مقدمه: مطلبی که در ادامه می خوانید با همت جناب حجت الاسلام و المسلمین فراهانی نگاشته شده که برای اولین
بار در نشریه ی توقیف شده ی "همت" منتشر شد ما نیز تصمیم گرفتیم با توجه
به نزدیکی یوم الله "9دی" این مطلب را در این پایگاه مجازی بازنشر کنیم.
البته به علت طولانی بودنش سعی کردیم آن را در 2
پست جداگانه منعکس کنیم. قسمت اول با عنوان «امام مداری» تقدیم شد امروز نیز قسمت پایانی این مطلب را با عنوان «خودآگاهی امتی» دنبال می کنیم :
6. «امت» که شکل گرفت، زمینه اجتماعی تشکیل «حکومت» فراهم شد.
«جمهوری اسلامی» بدون حضور امتی گرداگرد امام هرگز فرصت حیات نمی یافت. در حقیقت
این نظام، سخت افزاری شد در «خدمت امت» و «تحت ولایت امام». بدین لحاظ در طول 30
سال اخیر هرگاه رابطه امامت به وضعیت مطلوب و آرمانی نزدیک تر شده است، جمهوری
اسلامی کارآمدتر و بانشاط تر کار انقلاب را پیش برده است و برکات معنوی و مادی
فراوان تری برای مردم خود به ارمغان آورده است و هرگاه در این رابطه خدشه، فاصله،
تزلزل یا شبهه ای ولو اندک و گذرا پدید آمده است یا چنین اختلالی به اهالی آن القا
شده است، جمهوری اسلامی از خود حقیقی اش اندکی مهجور و مغفول مانده است. در هر حال
امام خمینی(ره) با اتکا به ارتباطات ولایی عمیق و جوشان خود با «عقل ها» و «عواطف»
امت، نظامی بزرگ و جدی را ساخت و پرداخت که فقط از مجرای ظرفیت عظیم امامت امکان
تمشیت و تدبیر آن به سوی اهداف عالیه اسلام و قرآن میسر بود. امام خمینی(ره) از
همین مجرا به مدت تقریبی 10 سال نظام را اداره کرد و انقلاب را به پیش برد.
7.
وفات امام خمینی(ره) پس از 10 سال رهبری و امامت فقط فقدان یک رهبر سیاسی، یک مدیر
استراتژیک بزرگ و ختی یک مرجع تقلید عالیقدر با میلیون ها نفر مقلد نبود. «خمینی»
کسی بود که امامت را به معنای تمام کلمه عینیت بخشیده بود و بالاترین ظرفیت
ارتباطات امت و امام را پس از غیبت کبرای بقیة الله الاعظم به وجود آورده بود.
بدیهی است که ظریفتی به این فراخی و عظمت نمی توانست با حضور برجسته ترین مراجع
تقلید روزگار پر شود، چنانچه خود آن بزرگواران پای در این عرصه دشوار و پر زحمت
نگذاشتند و چنانچه عقل جمعی انقلاب و منطق فقهی عموم فقهاء، حتی شرط مرجعیت را از
لوازم امامت کنار گذاشت.
از
طرف دیگر امامت خمینی کبیر تجربه ای جدید و بی سابقه به شمار می آمد، چنانچه تا
قبل از وی برای هیچ فقیهی شرایط احیای چنین موقعیتی فراهم نشده بود لذا تجربه ای
از امامت برای کسی غیر از امام ممکن نگشته بود. در چنین شرایط بغرنجی است که بار
بی نهایت امامت بر دوش فقیهی دیگر قرار گرفت که قرار بود در ایده آل ترین وضعیت،
فقط ظرفیت های ایجاد شده از سوی امام فقید را پر کند و در بهترین شرایط اجازه
ایجاد احساس خلأ آن بزرگوار را در احدی ندهد. قطعا برآورده شدن چنین توقعی سقف
خواسته های مجلس خبرگان بود. هیچ کس انتظار نداشت رهبر جانشین، دامنه قلمرو امامت
خمینی(ره) توسعه بخشد. فقط کافی بود که دستاوردهای حضرت روح الله(ره) حفظ گردد.
8. «آیت
الله العظمی سید علی خامنه ای» به رهبری جمهوری اسلامی تعیین شد. این تعیین خبرگان
غیر از وضعیت تعیّنی امامت در «آیت الله العظمی سید روح الله خمینی» بود. در حالی
که امامت در خمینی تعیین یافته بود و مردم بلاواسطه در محضرش خود را امت او احساس
کرده بودند، در خصوص خامنه ای این تعیین خبرگان بود که بسان واسطه ای خبر از امامت
وی می داد.
از
زمان این «تعیین» که وجاهت رهبری «سید علی خامنه ای» را امری قائم به خبرگان نشان
می داد تا 20 سال بعد که در «نهم دی ماه 1388» رهبری ایشان به صورتی تعیّنی و
بلاواسطه با مردم خود را متبلور کرد، سال های پر فراز و نشیبی گذشت.
9.
روایت و حکایت آن 20 سال، فرصت و مهلتی فراخ می طلبد؛ اما به نظر می رسد در ورای
همه اتفاقات ریز و درشت این سال ها یک اتفاق بسیار بزرگ رخ داد که پس از ارتقای
«مرجعیت» به «امامت» از سوی امام خمینی، مهم ترین و استراتژیک ترین تحول معاصر در
حوزه ارتباطات امامتی شیعی است. این اتفاق که محصول 20 سال تدبیر و تمشیت حکیمانه
فقیهی متأله و سیاستمداری زبردست است، در یک گزاره کوتاه اینچنین بیان می شود:
«ارتقای رهبری تعیینی به امامت تعینی» . جنس تحول برآمده از سلوک عملی آیت الله
العظمی سید علی خامنه ای از همان جنس تحول برآمده از سلوک عملی آیت الله العظمی
سید روح الله خمینی بود. حضرت آیت الله العظمی خامنه ای توانست کف ارتباطات امامتی
متجلی در قانون اساسی را که بر مدار مفهوم «رهبری» ترسیم شده بود، یک بار دیگر به
اوج خود برساند و واقعیتی به نام «امامت» را عینیتی حداکثری ببخشد. او فقط رهبر ما
نیست، او یک امام تمام عیار است که طلوع درخشانش به تبلور «خودآگاهی امتی» در میان
مردم انجامید.
اگر
چه فرآیند «ارتقای رهبری به امامت» حداقل دو دهه به طول انجامید (از68 تا 88)،
چنانچه در خصوص امام خمینی(ره) نیز اینچنین شد (از42 تا 65) اما به محض قرار گرفتن
خورشید امام در وسط آسمان جماعت، در طول کمتر از شش ماه (از خرداد 88 تا دی ماه
88) عظیم ترین امت تاریخ شکل گرفت.
نهم
دی ماه نمایشگاه 20 سال زحمت و مداومت یک فقیه مجاهد است که نه تنها دستاوردهای
عظیم امام خمینی(ره) را احیا کرد، بلکه مرزهای آن را بسیار بیش از آنچه تصور می شد
به پیش برد.
زین
پس با افتخاری تمام او را حضرت آیت الله العظمی « امــــام خامــــنه ای » خواهیم
خواند و یکی از باشکوه ترین دوران تاریخ امت اسلامی را تحت امامت او تجربه خواهیم
کرد که این فقط آغاز راه است ...
مقدمه:
مطلبی که در ادامه می خوانید با همت جناب حجت الاسلام و المسلمین فراهانی نگاشته شده که برای اولین
بار در نشریه ی توقیف شده ی "همت" منتشر شد ما نیز تصمیم گرفتیم با توجه
به نزدیکی یوم الله "9دی" این مطلب را در این پایگاه مجازی بازنشر کنیم.
البته به علت طولانی بودنش سعی کردیم آن را در 2
پست جداگانه منعکس کنیم. قسمت اول با عنوان «امام مداری» تقدیم شما:
امـــام مـــداری
1. «شیعه»
هر قدر که به عصر ظهور نزدیک تر می گردد، بر دقت، وسعت و استحکام «ارتباطات
امامتی» همان فضای معنایی و انسانی حدفاصل «امام و امت» است که اصلی ترین عامل
هویت بخش جماعت های شیعی و متمایز کننده آنها از سایر اجتماعات انسانی به شمار می
آید.
2.
مهم ترین تحول و تکامل در ارتباطات امامتی شیعه در زمان حضرت آیت الله العظمی روح
الله خمینی(ره) و با هدایت او رخ داد. حضرت روح الله(ره) توانست «ارتباطات امامتی»
مرسوم را که از زمان مرحوم «وحید بهبهانی» فقیه بزرگ سده دوازدهم هجری قمری در
قالب «مفتی و مستفی» شکل گرفته بود، ارتقا بخشد. چرخه ارتباطی مفتی و مستفی قالبی
دیرینه از «ارتباط مذهبی» است که در تعاملات سنتی مردم و مراجع تقلید شکل می گیرد.
در این قالب، شروع کنندگان ارتباط عموما مردم هستند، چه اینکه؛ ایشان رجوع کننده و
فقها مرجع رجوع محسوب می گردند.
حضرت
آیت الله خمینی(ره) به این شکل از ارتباط، وجه دومی افزود که آن «راجع بودن خود
مرجع» است. تلقی وی این بود که مرجع نباید لزما منتظر رجوع طالبان فتوا و هدایت
باشد، بلکه می بایست استقلالا و از موضع هدایت و راهبری جامعه اسلامی در شرایطی که
مصالح اسلام اقتضا دارد، خود به عامل بیداری اسلامی تبدیل شده، به سوی آنان رجوع
کند.
در
چارچوب رویکرد جدید «مرجعیت مرسوم» کف ارتباطات امامتی شیعه است، واقعیتی که بسیار
بیش از این می تواند توسعه و ارتقا یابد و به اوج خود برسد.
3.
حضرت روح الله(ره) با اتکا به نگاه کلامی و فقهی متقن و ناب خویش، مسئولیت عملی و
میدانی ارتقای مرجعیت را تا سطوح راهبری و امامت نیز به دوش گرفت. از این منشأ بود
که بو و رنگ فریادها و رفتارهای سیاسی – مذهبی خمینی(ره) از سال 42 به بعد هرگز در
چارچوب مرجعیت معروف و مرسوم نمی گنجید، حضرت روح الله(ره) در شرایطی اعتراض کرد و
به خاست که نه تنها هیچ مقلد یا جریانی تمنای قیام و فریاد نرکده بود، بلکه برعکس،
بسیاری از اشخاص و ذی نفوذان مذهبی و مردمی وی را دعوت به مماشات و تمکین می
کردند. اعتراض عاشورایی حضرت روح الله(ره) در فضایی رخ داد که هیچ صدایی دیگری
مشابه آن به گوش نمی رسید. از طرف دیگر نحوه برخورد صاحبان قدرت و حکومت با حرکت
حضرت روح الله(ره) نیز هرگز مشابهی در تاریخ مواجهات آنها با مرجعیت نداشته است.
تا زمان ایشان هیچ وقت تجربه نشده بود که مرجعی به واسطه اظهارات خود
«تبعید»،«محصور» و حتی دستگیر شود.
4.
شاخصه های رفتاری و گفتاری امام، همه نشانگر تولد چارچوبی جدیدتر و پردامنه تر از
رابطه علما و محیط پیرامون خود شده بود. تطور و تکامل اینچنین تعاملات متمایزی با
محیط سیاسی – مذهبی – فرهنگی – اجتماعی پیرامون تا یک دهه و اندی بعد ادامه یافت و
نهایتا از اوایل سال 1365 قالب خود را شناخت. اطلاق عنوان «امام» برای آیت الله
العظمی خمینی(ره) تکامل روابط ولایی شیعیان را با علمای ربانی در بالاترین سطوح
خود نشان می داد. دیگر «مرجع تقلید» به «امام» تبدیل شده بود.
5.
به محض تولید و توسعه آگاهی مردمی نسبت به جایگاه متفاوت تر، جامع تر و اصیل تر
«امام» نسبت به «مرجع» و کشف مصداق واقعی آن، خودآگاهی همه جانبه ای در خصوص «امت»
نیز شکل گرفت. به عبارت دیگر به رغم اینکه سیر تطور تفکر و تجربه اجتماعی شیعیان
از «مرجعیت باوری» به «امام مداری» بیش از یک دهه به طول انجامید (1356-1342) امام
همین مسیر باب «خودآگاهی امتی» (احساس امت بودن) به مدتی کمتر از یک سال تقلیل
یافت. به همین علت بود که از اواخر سال 56 حرکت اعتراضی جسته و گریخته مردم
بلافاصله به انقلابی همه جانبه و طوفنده تبدیل شد و رژیم با واقعیتی یکپارچه و
غیرقابل مهار مواجه گشت که سرانجام به سرنگونی آن انجامید.
اما آنچه امروزه مشکلساز شده “تهاجم فرهنگی” یا غلبهی یک فرهنگ بر سایر فرهنگهاست که نمونهی بارز آن روند روبه گسترش تسلط فرهنگ غرب بر سایر فرهنگها ـ به ویژه فرهنگ اسلامی ـ در یکصد سال اخیر است. تفاوت عمدهی تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی در این است که در تهاجم برای فرهنگ موردهجوم امکان انتخاب وجود ندارد. جلوههای تهاجم فرهنگی را میتوان به دو دستهی بیرونی، همچون: تلاش برای دینزدایی، ایجاد روحیهی خودباختگی فرهنگی، ترویج افکار و اندیشههای غربی و … و درونی، همچون: عقبماندگی علمی و صنعتی، فقر اقتصادی، غفلت کارگزاران فرهنگی و … تقسیم کرد. در این مقاله ضمن بررسی جلوههای فوق، راهکارهایی برای مبارزه و مقابله با تهاجم فرهنگی ارائه شده است. در عصر حاضر که نظام سرمایهداری به سرپرستی آمریکا، با تکقطبی شدن جهان و فروپاشی رژیم شوروی سابق، یکهتاز عرصهی جهانی شدهاست، به شکلهای مختلف میکوشد تا نظرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را به تمام کشورهای جهان تحمیل کند و فرهنگ واحدی متناسب با منافع درازمدت خود بر جهان حاکم سازد. از طرف دیگر سایر ملتها نیز در برابر این زیادهخواهی آمریکا برای حفظ و پاسداری از فرهنگ ملی و بومی خود مقاومت میکنند. در این میان فرهنگ اسلامی توانسته است در صد سال اخیر در برابر این هجوم مقاومت و اصالت خود را حفظ کند. بدیهی است طرّاحان “نظم نوین جهانی” که با هزاران ترفند توانستهاند یک ابرقدرت نظامی، نظیر شوروی سابق را از سر راه خود بردارند و سبب فروپاشی کمونیسم در سطح جهانی شوند، مایل نیستند با قدرت جدیدی در برابر منافع خود مواجه گردند. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران سبب شده است که سلطهگران بیشتر از آن جهت خوفناک باشند که قدرت جدیدِ مقابل منافع نامشروعِ آنان، یک گروه سیاسی ـ مذهبی به نام جهان اسلام باشد؛ قدرتی که از نظر فرهنگی با داشتن ارزشهای قوی، نظیر خداپرستی، ظلمستیزی، نوعدوستی، برادری، مساوات و عدل، میتواند در برابر فرهنگ غربی قد علم کند؛ لذا چون میدانند که از مقابلهی مستقیم با ایدئولوژی اسلامی طرفی نخواهند بست، میکوشند با ترفندی قدیمی، به طور غیرمستقیم، در ارکان جوامع اسلامی، از جمله جامعهی ما رخنه کنند و آن ترفند چیزی نیست جز “تهاجم فرهنگی”. بدین منظور، در این مقاله سعی شده است به نوعی این پدیده مورد بررسی قرار گیرد و عوامل داخلی و خارجی و نیز برخی از راهکارهای مبارزه با آن مطرح شود. از آنجا که بحث از تهاجم فرهنگی مستلزم تعریف فرهنگ و ویژگیهای آن است، ابتدا به این موارد میپردازیم و سپس موضوع اصلی را بررسی میکنیم. ـ کلیه ی دستاوردهای مادی و معنوی هر جامعه، اعم از دانش، هنر، اخلاقیات، قواعد، آداب و رسوم، عبادات و دیگر قابلیتهای اکتسابی، که از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد. ـ مجموعهی باورها، بینشها، ارزشها، آداب و سنن، اخلاق و اندیشههای پذیرفته شده و حاکم بر یک جامعه. ـ مجموعهی پیچیدهای که در برگیرندهی دانستنیها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات و هرگونه توانایی که به وسیلهی انسان، به عنوان عضو جامعه، کسب شده است (روحالامینی، ????، ص ?? به نقل از: ادوارد تایلور?، فرهنگ ابتدایی). ـ فرهنگ مجموعهای از آگاهی ها(شناخت ها) و رفتارهای فنی، اقتصادی، آیینی (شعایر)، مذهبی، اجتماعی و غیره است که جامعهی انسانی معینی را مشخص میکند (پانوف؛ ????، ص ???). تعاریف مختلف و متفاوت از فرهنگ بیانگر این مطلب است که تمام دستاوردهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ در قالب اصطلاح فرهنگ قابل تعبیر است؛ به همین سبب تعریف ذکر شده در فرهنگ مردمشناسی میشل پانوف? را میتوان تعریفی جامع از فرهنگ دانست. فرهنگ مادی معمولاً تحت تأثیر فرهنگ معنوی رشد میکند؛ زیرا نوع نگرش به هستی و جهان، و ارزشهای حاکم بر جوامع، در ساخت ابزار جدید برای امور زندگی و رفاه اجتماعی به انسان جهت میدهد؛ برای مثال، طرز نگرش، نوع ارتباطات و معاشرتِ انسانها، آنان را به ساختاری خاص در معماری سوق میدهد، و یا نوع نگرش زنان به حقوقشان، آنان را در انتخاب نوع لباس یا رفتار رهنمون میسازد (قیصیزاده، ????). از طرف دیگر فرهنگ مادی نیز در فرهنگ معنوی تأثیر میگذارد. برای مثال، وارد شدن و جای گرفتن یک تکنولوژی جدید که در شمار فرهنگ مادی است، بالطبع ارزشهای جدیدی را با خود خواهد آورد و ارزشهایی را نیز متزلزل خواهد ساخت (روحالامینی، ص???). -1 آموختنی و اکتسابی است: افرادِ هر نسل، میراث فرهنگی را از نسل گذشته دریافت میکنند و به نسل بعدی میسپارند. -2 زنده است: جنبهی پذیرندگی فرهنگ مربوط به زنده بودن آن است و توقف فرهنگ مساوی با مرگ آن است. -3 فطرتِ ثانوی انسان است؛ یعنی به خودی خود عمل میکند؛ بر این اساس است که ارزشها، بایدها و نبایدها و اهداف و عادات، پایههای فرهنگ را میسازند. -4 فراتر از سواد و تحصیلات است؛ زیرا با فطرت و سرشت انسانها مرتبط است. -5 هویتدهنده است؛ یعنی تنظیمکنندهی روابط اجتماعی و تضمینکنندهی نوع بینش و نگرش فرهنگپذیر است. -6 نسبی است؛ فرهنگ متنوع است، تدابیر و روشها از یک گروه به گروه دیگر فرق میکند و هر قومی طرز تفکر و عادات ویژهای دارد. -7 منتقل شدنی است؛ هر گروه انسانی میراث اجتماعی (فرهنگ) خود را به دیگران انتقال میدهد. -8 خاص انسان است؛ فرهنگ شامل گذر از مرحلهی غریزی به رفتارِ آموخته است که الگوهای آن میتواند از یک شخص یا نسل به شخص یا نسل دیگر منتقل شود؛ در واقع مفهومی تجریدی از مشاهدهی رفتار انسانهاست (قیصیزاده، ???? و فیاض، ????، ص??ـ?? و روحالامینی، ????، ص??ـ??). دو اصطلاح شرق و غرب تعابیر جغرافیایی هستند و با این ملاک کشورهای چین، فیلیپین، ژاپن و… شرقی محسوب میشوند و ایسلند، کانادا و تمام آمریکا از شمال تا جنوب، غربی؛ اما این دو مفهوم در حوزهها و قلمروهای دیگر مثل سیاست، حکمت، فلسفه، عرفان و تاریخ هم در برابر هم قرار میگیرند؛ برای مثال، تقابل اسلام و غرب، صورتی از تقابل شرق و غرب محسوب میشود (داوری اردکانی، ????، ص??). در این تقسیمبندی تاریخی و سیاسی منظور از فرهنگ غربی همان بینش یونان و روم بعد از میلاد مسیح و اروپای بعد از رنسانس است که برخی از ویژگیهای آن عبارتاند از: اصالت قدرت، اصالت ماده، اصالت زندگی، نظم فکری و عملی، اصالت مصرف، میل به تحلیل عقلانی، خودمداری و اومانیسم. در مقابل فرهنگ غربی، مجموعهای از فرهنگهای ملل شرقی قرار دارد که عمدتا دارای ویژگیهای زیر است: طالب و تابع قطب بزرگ ازلی (خداوند) است (اصالت وحدانیت)؛ در جستوجوی روح و یافتن راز خلقت است (اصالت روح)؛ میل به تحلیل عاطفی دارد؛ قومگرا و ناسیونالیسم است؛ به همهچیز با دیدهی ابهام مینگرد (ابراهیمی، ????).چکیده
مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ را فرهنگ مینامند. تبادل فرهنگی ملتها نیز که در طول تاریخ در بستری طبیعی ادامه داشته برای تازهماندن معارف و حیات فرهنگی بشر امری ضروری است و جامعهی انسانی را در مسیر سعادت واقعی به پیش میبرد.تهاجم فرهنگی
مقدمه
حیات بشری همواره با فرهنگ توأم بوده است و ملتی که فرهنگ مخصوص به خود نداشته باشد، مرده محسوب میشود؛ علاوه بر این، یک فرهنگ بالنده برای تکامل خود باید توانایی تبادل با سایر فرهنگها و جذب عناصر مثبت آن را داشته باشد؛ بنابراین، تمام فرهنگها باید در تعامل با یکدیگر باشند، تا بتوانند در مجموع، بشر را به پیشرفت مطلوب برسانند.فرهنگ
برای فرهنگ در حدود دویست و پنجاه تعریف ارائه کرده اند؛از جمله :فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی
فرهنگ را میتوان در دو سطح مادی و معنوی دستهبندی کرد؛ فرهنگ مادی عبارت است از تمامی آنچه که عینی و ملموس است؛ مانند آثار هنری، دستاوردهای صنعتی، بناهای تاریخی، خط، موسیقی و… . فرهنگ معنوی یا غیرمادی نیز عبارت است از عقاید و رسوم، علوم و معارف، ارزشها و اندیشهها، اخلاقیات، دانستنیها و… (روسک?، ????، ص ?? و روحالامینی، ص??).خصوصیات فرهنگ
خصوصیات فرهنگ را میتوان به شرح زیر ارائه کرد:فرهنگ غربی و فرهنگ شرقی
امروزه در تقسیم کلی، فرهنگ کشورهای جهان را به دو دسته ی شرقی و غربی تقسیم میکنند.
یکی از مسائلی که بسیاری از نوجوانان و جوانان از آن غافل می باشند ، مسئله ی صهیونیسم و فراماسونری است . آیین کفر آمیز کابالا که بر اساس ماده گرایی ، جادوگری ، ترویج مسائل جنسی و ... می باشد ، توسط کاهنان مصر باستان ترویج می شده و با نفوذ در یهودیت ، افکار خود در تورات و اندیشه ی یهود نفوذ کردند .
در دوران حضرت سلیمان (ع) بخاطر قدرت ایشان مخفی شدند و معتقد بودند که اسرار ایشان در زیر معبد سلیمان (ع) مخفی شده است . با تحریک مسیحیان و پاپ ، توانستند جنگ های صلیبی را اه اندازی کنند تا بتوانند به گنجینه های معبد دسترسی پیدا کنند . شوالیه هایی که توانستند بودند به آن گنجینه ها دسترسی پیدا کنند ، شوالیه معبد نام گرفتند . ادامه مطلب... |