من أهل الولایة ومحبی علی(ع) وأهل بیت الرسول لأنهم کانوا مؤمنین بالاِجمال والمؤمن لا یبغض علیاً (ع) بنض رسول الله (ع) . هذا ما تیسرلی من الجواب علی العجا لة ، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاة . حرره العبد ابوالحسن بن محمد المد عو –بالشعرانی عفی عنه .»
غرض نگارنده از اتیان این کلمه تأمه مبارکه این است که آنچه در شهادت حضرت وصی امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) درفصول اذان و اقامه گفته آمد ، درباره شهادت به عصمت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)نیز گفته آید .
این فصل را به چند سطری ازبیان شیخ اجل مصلح الدین سعدی شیرازی –رحمةالله علیه –که درخاتمه مجلس چهارم «مجلس پنجگانه » آورده است و روریتی از قرب الاسناد ،و بیان جناب استادم معلم عصر ،علامه شعرانی درعصمت ، ونیز به تحقیق نگارنده درعصمت ، وقصیده ای که بیان آن گفته آید خاتمه می دهیم :
«…جوانمرد چه کنی سرایی را که أولش پستی و میانش مستی و آخرش سستی منتهی به نیستی است . سرایی که یک در به فنا دارد ، ودوم به زوال ، سوم به وبال . حقاً که استماع دارم که وقتی سید عالم ومهتر بنی آدم (علیه السلام) بعیادت بتول عذراء فاطمة زهراء – سلام الله علیها – شد، دید که بر بوریائی خفته لیف خرما ، و پوست گوسفندی بالین کرده ، و بقدر یک ارششال درشت ازپشم شتر بجای مقنعه بر سر افکنده ،زهراء (علیها السلام ) ازآن شدت فاقه بر پدر بزرگوار ظاهر کرد بر سبیل تعریض وتصریح آن جناب فرمود : ای جان پدر فاذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم ، بر آن اعتماد مکن که دختر پیغمبرم وجفت گرامی حیدرم و مادر شبیر وشبرم ، بعزت و جلال خداوندی که امر و نهی و قبض و بسط از او است که فردا از عرصات دستوری نیابی که قدم از قدم برگیری تا ازعهده اینها برنیایی».
اما روایت این است که جناب شیخ بهائی – رضوان الله تعالی علیه – در اواخر جلد اول کشکول (ط نجم الدوله – ص ???) نقل فرموده است :
« من کتاب قرب الاسناد عن جعفر بن محمد الصادق علیه السلام کان فراش علی و فاطمه (علیهم السلام ) حین دخلت علیه اهاب کبش اذا اراد ان یناما علیه قلباه ، و کانت و سادتهما ادماً حشوها لیف و کان صداقها درعاً من الحدید »
اما بیان جناب استاد علامه شعرانی در عصمت این که در شرحش بر تجرید الاعتقاد محقق خواجه طوسی بفارسی در موضع یاد شده پیشتر – أعنی در شرح مساله ثالث مقصد رابع آن (ص???)- فرموده است :
عصمت پیغمبران در آن اختلاف کردند : معتزله گفتند گناه بر پیغمبران روا نیست مگر گناهان صغیره بسهو یا بتاویل جائز است ، و معنی تاویل آن است بخطا را گناه نداند و گفتند چون ثواب أنبیا بسیار است اندکی گناه صغیره بدان همه ثواب فانی و مضمحل می شود . و اشاعره غیر کفر و دروغ را از آن ها ممکن می دانند کبیره یا صغیره . و امام فخر رازی صدور کبائر را جائز ندانسته است . ودر مواقف گوید : اشاعره جائز ندانستند سمعاً نه عقلاً چون آن ها بحسن و قبح عقلی معتقد نیستند . وامامیه گفتند از هر گناه معصوم اند کبیره و صغیره ، از کذب معصومند چون اگر احتمال دروغ در آنها داده شود اطمینان بقول آنان نمی ماند . واز سایر معاصی نیز معصومند زیرا که امت را مامور کردند به پیروی آنها در اقوال و افعال ، و اگر فعل آن ها معصیت باشد پیروی آنها جایز نیست ، یا گوییم هم متابعت آن ها واجب است چون پیغمبرند ، و هم مخالفت واجب است چون گناهکارند .
دیگر آن که اگر پیغمبر گناه کند باید او را نهی کرد و عمل او را منکر شمرد با آن که رد پیغمبر و آزار او جائز نیست.
و امام فخر رازی گوید : گناهکار فاسق است و قول فاسق را بصریح قرآن نباید پذیرفت.
« ان جائکم فاسق بنباءٍ فتبینوا » پس قول او حجت نیست ، نعوذ بالله .
علمای ما نام صغیره و کبیره در دلیل نبردند و میان آن دو فرق نگذاشتند چون مقصود نافرمانی خداست که وثوق و اعتماد از اعمال پیغمبر برمی خیزد و متابعت او حرام می شود با این که صغیره و کبیره نسبی و اضافی است و حد مائز و مرز فاصل ندارد ، هر گناهی نسبت به گناهی بزرگتر است و به گناه دیگر کوچکتر مانند شهر بزرگ و کوچک و خانه بزرگ و کوچک و مرد مشهور و خامل و امثال آن .
أما آن أعمال أنبیاء که ترک أولی گویند متابعت آن برای ما جائز است .امام فخررازی در محصل از حشویه نقل کرده است که گفته اند پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) پیش از نبوت بوده است ؛ وحشویه گروهی از ساده لو حان خشکند اندکی احمق گونه، واختصاص بمذاهب مختلفه أهل سنت ندارند بلکه در همه گروه یافت میشوند و مبنای آنها بر قبول هر گونه روایت است بی ملاحظه أدله و قرائن کذب ، و ظواهر الفاظ را دلیل می گیرند بی تفحض از ادله دیگر و قید و تخصیص . و فخر گوید :این قوم بر خلاف همه مسلمانان گفتند آیه قرآن وَ وَجدَکَ ضالاً فهدی و ما کنت تدری ماالکتاب و لا الایمان » دلالت بر کفر دارد نعوذ بالله .بلکه معنی آن است که ممکن بذات خود هیچ ندارد مگر به او بدهند و عدم ذاتی مقدم است بر وجود غیری مانند دنا أًًًَ نشَا نهن انشاءً *فجعلنهن أَبکاراً باکره بودن تأخر از خلقت ندارد* انشاءً *
وأما تحقیق این کمترین در بیان عصمت این که در تعلیقهای بر مسأله سوم مقصد چهارم « کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد » (بتصحیح وتعلیق نگارنده-ط?-ص??? ) بدین صورت تقریر و تحریر شده است :
« فی خصال الصدوق و خامس البحار فی کتاب النبوة (ط?-ص???) فی خبر القطان عن السکری عن الجواهری عن ابن عمارةعن ابیه عن جعفر بن محمد عن أبیه (ع )قال :ان أیوب(ع)
ابتلی سبع سنین من غیر ذنب (بغیر ذنب –خ ل )وأن الأنبیاء (ع) لا یذ نبون لأنهم معصو مون مطهرون لا یذ نبون ولا یزیغون ولا یرتکبون ذنباً لا صغیراً ولا کبیراً .
وقال : ان أیوب (ع)من جمیع ما ابتُلی به لم تنتئن له رائحة ولا قبحت له صورة ولا خرجت منه مدة من دم ولا قیح ولا استفذره أحد رآ ه ولا استو حش منه أحد شاهده ولا تدود شی من جسده ، وهکذا یصنع الله عزوجل بجمیع من یبتلیه من أنبیائه وأولیائه المکرمین علیه ، واِنما اجتنبه الناس لفقره وضعفه فی ظاهر أمره لجهلهم بما له عند ربه تعالی من التأیید والفرج :
وقدقال النبی (ع) اعظم الناس بلاءً الأنبیاء ثم الأمثل فالأمثل ،وأنما ابتلاه الله عزوجل بالبلاء العظیم الذی یهون معه علی جمیع الناس لئلا یدعوا له الربو بیة اذا شاهد وا ما أراد الله أن یوصله الیه من عظائم نعمه تعالی متی شاهدوا ه، و لیستدلوا بذلک علی أن الثواب من الله تعالی علی ضربین :استحقاق واختصاص ،ولئلا یحتقروا ضعیفاً لضعفه ، ولا فقیراً لفقره ، ولا فقیراً لفقره ، ولا مریضاً لمرضة ، ولیعلموا أنه بسقم من یشاء و یشفی من یشاء متی شاء کیف شاء بأی سبب شاء، و هو عز و جل فی جمیع ذلک عدل فی جمیع ذلک عدل فی قضائه وحکیم فیأفعاله لا یفعل بعباده الا الأصلح لهم ولا قوه لهم الا به ، انتهی .
قوله (ع) : أعظم الناس بلاءً الأنبیاء؛ ومن ذلک العظم الضر بالضم قال عز من قائل :«وأیوب اذ نادی ربه أنی مسنی الضر وأنت أرحم الراحمین »اذ الضر بالفتح الضر فی کل ششیء، وبالضم الضرر فی النفس ، ذکره فی الکشاف .
قال علم الهدی فی تنزیه الأنبیاء:«فان قیل أفتصحون ما روی من أن الجذام أصابه حتی تساقطت اعضاؤه؟ قلنا:أما العلل المستقدرة التی تنفر من رآها وتوحشه کالبرص و الجذام فلا یجوز شئ منها علی الأنبیاء (ع) لأن النفور لیس بواقف علی الأمور القبیحة بل قد یکون من الحسن والقبح معاً ، ولیس ینکر أن یکون أمراض أیوب (ع) وأوجاعه ومحنه فی جسمه ثم فی أهله و ماله بلغت مبلغاً عظیماً تزید فی الغم والألم علی نا ینال المجذوم،و لیس ینکر تزاید الألم فیه (ع) وانما ینکر ما اقتضی التنفیر »
قال فی مجمع البیان عند قوله سبحانه :فَبما رحمةٍ من اللهِ لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لاَنفصوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین .(آل عمران :???)
فی هذه الآیة دلالة علی اختصاص نبینا بمکارم الأخالق و محاسن الأفعال . ومن عجیب أمره (ع)أنه کان أجمع الناس لدواعی .الترفع ثم کان أدنا هم الی التواضع ، وذلک أنه أوسط الناس نسباً وأوفرهم حسباً وأسخاهم وأشجعهم وأفصحهم ،وهذه کلها من دواعی الترفع .
ثم کان من تواضعه أنه کان یرقع الثوب ویخصف النعل و یرکب الحمار ویعلف الناضح ویجیب دعوة المملوک و یجلس فی الأرض و یأکل علی الأرض وکان یدعوا الی الله من غیر زئر وکهر ولا زجر ، وقد أحسن من مدحة فی قوله :
فما حملت من ناقة فوق ظهرها
أبرو أوفی ذمة من محمد
الی أن قال :وفیها أیضاً دلالة ما نقوله فی اللطف لأنه سبحانه نبه علی أنه لولا رحمته لم یقع اللین والتواضع ولولم یکن کذلک لما أجابوه فبین أن الامور المنفرة منفیة عنه وعن سائر الأنبیاء ومن یجری مجراهم فی أنه حجة علی الخلق ، وهذا یوجب تنزیهم أیضاً عن الکبائر لأن التنفیر فی ذلک اکثر
انتهای شرح عصمت فاطمی
در انتهای متن تشریح علامه حسن زاده شعری از مرحوم عنقای طالقانی آوردند که در یک پست جدا گانه قرار دادم.
حتماً مطلب بعدی که در رابطه با رفع شبهات شهادت به عصمت حضرت فاطمه علیها السلام در اذان و اقامه و به قلم استاد صمدی آملی حفظه الله ( شاگرد علامه حسن زاده آملی ) نگاشته شده رو مطالعه کنید .
ای دل مددی که بی امان گریه کنیم چون ابر بهار و آسمان گریه کنیم
امروز که روز رفتن فاطمه است با مهدی صاحب الزمان گریه کنیم
از هجر فقیه آشنا گریه کنیم یا برتخریب سامرا گریه کنیم
یا فاطمه بگذار که با این همه غم از بحر شهادت شما گریه کنیم
ساقی امشب آتشی دارد دلم شعله شعله اشک می بارد دلم
عشقم امشب باجنون آمیخته اشک های من به خون آمیخته
همچو موج آتشم سردرگمم نیستم گرچه میان مردمم
خودنمیدانم کجایم کیستم ؟ هستی ام رفته زدستم نیستم
همچو موج آتشم سردرگمم نیستم گرچه میان مردمم
من چه می گویم بهارم گم شده زیردست و پا قرارم گم شده
خوشه ازتاک تحمل چیده ای ازبهار زخم دل گل چیده ای
ای دریغا عمق زخمم فاش نیست شرح دردم کار کند وکاش نیست
از لب و دست هزاران چنگ و نی آید آیا سوز دل ابراز نی
شعر هم هر دم نوایی می زند گاه گاهی دست وپایی می زند
سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟ ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟
دیده ای پرهای درهم ریخته ؟ با سپیدی سرخ را آمیخته
سرو را گاه نشستن دیده ای؟ شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟
سینه ام آتشفشانی می کند شعر اما بی زبانی می کند
زهره را یک خواب راحت دیده ای بازی نیش وجراحت دیده ای
دود آهی رفته تا چشم فلک سوخته در بی کسی نخل فدک
دل برایم روضه خوانی می کند برتن من سر – گرانی می کند
سینه را آه دمادم داده اند زخم را با تیغ مرحم داده اند
لاله ام را داد بر باغ آمده باد برخاکستر باغ آمده
نا کِسان عرش خدا را سوختند آن دل بی انتها را سوختند
آیه های هل اتی را سوختند در مدینه کربلا را سوختند
آنچه آنجا بین آتش بود و دود آیه های آخر والفجربود
نسترن های تبسم دود شد گوهر دردانه ای مفقود شد
رفته غارت نان طفل هَل اَتی گمشده انگشتری اِنّما
پس چه شد اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم حرمت میخانه و ساقی و خم
حذف شد فریاد سرخ ذوالفقار قرن ها باید که بازآید بهار
کمتراز شب روزمردم تار نیست وای برمن یک نفر بیدار نیست
جان به قربانگاه جانان آمده جای کوثر به طغیان آمده
دیده ای طغیان نهر عشق را زلزله درهفت شهر عشق را
مَستم از تکبیره الاحرام او آب شد آتش پیش جام او
سخت دارد استقامت می کند با قیام خود قیامت می کند
در قنوتش آسمانی از دعا در رکوعش اقتدا بر مرتضی
سجده ای جانانه در درگاه کرد سجده ای هم نیمه های راه کرد
زان قیام و زان رکوع و زان سجود سینه و رخسار و رویش شد کبود
این نماز قبله و قبله نماست از نماز خلق آدابش جداست
آنکه درمعشوق فانی می شود در حقیقت جاودانی می شود
در بلوغ عشق پیش چشم جمع شمع شد پروانه و پروانه شمع
جهل مردم قلعه ی خیبر شده یامحمد فاطمه حیدر شده
موج کوثر چون به مسجد سرنهاد لرزه بر اندام یثرب اوفتاد
گفت در طغیان عشقم کوثرم تیغ دارم پیش مرگ حیدرم
می دهم جان – جان او را می خرم هرچه پیش آید علی را می برم
دست خالی گرنشد حل مشکلم ذوالفقاری دارم از آه دلم
بیم دارید ازمن و از آه من سیل عشقم کیست سد راه من
دید ساقی کوثرش را در خروش رافت رحمانی اش آمد به جوش
آسمان دیده را پر اَبر کرد گفت : سلمان باز باید صبر کرد
خیز کان بانوی بی همتای من گرگشاید لب به نفرین وای من
تا نگشته آسمانها زیر و رو با زبان مرتضی او را بگو
ای عروس آسمانی خدا ترجمان مهربانی خدا
ای بلندای دلت هفت آسمان ای گذشت تو کران تا بیکران
ای امید رحمتٌ للعالمین خاتم پیغمبران را خود نگین
ماه پیشانی جبین پرچین مکن فاطمه جان علی ، نفرین مکن
گفت سلمان پس مسلمانی چه شد آن سفارش ها که میدانی چه شد
این که در بند است مولای همه است این همه بود و نبود فاطمه است
ریسمان وبازوی خیبرگشا دوستی این بود با آل عبا ؟
ای فدای تار مویش جان من جان چه ارزد در بر جانان من
خواهد اَر بالاتر ازجان هم به چشم صبر میخواهد علی آن هم به چشم
للهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
پیراهن عزای تو جوشن کبیر ماست
ذکر سلام برتو دعای مجیر ماست
پیراهنی که پرچم سیار کربلاست
برشانه بلند ولی سربه زیر ماست
ما را در این لباس بهشتی کفن کنید
زیرا بر از شمیم خوش و دلپذیر ماست
ما از غبار روضه شفاها گرفته ایم
فردا همین لباس عزا دستگیر ماست
هرکس بر این لباس عزا طعنه می زند
فردا برای یک نخ آن هم اسیر ماست
روضه شروع شد غم پیراهن حسین
-------------------------------------------------
حسین یا حسین
بسم الله روضه خون . اومد ماه جنون
باز جمع ایم دورهم .چند خط روضه بخون
بسم الله سینه زن . بازهم سینه بزن
توماه غربت . ارباب بی کفن
ذکر عالمین . حسین .حسین .حسین
غرق شور و شین . حسین .حسین.حسین
بخون ای اکبر ناظم . از علی اکبر و قاسم
از روضه شش ماهه . از قمر بنی هاشم
سقای دشت کربلا ابوالفضل
دستش شده از تن جدا .ابوالفضل
بسم الله . دم بگیر. پاشو پرچم بگیر
با ذکر یاحسین . هوش از عالم بگیر
بسم الله محتشم . بنویس از دردو غم
شعری با جوهر اشک اهل حرم
مجلس عزاست . حرم . حرم .حرم
روضه ها به باست . روضه خون خداست
ذکر عالمین .حسین .حسین .حسین
غرق شور و شین . حسین .حسین .حسین
ماه روضه اربابه .دل فاطمه بی تابه
ازتو آسمون چشمام . داره می باره خون آبه .
کرب و بلا غوغا شده . واویلا .واویلا
صاحب عزا زهرا شده. واویلا . واویلا
در خیمه قحط آب است. واویلا. واویلا
روز مرگ رباب است .واویلا. واویلا
بسم الله آسمون از غم شو واژگون
وای از حال حسین.وای از داغ جوون
بسم الله نوکرا . حی علی العزا
امشب روضه بریم . گودال قتله گاه
ظالم از جفا . نزن نزن نزن
پیش چشم ما .نزن نزن نزن
بس کن از قفا .نزن .نزن .نزن
ذکر عالمین .حسین .حسین .حسین
غرق شور و شین .حسین.حسین .حسین
ذوالجناح به حرم برگرد . کردی خون جگرم برگرد
بشنو گریه این دختر. دیگه با بدرم برگرد
ای کشته دشت بلا . حسین جان. حسین جان
گشته سرت از تن جدا .حسین جان .حسین جان
---------------------------------------------------------------------------
میا به کوفه .کوفه شهری است که وفا نداره
میا به کوفه . کوفه دردی که دوا نداره
میا به کوفه همه نقشه کشتنت ا دارند
خدامیدونه چه بلایی میخوان سرت بیارن
نه من از غربت یارت فلک دوباره تیر ه وتاره
به روی دارالعماره دل بیقراره زمزمه داره
کوفه میا .حسین جان . کوفه وفا نداره
کوفی بی مروت شرم وحیا نداره .شرم وحیا نداره
میا به کوفه هرچی نامه فرستادن دروغه
این جا بازار تیر و شمشیر ونیزه هاش شلوغه
میا به کوفه خبر از تیر هرمله نداری
دلشوره دارم نکنه علی اصغر رو بیاری
سفیرت دراحتضاره . غم نمیگذاره .طاقت بیاره
به روی دارالعماره . دل بیقراره . زمزمه داره
کوفه میا .حسین جان کوفه وفا نداره
کوفی بی مروت شرم وحیا نداره . شرم وحیا نداره
میا به کوفه میخوان ازتو علمدارو بگیرن
میخوان از زینب یار و قافله سالارو بگیرن
میا به کوفه ای امید دل حزین زینب
بر روی نیزه سر بی تن ات می بینه زینب
چشام باز ابر بهاره . داره می باره ماه و ستاره
به روی دارالعماره دل بی قراره . زمزمه داره
کوفه میا . حسین جان کوفه وفا نداره
کوفی بی مروت شرم وحیا نداره . شرم وحیا نداره
للهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
پیراهن عزای تو جوشن کبیر ماست
ذکر سلام برتو دعای مجیر ماست
پیراهنی که پرچم سیار کربلاست
برشانه بلند ولی سربه زیر ماست
ما را در این لباس بهشتی کفن کنید
زیرا بر از شمیم خوش و دلپذیر ماست
ما از غبار روضه شفاها گرفته ایم
فردا همین لباس عزا دستگیر ماست
هرکس بر این لباس عزا طعنه می زند
فردا برای یک نخ آن هم اسیر ماست
روضه شروع شد غم پیراهن حسین
-------------------------------------------------
حسین یا حسین
بسم الله روضه خون . اومد ماه جنون
باز جمع ایم دورهم .چند خط روضه بخون
بسم الله سینه زن . بازهم سینه بزن
توماه غربت . ارباب بی کفن
ذکر عالمین . حسین .حسین .حسین
غرق شور و شین . حسین .حسین.حسین
بخون ای اکبر ناظم . از علی اکبر و قاسم
از روضه شش ماهه . از قمر بنی هاشم
سقای دشت کربلا ابوالفضل
دستش شده از تن جدا .ابوالفضل
بسم الله . دم بگیر. پاشو پرچم بگیر
با ذکر یاحسین . هوش از عالم بگیر
بسم الله محتشم . بنویس از دردو غم
شعری با جوهر اشک اهل حرم
مجلس عزاست . حرم . حرم .حرم
روضه ها به باست . روضه خون خداست
ذکر عالمین .حسین .حسین .حسین
غرق شور و شین . حسین .حسین .حسین
ماه روضه اربابه .دل فاطمه بی تابه
ازتو آسمون چشمام . داره می باره خون آبه .
کرب و بلا غوغا شده . واویلا .واویلا
صاحب عزا زهرا شده. واویلا . واویلا
در خیمه قحط آب است. واویلا. واویلا
روز مرگ رباب است .واویلا. واویلا
بسم الله آسمون از غم شو واژگون
وای از حال حسین.وای از داغ جوون
بسم الله نوکرا . حی علی العزا
امشب روضه بریم . گودال قتله گاه
ظالم از جفا . نزن نزن نزن
پیش چشم ما .نزن نزن نزن
بس کن از قفا .نزن .نزن .نزن
ذکر عالمین .حسین .حسین .حسین
غرق شور و شین .حسین.حسین .حسین
ذوالجناح به حرم برگرد . کردی خون جگرم برگرد
بشنو گریه این دختر. دیگه با بدرم برگرد
ای کشته دشت بلا . حسین جان. حسین جان
گشته سرت از تن جدا .حسین جان .حسین جان
---------------------------------------------------------------------------
میا به کوفه .کوفه شهری است که وفا نداره
میا به کوفه . کوفه دردی که دوا نداره
میا به کوفه همه نقشه کشتنت ا دارند
خدامیدونه چه بلایی میخوان سرت بیارن
نه من از غربت یارت فلک دوباره تیر ه وتاره
به روی دارالعماره دل بیقراره زمزمه داره
کوفه میا .حسین جان . کوفه وفا نداره
کوفی بی مروت شرم وحیا نداره .شرم وحیا نداره
میا به کوفه هرچی نامه فرستادن دروغه
این جا بازار تیر و شمشیر ونیزه هاش شلوغه
میا به کوفه خبر از تیر هرمله نداری
دلشوره دارم نکنه علی اصغر رو بیاری
سفیرت دراحتضاره . غم نمیگذاره .طاقت بیاره
به روی دارالعماره . دل بیقراره . زمزمه داره
کوفه میا .حسین جان کوفه وفا نداره
کوفی بی مروت شرم وحیا نداره . شرم وحیا نداره
میا به کوفه میخوان ازتو علمدارو بگیرن
میخوان از زینب یار و قافله سالارو بگیرن
میا به کوفه ای امید دل حزین زینب
بر روی نیزه سر بی تن ات می بینه زینب
چشام باز ابر بهاره . داره می باره ماه و ستاره
به روی دارالعماره دل بی قراره . زمزمه داره
کوفه میا . حسین جان کوفه وفا نداره
کوفی بی مروت شرم وحیا نداره . شرم وحیا نداره