سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنگامی که مؤمن فقیه می میرد، شکافی در اسلام پدید می آید که هیچ چیزآن را پر نسازد . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :27
بازدید دیروز :14
کل بازدید :216187
تعداد کل یاداشته ها : 517
103/9/7
5:15 ع

درج نام فاطمه زهرا بر ساق عرش و در بهشت
   
  فضائل مشترک حضرت زهرا (س) این است که نام پنج تن بر ساق عرش و بر در بهشت نوشته شده است و آن موجودات مقدس بر همه‏ی فرشتگان معرفی شده‏اند و ملائک آنان را دیده و شناخته‏اند.
ابن‏عباس از رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم نقل می‏کند که حضرت فرمود: «لیلة عرج بی الی السماء رایت علی باب الجنة مکتوبا: لا اله الا اللَّه، محمد رسول‏اللَّه، علی حبیب اللَّه، الحسن والحسین صفوة اللَّه، فاطمة خیرة اللَّه، علی مبغضیهم لعنةاللَّه». (1)


تصویر حضرت زهرا در بهشت
   
  از دیگر منقبتی که حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها با پدر و فرزندانش اشتراک دارد منور بودن بهشت است با تصویر او.
انس از حضرت رسول اکرم روایت می‏کند که آن حضرت فرمود:
«ان آدم صلوات‏اللَّه‏علیه نظر فی الجنة فلم یر صوره مثل صورته فقال: الهی لیس فی الجنة صورة مثل صورتی؟ فاخبره اللَّه تعالی و اشار الی جنة الفردوس، فرای قصرا من یاقوته بیضاء فدخلها فرای خمس صور مکتوب علی کل صورة اسمها: انا محمود و هذا احمد، انا الاعلی و هذا علی، انا الفاطر و هذه فاطمه، انا المحسن و هذا حسن، انا ذوالاحسان و هذا حسین». (1)
«حضرت آدم چون در بهشت به هر سو نگریست و صورتی را به شکل و قیافه‏ی خود نیافت، عرض کرد: خدایا، صورتی نظیر چهره‏ی من نیافریده‏ای؟ خدای متعال او را متوجه بهشت فردوس کرد و حضرت آدم در آنجا قصری از یاقوت سفید دید و هنگامی که وارد آن قصر شد، پنج تصویر مشاهده کرد که اسامی هریک از آنان به این شرح نوشته شده بود: من محمودم و این احمد است، من اعلی هستم و این علی است، من فاطرم و این فاطمه است، من محسنم و این حسن است، من ذوالاحسانم و این حسین است».
 


بشارت بهشت بر شیعیان حضرت زهرا
   
  چنانکه رسول اکرم به شیعیان امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش بشارت بهشت را داده است و در منقبت و عظمت مقام آنان مطالبی بیان داشته‏اند، نسبت به شیعیان زهرا علیهاالسلام نیز عینا با ذکر همان مناقب مژده‏ی بهشت داده‏اند. شیعه یعنی تابع و پیرو و اقتداکننده. شیعه‏ی علی کسی است که از علی علیه‏السلام هدایت می‏یابد و همراه او و متمسک و دست به دامان اوست. شیعه‏ی فاطمه علیهاالسلام در اخبار عینا در ردیف شیعیان علی است. گاه پیامبر اکرم در مدح شیعیان امیرالمؤمنین سخن می‏گوید، و گاه در منقبت شیعیان فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها و همین روش رسول خدا نشانگر این است که حضرت زهرا علیهاالسلام خود استقلال دارد و دارای کرامات و مقام والا و صاحب ولایت کبری می‏باشد.
اینک حدیثی از پیامبر اکرم در شان آن حضرت:
«عن جابر بن عبداللَّه مرفوعالا اذا کان یوم القیامة تقبل ابنتی فاطمة علی ناقة من نوق الجنة...، خطامها من لولو رطب، قوائمها من الزمرد الاخضر، ذنبها من المسک الاذفر، عیناها یاقوتتان حمراوان، علیها قبة من نور، یری ظاهرها من باطنها، و باطنها من ظاهرها، داخلها عفو اللَّه، خارجها رحمةاللَّه، علی راسها تاج من نور، للتاج سبعون رکنا، کل رکن مرصع بالدر و الیاقوت. یضی‏ء کما یضی‏ء الکوکب الدری فی افق السماء علی یمینها سبعون الف ملک، و عن شمالها سبعون الف ملک، و جبرئیل آخذ بخطام الناقة، ینادی باعلی صوته:
غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمه‏بنت محمد؛ فلا یبقی یومئذ نبی و لا رسول و لا صدیق و لا شهید الا غضوا ابصارهم حتی تجوز فاطمة فتسیر حتی تحاذی عرش ربها جل جلاله...، فاذا النداء من قبل اللَّه جل جلاله: یا حبیبتی و ابنة حبیبی، سلینی تعطی، واشفعی تشفعی.... فتقول: الهی و سیدی ذریتی و شیعتی، و شیعة ذریتی و محبی، و محبی ذریتی. فاذا النداء من قبل اللَّه جل جلاله: این ذریة فاطمة و شیعتها و محبوها و محبو ذریتها، فیقبلون و قد احاط بهم ملائکة الرحمة، فتقدمهم فاطمة، حتی تدخلهم الجنة». (1) جابر بن عبداللَّه از رسول خدا روایت می‏کند که فرمود:
«هنگامی که روز قیامت فرارسد، دخترم فاطمه سوار بر ناقه‏ای از ناقه‏های بهشتی وارد عرصه محشر می‏شود، که مهار آن ناقه از مروارید درخشان و چهارپای آن از زمرد سبز، دنباله‏اش از مشک بهشتی، چشمانش از یاقوت سرخ، و بر فراز آن، قبه‏ای (خیمه‏ای) از نور، که بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است. فضای داخل آن قبه، انوار عفو الهی و خارج آن خیمه، پرتو رحمت خدایی است. و بر فرازش تاجی از نور که دارای هفتاد پایه است از در و یاقوت که همانند ستارگان درخشان در افق آسمان نورافشانند. از جانب راست آن مرکب هفتاد هزار ملک، و از طرف چپ آن هفتاد هزار فرشته است- و جبرئیل در حالی که مهار ناقه را گرفته است- با صدای بلندی ندا می‏کند: نگاه خود را فراسوی خویش گیرید، و نظرها به پایین افکنید، این فاطمه دختر محمد است که عبور می‏کند. در آن هنگام، حتی انبیا و صدیقین و شهدا همگی از ادب، دیده فرومی‏گیرند؛ تا اینکه فاطمه عبور می‏کند و در مقابل عرش پروردگارش قرار می‏گیرد، آنگاه از جانب خدا جل جلاله ندا می‏شود: ای محبوبه‏ی من، و ای دختر حبیب من، بخواه از من آنچه می‏خواهی؛ تا عطایت کنم و شفاعت کن هر که را مایلی تا قبول فرمایم. در جواب عرضه می‏دارد: ای خدای من، و ای مولای من، دریاب ذریه‏ی مرا، شیعیان مرا، پیروان مرا، و دوستان ذریه‏ی مرا. بار دیگر از جانب حق خطاب می‏رسد: کجا هستند ذریه فاطمه و پیروان او؟ کجایند دوستدارانش، و دوستداران ذریه‏ی او؟ در آن هنگام جماعتی به پیش می‏آیند و فرشتگان رحمت آنان را از هر سوی در میان می‏گیرند. و فاطمه علیهاالسلام در حالی که پیشگام آنهاست همگی را همراه خود به بهشت وارد می‏فرماید».
حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها در روز قیامت سوار بر مرکبهای متفاوت به تناسب مواقف متعدد است؛ و اینکه در احادیث وارده، مرکبهای آن حضرت، متفاوت ذکر شده است، و به نظر بعضی‏ها نوع مرکب مورد اختلاف بوده است صحیح نیست. زیرا هر مرکبی که بیان شده است با مشخصات معین در موقف معین بوده و همه‏اش درست جای اختلاف نیست؛ و علت اختلاف در مشخصات مرکب، از این جهت است که هنگامی که فاطمه علیهاالسلام به سوی عرش الهی سیر می‏کند مرکب خاصی دارد، وقتیکه از مقابل عرش به جانب بهشت روان است یک مرکب مخصوص دیگر؛ و همچنین هنگام ورود به‏بهشت و جولان و طیران در فضای رحمت الهی- همانند جعفر طیار- دارای مرکبهای خاص و گوناگون می‏باشد. در روایتی که ذکر شد، و مشخصات یکی از مرکبهای آن حضرت بیان گردید و گفته شد که جبرئیل مهار ناقه‏ی بهشتی زهرا سلام‏اللَّه‏علیها را در روز محشر می‏گیرد. می‏توان گفت که جبرئیل، نماینده‏ی خاص خدای لامکان، در هر مکان و موقفی است و در برخی از آیات و روایات که جمله‏ی «خدا آمد» بکار رفته است، دانشمندان همه را حمل بر آمدن جبرئیل نماینده‏ی حق تبارک و تعالی نموده‏اند؛ لذا هنگام ورود فاطمه علیهاالسلام به عرصه‏ی محشر، آن یکتا کنیز برگزیده‏ی خدا و بانوی بانوان عالم از اولین و آخرین، همین شایسته‏ی اوست که مهار مرکبش را جبریل امین بگیرد و با افتخار ندا کند:
«غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمة بنت محمد». (2)
در یک روایت دیگر از رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم چنین نقل شده است که فرمود: «... ینادی مناد من بطنان العرش، یا اهل القیامه غضوا ابصارکم، هذه فاطمه بنت محمد، تمر علی الصراط، فتمر فاطمه علیها و تمر شیعتها علی الصراط کالبرق الخاطف...». (3)
«روز قیامت منادی از میان عرش الهی ندا می‏کند: ای اهل محشر چشمان خود فروگیرید، این فاطمه دختر محمد است که از صراط عبور می‏کند، آنگاه فاطمه با شیعیان بسرعت برق از صراط می‏گذرند».
در حدیث دیگری از حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم منقول است که فرمود: «... ثم یقول جبرئیل: یا فاطمه سلی حاجتک. فتقولین: یا رب شیعتی. فیقول اللَّه عز و جل: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه ولدی. فیقول اللَّه: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه شیعتی. فیقول اللَّه: انطلقی فمن اعتصم بک فهو معک فی الجنه. فعند ذلک یود الخلائق انهم کانوا فاطمیین، فتسیرین و معک شیعتک و شیعه ولدک و شیعه امیرالمؤمنین آمنه روعاتهم...». (4)
«پس آنگاه جبرئیل عرض می‏کند: ای فاطمه، هر چه می‏خواهی از خدای خویش طلب کن. فاطمه عرض می‏کند: خدایا، شیعیان مرا دریاب. خطاب می‏رسد: همه‏ی شیعیان تو را آمرزیدم. عرضه می‏دارد: پروردگارا، شیعه‏ی فرزندانم را نیز نجات بده. ندا می‏آید: همه‏ی آنان را بخشیدم؛ یا فاطمه، اینک در میان اهل محشر برو و هر کسی که به تو پناهنده شود، همراه تو به بهشت وارد خواهد شد. پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم سپس به سخنان چنین ادامه داد: در آن هنگام همه‏ی مردم آرزو می‏کنند که ای کاش ما نیز فاطمی بودیم. یا فاطمه، در چنین روزی است که شیعیان تو، پیروان اولاد تو، و شیعیان امیرالمؤمنین در پی تو به سلامت وارد بهشت می‏شوند».
جناب جابر در یک حدیث مفصل از حضرت باقر سلام‏اللَّه‏علیه نقل می‏کند که فرمود:
«... واللَّه یا جابر انها ذلک الیوم لتلتقط شیعتها و محبیها کما یلتقط الطیر الحب الجید من الحب الردی‏ء، فاذا سار شیعتها معها عند باب الجنه، یلقی اللَّه فی قلوبهم ان یلتفتوا، فاذا التفتوا فیقول اللَّه عز و جل: یا احبائی ما التفاتکم؟ فقد شفعت فیکم فاطمه بنت حبیبی. فیقولون: یا رب احببنا ان یعرف قدرنا فی مثل هذا الیوم. فیقول اللَّه: یا احبائی ارجعوا و انظروا من احبکم لحب فاطمه، انظروا من اطعمکم لحب فاطمه، انظروا من کساکم لحب فاطمه، انظروا من سقاکم شربه فی حب فاطمه، انظروا من رد عنکم غیبه فی حب فاطمه، خذوا بیده و ادخلوه الجنه. قال ابوجعفر: واللَّه لا یبقی فی الناس الا شاک او کافر او منافق...». (5)
«به خدا قسم یا جابر، این است همان روزی که مادرم زهرا شیعیان خود را از میان اهل محشر جدا می‏کند چنان مرغی که دانه‏های خوب را از بد جدا می‏سازد. و چون همراه فاطمه شیعیانش به در بهشت می‏رسند، خدا در قلب آنان چنین القاء می‏فرماید که به پشت سر خویش نگاه کنند؛ آنگاه که به عقب سر خود نظر افکنند، از جانب خدای تعالی خطاب می‏شود: سبب چیست که شما به پشت سرتان نگاه می‏کنید؟ من که شفاعت فاطمه دخترم حبیبم محمد را درباره‏ی شما پذیرفتم. عرض می‏کنند: پروردگارا دوست می‏داریم قدر و منزلت ما شیعیان فاطمه در چنین روزی شناخته شود. پس، از جانب خدای تعالی خطاب می‏شود: ای دوستان من برگردید، برگردید (به صحنه‏ی محشر)، نظر افکنید (در میان آن جماعت و) هرکس را که برای دوستی فاطمه شما را دوست داشته است هر کس را که به خاطر زهرا به شما دوستداران فاطمه اطعام کرده؛ نیکی نموده، و با جرعه‏ی آبی سیرابتان کرده، و یا از غیبت افراد درباره‏ی شما مانع شده است: دست او را بگیرید و به بهشت واردش کنید، سپس حضرت ابوجعفر (امام باقر) علیه‏السلام اضافه فرمود: به خدا سوگند از برکت محبت جده‏ام زهرا کسی بر جای نمی‏ماند جز آنکسی که نسبت به مقام والای آل‏محمد تردید داشته و یا کافر و یا منافق باشد».
در «تفسیر فرات بن ابراهیم» روایتی از حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم منقول است که آن حضرت فرمود:
«... تدخل فاطمة ابنتی الجنة و ذریتها و شیعتها...، و ذلک قوله تعالی: (لا یحزنهم الفزع الاکبر) (6)
... (و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون) (7)هی واللَّه فاطمة و ذریتها و شیعتها...». (8)
«دخترم فاطمه با ذریه و شیعیانش وارد بهشت می‏شوند، و در این مورد است که خدای تعالی می‏فرماید: هرگز فزع اکبر (هول و هراس بزرگ روز قیامت) آنها را غمگین نمی‏سازد... و با هر چه که بدان تمایل دارند برای همیشه متنعمند...».
آری، فاطمه و ذریه و شیعیان او در پناه رحمت خدا، از وحشت روز محشر در امن و امان هستند و از اینجا معلوم می‏شود که حضرت زهرا دارای شیعه‏ی مخصوص به خود و صاحب استقلال شخصیت می‏باشد.
عاصمی در کتاب زین الفتی- در بخش «الشراط الساعة»- از سلمان چنین روایت می‏کند که پیامبر اکرم فرمود:
«یا سلمان و الذی بعثنی بالنبوة لاخذن یوم القیامة بحجزة جبرئیل، و علی اخذ بحجزتی، و فاطمة آخذه بحجزته، والحسن آخذ بحجزة فاطمة، والحسین آخذ بحجزة الحسن، و شیعتهم اخذه بحجزتهم.فاین تری اللَّه ذاهبا برسول‏اللَّه؟ و این تری رسول‏اللَّه ذاهبا باخیه؟ و ان تری اخا رسول‏اللَّه ذاهبا بزوجته؟ و این تری فاطمة ذاهبة بولدها؟ این تری ولد رسول‏اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم ذاهبین بشیعتهم؟ الی الجنة و رب الکعبه یا سلمان، الی الجنة و رب الکعبة یاسلمان، الی الجنة و رب الکعبه یا سلمان، عهد عهد به جبرئیل من عند رب العالمین». (9)
«ای سلمان، قسم به وجود مقدسی که مرا به پیامبری مبعوث فرموده است، در روز قیامت، من دامان جبرئیل (نماینده‏ی خدای عز و جل را می‏گیرم، و علی دامان مرا، و فاطمه دامان علی را، و حسن دامان فاطمه را، و حسین دامان حسن را، و شیعیانشان دست به دامان آنها هستند. یا سلمان، آیا گمان می‏کنی، خدای تعالی پیامبرش را (پناهنده‏ی خود را) کجا می‏برد؟ و پیامبر، برادرش علی را؟ و علی همسرش زهرا را؟ و فاطمه دو فرزندش را؟ و آنها شیعیانشان را کجا خواهند برد؟ سپس پیامبر اکرم سه بار تکرار فرمودند: ای سلمان قسم به خدای کعبه به سوی بهشت می‏برند؛ و این پیمانی است که جبرئیل از جانب پروردگار جهانیان وعده داده است». اعتراف و ایقان به ولایت حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها، و اظهار تشیع و دوستی نسبت به او، در زیارت مخصوص آن حضرت نیز با این جملات بیان شده است: «خدایا شاهد باش که من از شیعیان زهرا و از دوستان اویم و معتقد به ولایت آن حضرت هستم».
با توجه به اینکه حضرت فاطمه صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها در والاترین مناقب و برترین مقامات با پدر و همسر و فرزندانش مشترک است و با در نظر گرفتن مطالبی که نسبت به مراتب عالی آن حضرت در روز قیامت بیان شد، و بشارتهائی که درباره‏ی شیعیانش از پیامبر اکرم نقل شده است، هرگز معقول نیست که صاحب این مقامات عالیه ولیةاللَّه نباشد.
مطالبی را که بیان شد، از اخباری که در علت نامگذاری حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها به اسامی «فاطمه» و «بتول» وارد شده است می‏توان استفاده کرد. فاطمه اسمی است که از اسماء حق تبارک و تعالی مشتق گردیده، و بر عرش و جنت چنین نوشته شده است: «انا الفاطر و هذه فاطمه».
در کتاب ذخائر العقبی می‏خوانیم:
«قال رسول‏اللَّه صل اللَّه علیه و اله و سلم لفاطمة: یا فاطمه تدرین لم سمیت فاطمة؟ قال علی: یا رسول‏اللَّه لم سمیت فاطمة؟ قال: ان اللَّه عز و جل قد فطمها و ذریتها عن النار یوم القیامة». (10)
«پیامبر اکرم به فاطمه فرمود: آیا می دانی چرا اسم ترا فاطمه نهاده‏اند؟ علی عرض کرد،: یا رسول‏اللَّه خودتان بفرمایید سبب این تسمیه چیست. پیامبر اکرم فرمود: سبب این است که خدای تعالی فاطمه و شیعیان او را از آتش روز قیامت منقطع و دور نگهداشته است».
روایت مذکور را محب‏الدین طبری در ذخائرالعقبی از ابن‏عساکر نقل کرده است و اضافه می‏کند که این حدیث را امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام نیز در مسند خود ذکر کرده است. محب‏الدین طبری می‏گوید حضرت رضا در کتاب مسندش چنین می‏فرماید:
«ان رسول‏اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم قال: ان عز و جل فطم ابنتی فاطمه و ولدها و من احبهم من النار فلذلک سمیت فاطمه». (11)
«پیامبر اکرم فرمود: بدرستیکه خدای تبارک و تعالی دخترم فاطمه و فرزندانش را و هرکسی را که آنان را دوست بدارد از آتش منقطع و دور گردانیده است و از این جهت است که او را فاطمه نامیده‏اند».
علاوه بر دانشمندانی که نامشان برده شد، جمعی دیگر از علماء نیز این روایت را در کتابهای خود آورده‏اند، از جمله عبیدی مالکی (12) در عمدة التحقیق این مطلب را ذکر کرده است.
(13)قسطلانی که یکی از دانشمندان بزرگ عامه است در مواهب اللدنیه چنین نقل می‏کند:
«روی النسائی و الخطیب مرفوعا: (انما سمیت فاطمه لان اللَّه فطمها و محبیها عن النار).
(14)و (سمیت بتولا لانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دینا و حسبا. و قیل لانقطاعها عن الدنیا الی اللَّه تبارک و تعالی) قاله ابن الاثیر». (15)
«نسائی و خطیب بغدادی از پیامبر روایت کرده‏اند که فرمود: (فاطمه به این دلیل فاطمه نامیده شده که خدای تبارک و تعالی او را و دوستانش را از آتش منقطع و دور گردانیده است)؛ و ابن اثیر می‏گوید: (او را بتول نامیده‏اند، زیرا از نظر تدین و فضیلت و اصالت از تمام زنان عصر خویش جدا و ممتاز بوده است؛ همچنین گفته شده که تسمیه‏ی او به بتول به این دلیل است: که فاطمه دل از دنیا گسسته و به خدای خویش پیوسته است)».
هر یک از نامهای حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها رمزی و سری دارد که در اخبار وارد است، چرا فاطمه‏اش نامیده‏اند؟ چرا او را بتول گفته‏اند، و چرا اسمش را عذرا نهاده‏اند؟
چنانکه گفته شد «فاطمه» و «بتول» در حقیقت هر دو یک معنی دارند که به فرمایش پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم حاکی از این است که حضرت فاطمه و فرزندش و شیعیان او در روز قیامت از آتش منقطع و دورند. خدا ما را نیز از شیعیان فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها قرار بدهد، ان‏شاءاللَّه.

 


مقام حضرت زهرا در بهشت
   
  مقام زهرا علیهاالسلام در بهشت با مقام پیامبر و علی و حسنین علیهم‏السلام یکسان است
منقبت دیگر، اشتراک فاطمه‏ی زهرا سلام‏اللَّه‏علیها با پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسنین علیهم‏السلام است در مقامات و درجاتی که مخصوص و منحصر می‏باشد به پنج تن آل‏عبا. با دقت در این دسته روایات کاملاً روشن می‏شود که آنان را مقام و مرکزیت خاصی است، و هرگز هیچ بشری را به آن درجات والا راه نیست.
زید بن ارقم از پیامبر اکرم روایت می‏کند که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین فرمود:
«انت معی فی قصری فی الجنه مع فاطمه ابنتی (و انت اخی و رفیقی) ». (1)
«یا علی تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید. سپس پیامبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود: (برادرانه بر تختهای بهشتی روبروی هم می‏نشینید)».
این روایت را محب‏الدین طبری در کتاب الریاض النضره، ابن مغازلی در مناقب، حموینی در فرائد، ابن باکثیر (2) در وسیله المال، و عاصمی در زین الفتی، احمد بن حنبل در مناقب نقل کرده‏اند.
حدیث دیگری امیرالمؤمنین علیه‏السلام مرفوعا از پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم نقل کرده‏اند که رسول اکرم فرمود:
«فی الجنه درجه تدعی «الوسیله». فاذا سالتم اللَّه فسلوا لی الوسیله، قالوا: یا رسول‏اللَّه، من یسکن معک فیها؟
قال: علی و فاطمه والحسن والحسین». (3)
«در بهشت درجه‏ای است به نام «الوسیله»، هرگاه بخواهید در هنگام دعا چیزی برای من از خدا بطلبید، مقام «وسیله» را مسئلت نمایید، گفتند: یا رسول‏اللَّه چه کسانی در این درجه‏ی مخصوص با شما همنشین هستند؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین». این حدیث از دانشمندان عامه نیز در کتب خود ذکر نموده‏اند، از جمله سیوطی در کتاب جامع الکبیر از حافظ ابن مردویه نقل کرده است.
ما شیعیان نیز در زیارت پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم چنین عرض می‏کنیم: «اللهم اعطه الدرجة الرفیعة، و آته الوسیلة من الجنة». (4)
چنانکه گفته شد درجة الوسیله- که والاترین درجات بهشتی است- مخصوص و منحصر است به پنج تن، و هرگز بشری را به آن رتبه‏ی اعلی راه نیست. درجة الوسیله برتر از درجات جمیع انبیا، اوصیا، اولیا، و علماء و مخلصین است. (5)
امیرالمؤمنین چنین روایت می‏کند که پیامبر اکرم فرمود:
«انا و فاطمة و علی والحسن والحسین فی مکان واحد یوم القیامة».
«روز قیامت من و فاطمه و علی و حسن و حسین دارای مقام و منزلت واحدی هستیم».
آری اینان در تمام عوالم خلقت مقام و منزلتشان یکی است. در عالم نور، در عالم ذر، در عالم اظله، در محشر، در عوالم سفلی و علوی، ملکی و ملکوتی، در غیب و شهود، خلاصه در تمام مسیر آفرینش، از آغاز تا پایان، همه جا با هم، هم‏ردیف و هم‏شان و هم‏مقامند. بعضی ازعلمای عامه (سنی) که حدیث مذکور را نقل کرده‏اند عبارتند از: احمد بن حنبل در مسند، حافظ محب‏الدین طبری در الریاض النضره.
روایت دیگری که حضرات عامه نیز نسبت به آن اهمیت بسیار قائل شده‏اند عبارت از این است: روزی رسول اکرم وارد خانه علی شد، و امیرالمؤمنین را در حال استراحت مشاهده کرد؛ و خطاب به حضرت زهرا چنین فرمود:
«انی و ایاک و هذین (یعنی الحسنین) و هذالراقد (او النائم)، یوم القیامه فی مکان واحد». (6)
«همانا، من و تو (یا زهرا) و حسن و حسین، و این شخص که در اینجا آرمیده است (علی)، روز قیامت همه در یک جا خواهیم بود».
راویان این حدیث عبارتند از: احمد ابن حنبل در مسند، حافظ ابن‏عساکر، محب‏الدین طبری، حاکم حسکانی....
حاکم نیسابوری اسناد این روایت را بررسی و آن را تأیید نموده است. (7)
ما نیز مدارک این حدیث شریف را کاملاً رسیدگی کردیم؛ تردیدی در صحت آن نیست، و مسلماً از فرمایشات پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم می‏باشد.
عبداللَّه بن قیس از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم نقل می‏کند که فرمود:
«انا و علی و فاطمة والحسن والحسین یوم القیامة فی قبة تحت العرش». (8)
«جایگاه من و علی و فاطمه و حسن و حسین روز قیامت در قبه‏ای است که زیر عرش قرار دارد».
از این روایت چنین معلوم می‏شود که والاترین مقامات که «وسیله» نام دارد، در پایتخت عظمت حضرت حق تبارک و تعالی است؛ و هرگز کسی را به آنجا راه نیست. آری، پایتخت عالم فقط جایگاه پنچ تن است، آنجا که نشانگر عظمت و جلال و جلوه‏گاه نور جمال و جلال کبریایی است.
چنانکه گفته شد، این انوار پنج‏گانه، در جمیع منازل خلقت در تمام شئون ولایت همه جا همراه و همگام و همتایند؛ در ابتدا و انتها، در عالم اظله، در عالم ذر، در عالم ارواح و اشباح، در دنیا و برزخ، در حشر و نشر، خلاصه تا روز قیامت، از یکدیگر جدا نبوده، در کنار هم در جمیع مراحل و در تمام ملکات و فضائل بطور یکسان سهیمند.

 


تقدم و سواره بودن حضرت زهرا در ورود به بهشت

  منقبت چهاردهم، مقام رکوب (سواره بودن) در روز قیامت، در بهشت، و در هنگام سیر در مواقف دیگر است که حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها با پدر بزرگوارش و امیرالمؤمنین و حسنین اشتراک دارد، و هیچ زنی در عالم- از اولین و آخرین- دارای این مقام نیست. فاطمه علیهاالسلام در این رتبه نیز بین بانوان جهان بی‏همتاست. از میان بانوان، تنها اوست که سواره وارد عرصه‏ی محشر می‏شود. فرق او با زنان دیگر، بلکه با جمیع صدیقین، علما، حکما و شهدا تفاوت پیاده و سواره است.
بریده (1) از پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت می‏کند که آن حضرت فرمود: «یبعث اللَّه ناقة صالح، فیشرب من لبنها هو و من آمن به من قومه. و لی حوض کما بین عدن و عمان، اکوابه عدد نجوم السماء فیستقی الانبیاء. و یبعث اللَّه صالحا علی ناقته. قال معاذ(2): یا رسول‏اللَّه، و انت علی العضباء؟ قال: لا، انا علی البراق، یخصنی اللَّه به من بین الانبیاء، و فاطمه ابنتی علی العضباء...». (3)
«خدای تعالی ناقه حضرت صالح را در روز رستاخیز برمی‏انگیزد، پس حضرت صالح و ایمان‏آورندگان به او از شیر آن شتر می‏نوشند و سیراب می شوند؛ لیکن مرا حوضی است به پهنای عدن تا عمان، که تعداد جامهای آن به شمار ستارگان آسمانی است، و انبیا (از من) طلب سقایت می‏نمایند.
«پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم در ادامه‏ی سخن چنین می‏فرماید): خدای تعالی در روز حشر، صالح را سوار بر ناقه‏اش برمی‏انگیزد. معاذ از پیامبر اکرم پرسید یا رسول‏اللَّه آیا شما نیز سوار بر شتر عضباء به محشر وارد می‏شوید؟ آن حضرت در جواب فرمود: نه، مرکب اختصاصی من براق است، که خدای تعالی مرا در میان انبیاء به این مرکب مخصوص گردانیده است، و عضباء مرکب مخصوص دخترم فاطمه است».
روایتی را که ذکر شد حافظ ابن عساکر در تاریخش آورده و علمای شیعه نیز آن را نقل نموده‏اند.
عضباء نام شتری است که هر وقت علی علیه‏السلام از جانب پیامبر اکرم برای تبلیغ اسلام مأموریت داشت بر آن سوار می‏شد، چنانکه جهت قرائت سوره‏ی برائت (توبه) در برابر کفار نیز علی بر این مرکب مخصوص سوار بود.
کثیر بن مره حضرمی (4) روایت می‏کند که حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود:
«حوضی اشرب منه یوم القیامة انا و من آمن بی و من استسقانی من الانبیاء. و تبعث ناقة ثمود لصالح، فیحتلبها فیشرب من لبنها هو والذین آمنوا معه من قومه ثم یرکبها من عند قبره، حتی توافی به المحشر،... فقال معاذ: اذا ترکب العضباء یا رسول‏اللَّه؟ قال: لا، ترکبها ابنتی، انا علی البراق، اختصصت به من دون الانبیاء...». (5)
«در روز قیامت مرا حوضی است که من و هر کس که به من ایمان آورده است از آن سیراب می‏شویم، و از پیامبران نیز آنکه بخواهد سیراب می‏گردد، در آن روز ناقه‏ی ثمود برای صالح برانگیخته می‏شود، صالح و آنان که از قومش به او ایمان آورده‏اند از شیر آن شتر می‏نوشند، سپس صالح در کنار قبرش بر آن ناقه سوار می‏شود و به صحنه‏ی محشر می‏آید. معاذ عرض کرد: یا رسول‏اللَّه آیا در آن هنگام شما هم بر شتر عضباء سوار می‏شوید؟ فرمود: نه، عضباء مرکب دخترم فاطمه است، و مرکب من براق است که در میان انبیا به آن اختصاص یافته‏ام». ابوهریره می‏گوید: شنیدم از پیامبر اکرم که فرمود:
«تبعث الانبیاء یوم القیامة علی الدواب و یبعث صالح علی ناقته، و ابعث علی البراق، و تبعث فاطمة امامی علی العضباء، و یبعث ابنا فاطمه- الحسن والحسین علی ناقتین، و علی بن ابی‏طالب علی ناقتی». (6)
«در روز قیامت انبیا سوار بر مرکبها هستند، و صالح سوار با ناقه‏اش مبعوث می‏شود، و من نیز بر براق و فاطمه در پیشاپیش من بر عضباء و دو فرزند فاطمه، حسن و حسین بر دو ناقه‏ی دیگر، و علی بن ابی‏طالب بر ناقه‏ی مخصوص من، همگی سواره مبعوث می‏شویم».
مرکب انبیا- چنانکه را روایات استفاده می‏شود- از مرکبهای عمومی بهشتی است نه اختصاصی؛ و با توجه به روایت قبلی، که پیامبر می‏فرماید «در روز قیامت سواره مبعوث شدن بهمراه انبیا، مخصوص امیرالمؤمنین و فاطمه و حسنین سلام‏اللَّه‏علیهم می‏باشد» در تمام مواقف، آنجا که از مسیر پنج تن سخن رفته است، ردیف و ترتیب حرکت چنین است: فاطمه از همه جلوتر، و رسول خدا پشت سر فاطمه، و امیرالمؤمنین بعد از پیامبر اکرم، حسنین پشت سر آنان هستند، حتی ورود پنج تن علیهم‏السلام به بهشت نیز به همین ترتیب است.
دانشمندانی که این روایت ابوهریره را نقل کرده‏اند عبارتند از:
محب‏الدین طبری در ذخائرالعقبی، حاکم در مستدرک- که صحت آن را بررسی و تأیید کرده است-، ابن عساکر در تاریخش، و خطیب در تاریخش. سیوطی ضمن نقل این حدیث از ابوالشیخ و حاکم و خطیب و ابن‏عساکر چنین نتیجه می‏گیرد که این روایت آن احادیثی را که از طریق شیعه درباره‏ی پیشگام بودن فاطمه در هنگام سیر پنج تن نقل شده است، تأیید می‏کند.
حافظ سیوطی با ذکر اسناد و مدارک در کتاب جَمْع الجَوامِع آورده است که حضرت رسول فرمود:
«اول شخص یدخل الجنه فاطمة بنت محمد». (7)
«اول کسی که به بهشت وارد می‏شود فاطمه دختر محمد است».
و در حدیث دیگر:
«ان اول من یدخل الجنة: انا و علی و فاطمة والحسن والحسین...». (8)
«ما پنج تن قبل از همه کس به بهشت وارد می‏شویم...». از این دسته اخبار، و احادیث دیگری که در این موضوع از پیامبر اکرم وارد است، معلوم می‏شود که فاطمه علیهاالسلام دارای مرکبهایی است مخصوص به خود، که گاهی از نور، گاهی از یاقوت، و گاهی از زمرد است، و یکی از مرکبهای آن حضرت نیز عضباء است.فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها هنگام سیر در مواقف متعدد، مرکبهای مختلفی دارد؛ موقع ورود به محشر، هنگام داخل شدن به بهشت، وقت سیر در جنت، و مراحل دیگر در موقفی سوار بر مرکب مخصوص می‏باشد، و اینکه در احادیث مرکبهای آن حضرت را متنوع ذکر کرده‏اند، به سبب همین تعدد مواقف و منازل است. این منقبت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها- که در میان جمیع زنان، از اولین و آخرین، تنها بانویی است که سوار بر مرکب محشور می‏شود، و با توجه به اینکه در این فضیلت با پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم بطور همسان اشتراک دارد-، خود برهان روشن و قاطعی است که آن حضرت دارای مقام شامخ ولایت بوده، و از شئون همین رتبه‏ی والاست که جمیع زنان در محشر پیاده‏اند، و او که «ولیةاللَّه» است، سوار بر مرکب مخصوص به خود می‏باشد.


 


  
  

فاطمه زهرا در محشر


      انسان پس از مردن ممکن است هزاران سال بلکه میلیونها سال در عالم قبر (برزخ)بماند، ولی سرانجام دوباره زنده شده و برای پس دادن اعمالش، به عالم رستاخیز خواهد آمد.
در قرآن مجید آیات زیادی از سختی آن روز سخن به میان آورده و اضافه می‏کند که انسانها در همچو لحظاتی از ترس و وحشت، نزدیکترین افراد خویش را فراموش میکنند.


مادران باردار، از وحشت، بچه‏هایشان را سقط می‏نمایند و زنان شیرده، از فرزندان شیرخوار غفلت می‏کنند، و کسان دیگر در حال مستی به سر می‏برند، در حالی که مست نیستند، ولی عذاب خدا ترسناک است. (1) آری در آن روز زنده‏ها می‏میرند و همراه مرده‏ها دوباره زنده می‏شوند و همگی به محشر می‏آیند..


حضرت فاطمه چگونه سر از قبر برمی ‏دارد؟
   
  حضرت فاطمه علیهاالسلام هر چند مقام برتری دارد، ولی او نیز همانند دیگران این مسیر را می‏پیماید و پس از عالم برزخ به محشر می‏آید و در پیشگاه خدا مقام او بر دیگران ثابت می‏شود...
علی علیه‏السلام می‏فرمایند: روزی پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله برای دیدار فاطمه علیهاالسلام به خانه‏ی ما آمد، ولی دخترش را بسیار محزون دید. از او پرسید چرا این گونه غمگینی؟ در جواب گفت: پدر جان! به یاد عالم محشر افتادم که مردم در آن حال عریان خواهند بود. (ذکرت المحشر و وقوف الناس عراه...)
رسول گرامی فرمودند: نگران مباش، پس از آنکه من، علی و ابراهیم خلیل علیه‏السلام سر از قبر برمی‏داریم آنگاه خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار ملائکه به سراغ تو می‏فرستند، سپس اسرافیل در حالی که با سه پارچه زیبا از نور در اختیار دارد، کنار تو می‏آید و تو را از قبر بیرون می‏نماید، در حالی که بدنت پوشیده است...
آنگاه با عزت و احترام بی‏نظیر هفتاد هزار ملائکه تسبیح گویان تو را وارد محشر می‏کنند و به همین تعداد حوریان بهشتی به استقبالت می‏آیند. در این هنگام مریم (دختر عمران)، خدیجه (دختر خویلد)، حوا (زن آدم)، آسیه، (دختر مزاحم) هر کدام با صفوف ملائکه اطراف تو را می‏گیرند و تو را بر روی منبری از نور می‏نشانند در این هنگام جبرئیل به حضور تو می‏رسد و می‏گوید: هر حاجتی داری بگو و تو می‏گویی: خدایا! حسن و حسینم را می‏خواهم.
در آن ساعت حسینت را می‏بینی که با بدن خون آلون به محشر می‏آید و از خدا می‏خواهد که قاتلان وی را به کیفر رساند، بلافاصله خداوند به خشم آمده و از خشم او ملائکه نیز به خشم آیند و شعله‏های جهنم زبانه می‏کشد و قاتلان حسین و دشمنان او بر درون آتش افکنده می‏شوند.


 


ورود حضرت فاطمه به محشر
   
در احادیث معتبر از طریق عامه و خاصه آمده است که در روز رستاخیر حضرت فاطمه علیهاالسلام را به ناقه‏ای از ناقه‏های بهشتی سوار می‏کنند و ملائکه اطراف او را می‏گیرند، جبرئیل از طرف راست، میکائیل از طرف چپ، امیرالمؤمنین پیشاپیش، امام حسن و امام حسین نیز از پشت سر او را همراهی می‏کنند، و با تمام عظمت و جلالت وی را به محشر می‏آورند، تا جایی که خلایق از دیدن او سرهای خود را پایین بیندازید و چشمهایتان را ببندید، تا فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله عبور کند». مردم محشر با شنیدن این پیام که از سوی عرش خدا صادر می‏گردد، همگی سرهای خود را پایین می‏اندازند و چشمهایشان را می‏بندند و فاطمه علیهاالسلام از روی پل صراط عبور می‏کند و در کنار بهشت قرار می‏گیرد... (یا معشر الخلائق! نکسوا رئوسکم و غضوا ابصارکم حتی تمر فاطمه علیهاالسلام بنت محمد علی الصراط، فتمر مع سبعین الف جاریه من الحور العین...) (1)
آری در روز قیامت نیز همه‏ی چشمها لیاقت دیدن فاطمه علیهاالسلام را نخواهند داشت، فقط آنان که در این دنیا امتحان پس داده و لیاقت شیعه بودن را کسب کرده‏اند، مدال افتخار آن روز را از دست فاطمه علیهاالسلام دریافت می‏دارند...





حضرت فاطمه و پیراهن خون‏آلود امام حسین
   
  فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا با قاتلان خود و فرزندانش محاجه خواهد کرد و آنان را در میان مردم محشر محکوم نموده و به عذاب دردناک الهی گرفتار خواهد نمود.
از روایات اسلامی استفاده می‏شود، نخستین پرونده‏ای که در روز رستاخیر رسیدگی می‏شود، پرونده‏ی محسن شهید (فاطمه) است، ولی آنچه دل فاطمه علیهاالسلام و شیعیان و محبان اهل‏بیت را بیشتر می‏سوزاند، خاطره‏ی جانسوز کربلا است، که در آن، امام حسین علیه‏السلام را با یارانش به طور فجیع به شهادت رسانده و سرهایشان را از تنشان جدا نموده و زنان و دختران آنان را با تمامی بی‏رحمی اسیر کردند...
در احادیث آمده است که دختر گرامی پیامبر صلی اللَّه علیه و آله پیرهن خون‏آلود امام حسین علیه‏السلام را در روز قیامت به دست گرفته و خواستار محاکمه و کیفر قاتلان او می‏گردد. (1)
از حضرت امام صادق علیه‏السلام آمده است که فاطمه علیهاالسلام را در روز قیامت در قبه‏ای از نور می‏نشانند. در این هنگام، امام حسین به محشر می‏آید، در حالی که سربریده‏اش را به دست می‏گیرد. فاطمه علیهاالسلام از دیدن چنین حالی صیحه می‏کشد و می‏افتد و تمام پیامبران و خلایق دیگر، از دیدن چنین وضعی به گریه می‏افتند، سپس قاتلین امام حسین حاضر و محاکمه می‏گردند و آنگاه به کیفر شدیدی می‏رسند... (2)
و بالاخره در حدیث دیگری از طریق ابان بن عثمان از امام صادق علیه‏السلام نقل شده: چون فاطمه علیهاالسلام به محشر آید، پیرهن خون‏آلود امام حسین علیه‏السلام را به دست گرفته، عرض می‏کند: خدایا! این پیرهن خون‏آلود حسین من است و تو خود می‏دانی چه جنایاتی در مورد او مرتکب شده‏اند. (3)
خطاب می‏رسد: یا فاطمه! تو در نزد من محبوبی هر چه می‏خواهی بگو. عرض می‏کند: الهی! انتقام خون حسین را بگیر.
در این حال آتش جهنم بر قاتلین امام حسین مسلط می‏گردد و با انواع عذاب به کیفر می‏رساند. (4)


نقش محبت حضرت فاطمه در محشر؟
   
 از حضرت سلمان نقل شده که رسول خدا درباره‏ی محبت فاطمه فرمودند:
یا سلمان! من احب فاطمه بنتی فهو فی الجنه معی، و من ابغضها فهو فی النار. یا سلمان! حب فاطمه ینفع فی ماه من المواطن، ایسر ذالک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و الصراط و المحاسبه... یا سلمان! ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها امیرالمؤمنین علیا، و ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها. (1)
ای سلمان! هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد، او در بهشت و کنار من خواهد بود و هر کس او را دشمن بدارد گرفتار آتش می‏شود.
سلمان! علاقه‏مندی به فاطمه در صد جا به درد می‏خورد: از جمله‏ی آنها: هنگام مرگ، عالم برزخ، دریای میزان، عرصات محشر، پل صراط و محاسبه‏ی اعمال.
سلمان! وای بر کسانی که به او ظلم کنند و وای بر آنان که به شوهر او جفا نمایند، حتی وای بر ستمگرانی که به فرزندان و شیعیان وی ستم کنند.
این حدیث می‏رساند که عشق و علاقه به فاطمه علیهاالسلام در عرصات محشر نیز نجات‏دهنده است.





مقامات بهشتی حضرت زهرا و شیعیان ایشان
   
 ابوجعفر طبری در کتاب بشارة المصطفی از همام ابی‏علی نقل می‏کند که گفت به کعب‏الاحبار گفتم: نظر شما درباره‏ی شیعیان علی بن ابیطالب (ع) چیست؟
در پاسخ گفت: «ای همام! من صفات آنها را در قرآن یافته‏ام، آنها حزب خدا و انصار دین خدا و پیرو ولّی هدا، و بندگان خاص و بزرگوار خدا در میان خلق هستند، خداوند آنها را برای دین خود برگزیده، و برای بهشت خود آفریده است، آنها در فردوس اعلای بهشت در میان خیمه و اطاقهائی که از (دانه‏های شفّاف) مروارید و لؤلؤ برپا شده، سکونت می‏کنند، آنها در میان مقرّبان ابرار هستند و از نوشابه‏ی دست نخورده سر بسته سیراب می‏شوند، این نوشابه از آب چشمه‏ای است که «تسنیم» نام دارد، که به آنها اختصاص دارد، تسنیم چشمه‏ای است که خداوند آن را به حضرت فاطمه دختر محمّد (ص) و همسر علی (ع) عطا فرموده است که منبع آن چشمه زیر ستونی قرار دارد که قبّه‏ی آن ستون در خنکی و برودت مانند کافور، و در طعم مانند زنجبیل و در بو مانند مُشک است، سپس آب آن چشمه در جویها جریان می‏یابد، شیعیان و دوستان فاطمه (س) از آن می‏آشامند، و آن قُبّه دارای چهار ستون است، یک ستون آن از مروارید سفید است، که در زیر آن چشمه‏ای بنام «طهور» قرار دارد، و یک ستون آن از زُمُرّد سبز است که در زیر آن دو چشمه پر فوران از شراب طهور و عسل قرار دارد، هر یک از آن چشمه‏ها به سوی قسمت پائین بهشت جریان دارند، جز چشمه‏ی «تسنیم» که در قسمت اعلای بهشت، روان است که خواص بهشتیان از آن می‏آشامند، و آن شیعیان و دوستان علی (ع) هستند، و این است تفسیر قول خدا که در قرآن می‏فرماید:
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیق مَخْتُومٍ... عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ.
: «آنها از شراب زلال دست نخورده‏ی سر بسته سیراب می‏شوند... همان چشمه‏ای که مقرّبان از آن می‏نوشد (مطفّفین- 25- 28) پس این نعمت بر شیعیان گوارا باد.
سپس کعب‏الاحبار گفت: سوگند به خدا، شیعیان را دوست نمی‏دارد مگر کسانی که خداوند از آنها، عهد و میثاق گرفته است.
ابوجعفری طبری پس از نقل فوق، می‏گوید: سزاوار است که شیعیان، این حدیث را با آب طلا بنویسند، تا نقل بسیار شده و از نابودی، حفظ گردد، و به مفاد آن عمل کنند که موجب دستیابی به آنهمه درجات عالی بهشتی خواهد گردید، با توجّه به اینکه این روایت از اهل تسنّن نقل شده است که برای حجّت بودن، رساتر است (و از تهمت ساختگی شیعه بدور است) و صحّتش روشنتر می‏باشد.

پاسخ به سؤال سلمان
و نیز طبری در کتاب بشارة المصطفی از کتاب کنز نقل می‏کند که ابوذر گفت: سلمان و بلال حبشی را دیدم نزد پیامبر (ص) آمدند، ناگهان سلمان بروی قدم رسول خدا (ص) افتاد و بوسید، پیامبر (ص) او را از این کار کنار زد و به او فرمود: «ای سلمان، آن کاری را که عجم‏ها برای شاهان خود انجام می‏دهند، نسبت به من انجام مده، من بنده‏ای از بندگان خدا هستم، مانند بندگان می‏خورم و می‏نشینم»
سلمان عرض کرد: ای مولای من از تو می‏خواهم از فضائل فاطمه (س) در قیامت، به من خبر بدهی!
پیامبر (ص) با چهره‏ای خندان به او نگریست و فرمود: «سوگند به خدائی که جانم در دست قدرت او است، فاطمه (س) همان بانوئی است که در عرصه‏ی محشر، سوار بر شتر عبور می‏کند که سرش (نمودی) از خشیت خدا است، و چشمانش از نور خدا می‏باشد، تا اینکه فرمود: جبرئیل در سمت راست آن شتر، و میکائیل در سمت چپ آن، و علی (ع) در پیشاپیش آن، و حسن و حسین (ع) در پشت سر آن حرکت می‏کنند، خداوند حافظ و نگهبان او است، تا از صحنه‏ی محشر عبور کند در این هنگام ناگهان از جانب خدا ندا می‏رسد:
«ای همه‏ی خلایق! چشمهای خود را فروخوابانید، و سرهای خود را پائین آورید، این فاطمه دختر پیامبر شما، همسر علی (ع) امام شما، مادر حسن و حسین (ع) است، پس از پل صراط عبور می‏کند در حالی که دو چادر شفّاف و سفید بر سر دارد.
وقتی که فاطمه (س) وارد بهشت می‏شود و به نعمتها و مواهبی که خداوند برای او آماده ساخته می‏نگرد، می‏گوید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اَذْهَبَ عَنّا الْحُزْنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ اَحَلَّنا دارَ الْمَقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ، لایَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ.
: «بنام خداوند مهربان، حمد و سپاس خداوند را که: حزن و اندوه را از ما دور ساخت، البته خدای ما بخشنده و شکر پذیر است، آن خدائی که ما را در مقام عالی از عطای خود قرار داد که در آن هیچگونه رنج و ناگواری به ما نمی‏رسد».
رسول خدا (ص) فرمود: پس از آن خداوند به فاطمه (س) وحی می‏کند: «ای فاطمه! آنچه می‏خواهی از من مسئلت کن که به تو عطا می‏کنم و تو را خشنود سازم»
فاطمه (س) عرض می‏کند: خدایا تو امید منی، بلکه بالاتر از امید منی، از درگاه تو مسئلت می‏کنم که دوستان من و دوستان دودمان مرا در آتش دوزخ، عذاب نکنی.
خداوند به او وحی می‏کند: ای فاطمه! به عزّت و جلالم سوگند، دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین، به خود سوگند یاد نموده‏ام که دوستان تو، و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نکنم.




 


  
  

حمله به خانه حضرت


«و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی‏». امام علی علیه السلام


خانه عایشه ماتم کده است. علی علیه السلام، فاطمه، عباس، زبیر، فرزندان فاطمه حسن، حسین دختران او زینب و ام کلثوم اشک می‏ ریزند. علی به همکاری اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوی پیغمبر است. در آن لحظه‏ های دردناک بر آن جمع کوچک چه گذشته است؟ خدا می ‏داند. کار شستشوی بدن پیغمبر تمام شده یا نشده، بانگی به گوش می ‏رسد: الله اکبر.


علی به عباس: عمو. معنی این تکبیر چیست؟ معنی آن اینست که آن چه نباید بشود شد. (?)


دیری نمی‏ گذرد که بیرون حجره عایشه هم همه و فریادی به گوش می‏ رسد. فریاد هر لحظه رساتر می ‏شود: بیرون بیائید! بیرون بیائید! و گرنه همه‏ تان را آتش می‏ زنیم! دختر پیغمبر به در حجره می‏ رود. در آن جا با عمر روبرو می ‏شود که آتشی در دست دارد.


عمر! چه شده؟ چه خبر است؟ علی، عباس و بنی هاشم باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت کنند!


کدام خلیفه؟ امام مسلمانان هم اکنون درون خانه عایشه بالای جسد پیغمبر نشسته است. از این لحظه امام مسلمانان ابوبکر است. مردم در سقیفه بنی ساعده با او بیعت کردند. بنی هاشم هم باید با او بیعت کنند. و اگر نیایند؟ خانه را با هر که در او هست آتش خواهم زد مگر آن که شما هم آن چه مسلمانان پذیرفته‏ اند بپذیرید. عمر می‏ خواهی خانه ما را آتش بزنی؟ آری. (?)


این گفتگو به همین صورت بین دختر پیغمبر و صحابی بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است؟ یا نه خدا می‏ داند.


اکنون که مشغول نوشتن این داستان هستم، کتاب ابن عبد ربه اندلسی (عقد الفرید) و انساب الاشراف بلاذری را پیش چشم دارم داستان را چنان که نوشته شد از آن دو کتاب نقل می‏ کنم. بسیار بعید و بلکه ناممکن می‏ نماید چنین داستانی را بدین صورت هواخواهان شیعه یا دسته ‏های سیاسی موافق آنان ساخته باشند، چه دوستداران شیعه در سده‏ های نخستین اسلام نیروئی نداشته و در اقلیت ‏به سر می‏ برده‏ اند. چنان که می ‏بینیم این گزارش در سند های مغرب اسلامی هم منعکس شده است، بدین ترتیب احتمال جعل در آن نمی‏ رود. در کتاب های دیگر نیز مطالبی از همین دست، ملایم‏ تر یا سخت‏ تر، دیده می ‏شود.


طبری نویسد: انصار گفتند ما جز با علی بیعت نمی‏ کنیم. عمر بن خطاب به خانه علی علیه السلام رفت، طلحه و زبیر و گروهی از مهاجران در آن جا بودند. گفت‏ به خدا قسم اگر برای بیعت‏ با ابوبکر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد. زبیر با شمشیر کشیده بیرون آمد پایش لغزید و برو در افتاد مردم بر سر او ریختند و او را گرفتند.(?)


راستی در آن روز چرا چنین گفتگوهائی بین یاران پیغمبر درگرفت؟ اینان کسانی بودند که در روزهای سخت‏ به یاری دین خدا آمدند. بارها جان خود را بر کف نهاده به کام دشمن رفتند. چه شد که به زودی چنین به جان هم افتادند؟


علی و خانواده پیغمبر چه گناهی کرده بودند که باید آنان را آتش زد. بر فرض که داستان غدیر درست نباشد، بر فرض که بگوئیم پیغمبر کسی را به جانشینی نگمارده است، بر فرض که بر مقدمات انتخاب سقیفه ایرادی نگیرند، سر پیچی از بیعت در اسلام سابقه داشت – بیعت نکردن با خلیفه گناه کبیره نیست. حکم فقهی سند می‏ خواهد. سند این حکم چه بوده است؟ آیا این حدیث را که از اسامه رسیده است مدرک اجتهاد خود قرار داده بودند.


«لینتهین رجال عن ترک الجماعة او لاحرفن بیوتهم».(?)


بر فرض درست‏ بودن روایت از جهت متن و سند، آیا این حدیث‏ بر آن جمع قابل انطباق است؟ این حدیث را محدثان در باب صلوة آورده ‏اند. پس مقصود تخلف از نماز جماعت است. از این ها گذشته آن همه شتاب در برگزیدن خلیفه برای چه بود؟ و از آن شگفت‏ تر، آن گفتگو و ستیز که میان مهاجر و انصار در گرفت چرا؟


آیا انصار واقعه جحفه را نمی ‏دانستند یا نمی‏ پذیرفتند؟ آیا می‏ توان گفت از صد هزار تن مردم یا بیشتر که در جحفه گرد آمدند و حدیث غدیر را شنیدند هیچ یک از مردم مدینه نبود، و این خبر به قبیله اوس و قبیله خزرج نرسید؟


از اجتماع جحفه سه ماه نمی‏ گذشت. رئیس تیره خزرج که خود و کسان او صمیمانه اسلام و پیغمبر اسلام را یاری کردند، چرا در آن روز خواهان ریاست ‏شدند؟ و چرا به مصالحه با قریش تن در دادند و گفتند از ما میری و از شما امیری؟ مگر امارت مسلمانان را چون ریاست قبیله می ‏دانستند؟


چرا این مسلمانان غمخوار امت و دین، نخست‏ به شستشو و خاک سپردن پیغمبر نپرداختند؟ شاید چنان که گفتیم می ‏ترسیدند فتنه برخیزد. ابوسفیان در کمین بود. ولی چرا از بنی هاشم کسی را در آن جمع نخواندند؟ آیا ابوسفیان و توطئه او برای اسلام آن اندازه خطرناک بود که چند ساعت هم نباید از آن غفلت کرد؟ ابوسفیان در آن روز که بود؟ حاکم دهکده کوچک نجران؟ اگر اوس، خزرج مهاجران و تیره‏ های هاشمی و بنی تمیم و بنی عدی و دسته‏ های دیگر با هم یک دست می ‏شدند، ابوسفیان و تیره امیه چه کاری از پیش می‏ بردند؟ و چه می‏ توانستند بکنند؟ هیچ! آیا بیم آن می‏ رفت که اگر امیر مسلمانان بزودی انتخاب نشود پیش آمد ناگواری رخ خواهد داد؟ در طول چهارده قرن یا اندکی کمتر صدها بار این پرسش‏ ها مطرح شده و بدان پاسخ‏ ها داده‏اند چنان که در جای دیگر نوشته‏ ام این پاسخ‏ ها بیشتر بر پایه مغلوب ساختن حریف در میدان مناظره است، نه برای روشن ساختن حقیقت.


به نظر می‏ رسد در آن روز کسانی بیشتر در این اندیشه بودند که چگونه باید هر چه زودتر حاکم را برگزینند و کمتر بدین می‏ اندیشیدند که حکومت چگونه باید اداره شود (?) و به تعبیر دیگر از دو پایه ‏ای که اسلام بر آن استوار است (دین و حکومت) بیشتر به پایه حکومت تکیه داشتند. گویا آنان پیش خود چنین استدلال می‏ کردند: چون تکلیف حکومت مرکزی معین شد و حاکم قدرت را بدست گرفت دیگر کارها نیز درست ‏خواهد شد. درست است و ما می‏ بینیم چون مدینه توانست وحدت خود را تامین کند، در مقابل مرتدان ایستاد. و آنان را سر جای خود نشاند. و پس از فرو نشاندن آشوب داخلی آماده کشور گشائی گردید. ولی آیا اصل حکومت و انتخاب زمامدار را می ‏توان از دین جدا ساخت؟ به خصوص که شارع اسلام خود این اصل را تثبیت کرده باشد؟ به هر حال نزدیک به چهارده قرن بر این حادثه می‏ گذرد. آنان که در آن روز چنان راهی را پیش پای مسلمانان نهادند، غم دین داشتند یا بیم فرو ریختن حکومت را نمی‏ دانم.


شاید غم هر دو را داشتند و شاید پیش خود چنین می ‏اندیشیدند که اگر شخصیتی برجسته، عالم پرهیزگار، و از خاندان پیغمبر، آن اندازه تمکن یابد که گروهی را راضی نگاه دارد ممکن است، در قدرت حاکم تزلزلی پدید آید. این اشارت کوتاه که در تاریخ طبری آمده باز گوینده چنین حقیقتی است: پس از رحلت دختر پیغمبر چون علی علیه السلام دید مردم از او روی گرداندند، با ابوبکر بیعت کرد». (?)


آری چنان که فرزند علی گفته است. «مردم بنده دنیایند… چون آزمایش شوند، دینداران اندک خواهند بود.» چنان که در جای دیگر نوشته‏ ام، من نمی ‏خواهم عاطفه گروهی از مسلمانان جریحه‏ دار شود، نمی‏ خواهم خود را در کاری داخل کنم که دسته‏ ای از مسلمانان برای خاطر دین یا دنیا خود را در آن درآوردند.(?)


آنان نزد پروردگار خویش رفته‏اند، و حساب شان با اوست. اگر غم دین داشته‏ اند و از آن کردارها و رفتارها خدا را می‏ خواسته‏ اند، پروردگار بهترین داورست. اما سخن شهرستانی سخنی بسیار پر معنی است که «در اسلام در هیچ زمان هیچ شمشیری چون شمشیری که به خاطر امامت کشیده شد بر بنیاد دین آهیخته نگردید.»(?) باز در جای دیگر نوشته ‏ام که اگر نسل بعد و نسل‏ های دیگر، در اخلاص و فداکاری هم پایه مهاجران و انصار بودند امروز تاریخ مسلمانان به گونه دیگری نوشته می ‏شد.


دختر پیغمبر در بستر بیماری


«صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام صرن لیالیا».(?)


منصوب به فاطمه سلام الله علیها


مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه دگرگونی‏ هائی که پس از رسول خدا – به فاصله‏ ای اندک – در سنت مسلمانی پدید گردید، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت. چنان که تاریخ نشان می‏ دهد، او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است.


نوشته نمی‏ گوید، زهرا سلام الله علیها در آن وقت ‏بیمار بود (??)! بعض معاصران نوشته‏ اند فاطمه اساسا تنی ضعیف داشته است.(??)


نوشته مؤلف کتاب‏ «فاطمة الزهراء» هر چند در بیمار بودن او در چنان روز صراحتی ندارد، لکن بی اشارت نیست. عقاید چنین نویسد: «زهرا لاغر اندام، گندم گون و رنگ پریده بود. پدرش در بیماری مرگ، او را دید و گفت او زودتر از همه کسانم به من می‏ پیوندد».(??) هیچ یک از این دو نویسنده سند خود را نیاورده ‏اند.


ظاهر عبارت عقاید این است، که چون پیغمبر صلی الله علیه و آله دخترش را ناتندرست و یا کم بنیه دید بدو چنین خبری داد. نمی ‏خواهم چون بعض گویندگان قدیم بگویم فاطمه سلام الله علیها در هر روزی به قدر یک ماه و در هر ماهی به قدر یک سال دیگران رشد می‏ کرد (??) اما تا آن جا که می‏ دانم و اسناد نشان می‏ دهد نه ضعیف بنیه و نه رنگ پریده و نه مبتلا به بیماری بوده است. بیماری او پس از این حادثه‏ ها آغاز شد. وی روزهائی را که پس از مرگ پدر زیست، رنجور، پژمرده و گریان بود. او هرگز رنج جدائی پدر را تحمل نمی‏ کرد. و برای همین بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنید لبخند زد. او مردن را بر زیستن بدون پدر شادی خود می‏ دانست.


داستان آنان را که به در خانه او آمدند و می‏ خواستند خانه را با هر کس که درون آنست آتش زنند، نوشتیم. چنان که دیدیم سندهای قدیمی چنان واقعه‏ ای را ضبط کرده است. خود این پیش آمد به تنهائی برای آزردن او بس است تا چه رسد که رویدادهای دیگر هم بدان افزوده شود. آیا راست است که بازوی دختر پیغمبر را با تازیانه آزرده‏ اند؟ آیا می ‏خواسته ‏اند بازور به درون خانه راه یابند و او که پشت در بوده است، صدمه دیده؟ در آن گیر و دارها ممکن است چنین حادثه‏ ها رخ داده باشد. اگر درست است راستی چرا و برای چه این خشونت‏ ها را روا داشته‏ اند؟ چگونه می‏ توان چنین داستان را پذیرفت و چه سان آن را تحلیل کرد؟


مسلمانانی که در راه خدا و برای رضای او و حفظ عقیدت خود سخت‏ ترین شکنجه‏ ها را تحمل کردند، مسلمانانی که از مال خود گذشتند، پیوند خویش را با عزیزترین کسان بریدند، خانمان را رها کردند، به خاطر خدا به کشور بیگانه و یا شهر دور دست هجرت نمودند، سپس در میدان کارزار بارها خود را عرضه هلاک ساختند، چگونه چنین حادثه‏ ها را دیدند و آرام نشستند. راستی گفتار فرزند فاطمه سخنی آموزنده است که: «آن جا که آزمایش پیش آید دینداران اندک خواهند بود».(??)


از نخستین روز دعوت پیغمبر تا این تاریخ بیست و سه سال و از تاریخ هجرت تا این روزها ده سال می‏ گذشت. در این سال ها گروهی دنیا پرست که چاره‏ ای جز پذیرفتن مسلمانی نداشتند خود را در پناه اسلام جای دادند. دسته‏ ای از اینان مردمانی تن آسان و ریاست جو و اشراف منش بودند. طبیعت آنان قید و بند دین را نمی‏ پذیرفت. اگر مسلمان شدند برای این بود که جز مسلمانی راهی پیش روی خود نمی‏ دیدند.


قریش این تیره سرکش که ریاست مکه و عربستان را از آن خویش می‏ دانست پس از فتح مکه، در مقابل قدرتی بزرگ به نام اسلام قرار گرفت. و چون از بیم جان و یا به امید جاه مسلمان شد، می‏ کوشید تا این قدرت را در انحصار خود گیرد. بسیار حقیقت پوشی و یا خوش باوری می ‏خواهد که بگوئیم اینان چون یک دو جلسه با پیغمبر نشسته و به اصطلاح محدثان لقب صحابی گرفته‏ اند، در تقوی و پا بر سر هوی نهادن نیز مسلمانی درست ‏بودند.


از هم چشمی و بلکه دشمنی عرب‏ های جنوبی و شمالی در سده‏ های پیش از اسلام آگاهیم(??) مردم حجاز به مقتضای خوی بیابان نشینی، مردم یثرب را که از تیره قحطانی بودند و به کار کشاورزی اشتغال داشتند خوار می ‏شمردند. قحطانیان یا عرب ‏های جنوبی ساکن یثرب، پیغمبر اسلام را از مکه به شهر خود خواندند، بدو ایمان آوردند، با وی پیمان بستند. در نبردهای بدر، احد، احزاب، و غزوه‏ های دیگر با قریش در افتادند، و سرانجام شهر آنان را گشودند. قریش هرگز این خواری را نمی‏ پذیرفت. از این گذشته مردم مدینه در سقیفه چشم به خلافت دوختند.


تنها با تذکرات ابوبکر که پیغمبر گفته است‏ «امامان باید از قریش باشند» عقب نشستند. اگر انصار چنان که گرد پیغمبر را گرفتند گرد خانواده او فراهم می‏ شدند و اگر حریم حرمت این خانواده هم چنان محفوظ می‏ ماند، چه کسی تضمین می‏ کرد که قحطانیان بار دیگر دماغ عدنانیان را به خاک نمالند. این ها حقیقت‏ هائی بود که دست اندرکاران سیاست آن روز آن را به خوبی می‏ دانستند. ما این واقعیت را بپذیریم یا خود را به خوش باوری بزنیم و بگوئیم همه یاران پیغمبر در یک درجه از پرهیزگاری و فداکاری بوده‏اند و چنین احتمالی درباره آنان نمی‏ توان داد، حقیقت را دگرگون نمی ‏سازد. دشمنی میان شمال و جنوب پس از عقد پیمان برادری بین مهاجر و انصار در مدینه موقتا فراموش شد و پس از مرگ پیغمبر نخستین نشانه آن دیده شد. و در سال های بعد آشکار گردید. و چنان که آشنایان به تاریخ اسلام می‏ دانند، این درگیری بین دو تیره در سراسر قلمرو اسلامی تا عصر معتصم عباسی برجای ماند.


من نمی ‏گویم خدای نخواسته همه یاران پیغمبر این چنین می‏ اندیشیدند. در بین مضریان و یا قریشیان نیز کسانی بودند که در گفتار و کردار خود خدا را در نظر داشتند نه دنیا را و گاه برای رعایت‏ حکم الهی از برادر و فرزند خود هم می ‏گذشتند، اما شمار اینان اندک بود. آیا می‏ توان به آسانی پذیرفت که سهیل بن عمرو، عمرو بن عاص، ابوسفیان و سعد بن عبدالله بن ابی سرح هم غم دین داشتند؟


بسیار ساده ‏دلی می‏ خواهد که ما بگوئیم آن کس که یک روز یا چند مجلس یا یک ماه یا یک سال صحبت پیغمبر را دریافت، مشمول حدیثی است که از پیغمبر آورده‏اند «یاران من چون ستارگانند به دنبال هر یک که رفتید، راه را یافته ‏اید» من بدین کاری ندارم که این حدیث از جهت متن و سند درست است‏ یا نه، این کار را به عهده محدثان می‏ گذارم، آن چه مسلم است این که در آن روزها یا لااقل چند سال بعد، اصحاب پیغمبر روبروی هم قرار گرفتند. چگونه می‏ توان گفت هم آنان که به دنبال علی علیه‏ السلام رفتند و هم کسانی که پی طلحه و زبیر و معاویه را گرفتند راه راست را یافته‏اند.


خواهند گفت‏ خلیفه و یاران او از نخستین دسته مسلمانان و از طبقه اول مهاجرانند. درست است. اما از خلیفه و یک دو تن دیگر که بگذریم پایه حکومت را چه گروهی جز قریش استوار می‏ کرد؟ و مجریان حکومت کدام طایفه بودند؟ برای استقرار حکومت‏ باید قدرت یک پارچه شود. و برای تامین این قدرت باید هر گونه مخالفتی سرکوب گردد و بسیار طبیعی است که با دگرگونی شرایط، منطق هم دگرگون شود.


  
  

ای دل مددی که بی امان گریه کنیم                        چون ابر بهار و آسمان گریه کنیم


امروز که روز رفتن فاطمه است                            با مهدی صاحب الزمان گریه کنیم


از هجر فقیه آشنا گریه کنیم                                یا برتخریب سامرا گریه کنیم


یا فاطمه بگذار که با این همه غم                          از بحر شهادت شما گریه کنیم


ساقی امشب آتشی دارد دلم                                  شعله شعله اشک می بارد دلم


عشقم  امشب باجنون آمیخته                               اشک های من به خون آمیخته


همچو موج آتشم سردرگمم                                  نیستم گرچه میان مردمم   


خودنمیدانم کجایم کیستم ؟                                  هستی ام رفته زدستم نیستم


همچو موج آتشم سردرگمم                                  نیستم گرچه میان مردمم


من چه می گویم بهارم گم شده                             زیردست و پا قرارم گم شده


خوشه ازتاک تحمل چیده ای                                ازبهار زخم دل گل چیده ای


ای دریغا عمق زخمم فاش نیست                           شرح دردم کار کند وکاش نیست


از لب و دست هزاران چنگ و نی                          آید آیا سوز دل ابراز  نی


شعر هم هر دم نوایی می زند                               گاه گاهی دست وپایی می زند


سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟                            ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟


دیده ای پرهای درهم ریخته ؟                              با سپیدی سرخ را آمیخته


سرو را گاه نشستن دیده ای؟                               شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟


 سینه ام آتشفشانی می کند                                   شعر اما بی زبانی می کند


زهره را یک خواب راحت دیده ای                     بازی نیش وجراحت دیده ای


دود آهی رفته تا چشم فلک                            سوخته در بی کسی نخل فدک


دل برایم روضه خوانی می کند                     برتن من  سر – گرانی می کند


سینه را آه دمادم داده اند                            زخم را با تیغ مرحم داده اند


لاله ام را داد بر باغ آمده                            باد برخاکستر باغ آمده


نا کِسان عرش خدا را سوختند                      آن دل بی انتها را سوختند


آیه های هل اتی را سوختند                         در مدینه کربلا را سوختند


آنچه آنجا بین آتش بود و دود                       آیه های آخر والفجربود


نسترن های تبسم دود شد                           گوهر دردانه ای مفقود شد


رفته غارت نان  طفل هَل اَتی                       گمشده انگشتری اِنّما


پس چه شد اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم                         حرمت میخانه و ساقی و خم


حذف  شد فریاد سرخ ذوالفقار                      قرن ها  باید که بازآید بهار


کمتراز شب روزمردم تار نیست                     وای برمن یک نفر بیدار نیست


جان به قربانگاه جانان آمده                         جای کوثر به طغیان آمده


دیده ای طغیان نهر عشق را                        زلزله درهفت شهر عشق را


مَستم از تکبیره الاحرام او                          آب شد آتش پیش جام او


سخت دارد استقامت می کند                        با قیام خود قیامت می کند


در قنوتش آسمانی از دعا                           در رکوعش اقتدا بر مرتضی


سجده ای جانانه  در درگاه کرد                     سجده ای هم نیمه های راه کرد


زان قیام و زان رکوع و زان سجود             سینه و رخسار و رویش شد کبود


این نماز قبله و قبله نماست                      از نماز خلق آدابش جداست


آنکه درمعشوق فانی می شود                در حقیقت جاودانی می شود


در بلوغ عشق پیش چشم جمع               شمع شد پروانه و پروانه شمع


جهل  مردم قلعه ی خیبر شده               یامحمد فاطمه حیدر شده


موج کوثر چون به مسجد سرنهاد         لرزه بر اندام  یثرب اوفتاد


 


گفت در طغیان عشقم کوثرم                 تیغ دارم پیش مرگ حیدرم


می دهم جان – جان او را می خرم         هرچه پیش آید علی را می برم


دست خالی گرنشد حل مشکلم               ذوالفقاری دارم از آه دلم


بیم دارید ازمن و از آه من                  سیل عشقم کیست سد راه من


دید ساقی کوثرش را در خروش            رافت رحمانی اش آمد به جوش


آسمان دیده را پر اَبر کرد                   گفت : سلمان باز باید صبر کرد


خیز کان بانوی بی همتای من              گرگشاید لب به نفرین وای من


تا نگشته آسمانها زیر و رو                 با زبان مرتضی او را بگو


ای عروس آسمانی خدا                      ترجمان مهربانی خدا


ای بلندای دلت هفت آسمان                   ای گذشت تو کران تا بیکران


ای امید رحمتٌ للعالمین                     خاتم پیغمبران را خود نگین


ماه پیشانی جبین پرچین مکن               فاطمه جان علی ، نفرین مکن


گفت سلمان پس مسلمانی چه شد          آن سفارش ها که میدانی چه شد


این که در بند است مولای همه است      این همه بود و نبود فاطمه است


ریسمان وبازوی خیبرگشا                   دوستی این بود با آل عبا ؟


ای فدای تار مویش جان من                جان چه ارزد در بر جانان من


خواهد اَر بالاتر ازجان هم به چشم        صبر میخواهد علی آن هم به چشم


  
  

سلام


راستیاتش می خواستم در مورد هم کفو بودن بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت وصی علی عالی اعلا امیر المومنین بنویسم.


ولی دیدم بهتر اول شرح فصل عصمت خانوم حضرت زهرا رو که خیلی وقته می خواستم تو وبلاگ بزارم رو  ( شاید از همون اولین روزهای تشکیل وبلاگ) براتون قرار بدم بعد هم به اثبات هم کفو بودن از زبان علامه بزرگوار حسن زاده آملی بپردازیم.


مطلب طولانی هست اما مطمئناً گوشه ای از فضایل  بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها کام دوست دارانش را شیرین و گوارا خواهد نمود.( گوارای وجودتان باد این سرمستی).


حضرت علامه حسن زاده آملی ( روحی له لفدا  )  در رابطه با کتاب گرانقدر “شرح فص حکمةٍ عصمتیّةٍ فی کلمةٍ فاطمیّة” می فرمایند:


این عِلق نفیس به نام “فص حکمةٍ عصمتیّةٍ فی کلمةٍ فاطمیّة” به عنوان مستدرک و متمّم کتاب مستطاب فصوص الحکم شیخ اکبر محی الدین طائی حاتمی به قلم این کمترین در بیست و دو موضع به رشته نوشته در آمده که در نوزده فصل آن را شرح کرده ایم.


علامه حسن زاده ( روحی له لفدا )‌در فصل هفتم به موضوع عصمت حضرت زهرا علیها السلام اشاره فرمودند .


متن عربی:



بسم الله الرحمن الرحیم
کانت فاطمه بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله )ذات عصمة بلا دغدغه و وسوسه ، و قد نص کبار العلماء کالمفید و المرتضی و غیرهما بعصمتها (سلام الله) بالآیات و الروایات، و الحق معهم و المکابر محجوج مفلوج .
و کانت – صلوات الله علیها – جوهره قدسیه فی تعین انسی ، فهی انسیه حوراء و عصمه الله الکبری .
و حقیقه العصمه انها قوه نوریه ملکوتیه تعصم صاحبها عن کل ما یشینه من رجس الذنوب و الادناس و السهو و النسیان و نحوها من الرذائل النفسانیه .
و من هو ذو العصمه مصون عن الزلل فی تلقی الوحی و سائر الالقائات السبوحیه ، و فی جمیع شئونه العبادیه و الخُلقیه و الخَلقیه و الروحانیه و غیر هما من اول الامر ، قوله سبحانه : ‹و ءاتیناه الحکم صبیا› .
واعلم ان العتره و فاطمه منهم معصومه کما نص به الوصی الامام علی علیه السلام فی النهج :« و کیف تعمهون و بینکم عتره نبیکم و هم ازمه الحق و اعلام الدین و السنه الصدق فانزلوهم باحسن منازل القرآن . و نطق ابن ابی الحدید المعتزلی فی شرحه بالصواب حیث قال:« فانزلوهم باحسن منازل القرآن تحته سر عظیم ، و ذلک انه امر المکلفین بان یجروا العتره فی اجلالها و اعظامها و الانقیاد لها و الطاعه لاوامرها مجری القرآن .»
ثم قال :« فان قلت : فهذا القول منه یشعر بان العتره معصومه فما قول اصحابکم – یعنی بهم القائلین بمذهب الاعتزال – فی ذلک ؟
قلت : نص ابو محمد بن متویه فی کتاب الکفایه علی ان علیاً (علیه السلام) معصوم و ادله النصوص قد دلت علی عصمته و القطع علی باطنه و مغیبه ، و ان ذلک امر اختص هو به دون غیره من الصحابه »فتدبر.
و اذا دریت ان بقیه النبوه و عقیله الرساله و ودیعه المصطفی و زوجه ولی الله و کلمه الله التامه فاطمه (سلام الله علیها) ذات عصمه فلا باس بان تشهد فی فصول الاذان و الاقامه بعصمتها ، و تقول مثلا :« اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری » او نحوها



اما ترجمه متن عربی :


بدون هیچ دغدغه ووسوسه حضرت  فا طمه دخترپیغمبر دارای عصمت بوده است ،علمای بزرگی مثل شیخ مفید وعلم الهدی ،وسیدمرتضی به آیات وروایات نص برعصمت آن جناب فرمودند وحق باآنان است ،وشخص مکابر سخت محکوم ومغلوب است.
آن جناب (صلی الله علیه و آله )گوهری قدسی درتعین و صورت انسی بوده است ، پس آن حضرت انسیه حوراء و عصمت کبرای الهی است.
و حقیقت ، عصمت نیرویی نوری و ملکوتی است که دارنده اش را از هر چه که موجب عیب وزشتی انسان است –از قبیل پلیدی گناهان و آلودگی ها و سهو و نیسان و دیگر رزائل نفسانی عاصم و حافظ است . و  آن کسی  که صاحب عصمت است ازلغزش در تلقی وحی و دیگر القاءات سبوحی آن سویی مصون است ، و در جمیع شئون عبادی و خَلقی و خُلقی و روحانی جز آنها از اول امرمحفوظ است. خدای سبحان درباره یحیی پیغمبر فرمودند : ما او را در حالی که کودک بود حکم داده ایم .
پس بدان که عترت  رسول الله- یعنی اهل بیت قریب آن بزرگوار _ که حضرت فاطمه هم از آنان است معصوم اند ،چنان  که جناب وصی امام علی (علیه السلام ) درنهج البلاغه فرموده است : چگونه حیران و سرگردانید و حال این که عترت پیغمبر شما که أزمه حق و أعلام دین والسنه صدق اند در میان شمایند ؟ پس ایشان را به نیکوترین منازل قرآن فرود آورید ، و مانند شتران تشنه که به آبشخور وارد می شوند به ایشان وارد شوید.
ابن ابی معتزلی را در شرح نهج البلاغه در بیان ابن گفتار امام(علیه السلام) سخنی به صواب است که گفت: «سری عظیم  دراین عبارت « فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن » است ، زیراکه آن بزرگوار – یعنی امام  علی (علیه السلام)- مکلفین را در اجلال و اعظامشان و و در انقیاد و طاعت أوامرشان بسان قرآن و همانندآن بدانند. »
سپس ابن ابی الحدید گفت: « اگرگویی که عترت معصوم اند ، نظر اصحاب شما یعنی فرقه معتزله دراین که عصمت عترت است چیست ؟»
درجواب این سوال گفت :« نص گفتار ابو محمد بن متویه در کتاب کفایه این است که علی (علیه السلام) معصوم بوده است و ادله نصوص دال بر عصمت و قطع بر باطن و مغیب او است ؛ و این امر درمیان  صحابه پیغمبر فقط اختصاص به او دارد و هیچ یک از صحابه رابه ا ین منزلت و مقام عصمت نبوده است».


اکنون که دانستی بقیه نبوت وعقیله رسالت و ودیعه مصطفی و زوجه ولی  الله و کلمه تامه الهی فاطمه (سلام الله علیها ) صاحب عصمت است هیچ اشکالی ندارد که در فصول اذان و اقامه نمازت به عصمت آن جناب به این عبارت « أشهد أن فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری » و یا مشابه آن شهادت دهی.


شرح :


در کتب کلامی بحث از عصمت و تشاجر آراء در بیان آن به میان آمده است ؛ و علم الهدی سید مرتضی – رضوان الله علیه – کتابی گرانقدر در این امر به نام تنزیه الانبیاء نوشته است ؛ و جناب خواجه طوسی در مساله ثالثه مقصد رابع تجرید الاعتقاد فرموده است : ‹ و یجب فی النبی العصمه لیحصل الوثوق فیحصل الغرض ، و لوجوب متابعته و ضدها و الانکار علیه …› ( کشف المراد – ط?- ص??? – بتصحیح الراقم و تعلیقه علیه ).
و این متمسک بذیل ولایت را تعلیقه ای بر آن ، در بیان عصمت بدین عبارت است :


« الحق ان السفیر الالهی موید بروح القدس معصوم فی شرح احواله و اطواره و شئونه قبل البعثه او بعدها ، فالنبی معصوم فی تلقی الوحی و حفظه و ابلاغه کما انه معصوم فی افعاله مطلقاً بالادله العقلیه و النقلیه فمن اسند الیه الخطا فهو مخطئ ، و من اسند الیه السهو فهو اولی به …»


ودر این رساله کریمه اعنی ‹ فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه › خود عصمت را تقریر کرده ایم که ‹ و حقیقه العصمه إنها قوة نوریه ملکوتیه …› بدین نظر که حضرت فاطمه بنت رسول الله با این که دارای سمت وحی تشریعی نبوده است ، صاحب ملکه عصمت بوده است ، منافات ندارد که انسانی را رتبت نبوت تشریعی نباشد و او  را ملکه عصمت بوده باشد چنانکه در بیان فصل شانزدهم در فرق میان نبوت تشریعی و نبوت انبائی گفته آید.


عصمت در لغت به معنی منع است ؛ چه این که ملکه عصمت ، صاحب عصمت را از هرگونه ناپسند و ناروا حافظ و مانع و رادع است ، حتی صاحب عصمت نیت گناه نمی کند ، و غفلت و سهو و نسیان در او راه نمی یابد . قوله سبحانه :« سنقرئک فلا تنسی» ( سوره اعلی – آیه ?).
صاحب عصمت از کودکی و آغاز زندگی همه اقوال و آثار و افعال و احوالش حکم و حکیم است .
قوله تعالی شانه : « و ءاتینه الحکم صبیا»( مریم ??) . در تفسیر شریف مجمع البیان آمده است که « ان الصبیان قالوا لیحی اذهب بنا لنعلب فقال : ما للعب خلقنا ، فانزل الله فیه : و ءاتینه الحکم صبیا » یعنی کودکان به یحیی گفتند : بیا با ما برای بازی ، فرمود : ما برای بازی آفریده نشده ایم ؛ پس خدای سبحان درباره او این آیه کریمه را نازل فرموده است : «و ءاتینه الحکم صبیا »
سپس به بیان حضرت وصی امام امیرالمؤمنین علی «علیه السلام» درنهج البلاغه بر عصمت عترت رسول الله «علیه السلام» تمسک نموده ایم ؛ و قول منصفانه ابن ابی الحدید رادر شرح نهج البلاغه ، وانصاف و اعتراف ابو محمد بن متویه درکتاب «کفایه» از قول ابن ابی الحدید درعصمت عترت نقل کرده ایم .
درنکته ???کتاب هزار ویک نکته گفته ام :« ندانم کجا دیده ام در کتاب که فخر رازی در هرمسأله ای از ابتدا تا معاد تشکیک نموده است و اعتراض کرده است که او را امام المشککین خوانده است  ولی درعصمت و طهارتش جای شک و تردید نیست ».
درذیل این فصل ،حضرت صدیقه طاهره فاطمه معصومه «سلام الله علیها » را به «بقیة النبوة » ستوده ایم ؛ این تعبیر ما درباره آنجناب چنانست که در زیارت جامعه است :«السلام علی الأئمة الدعاة الولاة ، و الذادة الحماة ، و أهل بیت پیغمبر –علیهم السلام –را که بقیة الله و بقیة النبوة می گویند تعظیم  و تجلیل ازآنان بدین لحاظ است که چون وسایط فیض الهی هستند و متخلق به اخلاق الله می باشند و سبب هدایت خلق اند ، و باذن الله کار خدایی می کنند ، و مانند رسول خدا « صلی الله علیه و آله» نشر حقائق و معارف قرآنی می نمایند و کار پیغمبری انجام می دهند ، کأن آن بزرگواران بقیة الله و بقیةالنبوة میباشند ، فتبصر.
خدای سبحان در سوره هود قرآن ازشعیب پیغمبر علیه الصلوة و السلام حکایت فرمود که به قوم خود گفت: و یقوم أوفوا المکیال والمیزان با القسط و لا تبخسوا الناس أشیآ ءهم ول اتعصوا فی الارض مفسدین . بقیة الله خیرلکم ان کنتم مؤمنین ومآ أناعلیکم بحفیظ .
جناب فیض – رضوان الله علیه – در تفسیر شریف و منیف صافی در بیان همین آیه کریمه گوید:«فی الکافی عن الباقر «علیه السلام » أنه صعد جبلا یشرف علی أهل مدین حین أعلق دونه باب مدین و منع أن یخرج الیه باالأسواق فخاطبهم بأعلی صوته یاأهل المدینة الظالم أهلها أنابقیة الله ،یقول بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین وما أناعلیکم بحفیظ ،قال وکان فیهم شیخ کبیر فأتاهم فقال لهم :یا قوم هذه دعوة شعیب النبی والله لم تخرجوا الی هذا الرجل باالأسواق لتؤخذن من فوقکم  ومن تحت أرجلکم ،الحدیث»؛ وفی الأکمال عنه «ع»:أول ما ینطق به القائم حین خرج هذه الآیة :بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین ثم یقول :انا بقیةالله وحجته وخلیفته علیکم ،فلا یسلم علیه مسلم الا قال السلام علیک یا بقیةالله فی ارضه».


کامل حدیث أول ، و احادیث دیگر نیز در « نورالثقلین » درتفسیر کریمة یاد شده نقل گردیده است « ج ?-ط ? –ص??»؛ ودرشرح  زیارت احسائی-رحمة الله علیه –نیز اشاراتی به برخی از مطالب و آیات و روایاتی شده است . و کوتاهی سخن ، لب لباب مطلب در بیان بقیة الله وبقیة النبوة هماناست که تقریر و تحریر کرده ایم.
اما آن که در پایان این فصل گفته ایم :« و إذا دریت أن بقیة الله النبوة و عقیلة الرسالة … ذات عصمة  فلا بأن تشهد  فی فصول الأذان و الاقامة بعصمتها و تقول مثلاً …»،در  پیرامون این امر شایسته است که کلمه ای ازکتاب « هزار و یک کلمه »، و نکته ای از کتاب « هزار و یک نکته » تقدیم بداریم ؛


أما کلمه این که :« یکی از عزیزانم که آزاد مردی است و در عرفان عملی دارای حظی وافر است و به القاءات  سبوحی نایل است و به گفتن این فصل « أشهد أن فاطمة بنت رسول الله عصمة الله الکبری » درفصول أذان و اقامه نماز عامل ، در اثنای فصول اقامه نماز مغرب شب یکشنبه ،د هم ربیع الاول ???? ه.ق ، برابر??/?/???? ه. ش، خواست که فصل مذکور را اداء کند از نهاد دیوار مقابلش می شنود که کسی می گو ید : « أشهد أن فاطمة الزهراء حجة الله علی الحجج » شگفت این که همین عبارت شریف یادشده ، صورت روایت حضرت امام حسن « علیه السلام »است؛ چنان که سید عبدالحسین طیب –طیب الله رمسه –آن را در تفسیر اطیب البیان (ج ?? –ص  ??? ) نقل کرده است که: « قال الامام العسکری علیه السلام نحن حجه الله علی خلقه ، و جدتنا فاطمةحجة علینا ».
وقوع این واقعه برای آن جناب ، ویافتن این حدیث مستطاب موجب شده اند که این متمسک بذیل ولایت عصمةالله الکبری در فصول اذان و اقامه بعد از شهادت به نبوت خاتم الانبیاءمحمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)، و به امامت سید الأوصیاء أمیرالمؤمنین علی واولاد معصومینش (علیه السلام )می گوید :« أشهد أن فاطمة بنت رسو ل الله عصمة الکبری و حجةالله علی الحجج».
و أما نقل نکته یاد شده بدین نظر است که شهادت به عصمت حضرت فاطمة سلام الله علیها درفصول اذان واقامه نماز ،به وزان شهادت امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است و صورت نکته  این است :


«نکته ??? ؛ علمای عامه درموضوع فصول أذان واقامه واقراروشهادت به ولایت و امامت حضرت وصی امیرا لمؤمنین علی (علیه السلام )درآن ، ازجناب استادم علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی –قدس سره العزیز-استفتاء کرده اند ، درجوابشان چنین مرقوم فرمود که من عین دست خط مبارکش را که در نزد من محفوظ است نقل می کنم?


بسم الله الرحمن الرحیم
أما من تَرکه فان کان عن عنادٍ و بعض فهو خارج عن الایمان ،ومن ترکه لأنه لیس جزء من أجزا ء الأذان فلا بأس لأن الشهادة بالرسالة شهادة بجمیع ما جاء به الرسول ، منه ولایة علی (ع) .وقد صرح فقها الا مامیة بعدم جواز الشهادة
بالولایة بقصد أنها جزءمن الأذان ، وهذا واضح معروف منهم ،وأنما جعله الغلاة والمفو ضة جزءاً ونحن منهم برءاء ؛ وانما یؤتی بها فی بلاد الشیعة تبرکاً وحرصاً علی اظهار محبتهم لعلی (ع) مع علمهم بأنها لیست جزاً من الأذان کما یصلون علی النبی بعد ذکر اسمه فی الأذان وغیره امتثالاً للأمر به فی الکتاب الکریم ، ولایخالف  عملهم  هذا فتوی أحد .من الفقهاءالأ ربعة رضی الله عنهم جمیعاً لأنهم جمیعهم کانوا من أهل الولایة ومحبی علی(ع) وأهل بیت الرسول لأنهم کانوا مؤمنین  بالاِجمال والمؤمن لا یبغض علیاً (ع) بنض رسول الله (ع) . هذا ما تیسرلی من الجواب علی العجا لة ، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاة . حرره العبد ابوالحسن بن محمد المد عو –بالشعرانی عفی عنه .»


غرض نگارنده از اتیان این کلمه تأمه مبارکه این است که آنچه در شهادت حضرت وصی امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) درفصول اذان و اقامه گفته آمد ، درباره شهادت به عصمت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)نیز گفته آید .
این فصل را به چند سطری ازبیان شیخ اجل مصلح الدین سعدی شیرازی –رحمةالله علیه –که درخاتمه مجلس چهارم «مجلس پنجگانه » آورده است و روریتی از قرب الاسناد ،و بیان جناب استادم معلم عصر ،علامه شعرانی درعصمت ، ونیز به تحقیق نگارنده درعصمت ، وقصیده ای که بیان آن گفته آید خاتمه می دهیم :
«…جوانمرد چه کنی سرایی را که أولش پستی و میانش مستی و آخرش سستی منتهی به نیستی است . سرایی که یک در به فنا دارد ، ودوم به زوال ، سوم به وبال . حقاً که استماع دارم که وقتی سید عالم ومهتر بنی آدم (علیه السلام) بعیادت بتول عذراء فاطمة زهراء – سلام الله علیها – شد، دید که بر بوریائی خفته لیف خرما ، و پوست گوسفندی بالین کرده ، و بقدر یک ارششال درشت ازپشم شتر بجای مقنعه بر سر افکنده ،زهراء (علیها السلام ) ازآن شدت فاقه بر پدر بزرگوار ظاهر کرد بر سبیل تعریض وتصریح آن جناب فرمود : ای جان پدر فاذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم ، بر آن اعتماد مکن که دختر پیغمبرم وجفت گرامی حیدرم و مادر شبیر وشبرم ، بعزت و جلال خداوندی که امر و نهی و قبض و بسط از او است که فردا از عرصات دستوری نیابی که قدم از قدم برگیری تا ازعهده اینها برنیایی».


اما روایت این است که جناب شیخ بهائی – رضوان الله تعالی علیه – در اواخر جلد اول کشکول (ط نجم الدوله – ص ???) نقل فرموده است :
« من کتاب قرب الاسناد عن جعفر بن محمد الصادق علیه السلام کان فراش علی و فاطمه (علیهم السلام ) حین دخلت علیه اهاب کبش اذا اراد ان یناما علیه قلباه ، و کانت و سادتهما ادماً حشوها لیف و کان صداقها درعاً من الحدید »


اما بیان جناب استاد علامه شعرانی در عصمت این که در شرحش بر تجرید الاعتقاد محقق خواجه طوسی بفارسی در موضع یاد شده پیشتر – أعنی در شرح مساله ثالث مقصد رابع آن (ص???)- فرموده است :


عصمت پیغمبران در آن اختلاف کردند : معتزله گفتند گناه بر پیغمبران روا نیست مگر گناهان صغیره بسهو یا بتاویل جائز است ، و معنی تاویل آن است بخطا را گناه نداند و گفتند چون ثواب أنبیا بسیار است اندکی گناه صغیره بدان همه ثواب فانی و مضمحل می شود . و اشاعره غیر کفر و دروغ را از آن ها ممکن می دانند کبیره یا صغیره . و امام فخر رازی صدور کبائر را جائز ندانسته است . ودر مواقف گوید : اشاعره جائز ندانستند سمعاً نه عقلاً چون آن ها بحسن و قبح عقلی معتقد نیستند . وامامیه گفتند از هر گناه معصوم اند کبیره و صغیره ، از کذب معصومند چون اگر احتمال دروغ در آنها داده شود اطمینان بقول آنان نمی ماند . واز سایر معاصی نیز معصومند زیرا که امت را مامور کردند به پیروی آنها در اقوال و افعال ، و اگر فعل آن ها معصیت باشد پیروی آنها جایز نیست ، یا گوییم هم متابعت آن ها واجب است چون پیغمبرند ، و هم مخالفت واجب است چون گناهکارند .
دیگر آن که اگر پیغمبر گناه کند باید او را نهی کرد و عمل او را منکر شمرد با آن که رد پیغمبر و آزار او جائز نیست.
و امام فخر رازی گوید : گناهکار فاسق است و قول فاسق را بصریح قرآن نباید پذیرفت.
« ان جائکم فاسق بنباءٍ فتبینوا » پس قول او حجت نیست ، نعوذ بالله .


علمای ما نام صغیره و کبیره در دلیل نبردند و میان آن دو فرق نگذاشتند چون مقصود نافرمانی خداست که وثوق و اعتماد از اعمال پیغمبر برمی خیزد و متابعت او حرام می شود با این که صغیره و کبیره نسبی و اضافی است و حد مائز و مرز فاصل ندارد ، هر گناهی نسبت به گناهی بزرگتر است و به گناه دیگر کوچکتر مانند شهر بزرگ و کوچک و خانه بزرگ و کوچک و مرد مشهور و خامل و امثال آن .
أما آن أعمال أنبیاء که ترک أولی گویند متابعت آن برای ما جائز است .امام فخررازی در محصل از حشویه نقل کرده است که گفته اند پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) پیش از نبوت بوده است ؛ وحشویه گروهی از ساده لو حان خشکند اندکی احمق گونه، واختصاص بمذاهب مختلفه أهل سنت ندارند بلکه در همه گروه یافت میشوند و مبنای آنها بر قبول هر گونه روایت است بی ملاحظه أدله و قرائن کذب ، و ظواهر الفاظ را دلیل می گیرند  بی تفحض از ادله دیگر و قید و تخصیص . و فخر گوید :این قوم بر خلاف همه مسلمانان گفتند آیه قرآن وَ وَجدَکَ ضالاً فهدی و ما کنت تدری ماالکتاب و لا الایمان » دلالت بر کفر دارد نعوذ بالله .بلکه معنی آن است که ممکن بذات خود هیچ ندارد مگر به او بدهند و عدم ذاتی مقدم است بر وجود غیری مانند دنا أًًًَ نشَا نهن انشاءً *فجعلنهن أَبکاراً باکره بودن تأخر از خلقت ندارد* انشاءً *


وأما تحقیق این کمترین در بیان عصمت این که در تعلیقهای بر مسأله سوم مقصد چهارم « کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد » (بتصحیح وتعلیق نگارنده-ط?-ص??? ) بدین صورت تقریر و تحریر شده است :
«  فی خصال الصدوق و خامس البحار فی کتاب النبوة (ط?-ص???) فی خبر القطان عن السکری عن الجواهری عن ابن عمارةعن ابیه عن جعفر بن محمد عن أبیه  (ع )قال :ان أیوب(ع)
ابتلی سبع سنین من غیر ذنب (بغیر ذنب –خ ل )وأن الأنبیاء (ع) لا یذ نبون لأنهم معصو مون مطهرون لا یذ نبون ولا یزیغون ولا یرتکبون ذنباً لا صغیراً ولا کبیراً .
وقال : ان أیوب (ع)من جمیع ما ابتُلی به لم تنتئن له رائحة ولا قبحت له صورة ولا خرجت منه مدة من دم ولا قیح  ولا استفذره أحد رآ ه ولا استو حش منه أحد شاهده ولا تدود شی من جسده ، وهکذا یصنع الله عزوجل  بجمیع من یبتلیه من أنبیائه وأولیائه المکرمین علیه ، واِنما اجتنبه الناس لفقره وضعفه فی ظاهر أمره لجهلهم بما له عند ربه تعالی من التأیید والفرج :
وقدقال النبی (ع) اعظم الناس بلاءً الأنبیاء ثم الأمثل فالأمثل ،وأنما ابتلاه الله عزوجل بالبلاء العظیم الذی یهون معه علی جمیع الناس لئلا یدعوا له الربو بیة اذا شاهد وا ما أراد الله أن یوصله الیه من عظائم نعمه تعالی متی شاهدوا ه، و لیستدلوا بذلک علی أن الثواب من الله تعالی علی ضربین :استحقاق واختصاص ،ولئلا یحتقروا ضعیفاً لضعفه ، ولا فقیراً لفقره ، ولا فقیراً لفقره ، ولا مریضاً لمرضة ، ولیعلموا أنه بسقم من یشاء و یشفی من یشاء متی شاء کیف شاء بأی سبب شاء، و هو عز و جل فی جمیع ذلک عدل فی جمیع ذلک عدل فی قضائه وحکیم فیأفعاله لا یفعل بعباده الا الأصلح لهم ولا قوه لهم الا به ، انتهی .
قوله (ع) : أعظم الناس بلاءً الأنبیاء؛ ومن ذلک العظم الضر بالضم قال عز من قائل :«وأیوب اذ نادی ربه أنی مسنی الضر وأنت أرحم الراحمین »اذ الضر بالفتح الضر فی کل ششیء، وبالضم الضرر فی النفس ، ذکره فی الکشاف .
قال علم الهدی فی تنزیه الأنبیاء:«فان قیل أفتصحون ما روی من أن الجذام أصابه حتی تساقطت اعضاؤه؟                قلنا:أما العلل المستقدرة التی تنفر من رآها وتوحشه کالبرص و الجذام فلا یجوز شئ منها علی الأنبیاء (ع) لأن النفور لیس بواقف علی الأمور القبیحة بل قد یکون من الحسن والقبح معاً ، ولیس ینکر أن یکون  أمراض أیوب (ع) وأوجاعه ومحنه فی جسمه ثم فی أهله و ماله بلغت مبلغاً عظیماً تزید فی الغم والألم علی نا ینال المجذوم،و لیس ینکر تزاید الألم فیه (ع) وانما ینکر ما اقتضی التنفیر »
قال فی مجمع البیان عند قوله سبحانه :فَبما رحمةٍ من اللهِ لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لاَنفصوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین .(آل عمران :???)
فی هذه الآیة دلالة علی اختصاص نبینا بمکارم الأخالق و محاسن الأفعال . ومن عجیب أمره (ع)أنه کان أجمع الناس لدواعی .الترفع ثم کان أدنا هم الی التواضع ، وذلک أنه أوسط الناس نسباً وأوفرهم حسباً وأسخاهم وأشجعهم وأفصحهم ،وهذه کلها من دواعی الترفع  .
ثم کان من تواضعه أنه کان یرقع الثوب ویخصف النعل و یرکب الحمار ویعلف الناضح ویجیب دعوة المملوک و یجلس فی الأرض و یأکل علی الأرض وکان یدعوا الی الله من غیر زئر وکهر ولا زجر ، وقد أحسن من مدحة فی قوله :
فما حملت من ناقة فوق ظهرها
أبرو أوفی ذمة من محمد
الی أن قال :وفیها أیضاً دلالة ما نقوله فی اللطف لأنه سبحانه نبه علی أنه لولا رحمته لم یقع اللین والتواضع ولولم یکن کذلک لما أجابوه فبین أن الامور المنفرة منفیة عنه وعن سائر الأنبیاء ومن یجری مجراهم فی أنه حجة علی الخلق ، وهذا یوجب تنزیهم أیضاً عن الکبائر لأن التنفیر فی ذلک اکثر


انتهای شرح عصمت فاطمی


در انتهای متن تشریح علامه حسن زاده شعری از  مرحوم عنقای طالقانی آوردند که در یک پست جدا گانه قرار دادم.


حتماً مطلب بعدی که در رابطه با رفع شبهات شهادت به عصمت حضرت فاطمه علیها السلام در اذان و اقامه  و به قلم استاد صمدی آملی حفظه الله ( شاگرد علامه حسن زاده آملی ) نگاشته شده رو مطالعه کنید .


  
  

 













ای دل مددی که بی امان گریه کنیم                        چون ابر بهار و آسمان گریه کنیم


امروز که روز رفتن فاطمه است                            با مهدی  گریه کنیم


از هجر فقیه آشنا گریه کنیم                                یا برتخریب سامرا گریه کنیم


یا فاطمه بگذار که با این همه غم                          از بحر شهادت شما گریه کنیم


ساقی امشب آتشی دارد دلم                                  شعله شعله اشک می بارد دلم


عشقم  امشب باجنون آمیخته                               اشک های من به خون آمیخته


همچو موج آتشم سردرگمم                                  نیستم گرچه میان مردمم   


خودنمیدانم کجایم کیستم ؟                                  هستی ام رفته زدستم نیستم


همچو موج آتشم سردرگمم                                  نیستم گرچه میان مردمم


من چه می گویم بهارم گم شده                             زیردست و پا قرارم گم شده


خوشه ازتاک تحمل چیده ای                                ازبهار زخم دل گل چیده ای


ای دریغا عمق زخمم فاش نیست                           شرح دردم کار کند وکاش نیست


از لب و دست هزاران چنگ و نی                          آید آیا سوز دل ابراز  نی


شعر هم هر دم نوایی می زند                               گاه گاهی دست وپایی می زند


سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟                            ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟


دیده ای پرهای درهم ریخته ؟                              با سپیدی سرخ را آمیخته


سرو را گاه نشستن دیده ای؟                               شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟


 سینه ام آتشفشانی می کند                                   شعر اما بی زبانی می کند


زهره را یک خواب راحت دیده ای                     بازی نیش وجراحت دیده ای


دود آهی رفته تا چشم فلک                            سوخته در بی کسی نخل فدک


دل برایم روضه خوانی می کند                     برتن من  سر – گرانی می کند


سینه را آه دمادم داده اند                            زخم را با تیغ مرحم داده اند


لاله ام را داد بر باغ آمده                            باد برخاکستر باغ آمده


نا کِسان عرش خدا را سوختند                      آن دل بی انتها را سوختند


آیه های هل اتی را سوختند                         در مدینه کربلا را سوختند


آنچه آنجا بین آتش بود و دود                       آیه های آخر والفجربود


نسترن های تبسم دود شد                           گوهر دردانه ای مفقود شد


رفته غارت نان  طفل هَل اَتی                       گمشده انگشتری اِنّما


پس چه شد اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم                         حرمت میخانه و ساقی و خم


حذف  شد فریاد سرخ ذوالفقار                      قرن ها  باید که بازآید بهار


کمتراز شب روزمردم تار نیست                     وای برمن یک نفر بیدار نیست


جان به قربانگاه جانان آمده                         جای کوثر به طغیان آمده


دیده ای طغیان نهر عشق را                        زلزله درهفت شهر عشق را


مَستم از تکبیره الاحرام او                          آب شد آتش پیش جام او


سخت دارد استقامت می کند                        با قیام خود قیامت می کند


در قنوتش آسمانی از دعا                           در رکوعش اقتدا بر مرتضی


سجده ای جانانه  در درگاه کرد                     سجده ای هم نیمه های راه کرد


زان قیام و زان رکوع و زان سجود             سینه و رخسار و رویش شد کبود


این نماز قبله و قبله نماست                      از نماز خلق آدابش جداست


 

  
  

فاطمه زهرا در محشر

      انسان پس از مردن ممکن است هزاران سال بلکه میلیونها سال در عالم قبر (برزخ)بماند، ولى سرانجام دوباره زنده شده و براى پس دادن اعمالش، به عالم رستاخیز خواهد آمد.
در قرآن مجید آیات زیادى از سختى آن روز سخن به میان آورده و اضافه مى‏کند که انسانها در همچو لحظاتى از ترس و وحشت، نزدیکترین افراد خویش را فراموش میکنند.

مادران باردار، از وحشت، بچه‏هایشان را سقط مى‏نمایند و زنان شیرده، از فرزندان شیرخوار غفلت مى‏کنند، و کسان دیگر در حال مستى به سر مى‏برند، در حالى که مست نیستند، ولى عذاب خدا ترسناک است. (1) آرى در آن روز زنده‏ها مى‏میرند و همراه مرده‏ها دوباره زنده مى‏شوند و همگى به محشر مى‏آیند..

حضرت فاطمه چگونه سر از قبر برمى ‏دارد؟
   
  حضرت فاطمه علیهاالسلام هر چند مقام برترى دارد، ولى او نیز همانند دیگران این مسیر را مى‏پیماید و پس از عالم برزخ به محشر مى‏آید و در پیشگاه خدا مقام او بر دیگران ثابت مى‏شود...
على علیه‏السلام مى‏فرمایند: روزى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله براى دیدار فاطمه علیهاالسلام به خانه‏ى ما آمد، ولى دخترش را بسیار محزون دید. از او پرسید چرا این گونه غمگینى؟ در جواب گفت: پدر جان! به یاد عالم محشر افتادم که مردم در آن حال عریان خواهند بود. (ذکرت المحشر و وقوف الناس عراه...)
رسول گرامى فرمودند: نگران مباش، پس از آنکه من، على و ابراهیم خلیل علیه‏السلام سر از قبر برمى‏داریم آنگاه خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار ملائکه به سراغ تو مى‏فرستند، سپس اسرافیل در حالى که با سه پارچه زیبا از نور در اختیار دارد، کنار تو مى‏آید و تو را از قبر بیرون مى‏نماید، در حالى که بدنت پوشیده است...
آنگاه با عزت و احترام بى‏نظیر هفتاد هزار ملائکه تسبیح گویان تو را وارد محشر مى‏کنند و به همین تعداد حوریان بهشتى به استقبالت مى‏آیند. در این هنگام مریم (دختر عمران)، خدیجه (دختر خویلد)، حوا (زن آدم)، آسیه، (دختر مزاحم) هر کدام با صفوف ملائکه اطراف تو را مى‏گیرند و تو را بر روى منبرى از نور مى‏نشانند در این هنگام جبرئیل به حضور تو مى‏رسد و مى‏گوید: هر حاجتى دارى بگو و تو مى‏گویى: خدایا! حسن و حسینم را مى‏خواهم.
در آن ساعت حسینت را مى‏بینى که با بدن خون آلون به محشر مى‏آید و از خدا مى‏خواهد که قاتلان وى را به کیفر رساند، بلافاصله خداوند به خشم آمده و از خشم او ملائکه نیز به خشم آیند و شعله‏هاى جهنم زبانه مى‏کشد و قاتلان حسین و دشمنان او بر درون آتش افکنده مى‏شوند.

 

ورود حضرت فاطمه به محشر
   
در احادیث معتبر از طریق عامه و خاصه آمده است که در روز رستاخیر حضرت فاطمه علیهاالسلام را به ناقه‏اى از ناقه‏هاى بهشتى سوار مى‏کنند و ملائکه اطراف او را مى‏گیرند، جبرئیل از طرف راست، میکائیل از طرف چپ، امیرالمؤمنین پیشاپیش، امام حسن و امام حسین نیز از پشت سر او را همراهى مى‏کنند، و با تمام عظمت و جلالت وى را به محشر مى‏آورند، تا جایى که خلایق از دیدن او سرهاى خود را پایین بیندازید و چشمهایتان را ببندید، تا فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله عبور کند». مردم محشر با شنیدن این پیام که از سوى عرش خدا صادر مى‏گردد، همگى سرهاى خود را پایین مى‏اندازند و چشمهایشان را مى‏بندند و فاطمه علیهاالسلام از روى پل صراط عبور مى‏کند و در کنار بهشت قرار مى‏گیرد... (یا معشر الخلائق! نکسوا رئوسکم و غضوا ابصارکم حتى تمر فاطمه علیهاالسلام بنت محمد على الصراط، فتمر مع سبعین الف جاریه من الحور العین...) (1)
آرى در روز قیامت نیز همه‏ى چشمها لیاقت دیدن فاطمه علیهاالسلام را نخواهند داشت، فقط آنان که در این دنیا امتحان پس داده و لیاقت شیعه بودن را کسب کرده‏اند، مدال افتخار آن روز را از دست فاطمه علیهاالسلام دریافت مى‏دارند...



حضرت فاطمه و پیراهن خون‏آلود امام حسین
   
  فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا با قاتلان خود و فرزندانش محاجه خواهد کرد و آنان را در میان مردم محشر محکوم نموده و به عذاب دردناک الهى گرفتار خواهد نمود.
از روایات اسلامى استفاده مى‏شود، نخستین پرونده‏اى که در روز رستاخیر رسیدگى مى‏شود، پرونده‏ى محسن شهید (فاطمه) است، ولى آنچه دل فاطمه علیهاالسلام و شیعیان و محبان اهل‏بیت را بیشتر مى‏سوزاند، خاطره‏ى جانسوز کربلا است، که در آن، امام حسین علیه‏السلام را با یارانش به طور فجیع به شهادت رسانده و سرهایشان را از تنشان جدا نموده و زنان و دختران آنان را با تمامى بى‏رحمى اسیر کردند...
در احادیث آمده است که دختر گرامى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله پیرهن خون‏آلود امام حسین علیه‏السلام را در روز قیامت به دست گرفته و خواستار محاکمه و کیفر قاتلان او مى‏گردد. (1)
از حضرت امام صادق علیه‏السلام آمده است که فاطمه علیهاالسلام را در روز قیامت در قبه‏اى از نور مى‏نشانند. در این هنگام، امام حسین به محشر مى‏آید، در حالى که سربریده‏اش را به دست مى‏گیرد. فاطمه علیهاالسلام از دیدن چنین حالى صیحه مى‏کشد و مى‏افتد و تمام پیامبران و خلایق دیگر، از دیدن چنین وضعى به گریه مى‏افتند، سپس قاتلین امام حسین حاضر و محاکمه مى‏گردند و آنگاه به کیفر شدیدى مى‏رسند... (2)
و بالاخره در حدیث دیگرى از طریق ابان بن عثمان از امام صادق علیه‏السلام نقل شده: چون فاطمه علیهاالسلام به محشر آید، پیرهن خون‏آلود امام حسین علیه‏السلام را به دست گرفته، عرض مى‏کند: خدایا! این پیرهن خون‏آلود حسین من است و تو خود مى‏دانى چه جنایاتى در مورد او مرتکب شده‏اند. (3)
خطاب مى‏رسد: یا فاطمه! تو در نزد من محبوبى هر چه مى‏خواهى بگو. عرض مى‏کند: الهى! انتقام خون حسین را بگیر.
در این حال آتش جهنم بر قاتلین امام حسین مسلط مى‏گردد و با انواع عذاب به کیفر مى‏رساند. (4)

نقش محبت حضرت فاطمه در محشر؟
   
 از حضرت سلمان نقل شده که رسول خدا درباره‏ى محبت فاطمه فرمودند:
یا سلمان! من احب فاطمه بنتى فهو فى الجنه معى، و من ابغضها فهو فى النار. یا سلمان! حب فاطمه ینفع فى ماه من المواطن، ایسر ذالک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و الصراط و المحاسبه... یا سلمان! ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها امیرالمؤمنین علیا، و ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها. (1)
اى سلمان! هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد، او در بهشت و کنار من خواهد بود و هر کس او را دشمن بدارد گرفتار آتش مى‏شود.
سلمان! علاقه‏مندى به فاطمه در صد جا به درد مى‏خورد: از جمله‏ى آنها: هنگام مرگ، عالم برزخ، دریاى میزان، عرصات محشر، پل صراط و محاسبه‏ى اعمال.
سلمان! واى بر کسانى که به او ظلم کنند و واى بر آنان که به شوهر او جفا نمایند، حتى واى بر ستمگرانى که به فرزندان و شیعیان وى ستم کنند.
این حدیث مى‏رساند که عشق و علاقه به فاطمه علیهاالسلام در عرصات محشر نیز نجات‏دهنده است.



مقامات بهشتى حضرت زهرا و شیعیان ایشان
   
 ابوجعفر طبرى در کتاب بشارة المصطفى از همام ابى‏على نقل مى‏کند که گفت به کعب‏الاحبار گفتم: نظر شما درباره‏ى شیعیان على بن ابیطالب (ع) چیست؟
در پاسخ گفت: «اى همام! من صفات آنها را در قرآن یافته‏ام، آنها حزب خدا و انصار دین خدا و پیرو ولّى هدا، و بندگان خاص و بزرگوار خدا در میان خلق هستند، خداوند آنها را براى دین خود برگزیده، و براى بهشت خود آفریده است، آنها در فردوس اعلاى بهشت در میان خیمه و اطاقهائى که از (دانه‏هاى شفّاف) مروارید و لؤلؤ برپا شده، سکونت مى‏کنند، آنها در میان مقرّبان ابرار هستند و از نوشابه‏ى دست نخورده سر بسته سیراب مى‏شوند، این نوشابه از آب چشمه‏اى است که «تسنیم» نام دارد، که به آنها اختصاص دارد، تسنیم چشمه‏اى است که خداوند آن را به حضرت فاطمه دختر محمّد (ص) و همسر على (ع) عطا فرموده است که منبع آن چشمه زیر ستونى قرار دارد که قبّه‏ى آن ستون در خنکى و برودت مانند کافور، و در طعم مانند زنجبیل و در بو مانند مُشک است، سپس آب آن چشمه در جویها جریان مى‏یابد، شیعیان و دوستان فاطمه (س) از آن مى‏آشامند، و آن قُبّه داراى چهار ستون است، یک ستون آن از مروارید سفید است، که در زیر آن چشمه‏اى بنام «طهور» قرار دارد، و یک ستون آن از زُمُرّد سبز است که در زیر آن دو چشمه پر فوران از شراب طهور و عسل قرار دارد، هر یک از آن چشمه‏ها به سوى قسمت پائین بهشت جریان دارند، جز چشمه‏ى «تسنیم» که در قسمت اعلاى بهشت، روان است که خواص بهشتیان از آن مى‏آشامند، و آن شیعیان و دوستان على (ع) هستند، و این است تفسیر قول خدا که در قرآن مى‏فرماید:
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیق مَخْتُومٍ... عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ.
: «آنها از شراب زلال دست نخورده‏ى سر بسته سیراب مى‏شوند... همان چشمه‏اى که مقرّبان از آن مى‏نوشد (مطفّفین- 25- 28) پس این نعمت بر شیعیان گوارا باد.
سپس کعب‏الاحبار گفت: سوگند به خدا، شیعیان را دوست نمى‏دارد مگر کسانى که خداوند از آنها، عهد و میثاق گرفته است.
ابوجعفرى طبرى پس از نقل فوق، مى‏گوید: سزاوار است که شیعیان، این حدیث را با آب طلا بنویسند، تا نقل بسیار شده و از نابودى، حفظ گردد، و به مفاد آن عمل کنند که موجب دستیابى به آنهمه درجات عالى بهشتى خواهد گردید، با توجّه به اینکه این روایت از اهل تسنّن نقل شده است که براى حجّت بودن، رساتر است (و از تهمت ساختگى شیعه بدور است) و صحّتش روشنتر مى‏باشد.

پاسخ به سؤال سلمان
و نیز طبرى در کتاب بشارة المصطفى از کتاب کنز نقل مى‏کند که ابوذر گفت: سلمان و بلال حبشى را دیدم نزد پیامبر (ص) آمدند، ناگهان سلمان بروى قدم رسول خدا (ص) افتاد و بوسید، پیامبر (ص) او را از این کار کنار زد و به او فرمود: «اى سلمان، آن کارى را که عجم‏ها براى شاهان خود انجام مى‏دهند، نسبت به من انجام مده، من بنده‏اى از بندگان خدا هستم، مانند بندگان مى‏خورم و مى‏نشینم»
سلمان عرض کرد: اى مولاى من از تو مى‏خواهم از فضائل فاطمه (س) در قیامت، به من خبر بدهى!
پیامبر (ص) با چهره‏اى خندان به او نگریست و فرمود: «سوگند به خدائى که جانم در دست قدرت او است، فاطمه (س) همان بانوئى است که در عرصه‏ى محشر، سوار بر شتر عبور مى‏کند که سرش (نمودى) از خشیت خدا است، و چشمانش از نور خدا مى‏باشد، تا اینکه فرمود: جبرئیل در سمت راست آن شتر، و میکائیل در سمت چپ آن، و على (ع) در پیشاپیش آن، و حسن و حسین (ع) در پشت سر آن حرکت مى‏کنند، خداوند حافظ و نگهبان او است، تا از صحنه‏ى محشر عبور کند در این هنگام ناگهان از جانب خدا ندا مى‏رسد:
«اى همه‏ى خلایق! چشمهاى خود را فروخوابانید، و سرهاى خود را پائین آورید، این فاطمه دختر پیامبر شما، همسر على (ع) امام شما، مادر حسن و حسین (ع) است، پس از پل صراط عبور مى‏کند در حالى که دو چادر شفّاف و سفید بر سر دارد.
وقتى که فاطمه (س) وارد بهشت مى‏شود و به نعمتها و مواهبى که خداوند براى او آماده ساخته مى‏نگرد، مى‏گوید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى اَذْهَبَ عَنّا الْحُزْنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ اَحَلَّنا دارَ الْمَقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ، لایَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ.
: «بنام خداوند مهربان، حمد و سپاس خداوند را که: حزن و اندوه را از ما دور ساخت، البته خداى ما بخشنده و شکر پذیر است، آن خدائى که ما را در مقام عالى از عطاى خود قرار داد که در آن هیچگونه رنج و ناگوارى به ما نمى‏رسد».
رسول خدا (ص) فرمود: پس از آن خداوند به فاطمه (س) وحى مى‏کند: «اى فاطمه! آنچه مى‏خواهى از من مسئلت کن که به تو عطا مى‏کنم و تو را خشنود سازم»
فاطمه (س) عرض مى‏کند: خدایا تو امید منى، بلکه بالاتر از امید منى، از درگاه تو مسئلت مى‏کنم که دوستان من و دوستان دودمان مرا در آتش دوزخ، عذاب نکنى.
خداوند به او وحى مى‏کند: اى فاطمه! به عزّت و جلالم سوگند، دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین، به خود سوگند یاد نموده‏ام که دوستان تو، و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نکنم.


 


  
  

درج نام فاطمه زهرا بر ساق عرش و در بهشت
   
  فضائل مشترک حضرت زهرا (س) این است که نام پنج تن بر ساق عرش و بر در بهشت نوشته شده است و آن موجودات مقدس بر همه‏ى فرشتگان معرفى شده‏اند و ملائک آنان را دیده و شناخته‏اند.
ابن‏عباس از رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم نقل مى‏کند که حضرت فرمود: «لیلة عرج بى الى السماء رایت على باب الجنة مکتوبا: لا اله الا اللَّه، محمد رسول‏اللَّه، على حبیب اللَّه، الحسن والحسین صفوة اللَّه، فاطمة خیرة اللَّه، على مبغضیهم لعنةاللَّه». (1)

تصویر حضرت زهرا در بهشت
   
  از دیگر منقبتى که حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها با پدر و فرزندانش اشتراک دارد منور بودن بهشت است با تصویر او.
انس از حضرت رسول اکرم روایت مى‏کند که آن حضرت فرمود:
«ان آدم صلوات‏اللَّه‏علیه نظر فى الجنة فلم یر صوره مثل صورته فقال: الهى لیس فى الجنة صورة مثل صورتى؟ فاخبره اللَّه تعالى و اشار الى جنة الفردوس، فراى قصرا من یاقوته بیضاء فدخلها فراى خمس صور مکتوب على کل صورة اسمها: انا محمود و هذا احمد، انا الاعلى و هذا على، انا الفاطر و هذه فاطمه، انا المحسن و هذا حسن، انا ذوالاحسان و هذا حسین». (1)
«حضرت آدم چون در بهشت به هر سو نگریست و صورتى را به شکل و قیافه‏ى خود نیافت، عرض کرد: خدایا، صورتى نظیر چهره‏ى من نیافریده‏اى؟ خداى متعال او را متوجه بهشت فردوس کرد و حضرت آدم در آنجا قصرى از یاقوت سفید دید و هنگامى که وارد آن قصر شد، پنج تصویر مشاهده کرد که اسامى هریک از آنان به این شرح نوشته شده بود: من محمودم و این احمد است، من اعلى هستم و این على است، من فاطرم و این فاطمه است، من محسنم و این حسن است، من ذوالاحسانم و این حسین است».
 

بشارت بهشت بر شیعیان حضرت زهرا
   
  چنانکه رسول اکرم به شیعیان امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش بشارت بهشت را داده است و در منقبت و عظمت مقام آنان مطالبى بیان داشته‏اند، نسبت به شیعیان زهرا علیهاالسلام نیز عینا با ذکر همان مناقب مژده‏ى بهشت داده‏اند. شیعه یعنى تابع و پیرو و اقتداکننده. شیعه‏ى على کسى است که از على علیه‏السلام هدایت مى‏یابد و همراه او و متمسک و دست به دامان اوست. شیعه‏ى فاطمه علیهاالسلام در اخبار عینا در ردیف شیعیان على است. گاه پیامبر اکرم در مدح شیعیان امیرالمؤمنین سخن مى‏گوید، و گاه در منقبت شیعیان فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها و همین روش رسول خدا نشانگر این است که حضرت زهرا علیهاالسلام خود استقلال دارد و داراى کرامات و مقام والا و صاحب ولایت کبرى مى‏باشد.
اینک حدیثى از پیامبر اکرم در شان آن حضرت:
«عن جابر بن عبداللَّه مرفوعالا اذا کان یوم القیامة تقبل ابنتى فاطمة على ناقة من نوق الجنة...، خطامها من لولو رطب، قوائمها من الزمرد الاخضر، ذنبها من المسک الاذفر، عیناها یاقوتتان حمراوان، علیها قبة من نور، یرى ظاهرها من باطنها، و باطنها من ظاهرها، داخلها عفو اللَّه، خارجها رحمةاللَّه، على راسها تاج من نور، للتاج سبعون رکنا، کل رکن مرصع بالدر و الیاقوت. یضى‏ء کما یضى‏ء الکوکب الدرى فى افق السماء على یمینها سبعون الف ملک، و عن شمالها سبعون الف ملک، و جبرئیل آخذ بخطام الناقة، ینادى باعلى صوته:
غضوا ابصارکم حتى تجوز فاطمه‏بنت محمد؛ فلا یبقى یومئذ نبى و لا رسول و لا صدیق و لا شهید الا غضوا ابصارهم حتى تجوز فاطمة فتسیر حتى تحاذى عرش ربها جل جلاله...، فاذا النداء من قبل اللَّه جل جلاله: یا حبیبتى و ابنة حبیبى، سلینى تعطى، واشفعى تشفعى.... فتقول: الهى و سیدى ذریتى و شیعتى، و شیعة ذریتى و محبى، و محبى ذریتى. فاذا النداء من قبل اللَّه جل جلاله: این ذریة فاطمة و شیعتها و محبوها و محبو ذریتها، فیقبلون و قد احاط بهم ملائکة الرحمة، فتقدمهم فاطمة، حتى تدخلهم الجنة». (1) جابر بن عبداللَّه از رسول خدا روایت مى‏کند که فرمود:
«هنگامى که روز قیامت فرارسد، دخترم فاطمه سوار بر ناقه‏اى از ناقه‏هاى بهشتى وارد عرصه محشر مى‏شود، که مهار آن ناقه از مروارید درخشان و چهارپاى آن از زمرد سبز، دنباله‏اش از مشک بهشتى، چشمانش از یاقوت سرخ، و بر فراز آن، قبه‏اى (خیمه‏اى) از نور، که بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است. فضاى داخل آن قبه، انوار عفو الهى و خارج آن خیمه، پرتو رحمت خدایى است. و بر فرازش تاجى از نور که داراى هفتاد پایه است از در و یاقوت که همانند ستارگان درخشان در افق آسمان نورافشانند. از جانب راست آن مرکب هفتاد هزار ملک، و از طرف چپ آن هفتاد هزار فرشته است- و جبرئیل در حالى که مهار ناقه را گرفته است- با صداى بلندى ندا مى‏کند: نگاه خود را فراسوى خویش گیرید، و نظرها به پایین افکنید، این فاطمه دختر محمد است که عبور مى‏کند. در آن هنگام، حتى انبیا و صدیقین و شهدا همگى از ادب، دیده فرومى‏گیرند؛ تا اینکه فاطمه عبور مى‏کند و در مقابل عرش پروردگارش قرار مى‏گیرد، آنگاه از جانب خدا جل جلاله ندا مى‏شود: اى محبوبه‏ى من، و اى دختر حبیب من، بخواه از من آنچه مى‏خواهى؛ تا عطایت کنم و شفاعت کن هر که را مایلى تا قبول فرمایم. در جواب عرضه مى‏دارد: اى خداى من، و اى مولاى من، دریاب ذریه‏ى مرا، شیعیان مرا، پیروان مرا، و دوستان ذریه‏ى مرا. بار دیگر از جانب حق خطاب مى‏رسد: کجا هستند ذریه فاطمه و پیروان او؟ کجایند دوستدارانش، و دوستداران ذریه‏ى او؟ در آن هنگام جماعتى به پیش مى‏آیند و فرشتگان رحمت آنان را از هر سوى در میان مى‏گیرند. و فاطمه علیهاالسلام در حالى که پیشگام آنهاست همگى را همراه خود به بهشت وارد مى‏فرماید».
حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها در روز قیامت سوار بر مرکبهاى متفاوت به تناسب مواقف متعدد است؛ و اینکه در احادیث وارده، مرکبهاى آن حضرت، متفاوت ذکر شده است، و به نظر بعضى‏ها نوع مرکب مورد اختلاف بوده است صحیح نیست. زیرا هر مرکبى که بیان شده است با مشخصات معین در موقف معین بوده و همه‏اش درست جاى اختلاف نیست؛ و علت اختلاف در مشخصات مرکب، از این جهت است که هنگامى که فاطمه علیهاالسلام به سوى عرش الهى سیر مى‏کند مرکب خاصى دارد، وقتیکه از مقابل عرش به جانب بهشت روان است یک مرکب مخصوص دیگر؛ و همچنین هنگام ورود به‏بهشت و جولان و طیران در فضاى رحمت الهى- همانند جعفر طیار- داراى مرکبهاى خاص و گوناگون مى‏باشد. در روایتى که ذکر شد، و مشخصات یکى از مرکبهاى آن حضرت بیان گردید و گفته شد که جبرئیل مهار ناقه‏ى بهشتى زهرا سلام‏اللَّه‏علیها را در روز محشر مى‏گیرد. مى‏توان گفت که جبرئیل، نماینده‏ى خاص خداى لامکان، در هر مکان و موقفى است و در برخى از آیات و روایات که جمله‏ى «خدا آمد» بکار رفته است، دانشمندان همه را حمل بر آمدن جبرئیل نماینده‏ى حق تبارک و تعالى نموده‏اند؛ لذا هنگام ورود فاطمه علیهاالسلام به عرصه‏ى محشر، آن یکتا کنیز برگزیده‏ى خدا و بانوى بانوان عالم از اولین و آخرین، همین شایسته‏ى اوست که مهار مرکبش را جبریل امین بگیرد و با افتخار ندا کند:
«غضوا ابصارکم حتى تجوز فاطمة بنت محمد». (2)
در یک روایت دیگر از رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم چنین نقل شده است که فرمود: «... ینادى مناد من بطنان العرش، یا اهل القیامه غضوا ابصارکم، هذه فاطمه بنت محمد، تمر على الصراط، فتمر فاطمه علیها و تمر شیعتها على الصراط کالبرق الخاطف...». (3)
«روز قیامت منادى از میان عرش الهى ندا مى‏کند: اى اهل محشر چشمان خود فروگیرید، این فاطمه دختر محمد است که از صراط عبور مى‏کند، آنگاه فاطمه با شیعیان بسرعت برق از صراط مى‏گذرند».
در حدیث دیگرى از حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم منقول است که فرمود: «... ثم یقول جبرئیل: یا فاطمه سلى حاجتک. فتقولین: یا رب شیعتى. فیقول اللَّه عز و جل: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه ولدى. فیقول اللَّه: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه شیعتى. فیقول اللَّه: انطلقى فمن اعتصم بک فهو معک فى الجنه. فعند ذلک یود الخلائق انهم کانوا فاطمیین، فتسیرین و معک شیعتک و شیعه ولدک و شیعه امیرالمؤمنین آمنه روعاتهم...». (4)
«پس آنگاه جبرئیل عرض مى‏کند: اى فاطمه، هر چه مى‏خواهى از خداى خویش طلب کن. فاطمه عرض مى‏کند: خدایا، شیعیان مرا دریاب. خطاب مى‏رسد: همه‏ى شیعیان تو را آمرزیدم. عرضه مى‏دارد: پروردگارا، شیعه‏ى فرزندانم را نیز نجات بده. ندا مى‏آید: همه‏ى آنان را بخشیدم؛ یا فاطمه، اینک در میان اهل محشر برو و هر کسى که به تو پناهنده شود، همراه تو به بهشت وارد خواهد شد. پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم سپس به سخنان چنین ادامه داد: در آن هنگام همه‏ى مردم آرزو مى‏کنند که اى کاش ما نیز فاطمى بودیم. یا فاطمه، در چنین روزى است که شیعیان تو، پیروان اولاد تو، و شیعیان امیرالمؤمنین در پى تو به سلامت وارد بهشت مى‏شوند».
جناب جابر در یک حدیث مفصل از حضرت باقر سلام‏اللَّه‏علیه نقل مى‏کند که فرمود:
«... واللَّه یا جابر انها ذلک الیوم لتلتقط شیعتها و محبیها کما یلتقط الطیر الحب الجید من الحب الردى‏ء، فاذا سار شیعتها معها عند باب الجنه، یلقى اللَّه فى قلوبهم ان یلتفتوا، فاذا التفتوا فیقول اللَّه عز و جل: یا احبائى ما التفاتکم؟ فقد شفعت فیکم فاطمه بنت حبیبى. فیقولون: یا رب احببنا ان یعرف قدرنا فى مثل هذا الیوم. فیقول اللَّه: یا احبائى ارجعوا و انظروا من احبکم لحب فاطمه، انظروا من اطعمکم لحب فاطمه، انظروا من کساکم لحب فاطمه، انظروا من سقاکم شربه فى حب فاطمه، انظروا من رد عنکم غیبه فى حب فاطمه، خذوا بیده و ادخلوه الجنه. قال ابوجعفر: واللَّه لا یبقى فى الناس الا شاک او کافر او منافق...». (5)
«به خدا قسم یا جابر، این است همان روزى که مادرم زهرا شیعیان خود را از میان اهل محشر جدا مى‏کند چنان مرغى که دانه‏هاى خوب را از بد جدا مى‏سازد. و چون همراه فاطمه شیعیانش به در بهشت مى‏رسند، خدا در قلب آنان چنین القاء مى‏فرماید که به پشت سر خویش نگاه کنند؛ آنگاه که به عقب سر خود نظر افکنند، از جانب خداى تعالى خطاب مى‏شود: سبب چیست که شما به پشت سرتان نگاه مى‏کنید؟ من که شفاعت فاطمه دخترم حبیبم محمد را درباره‏ى شما پذیرفتم. عرض مى‏کنند: پروردگارا دوست مى‏داریم قدر و منزلت ما شیعیان فاطمه در چنین روزى شناخته شود. پس، از جانب خداى تعالى خطاب مى‏شود: اى دوستان من برگردید، برگردید (به صحنه‏ى محشر)، نظر افکنید (در میان آن جماعت و) هرکس را که براى دوستى فاطمه شما را دوست داشته است هر کس را که به خاطر زهرا به شما دوستداران فاطمه اطعام کرده؛ نیکى نموده، و با جرعه‏ى آبى سیرابتان کرده، و یا از غیبت افراد درباره‏ى شما مانع شده است: دست او را بگیرید و به بهشت واردش کنید، سپس حضرت ابوجعفر (امام باقر) علیه‏السلام اضافه فرمود: به خدا سوگند از برکت محبت جده‏ام زهرا کسى بر جاى نمى‏ماند جز آنکسى که نسبت به مقام والاى آل‏محمد تردید داشته و یا کافر و یا منافق باشد».
در «تفسیر فرات بن ابراهیم» روایتى از حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم منقول است که آن حضرت فرمود:
«... تدخل فاطمة ابنتى الجنة و ذریتها و شیعتها...، و ذلک قوله تعالى: (لا یحزنهم الفزع الاکبر) (6)
... (و هم فى ما اشتهت انفسهم خالدون) (7)هى واللَّه فاطمة و ذریتها و شیعتها...». (8)
«دخترم فاطمه با ذریه و شیعیانش وارد بهشت مى‏شوند، و در این مورد است که خداى تعالى مى‏فرماید: هرگز فزع اکبر (هول و هراس بزرگ روز قیامت) آنها را غمگین نمى‏سازد... و با هر چه که بدان تمایل دارند براى همیشه متنعمند...».
آرى، فاطمه و ذریه و شیعیان او در پناه رحمت خدا، از وحشت روز محشر در امن و امان هستند و از اینجا معلوم مى‏شود که حضرت زهرا داراى شیعه‏ى مخصوص به خود و صاحب استقلال شخصیت مى‏باشد.
عاصمى در کتاب زین الفتى- در بخش «الشراط الساعة»- از سلمان چنین روایت مى‏کند که پیامبر اکرم فرمود:
«یا سلمان و الذى بعثنى بالنبوة لاخذن یوم القیامة بحجزة جبرئیل، و على اخذ بحجزتى، و فاطمة آخذه بحجزته، والحسن آخذ بحجزة فاطمة، والحسین آخذ بحجزة الحسن، و شیعتهم اخذه بحجزتهم.فاین ترى اللَّه ذاهبا برسول‏اللَّه؟ و این ترى رسول‏اللَّه ذاهبا باخیه؟ و ان ترى اخا رسول‏اللَّه ذاهبا بزوجته؟ و این ترى فاطمة ذاهبة بولدها؟ این ترى ولد رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم ذاهبین بشیعتهم؟ الى الجنة و رب الکعبه یا سلمان، الى الجنة و رب الکعبة یاسلمان، الى الجنة و رب الکعبه یا سلمان، عهد عهد به جبرئیل من عند رب العالمین». (9)
«اى سلمان، قسم به وجود مقدسى که مرا به پیامبرى مبعوث فرموده است، در روز قیامت، من دامان جبرئیل (نماینده‏ى خداى عز و جل را مى‏گیرم، و على دامان مرا، و فاطمه دامان على را، و حسن دامان فاطمه را، و حسین دامان حسن را، و شیعیانشان دست به دامان آنها هستند. یا سلمان، آیا گمان مى‏کنى، خداى تعالى پیامبرش را (پناهنده‏ى خود را) کجا مى‏برد؟ و پیامبر، برادرش على را؟ و على همسرش زهرا را؟ و فاطمه دو فرزندش را؟ و آنها شیعیانشان را کجا خواهند برد؟ سپس پیامبر اکرم سه بار تکرار فرمودند: اى سلمان قسم به خداى کعبه به سوى بهشت مى‏برند؛ و این پیمانى است که جبرئیل از جانب پروردگار جهانیان وعده داده است». اعتراف و ایقان به ولایت حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها، و اظهار تشیع و دوستى نسبت به او، در زیارت مخصوص آن حضرت نیز با این جملات بیان شده است: «خدایا شاهد باش که من از شیعیان زهرا و از دوستان اویم و معتقد به ولایت آن حضرت هستم».
با توجه به اینکه حضرت فاطمه صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها در والاترین مناقب و برترین مقامات با پدر و همسر و فرزندانش مشترک است و با در نظر گرفتن مطالبى که نسبت به مراتب عالى آن حضرت در روز قیامت بیان شد، و بشارتهائى که درباره‏ى شیعیانش از پیامبر اکرم نقل شده است، هرگز معقول نیست که صاحب این مقامات عالیه ولیةاللَّه نباشد.
مطالبى را که بیان شد، از اخبارى که در علت نامگذارى حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها به اسامى «فاطمه» و «بتول» وارد شده است مى‏توان استفاده کرد. فاطمه اسمى است که از اسماء حق تبارک و تعالى مشتق گردیده، و بر عرش و جنت چنین نوشته شده است: «انا الفاطر و هذه فاطمه».
در کتاب ذخائر العقبى مى‏خوانیم:
«قال رسول‏اللَّه صل اللَّه علیه و اله و سلم لفاطمة: یا فاطمه تدرین لم سمیت فاطمة؟ قال على: یا رسول‏اللَّه لم سمیت فاطمة؟ قال: ان اللَّه عز و جل قد فطمها و ذریتها عن النار یوم القیامة». (10)
«پیامبر اکرم به فاطمه فرمود: آیا مى دانى چرا اسم ترا فاطمه نهاده‏اند؟ على عرض کرد،: یا رسول‏اللَّه خودتان بفرمایید سبب این تسمیه چیست. پیامبر اکرم فرمود: سبب این است که خداى تعالى فاطمه و شیعیان او را از آتش روز قیامت منقطع و دور نگهداشته است».
روایت مذکور را محب‏الدین طبرى در ذخائرالعقبى از ابن‏عساکر نقل کرده است و اضافه مى‏کند که این حدیث را امام على بن موسى الرضا علیهماالسلام نیز در مسند خود ذکر کرده است. محب‏الدین طبرى مى‏گوید حضرت رضا در کتاب مسندش چنین مى‏فرماید:
«ان رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم قال: ان عز و جل فطم ابنتى فاطمه و ولدها و من احبهم من النار فلذلک سمیت فاطمه». (11)
«پیامبر اکرم فرمود: بدرستیکه خداى تبارک و تعالى دخترم فاطمه و فرزندانش را و هرکسى را که آنان را دوست بدارد از آتش منقطع و دور گردانیده است و از این جهت است که او را فاطمه نامیده‏اند».
علاوه بر دانشمندانى که نامشان برده شد، جمعى دیگر از علماء نیز این روایت را در کتابهاى خود آورده‏اند، از جمله عبیدى مالکى (12) در عمدة التحقیق این مطلب را ذکر کرده است.
(13)قسطلانى که یکى از دانشمندان بزرگ عامه است در مواهب اللدنیه چنین نقل مى‏کند:
«روى النسائى و الخطیب مرفوعا: (انما سمیت فاطمه لان اللَّه فطمها و محبیها عن النار).
(14)و (سمیت بتولا لانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دینا و حسبا. و قیل لانقطاعها عن الدنیا الى اللَّه تبارک و تعالى) قاله ابن الاثیر». (15)
«نسائى و خطیب بغدادى از پیامبر روایت کرده‏اند که فرمود: (فاطمه به این دلیل فاطمه نامیده شده که خداى تبارک و تعالى او را و دوستانش را از آتش منقطع و دور گردانیده است)؛ و ابن اثیر مى‏گوید: (او را بتول نامیده‏اند، زیرا از نظر تدین و فضیلت و اصالت از تمام زنان عصر خویش جدا و ممتاز بوده است؛ همچنین گفته شده که تسمیه‏ى او به بتول به این دلیل است: که فاطمه دل از دنیا گسسته و به خداى خویش پیوسته است)».
هر یک از نامهاى حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها رمزى و سرى دارد که در اخبار وارد است، چرا فاطمه‏اش نامیده‏اند؟ چرا او را بتول گفته‏اند، و چرا اسمش را عذرا نهاده‏اند؟
چنانکه گفته شد «فاطمه» و «بتول» در حقیقت هر دو یک معنى دارند که به فرمایش پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم حاکى از این است که حضرت فاطمه و فرزندش و شیعیان او در روز قیامت از آتش منقطع و دورند. خدا ما را نیز از شیعیان فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها قرار بدهد، ان‏شاءاللَّه.

 

مقام حضرت زهرا در بهشت
   
  مقام زهرا علیهاالسلام در بهشت با مقام پیامبر و على و حسنین علیهم‏السلام یکسان است
منقبت دیگر، اشتراک فاطمه‏ى زهرا سلام‏اللَّه‏علیها با پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسنین علیهم‏السلام است در مقامات و درجاتى که مخصوص و منحصر مى‏باشد به پنج تن آل‏عبا. با دقت در این دسته روایات کاملاً روشن مى‏شود که آنان را مقام و مرکزیت خاصى است، و هرگز هیچ بشرى را به آن درجات والا راه نیست.
زید بن ارقم از پیامبر اکرم روایت مى‏کند که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین فرمود:
«انت معى فى قصرى فى الجنه مع فاطمه ابنتى (و انت اخى و رفیقى) ». (1)
«یا على تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید. سپس پیامبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود: (برادرانه بر تختهاى بهشتى روبروى هم مى‏نشینید)».
این روایت را محب‏الدین طبرى در کتاب الریاض النضره، ابن مغازلى در مناقب، حموینى در فرائد، ابن باکثیر (2) در وسیله المال، و عاصمى در زین الفتى، احمد بن حنبل در مناقب نقل کرده‏اند.
حدیث دیگرى امیرالمؤمنین علیه‏السلام مرفوعا از پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم نقل کرده‏اند که رسول اکرم فرمود:
«فى الجنه درجه تدعى «الوسیله». فاذا سالتم اللَّه فسلوا لى الوسیله، قالوا: یا رسول‏اللَّه، من یسکن معک فیها؟
قال: على و فاطمه والحسن والحسین». (3)
«در بهشت درجه‏اى است به نام «الوسیله»، هرگاه بخواهید در هنگام دعا چیزى براى من از خدا بطلبید، مقام «وسیله» را مسئلت نمایید، گفتند: یا رسول‏اللَّه چه کسانى در این درجه‏ى مخصوص با شما همنشین هستند؟ فرمود: على، فاطمه، حسن و حسین». این حدیث از دانشمندان عامه نیز در کتب خود ذکر نموده‏اند، از جمله سیوطى در کتاب جامع الکبیر از حافظ ابن مردویه نقل کرده است.
ما شیعیان نیز در زیارت پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم چنین عرض مى‏کنیم: «اللهم اعطه الدرجة الرفیعة، و آته الوسیلة من الجنة». (4)
چنانکه گفته شد درجة الوسیله- که والاترین درجات بهشتى است- مخصوص و منحصر است به پنج تن، و هرگز بشرى را به آن رتبه‏ى اعلى راه نیست. درجة الوسیله برتر از درجات جمیع انبیا، اوصیا، اولیا، و علماء و مخلصین است. (5)
امیرالمؤمنین چنین روایت مى‏کند که پیامبر اکرم فرمود:
«انا و فاطمة و على والحسن والحسین فى مکان واحد یوم القیامة».
«روز قیامت من و فاطمه و على و حسن و حسین داراى مقام و منزلت واحدى هستیم».
آرى اینان در تمام عوالم خلقت مقام و منزلتشان یکى است. در عالم نور، در عالم ذر، در عالم اظله، در محشر، در عوالم سفلى و علوى، ملکى و ملکوتى، در غیب و شهود، خلاصه در تمام مسیر آفرینش، از آغاز تا پایان، همه جا با هم، هم‏ردیف و هم‏شان و هم‏مقامند. بعضى ازعلماى عامه (سنى) که حدیث مذکور را نقل کرده‏اند عبارتند از: احمد بن حنبل در مسند، حافظ محب‏الدین طبرى در الریاض النضره.
روایت دیگرى که حضرات عامه نیز نسبت به آن اهمیت بسیار قائل شده‏اند عبارت از این است: روزى رسول اکرم وارد خانه على شد، و امیرالمؤمنین را در حال استراحت مشاهده کرد؛ و خطاب به حضرت زهرا چنین فرمود:
«انى و ایاک و هذین (یعنى الحسنین) و هذالراقد (او النائم)، یوم القیامه فى مکان واحد». (6)
«همانا، من و تو (یا زهرا) و حسن و حسین، و این شخص که در اینجا آرمیده است (على)، روز قیامت همه در یک جا خواهیم بود».
راویان این حدیث عبارتند از: احمد ابن حنبل در مسند، حافظ ابن‏عساکر، محب‏الدین طبرى، حاکم حسکانى....
حاکم نیسابورى اسناد این روایت را بررسى و آن را تأیید نموده است. (7)
ما نیز مدارک این حدیث شریف را کاملاً رسیدگى کردیم؛ تردیدى در صحت آن نیست، و مسلماً از فرمایشات پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏باشد.
عبداللَّه بن قیس از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نقل مى‏کند که فرمود:
«انا و على و فاطمة والحسن والحسین یوم القیامة فى قبة تحت العرش». (8)
«جایگاه من و على و فاطمه و حسن و حسین روز قیامت در قبه‏اى است که زیر عرش قرار دارد».
از این روایت چنین معلوم مى‏شود که والاترین مقامات که «وسیله» نام دارد، در پایتخت عظمت حضرت حق تبارک و تعالى است؛ و هرگز کسى را به آنجا راه نیست. آرى، پایتخت عالم فقط جایگاه پنچ تن است، آنجا که نشانگر عظمت و جلال و جلوه‏گاه نور جمال و جلال کبریایى است.
چنانکه گفته شد، این انوار پنج‏گانه، در جمیع منازل خلقت در تمام شئون ولایت همه جا همراه و همگام و همتایند؛ در ابتدا و انتها، در عالم اظله، در عالم ذر، در عالم ارواح و اشباح، در دنیا و برزخ، در حشر و نشر، خلاصه تا روز قیامت، از یکدیگر جدا نبوده، در کنار هم در جمیع مراحل و در تمام ملکات و فضائل بطور یکسان سهیمند.

 

تقدم و سواره بودن حضرت زهرا در ورود به بهشت

  منقبت چهاردهم، مقام رکوب (سواره بودن) در روز قیامت، در بهشت، و در هنگام سیر در مواقف دیگر است که حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها با پدر بزرگوارش و امیرالمؤمنین و حسنین اشتراک دارد، و هیچ زنى در عالم- از اولین و آخرین- داراى این مقام نیست. فاطمه علیهاالسلام در این رتبه نیز بین بانوان جهان بى‏همتاست. از میان بانوان، تنها اوست که سواره وارد عرصه‏ى محشر مى‏شود. فرق او با زنان دیگر، بلکه با جمیع صدیقین، علما، حکما و شهدا تفاوت پیاده و سواره است.
بریده (1) از پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم روایت مى‏کند که آن حضرت فرمود: «یبعث اللَّه ناقة صالح، فیشرب من لبنها هو و من آمن به من قومه. و لى حوض کما بین عدن و عمان، اکوابه عدد نجوم السماء فیستقى الانبیاء. و یبعث اللَّه صالحا على ناقته. قال معاذ(2): یا رسول‏اللَّه، و انت على العضباء؟ قال: لا، انا على البراق، یخصنى اللَّه به من بین الانبیاء، و فاطمه ابنتى على العضباء...». (3)
«خداى تعالى ناقه حضرت صالح را در روز رستاخیز برمى‏انگیزد، پس حضرت صالح و ایمان‏آورندگان به او از شیر آن شتر مى‏نوشند و سیراب مى شوند؛ لیکن مرا حوضى است به پهناى عدن تا عمان، که تعداد جامهاى آن به شمار ستارگان آسمانى است، و انبیا (از من) طلب سقایت مى‏نمایند.
«پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم در ادامه‏ى سخن چنین مى‏فرماید): خداى تعالى در روز حشر، صالح را سوار بر ناقه‏اش برمى‏انگیزد. معاذ از پیامبر اکرم پرسید یا رسول‏اللَّه آیا شما نیز سوار بر شتر عضباء به محشر وارد مى‏شوید؟ آن حضرت در جواب فرمود: نه، مرکب اختصاصى من براق است، که خداى تعالى مرا در میان انبیاء به این مرکب مخصوص گردانیده است، و عضباء مرکب مخصوص دخترم فاطمه است».
روایتى را که ذکر شد حافظ ابن عساکر در تاریخش آورده و علماى شیعه نیز آن را نقل نموده‏اند.
عضباء نام شترى است که هر وقت على علیه‏السلام از جانب پیامبر اکرم براى تبلیغ اسلام مأموریت داشت بر آن سوار مى‏شد، چنانکه جهت قرائت سوره‏ى برائت (توبه) در برابر کفار نیز على بر این مرکب مخصوص سوار بود.
کثیر بن مره حضرمى (4) روایت مى‏کند که حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود:
«حوضى اشرب منه یوم القیامة انا و من آمن بى و من استسقانى من الانبیاء. و تبعث ناقة ثمود لصالح، فیحتلبها فیشرب من لبنها هو والذین آمنوا معه من قومه ثم یرکبها من عند قبره، حتى توافى به المحشر،... فقال معاذ: اذا ترکب العضباء یا رسول‏اللَّه؟ قال: لا، ترکبها ابنتى، انا على البراق، اختصصت به من دون الانبیاء...». (5)
«در روز قیامت مرا حوضى است که من و هر کس که به من ایمان آورده است از آن سیراب مى‏شویم، و از پیامبران نیز آنکه بخواهد سیراب مى‏گردد، در آن روز ناقه‏ى ثمود براى صالح برانگیخته مى‏شود، صالح و آنان که از قومش به او ایمان آورده‏اند از شیر آن شتر مى‏نوشند، سپس صالح در کنار قبرش بر آن ناقه سوار مى‏شود و به صحنه‏ى محشر مى‏آید. معاذ عرض کرد: یا رسول‏اللَّه آیا در آن هنگام شما هم بر شتر عضباء سوار مى‏شوید؟ فرمود: نه، عضباء مرکب دخترم فاطمه است، و مرکب من براق است که در میان انبیا به آن اختصاص یافته‏ام». ابوهریره مى‏گوید: شنیدم از پیامبر اکرم که فرمود:
«تبعث الانبیاء یوم القیامة على الدواب و یبعث صالح على ناقته، و ابعث على البراق، و تبعث فاطمة امامى على العضباء، و یبعث ابنا فاطمه- الحسن والحسین على ناقتین، و على بن ابى‏طالب على ناقتى». (6)
«در روز قیامت انبیا سوار بر مرکبها هستند، و صالح سوار با ناقه‏اش مبعوث مى‏شود، و من نیز بر براق و فاطمه در پیشاپیش من بر عضباء و دو فرزند فاطمه، حسن و حسین بر دو ناقه‏ى دیگر، و على بن ابى‏طالب بر ناقه‏ى مخصوص من، همگى سواره مبعوث مى‏شویم».
مرکب انبیا- چنانکه را روایات استفاده مى‏شود- از مرکبهاى عمومى بهشتى است نه اختصاصى؛ و با توجه به روایت قبلى، که پیامبر مى‏فرماید «در روز قیامت سواره مبعوث شدن بهمراه انبیا، مخصوص امیرالمؤمنین و فاطمه و حسنین سلام‏اللَّه‏علیهم مى‏باشد» در تمام مواقف، آنجا که از مسیر پنج تن سخن رفته است، ردیف و ترتیب حرکت چنین است: فاطمه از همه جلوتر، و رسول خدا پشت سر فاطمه، و امیرالمؤمنین بعد از پیامبر اکرم، حسنین پشت سر آنان هستند، حتى ورود پنج تن علیهم‏السلام به بهشت نیز به همین ترتیب است.
دانشمندانى که این روایت ابوهریره را نقل کرده‏اند عبارتند از:
محب‏الدین طبرى در ذخائرالعقبى، حاکم در مستدرک- که صحت آن را بررسى و تأیید کرده است-، ابن عساکر در تاریخش، و خطیب در تاریخش. سیوطى ضمن نقل این حدیث از ابوالشیخ و حاکم و خطیب و ابن‏عساکر چنین نتیجه مى‏گیرد که این روایت آن احادیثى را که از طریق شیعه درباره‏ى پیشگام بودن فاطمه در هنگام سیر پنج تن نقل شده است، تأیید مى‏کند.
حافظ سیوطى با ذکر اسناد و مدارک در کتاب جَمْع الجَوامِع آورده است که حضرت رسول فرمود:
«اول شخص یدخل الجنه فاطمة بنت محمد». (7)
«اول کسى که به بهشت وارد مى‏شود فاطمه دختر محمد است».
و در حدیث دیگر:
«ان اول من یدخل الجنة: انا و على و فاطمة والحسن والحسین...». (8)
«ما پنج تن قبل از همه کس به بهشت وارد مى‏شویم...». از این دسته اخبار، و احادیث دیگرى که در این موضوع از پیامبر اکرم وارد است، معلوم مى‏شود که فاطمه علیهاالسلام داراى مرکبهایى است مخصوص به خود، که گاهى از نور، گاهى از یاقوت، و گاهى از زمرد است، و یکى از مرکبهاى آن حضرت نیز عضباء است.فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها هنگام سیر در مواقف متعدد، مرکبهاى مختلفى دارد؛ موقع ورود به محشر، هنگام داخل شدن به بهشت، وقت سیر در جنت، و مراحل دیگر در موقفى سوار بر مرکب مخصوص مى‏باشد، و اینکه در احادیث مرکبهاى آن حضرت را متنوع ذکر کرده‏اند، به سبب همین تعدد مواقف و منازل است. این منقبت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها- که در میان جمیع زنان، از اولین و آخرین، تنها بانویى است که سوار بر مرکب محشور مى‏شود، و با توجه به اینکه در این فضیلت با پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم بطور همسان اشتراک دارد-، خود برهان روشن و قاطعى است که آن حضرت داراى مقام شامخ ولایت بوده، و از شئون همین رتبه‏ى والاست که جمیع زنان در محشر پیاده‏اند، و او که «ولیةاللَّه» است، سوار بر مرکب مخصوص به خود مى‏باشد.

 


  
  

حمله به خانه حضرت

«و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی‏». امام علی علیه السلام

خانه عایشه ماتم کده است. علی علیه السلام، فاطمه، عباس، زبیر، فرزندان فاطمه حسن، حسین دختران او زینب و ام کلثوم اشک می‏ ریزند. علی به همکاری اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوی پیغمبر است. در آن لحظه‏ های دردناک بر آن جمع کوچک چه گذشته است؟ خدا می ‏داند. کار شستشوی بدن پیغمبر تمام شده یا نشده، بانگی به گوش می ‏رسد: الله اکبر.

علی به عباس: عمو. معنی این تکبیر چیست؟ معنی آن اینست که آن چه نباید بشود شد. (?)

دیری نمی‏ گذرد که بیرون حجره عایشه هم همه و فریادی به گوش می‏ رسد. فریاد هر لحظه رساتر می ‏شود: بیرون بیائید! بیرون بیائید! و گرنه همه‏ تان را آتش می‏ زنیم! دختر پیغمبر به در حجره می‏ رود. در آن جا با عمر روبرو می ‏شود که آتشی در دست دارد.

عمر! چه شده؟ چه خبر است؟ علی، عباس و بنی هاشم باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت کنند!

کدام خلیفه؟ امام مسلمانان هم اکنون درون خانه عایشه بالای جسد پیغمبر نشسته است. از این لحظه امام مسلمانان ابوبکر است. مردم در سقیفه بنی ساعده با او بیعت کردند. بنی هاشم هم باید با او بیعت کنند. و اگر نیایند؟ خانه را با هر که در او هست آتش خواهم زد مگر آن که شما هم آن چه مسلمانان پذیرفته‏ اند بپذیرید. عمر می‏ خواهی خانه ما را آتش بزنی؟ آری. (?)

این گفتگو به همین صورت بین دختر پیغمبر و صحابی بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است؟ یا نه خدا می‏ داند.

اکنون که مشغول نوشتن این داستان هستم، کتاب ابن عبد ربه اندلسی (عقد الفرید) و انساب الاشراف بلاذری را پیش چشم دارم داستان را چنان که نوشته شد از آن دو کتاب نقل می‏ کنم. بسیار بعید و بلکه ناممکن می‏ نماید چنین داستانی را بدین صورت هواخواهان شیعه یا دسته ‏های سیاسی موافق آنان ساخته باشند، چه دوستداران شیعه در سده‏ های نخستین اسلام نیروئی نداشته و در اقلیت ‏به سر می‏ برده‏ اند. چنان که می ‏بینیم این گزارش در سند های مغرب اسلامی هم منعکس شده است، بدین ترتیب احتمال جعل در آن نمی‏ رود. در کتاب های دیگر نیز مطالبی از همین دست، ملایم‏ تر یا سخت‏ تر، دیده می ‏شود.

طبری نویسد: انصار گفتند ما جز با علی بیعت نمی‏ کنیم. عمر بن خطاب به خانه علی علیه السلام رفت، طلحه و زبیر و گروهی از مهاجران در آن جا بودند. گفت‏ به خدا قسم اگر برای بیعت‏ با ابوبکر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد. زبیر با شمشیر کشیده بیرون آمد پایش لغزید و برو در افتاد مردم بر سر او ریختند و او را گرفتند.(?)

راستی در آن روز چرا چنین گفتگوهائی بین یاران پیغمبر درگرفت؟ اینان کسانی بودند که در روزهای سخت‏ به یاری دین خدا آمدند. بارها جان خود را بر کف نهاده به کام دشمن رفتند. چه شد که به زودی چنین به جان هم افتادند؟

علی و خانواده پیغمبر چه گناهی کرده بودند که باید آنان را آتش زد. بر فرض که داستان غدیر درست نباشد، بر فرض که بگوئیم پیغمبر کسی را به جانشینی نگمارده است، بر فرض که بر مقدمات انتخاب سقیفه ایرادی نگیرند، سر پیچی از بیعت در اسلام سابقه داشت – بیعت نکردن با خلیفه گناه کبیره نیست. حکم فقهی سند می‏ خواهد. سند این حکم چه بوده است؟ آیا این حدیث را که از اسامه رسیده است مدرک اجتهاد خود قرار داده بودند.

«لینتهین رجال عن ترک الجماعة او لاحرفن بیوتهم».(?)

بر فرض درست‏ بودن روایت از جهت متن و سند، آیا این حدیث‏ بر آن جمع قابل انطباق است؟ این حدیث را محدثان در باب صلوة آورده ‏اند. پس مقصود تخلف از نماز جماعت است. از این ها گذشته آن همه شتاب در برگزیدن خلیفه برای چه بود؟ و از آن شگفت‏ تر، آن گفتگو و ستیز که میان مهاجر و انصار در گرفت چرا؟

آیا انصار واقعه جحفه را نمی ‏دانستند یا نمی‏ پذیرفتند؟ آیا می‏ توان گفت از صد هزار تن مردم یا بیشتر که در جحفه گرد آمدند و حدیث غدیر را شنیدند هیچ یک از مردم مدینه نبود، و این خبر به قبیله اوس و قبیله خزرج نرسید؟

از اجتماع جحفه سه ماه نمی‏ گذشت. رئیس تیره خزرج که خود و کسان او صمیمانه اسلام و پیغمبر اسلام را یاری کردند، چرا در آن روز خواهان ریاست ‏شدند؟ و چرا به مصالحه با قریش تن در دادند و گفتند از ما میری و از شما امیری؟ مگر امارت مسلمانان را چون ریاست قبیله می ‏دانستند؟

چرا این مسلمانان غمخوار امت و دین، نخست‏ به شستشو و خاک سپردن پیغمبر نپرداختند؟ شاید چنان که گفتیم می ‏ترسیدند فتنه برخیزد. ابوسفیان در کمین بود. ولی چرا از بنی هاشم کسی را در آن جمع نخواندند؟ آیا ابوسفیان و توطئه او برای اسلام آن اندازه خطرناک بود که چند ساعت هم نباید از آن غفلت کرد؟ ابوسفیان در آن روز که بود؟ حاکم دهکده کوچک نجران؟ اگر اوس، خزرج مهاجران و تیره‏ های هاشمی و بنی تمیم و بنی عدی و دسته‏ های دیگر با هم یک دست می ‏شدند، ابوسفیان و تیره امیه چه کاری از پیش می‏ بردند؟ و چه می‏ توانستند بکنند؟ هیچ! آیا بیم آن می‏ رفت که اگر امیر مسلمانان بزودی انتخاب نشود پیش آمد ناگواری رخ خواهد داد؟ در طول چهارده قرن یا اندکی کمتر صدها بار این پرسش‏ ها مطرح شده و بدان پاسخ‏ ها داده‏اند چنان که در جای دیگر نوشته‏ ام این پاسخ‏ ها بیشتر بر پایه مغلوب ساختن حریف در میدان مناظره است، نه برای روشن ساختن حقیقت.

به نظر می‏ رسد در آن روز کسانی بیشتر در این اندیشه بودند که چگونه باید هر چه زودتر حاکم را برگزینند و کمتر بدین می‏ اندیشیدند که حکومت چگونه باید اداره شود (?) و به تعبیر دیگر از دو پایه ‏ای که اسلام بر آن استوار است (دین و حکومت) بیشتر به پایه حکومت تکیه داشتند. گویا آنان پیش خود چنین استدلال می‏ کردند: چون تکلیف حکومت مرکزی معین شد و حاکم قدرت را بدست گرفت دیگر کارها نیز درست ‏خواهد شد. درست است و ما می‏ بینیم چون مدینه توانست وحدت خود را تامین کند، در مقابل مرتدان ایستاد. و آنان را سر جای خود نشاند. و پس از فرو نشاندن آشوب داخلی آماده کشور گشائی گردید. ولی آیا اصل حکومت و انتخاب زمامدار را می ‏توان از دین جدا ساخت؟ به خصوص که شارع اسلام خود این اصل را تثبیت کرده باشد؟ به هر حال نزدیک به چهارده قرن بر این حادثه می‏ گذرد. آنان که در آن روز چنان راهی را پیش پای مسلمانان نهادند، غم دین داشتند یا بیم فرو ریختن حکومت را نمی‏ دانم.

شاید غم هر دو را داشتند و شاید پیش خود چنین می ‏اندیشیدند که اگر شخصیتی برجسته، عالم پرهیزگار، و از خاندان پیغمبر، آن اندازه تمکن یابد که گروهی را راضی نگاه دارد ممکن است، در قدرت حاکم تزلزلی پدید آید. این اشارت کوتاه که در تاریخ طبری آمده باز گوینده چنین حقیقتی است: پس از رحلت دختر پیغمبر چون علی علیه السلام دید مردم از او روی گرداندند، با ابوبکر بیعت کرد». (?)

آری چنان که فرزند علی گفته است. «مردم بنده دنیایند… چون آزمایش شوند، دینداران اندک خواهند بود.» چنان که در جای دیگر نوشته‏ ام، من نمی ‏خواهم عاطفه گروهی از مسلمانان جریحه‏ دار شود، نمی‏ خواهم خود را در کاری داخل کنم که دسته‏ ای از مسلمانان برای خاطر دین یا دنیا خود را در آن درآوردند.(?)

آنان نزد پروردگار خویش رفته‏اند، و حساب شان با اوست. اگر غم دین داشته‏ اند و از آن کردارها و رفتارها خدا را می‏ خواسته‏ اند، پروردگار بهترین داورست. اما سخن شهرستانی سخنی بسیار پر معنی است که «در اسلام در هیچ زمان هیچ شمشیری چون شمشیری که به خاطر امامت کشیده شد بر بنیاد دین آهیخته نگردید.»(?) باز در جای دیگر نوشته ‏ام که اگر نسل بعد و نسل‏ های دیگر، در اخلاص و فداکاری هم پایه مهاجران و انصار بودند امروز تاریخ مسلمانان به گونه دیگری نوشته می ‏شد.

دختر پیغمبر در بستر بیماری

«صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام صرن لیالیا».(?)

منصوب به فاطمه سلام الله علیها

مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه دگرگونی‏ هائی که پس از رسول خدا – به فاصله‏ ای اندک – در سنت مسلمانی پدید گردید، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت. چنان که تاریخ نشان می‏ دهد، او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است.

نوشته نمی‏ گوید، زهرا سلام الله علیها در آن وقت ‏بیمار بود (??)! بعض معاصران نوشته‏ اند فاطمه اساسا تنی ضعیف داشته است.(??)

نوشته مؤلف کتاب‏ «فاطمة الزهراء» هر چند در بیمار بودن او در چنان روز صراحتی ندارد، لکن بی اشارت نیست. عقاید چنین نویسد: «زهرا لاغر اندام، گندم گون و رنگ پریده بود. پدرش در بیماری مرگ، او را دید و گفت او زودتر از همه کسانم به من می‏ پیوندد».(??) هیچ یک از این دو نویسنده سند خود را نیاورده ‏اند.

ظاهر عبارت عقاید این است، که چون پیغمبر صلی الله علیه و آله دخترش را ناتندرست و یا کم بنیه دید بدو چنین خبری داد. نمی ‏خواهم چون بعض گویندگان قدیم بگویم فاطمه سلام الله علیها در هر روزی به قدر یک ماه و در هر ماهی به قدر یک سال دیگران رشد می‏ کرد (??) اما تا آن جا که می‏ دانم و اسناد نشان می‏ دهد نه ضعیف بنیه و نه رنگ پریده و نه مبتلا به بیماری بوده است. بیماری او پس از این حادثه‏ ها آغاز شد. وی روزهائی را که پس از مرگ پدر زیست، رنجور، پژمرده و گریان بود. او هرگز رنج جدائی پدر را تحمل نمی‏ کرد. و برای همین بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنید لبخند زد. او مردن را بر زیستن بدون پدر شادی خود می‏ دانست.

داستان آنان را که به در خانه او آمدند و می‏ خواستند خانه را با هر کس که درون آنست آتش زنند، نوشتیم. چنان که دیدیم سندهای قدیمی چنان واقعه‏ ای را ضبط کرده است. خود این پیش آمد به تنهائی برای آزردن او بس است تا چه رسد که رویدادهای دیگر هم بدان افزوده شود. آیا راست است که بازوی دختر پیغمبر را با تازیانه آزرده‏ اند؟ آیا می ‏خواسته ‏اند بازور به درون خانه راه یابند و او که پشت در بوده است، صدمه دیده؟ در آن گیر و دارها ممکن است چنین حادثه‏ ها رخ داده باشد. اگر درست است راستی چرا و برای چه این خشونت‏ ها را روا داشته‏ اند؟ چگونه می‏ توان چنین داستان را پذیرفت و چه سان آن را تحلیل کرد؟

مسلمانانی که در راه خدا و برای رضای او و حفظ عقیدت خود سخت‏ ترین شکنجه‏ ها را تحمل کردند، مسلمانانی که از مال خود گذشتند، پیوند خویش را با عزیزترین کسان بریدند، خانمان را رها کردند، به خاطر خدا به کشور بیگانه و یا شهر دور دست هجرت نمودند، سپس در میدان کارزار بارها خود را عرضه هلاک ساختند، چگونه چنین حادثه‏ ها را دیدند و آرام نشستند. راستی گفتار فرزند فاطمه سخنی آموزنده است که: «آن جا که آزمایش پیش آید دینداران اندک خواهند بود».(??)

از نخستین روز دعوت پیغمبر تا این تاریخ بیست و سه سال و از تاریخ هجرت تا این روزها ده سال می‏ گذشت. در این سال ها گروهی دنیا پرست که چاره‏ ای جز پذیرفتن مسلمانی نداشتند خود را در پناه اسلام جای دادند. دسته‏ ای از اینان مردمانی تن آسان و ریاست جو و اشراف منش بودند. طبیعت آنان قید و بند دین را نمی‏ پذیرفت. اگر مسلمان شدند برای این بود که جز مسلمانی راهی پیش روی خود نمی‏ دیدند.

قریش این تیره سرکش که ریاست مکه و عربستان را از آن خویش می‏ دانست پس از فتح مکه، در مقابل قدرتی بزرگ به نام اسلام قرار گرفت. و چون از بیم جان و یا به امید جاه مسلمان شد، می‏ کوشید تا این قدرت را در انحصار خود گیرد. بسیار حقیقت پوشی و یا خوش باوری می ‏خواهد که بگوئیم اینان چون یک دو جلسه با پیغمبر نشسته و به اصطلاح محدثان لقب صحابی گرفته‏ اند، در تقوی و پا بر سر هوی نهادن نیز مسلمانی درست ‏بودند.

از هم چشمی و بلکه دشمنی عرب‏ های جنوبی و شمالی در سده‏ های پیش از اسلام آگاهیم(??) مردم حجاز به مقتضای خوی بیابان نشینی، مردم یثرب را که از تیره قحطانی بودند و به کار کشاورزی اشتغال داشتند خوار می ‏شمردند. قحطانیان یا عرب ‏های جنوبی ساکن یثرب، پیغمبر اسلام را از مکه به شهر خود خواندند، بدو ایمان آوردند، با وی پیمان بستند. در نبردهای بدر، احد، احزاب، و غزوه‏ های دیگر با قریش در افتادند، و سرانجام شهر آنان را گشودند. قریش هرگز این خواری را نمی‏ پذیرفت. از این گذشته مردم مدینه در سقیفه چشم به خلافت دوختند.

تنها با تذکرات ابوبکر که پیغمبر گفته است‏ «امامان باید از قریش باشند» عقب نشستند. اگر انصار چنان که گرد پیغمبر را گرفتند گرد خانواده او فراهم می‏ شدند و اگر حریم حرمت این خانواده هم چنان محفوظ می‏ ماند، چه کسی تضمین می‏ کرد که قحطانیان بار دیگر دماغ عدنانیان را به خاک نمالند. این ها حقیقت‏ هائی بود که دست اندرکاران سیاست آن روز آن را به خوبی می‏ دانستند. ما این واقعیت را بپذیریم یا خود را به خوش باوری بزنیم و بگوئیم همه یاران پیغمبر در یک درجه از پرهیزگاری و فداکاری بوده‏اند و چنین احتمالی درباره آنان نمی‏ توان داد، حقیقت را دگرگون نمی ‏سازد. دشمنی میان شمال و جنوب پس از عقد پیمان برادری بین مهاجر و انصار در مدینه موقتا فراموش شد و پس از مرگ پیغمبر نخستین نشانه آن دیده شد. و در سال های بعد آشکار گردید. و چنان که آشنایان به تاریخ اسلام می‏ دانند، این درگیری بین دو تیره در سراسر قلمرو اسلامی تا عصر معتصم عباسی برجای ماند.

من نمی ‏گویم خدای نخواسته همه یاران پیغمبر این چنین می‏ اندیشیدند. در بین مضریان و یا قریشیان نیز کسانی بودند که در گفتار و کردار خود خدا را در نظر داشتند نه دنیا را و گاه برای رعایت‏ حکم الهی از برادر و فرزند خود هم می ‏گذشتند، اما شمار اینان اندک بود. آیا می‏ توان به آسانی پذیرفت که سهیل بن عمرو، عمرو بن عاص، ابوسفیان و سعد بن عبدالله بن ابی سرح هم غم دین داشتند؟

بسیار ساده ‏دلی می‏ خواهد که ما بگوئیم آن کس که یک روز یا چند مجلس یا یک ماه یا یک سال صحبت پیغمبر را دریافت، مشمول حدیثی است که از پیغمبر آورده‏اند «یاران من چون ستارگانند به دنبال هر یک که رفتید، راه را یافته ‏اید» من بدین کاری ندارم که این حدیث از جهت متن و سند درست است‏ یا نه، این کار را به عهده محدثان می‏ گذارم، آن چه مسلم است این که در آن روزها یا لااقل چند سال بعد، اصحاب پیغمبر روبروی هم قرار گرفتند. چگونه می‏ توان گفت هم آنان که به دنبال علی علیه‏ السلام رفتند و هم کسانی که پی طلحه و زبیر و معاویه را گرفتند راه راست را یافته‏اند.

خواهند گفت‏ خلیفه و یاران او از نخستین دسته مسلمانان و از طبقه اول مهاجرانند. درست است. اما از خلیفه و یک دو تن دیگر که بگذریم پایه حکومت را چه گروهی جز قریش استوار می‏ کرد؟ و مجریان حکومت کدام طایفه بودند؟ برای استقرار حکومت‏ باید قدرت یک پارچه شود. و برای تامین این قدرت باید هر گونه مخالفتی سرکوب گردد و بسیار طبیعی است که با دگرگونی شرایط، منطق هم دگرگون شود.


  
  

ای دل مددی که بی امان گریه کنیم                        چون ابر بهار و آسمان گریه کنیم

امروز که روز رفتن فاطمه است                            با مهدی صاحب الزمان گریه کنیم

از هجر فقیه آشنا گریه کنیم                                یا برتخریب سامرا گریه کنیم

یا فاطمه بگذار که با این همه غم                          از بحر شهادت شما گریه کنیم

ساقی امشب آتشی دارد دلم                                  شعله شعله اشک می بارد دلم

عشقم  امشب باجنون آمیخته                               اشک های من به خون آمیخته

همچو موج آتشم سردرگمم                                  نیستم گرچه میان مردمم   

خودنمیدانم کجایم کیستم ؟                                  هستی ام رفته زدستم نیستم

همچو موج آتشم سردرگمم                                  نیستم گرچه میان مردمم

من چه می گویم بهارم گم شده                             زیردست و پا قرارم گم شده

خوشه ازتاک تحمل چیده ای                                ازبهار زخم دل گل چیده ای

ای دریغا عمق زخمم فاش نیست                           شرح دردم کار کند وکاش نیست

از لب و دست هزاران چنگ و نی                          آید آیا سوز دل ابراز  نی

شعر هم هر دم نوایی می زند                               گاه گاهی دست وپایی می زند

سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟                            ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟

دیده ای پرهای درهم ریخته ؟                              با سپیدی سرخ را آمیخته

سرو را گاه نشستن دیده ای؟                               شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟

 سینه ام آتشفشانی می کند                                   شعر اما بی زبانی می کند

زهره را یک خواب راحت دیده ای                     بازی نیش وجراحت دیده ای

دود آهی رفته تا چشم فلک                            سوخته در بی کسی نخل فدک

دل برایم روضه خوانی می کند                     برتن من  سر – گرانی می کند

سینه را آه دمادم داده اند                            زخم را با تیغ مرحم داده اند

لاله ام را داد بر باغ آمده                            باد برخاکستر باغ آمده

نا کِسان عرش خدا را سوختند                      آن دل بی انتها را سوختند

آیه های هل اتی را سوختند                         در مدینه کربلا را سوختند

آنچه آنجا بین آتش بود و دود                       آیه های آخر والفجربود

نسترن های تبسم دود شد                           گوهر دردانه ای مفقود شد

رفته غارت نان  طفل هَل اَتی                       گمشده انگشتری اِنّما

پس چه شد اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم                         حرمت میخانه و ساقی و خم

حذف  شد فریاد سرخ ذوالفقار                      قرن ها  باید که بازآید بهار

کمتراز شب روزمردم تار نیست                     وای برمن یک نفر بیدار نیست

جان به قربانگاه جانان آمده                         جای کوثر به طغیان آمده

دیده ای طغیان نهر عشق را                        زلزله درهفت شهر عشق را

مَستم از تکبیره الاحرام او                          آب شد آتش پیش جام او

سخت دارد استقامت می کند                        با قیام خود قیامت می کند

در قنوتش آسمانی از دعا                           در رکوعش اقتدا بر مرتضی

سجده ای جانانه  در درگاه کرد                     سجده ای هم نیمه های راه کرد

زان قیام و زان رکوع و زان سجود             سینه و رخسار و رویش شد کبود

این نماز قبله و قبله نماست                      از نماز خلق آدابش جداست

آنکه درمعشوق فانی می شود                در حقیقت جاودانی می شود

در بلوغ عشق پیش چشم جمع               شمع شد پروانه و پروانه شمع

جهل  مردم قلعه ی خیبر شده               یامحمد فاطمه حیدر شده

موج کوثر چون به مسجد سرنهاد         لرزه بر اندام  یثرب اوفتاد

 

گفت در طغیان عشقم کوثرم                 تیغ دارم پیش مرگ حیدرم

می دهم جان – جان او را می خرم         هرچه پیش آید علی را می برم

دست خالی گرنشد حل مشکلم               ذوالفقاری دارم از آه دلم

بیم دارید ازمن و از آه من                  سیل عشقم کیست سد راه من

دید ساقی کوثرش را در خروش            رافت رحمانی اش آمد به جوش

آسمان دیده را پر اَبر کرد                   گفت : سلمان باز باید صبر کرد

خیز کان بانوی بی همتای من              گرگشاید لب به نفرین وای من

تا نگشته آسمانها زیر و رو                 با زبان مرتضی او را بگو

ای عروس آسمانی خدا                      ترجمان مهربانی خدا

ای بلندای دلت هفت آسمان                   ای گذشت تو کران تا بیکران

ای امید رحمتٌ للعالمین                     خاتم پیغمبران را خود نگین

ماه پیشانی جبین پرچین مکن               فاطمه جان علی ، نفرین مکن

گفت سلمان پس مسلمانی چه شد          آن سفارش ها که میدانی چه شد

این که در بند است مولای همه است      این همه بود و نبود فاطمه است

ریسمان وبازوی خیبرگشا                   دوستی این بود با آل عبا ؟

ای فدای تار مویش جان من                جان چه ارزد در بر جانان من

خواهد اَر بالاتر ازجان هم به چشم        صبر میخواهد علی آن هم به چشم


  
  
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com:)
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام بهترین سایت پاپ آپ
+ سلام
+ http://sarvghamatan.blog.ir/


+ وب سایت شهرسان دشتی
+ پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان


+ بازی تراوین http://www.travien.ir آپلود سنتر http://www.niliup.ir فتوشاپ آنلاین http://photoshoponline.ir نیلی ترین رخسار http://www.nilitarin.ir/pa