سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندترین مردم، بیمناکترین آنان از خدای سبحان است [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :83
بازدید دیروز :14
کل بازدید :216243
تعداد کل یاداشته ها : 517
103/9/7
8:9 ع
تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای

تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای نه به خواست مردم .معاویه که از صحبت های او خشمگین شده بود دیگر هیچ نگفت .(233) مستی یزید
ابو عمرو بن حفض به نمایندگی از طرف مردم مدینه نزد یزید رفت .
یزید او را گرامی داشت و هدایای نیکو به او داد. چون به مدینه بازگشت به کنار منبر ایستاد چنین گفت : او مرا مورد محبت قرار داد و مرا گرامی داشت ، ولی نمی توانم حقایق را نگویم . به خدا قسم دیدم که یزید از سرمستی نماز را ترک می کند. در نتیجه ، مردم مدینه برکناری یزید را از حکومت خواستار شدند. ابن مخرمه صحابی عضو هیئت نمایندگی ای بود که مردم مدینه نزد یزید فرستاده بودند. چون به مدینه برگشت اعلام کرد و شهادت داد که یزید فاسق و شرابخوار است . به یزید گزارش دادند. به استاندارش دستور داد که مسورین مخرمه را حد بزند. ابو حره در این باره این چنین سروده است : ((شراب صبوحی مشکین بو را یزید می نوشد و حد را به مسور می زنند!! پسر عمر برای مقابله با اصحاب و مردم مدینه که یزید را متفقا خلع کردند، ادعا کرد که هر کس با یزید این کار را بکند بر خلاف سنت پیامبر است و من با او قطع علاقه خواهم کرد. زیرا پیامبر فرموده است : برای پیمان شکنان در روز قیامت پرچمی می افرازد و...))(234)  تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای

تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای نه به خواست مردم .معاویه که از صحبت های او خشمگین شده بود دیگر هیچ نگفت .(233) مستی یزید
ابو عمرو بن حفض به نمایندگی از طرف مردم مدینه نزد یزید رفت .
یزید او را گرامی داشت و هدایای نیکو به او داد. چون به مدینه بازگشت به کنار منبر ایستاد چنین گفت : او مرا مورد محبت قرار داد و مرا گرامی داشت ، ولی نمی توانم حقایق را نگویم . به خدا قسم دیدم که یزید از سرمستی نماز را ترک می کند. در نتیجه ، مردم مدینه برکناری یزید را از حکومت خواستار شدند. ابن مخرمه صحابی عضو هیئت نمایندگی ای بود که مردم مدینه نزد یزید فرستاده بودند. چون به مدینه برگشت اعلام کرد و شهادت داد که یزید فاسق و شرابخوار است . به یزید گزارش دادند. به استاندارش دستور داد که مسورین مخرمه را حد بزند. ابو حره در این باره این چنین سروده است : ((شراب صبوحی مشکین بو را یزید می نوشد و حد را به مسور می زنند!! پسر عمر برای مقابله با اصحاب و مردم مدینه که یزید را متفقا خلع کردند، ادعا کرد که هر کس با یزید این کار را بکند بر خلاف سنت پیامبر است و من با او قطع علاقه خواهم کرد. زیرا پیامبر فرموده است : برای پیمان شکنان در روز قیامت پرچمی می افرازد و...))(234)تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای

تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای نه به خواست مردم .معاویه که از صحبت های او خشمگین شده بود دیگر هیچ نگفت .(233) مستی یزید
ابو عمرو بن حفض به نمایندگی از طرف مردم مدینه نزد یزید رفت .
یزید او را گرامی داشت و هدایای نیکو به او داد. چون به مدینه بازگشت به کنار منبر ایستاد چنین گفت : او مرا مورد محبت قرار داد و مرا گرامی داشت ، ولی نمی توانم حقایق را نگویم . به خدا قسم دیدم که یزید از سرمستی نماز را ترک می کند. در نتیجه ، مردم مدینه برکناری یزید را از حکومت خواستار شدند. ابن مخرمه صحابی عضو هیئت نمایندگی ای بود که مردم مدینه نزد یزید فرستاده بودند. چون به مدینه برگشت اعلام کرد و شهادت داد که یزید فاسق و شرابخوار است . به یزید گزارش دادند. به استاندارش دستور داد که مسورین مخرمه را حد بزند. ابو حره در این باره این چنین سروده است : ((شراب صبوحی مشکین بو را یزید می نوشد و حد را به مسور می زنند!! پسر عمر برای مقابله با اصحاب و مردم مدینه که یزید را متفقا خلع کردند، ادعا کرد که هر کس با یزید این کار را بکند بر خلاف سنت پیامبر است و من با او قطع علاقه خواهم کرد. زیرا پیامبر فرموده است : برای پیمان شکنان در روز قیامت پرچمی می افرازد و...))(234)                                      
  
  
تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای

تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای نه به خواست مردم .معاویه که از صحبت های او خشمگین شده بود دیگر هیچ نگفت .(233) مستی یزید
ابو عمرو بن حفض به نمایندگی از طرف مردم مدینه نزد یزید رفت .
یزید او را گرامی داشت و هدایای نیکو به او داد. چون به مدینه بازگشت به کنار منبر ایستاد چنین گفت : او مرا مورد محبت قرار داد و مرا گرامی داشت ، ولی نمی توانم حقایق را نگویم . به خدا قسم دیدم که یزید از سرمستی نماز را ترک می کند. در نتیجه ، مردم مدینه برکناری یزید را از حکومت خواستار شدند. ابن مخرمه صحابی عضو هیئت نمایندگی ای بود که مردم مدینه نزد یزید فرستاده بودند. چون به مدینه برگشت اعلام کرد و شهادت داد که یزید فاسق و شرابخوار است . به یزید گزارش دادند. به استاندارش دستور داد که مسورین مخرمه را حد بزند. ابو حره در این باره این چنین سروده است : ((شراب صبوحی مشکین بو را یزید می نوشد و حد را به مسور می زنند!! پسر عمر برای مقابله با اصحاب و مردم مدینه که یزید را متفقا خلع کردند، ادعا کرد که هر کس با یزید این کار را بکند بر خلاف سنت پیامبر است و من با او قطع علاقه خواهم کرد. زیرا پیامبر فرموده است : برای پیمان شکنان در روز قیامت پرچمی می افرازد و...))(234)  تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای

تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای نه به خواست مردم .معاویه که از صحبت های او خشمگین شده بود دیگر هیچ نگفت .(233) مستی یزید
ابو عمرو بن حفض به نمایندگی از طرف مردم مدینه نزد یزید رفت .
یزید او را گرامی داشت و هدایای نیکو به او داد. چون به مدینه بازگشت به کنار منبر ایستاد چنین گفت : او مرا مورد محبت قرار داد و مرا گرامی داشت ، ولی نمی توانم حقایق را نگویم . به خدا قسم دیدم که یزید از سرمستی نماز را ترک می کند. در نتیجه ، مردم مدینه برکناری یزید را از حکومت خواستار شدند. ابن مخرمه صحابی عضو هیئت نمایندگی ای بود که مردم مدینه نزد یزید فرستاده بودند. چون به مدینه برگشت اعلام کرد و شهادت داد که یزید فاسق و شرابخوار است . به یزید گزارش دادند. به استاندارش دستور داد که مسورین مخرمه را حد بزند. ابو حره در این باره این چنین سروده است : ((شراب صبوحی مشکین بو را یزید می نوشد و حد را به مسور می زنند!! پسر عمر برای مقابله با اصحاب و مردم مدینه که یزید را متفقا خلع کردند، ادعا کرد که هر کس با یزید این کار را بکند بر خلاف سنت پیامبر است و من با او قطع علاقه خواهم کرد. زیرا پیامبر فرموده است : برای پیمان شکنان در روز قیامت پرچمی می افرازد و...))(234)تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای

تو مانند پادشاهان ، با قدرت و زور و ستم به اینجا رسیده ای نه به خواست مردم .معاویه که از صحبت های او خشمگین شده بود دیگر هیچ نگفت .(233) مستی یزید
ابو عمرو بن حفض به نمایندگی از طرف مردم مدینه نزد یزید رفت .
یزید او را گرامی داشت و هدایای نیکو به او داد. چون به مدینه بازگشت به کنار منبر ایستاد چنین گفت : او مرا مورد محبت قرار داد و مرا گرامی داشت ، ولی نمی توانم حقایق را نگویم . به خدا قسم دیدم که یزید از سرمستی نماز را ترک می کند. در نتیجه ، مردم مدینه برکناری یزید را از حکومت خواستار شدند. ابن مخرمه صحابی عضو هیئت نمایندگی ای بود که مردم مدینه نزد یزید فرستاده بودند. چون به مدینه برگشت اعلام کرد و شهادت داد که یزید فاسق و شرابخوار است . به یزید گزارش دادند. به استاندارش دستور داد که مسورین مخرمه را حد بزند. ابو حره در این باره این چنین سروده است : ((شراب صبوحی مشکین بو را یزید می نوشد و حد را به مسور می زنند!! پسر عمر برای مقابله با اصحاب و مردم مدینه که یزید را متفقا خلع کردند، ادعا کرد که هر کس با یزید این کار را بکند بر خلاف سنت پیامبر است و من با او قطع علاقه خواهم کرد. زیرا پیامبر فرموده است : برای پیمان شکنان در روز قیامت پرچمی می افرازد و...))(234)                                      
  
  


مقدمه: مطلبی که در ادامه می خوانید با همت جناب حجت الاسلام و المسلمین فراهانی نگاشته شده که برای اولین
بار در نشریه ی توقیف شده ی "همت" منتشر شد ما نیز تصمیم گرفتیم با توجه
به نزدیکی یوم الله "9دی" این مطلب را در این پایگاه مجازی بازنشر کنیم.
البته به علت طولانی بودنش سعی کردیم آن را در 2
پست جداگانه منعکس کنیم. قسمت اول با عنوان «امام مداری» تقدیم شد امروز نیز قسمت پایانی این مطلب را با عنوان «خودآگاهی امتی» دنبال می کنیم :

خودآگاهی امتی

6. «امت» که شکل گرفت، زمینه اجتماعی تشکیل «حکومت» فراهم شد.
«جمهوری اسلامی» بدون حضور امتی گرداگرد امام هرگز فرصت حیات نمی یافت. در حقیقت
این نظام، سخت افزاری شد در «خدمت امت» و «تحت ولایت امام». بدین لحاظ در طول 30
سال اخیر هرگاه رابطه امامت به وضعیت مطلوب و آرمانی نزدیک تر شده است، جمهوری
اسلامی کارآمدتر و بانشاط تر کار انقلاب را پیش برده است و برکات معنوی و مادی
فراوان تری برای مردم خود به ارمغان آورده است و هرگاه در این رابطه خدشه، فاصله،
تزلزل یا شبهه ای ولو اندک و گذرا پدید آمده است یا چنین اختلالی به اهالی آن القا
شده است، جمهوری اسلامی از خود حقیقی اش اندکی مهجور و مغفول مانده است. در هر حال
امام خمینی(ره) با اتکا به ارتباطات ولایی عمیق و جوشان خود با «عقل ها» و «عواطف»
امت، نظامی بزرگ و جدی را ساخت و پرداخت که فقط از مجرای ظرفیت عظیم امامت امکان
تمشیت و تدبیر آن به سوی اهداف عالیه اسلام و قرآن میسر بود. امام خمینی(ره) از
همین مجرا به مدت تقریبی 10 سال نظام را اداره کرد و انقلاب را به پیش برد.


7.
وفات امام خمینی(ره) پس از 10 سال رهبری و امامت فقط فقدان یک رهبر سیاسی، یک مدیر
استراتژیک بزرگ و ختی یک مرجع تقلید عالیقدر با میلیون ها نفر مقلد نبود. «خمینی»
کسی بود که امامت را به معنای تمام کلمه عینیت بخشیده بود و بالاترین ظرفیت
ارتباطات امت و امام را پس از غیبت کبرای بقیة الله الاعظم به وجود آورده بود.
بدیهی است که ظریفتی به این فراخی و عظمت نمی توانست با حضور برجسته ترین مراجع
تقلید روزگار پر شود، چنانچه خود آن بزرگواران پای در این عرصه دشوار و پر زحمت
نگذاشتند و چنانچه عقل جمعی انقلاب و منطق فقهی عموم فقهاء، حتی شرط مرجعیت را از
لوازم امامت کنار گذاشت.


از
طرف دیگر امامت خمینی کبیر تجربه ای جدید و بی سابقه به شمار می آمد، چنانچه تا
قبل از وی برای هیچ فقیهی شرایط احیای چنین موقعیتی فراهم نشده بود لذا تجربه ای
از امامت برای کسی غیر از امام ممکن نگشته بود. در چنین شرایط بغرنجی است که بار
بی نهایت امامت بر دوش فقیهی دیگر قرار گرفت که قرار بود در ایده آل ترین وضعیت،
فقط ظرفیت های ایجاد شده از سوی امام فقید را پر کند و در بهترین شرایط اجازه
ایجاد احساس خلأ آن بزرگوار را در احدی ندهد. قطعا برآورده شدن چنین توقعی سقف
خواسته های مجلس خبرگان بود. هیچ کس انتظار نداشت رهبر جانشین، دامنه قلمرو امامت
خمینی(ره) توسعه بخشد. فقط کافی بود که دستاوردهای حضرت روح الله(ره) حفظ گردد.


8. «آیت
الله العظمی سید علی خامنه ای» به رهبری جمهوری اسلامی تعیین شد. این تعیین خبرگان
غیر از وضعیت تعیّنی امامت در «آیت الله العظمی سید روح الله خمینی» بود. در حالی
که امامت در خمینی تعیین یافته بود و مردم بلاواسطه در محضرش خود را امت او احساس
کرده بودند، در خصوص خامنه ای این تعیین خبرگان بود که بسان واسطه ای خبر از امامت
وی می داد.


از
زمان این «تعیین» که وجاهت رهبری «سید علی خامنه ای» را امری قائم به خبرگان نشان
می داد تا 20 سال بعد که در «نهم دی ماه 1388» رهبری ایشان به صورتی تعیّنی و
بلاواسطه با مردم خود را متبلور کرد، سال های پر فراز و نشیبی گذشت.


9.
روایت و حکایت آن 20 سال، فرصت و مهلتی فراخ می طلبد؛ اما به نظر می رسد در ورای
همه اتفاقات ریز و درشت این سال ها یک اتفاق بسیار بزرگ رخ داد که پس از ارتقای
«مرجعیت» به «امامت» از سوی امام خمینی، مهم ترین و استراتژیک ترین تحول معاصر در
حوزه ارتباطات امامتی شیعی است. این اتفاق که محصول 20 سال تدبیر و تمشیت حکیمانه
فقیهی متأله و سیاستمداری زبردست است، در یک گزاره کوتاه اینچنین بیان می شود:
«ارتقای رهبری تعیینی به امامت تعینی» . جنس تحول برآمده از سلوک عملی آیت الله
العظمی سید علی خامنه ای از همان جنس تحول برآمده از سلوک عملی آیت الله العظمی
سید روح الله خمینی بود. حضرت آیت الله العظمی خامنه ای توانست کف ارتباطات امامتی
متجلی در قانون اساسی را که بر مدار مفهوم «رهبری» ترسیم شده بود، یک بار دیگر به
اوج خود برساند و واقعیتی به نام «امامت» را عینیتی حداکثری ببخشد. او فقط رهبر ما
نیست، او یک امام تمام عیار است که طلوع درخشانش به تبلور «خودآگاهی امتی» در میان
مردم انجامید.


اگر
چه فرآیند «ارتقای رهبری به امامت» حداقل دو دهه به طول انجامید (از68 تا 88)،
چنانچه در خصوص امام خمینی(ره) نیز اینچنین شد (از42 تا 65) اما به محض قرار گرفتن
خورشید امام در وسط آسمان جماعت، در طول کمتر از شش ماه (از خرداد 88 تا دی ماه
88) عظیم ترین امت تاریخ شکل گرفت.


نهم
دی ماه نمایشگاه 20 سال زحمت و مداومت یک فقیه مجاهد است که نه تنها دستاوردهای
عظیم امام خمینی(ره) را احیا کرد، بلکه مرزهای آن را بسیار بیش از آنچه تصور می شد
به پیش برد.


زین
پس با افتخاری تمام او را حضرت آیت الله العظمی « امــــام خامــــنه ای » خواهیم
خواند و یکی از باشکوه ترین دوران تاریخ امت اسلامی را تحت امامت او تجربه خواهیم
کرد که این فقط آغاز راه است ...



90/2/7::: 7:23 ع
نظر()
  
  

مقدمه:
مطلبی که در ادامه می خوانید با همت جناب حجت الاسلام و المسلمین فراهانی نگاشته شده که برای اولین
بار در نشریه ی توقیف شده ی "همت" منتشر شد ما نیز تصمیم گرفتیم با توجه
به نزدیکی یوم الله "9دی" این مطلب را در این پایگاه مجازی بازنشر کنیم.
البته به علت طولانی بودنش سعی کردیم آن را در 2
پست جداگانه منعکس کنیم. قسمت اول با عنوان «امام مداری» تقدیم شما:

امـــام مـــداری


1. «شیعه»
هر قدر که به عصر ظهور نزدیک تر می گردد، بر دقت، وسعت و استحکام «ارتباطات
امامتی»
همان فضای معنایی و انسانی حدفاصل «امام و امت» است که اصلی ترین عامل
هویت بخش جماعت های شیعی و متمایز کننده آنها از سایر اجتماعات انسانی به شمار می
آید.


2. مهم ترین تحول و تکامل در ارتباطات امامتی شیعه در زمان حضرت آیت الله العظمی روح
الله خمینی(ره) و با هدایت او رخ داد. حضرت روح الله(ره) توانست «ارتباطات امامتی»
مرسوم را که از زمان مرحوم «وحید بهبهانی» فقیه بزرگ سده دوازدهم هجری قمری در
قالب «مفتی و مستفی» شکل گرفته بود، ارتقا بخشد. چرخه ارتباطی مفتی و مستفی قالبی
دیرینه از «ارتباط مذهبی» است که در تعاملات سنتی مردم و مراجع تقلید شکل می گیرد.
در این قالب، شروع کنندگان ارتباط عموما مردم هستند، چه اینکه؛ ایشان رجوع کننده و
فقها مرجع رجوع محسوب می گردند.


حضرت
آیت الله خمینی(ره) به این شکل از ارتباط، وجه دومی افزود که آن «راجع بودن خود
مرجع»
است. تلقی وی این بود که مرجع نباید لزما منتظر رجوع طالبان فتوا و هدایت
باشد، بلکه می بایست استقلالا و از موضع هدایت و راهبری جامعه اسلامی در شرایطی که
مصالح اسلام اقتضا دارد، خود به عامل بیداری اسلامی تبدیل شده، به سوی آنان رجوع
کند.


در
چارچوب رویکرد جدید «مرجعیت مرسوم» کف ارتباطات امامتی شیعه است، واقعیتی که بسیار
بیش از این می تواند توسعه و ارتقا یابد و به اوج خود برسد.


3. حضرت روح الله(ره) با اتکا به نگاه کلامی و فقهی متقن و ناب خویش، مسئولیت عملی و
میدانی ارتقای مرجعیت را تا سطوح راهبری و امامت نیز به دوش گرفت. از این منشأ بود
که بو و رنگ فریادها و رفتارهای سیاسی – مذهبی خمینی(ره) از سال 42 به بعد هرگز در
چارچوب مرجعیت معروف و مرسوم نمی گنجید، حضرت روح الله(ره) در شرایطی اعتراض کرد و
به خاست که نه تنها هیچ مقلد یا جریانی تمنای قیام و فریاد نرکده بود، بلکه برعکس،
بسیاری از اشخاص و ذی نفوذان مذهبی و مردمی وی را دعوت به مماشات و تمکین می
کردند. اعتراض عاشورایی حضرت روح الله(ره) در فضایی رخ داد که هیچ صدایی دیگری
مشابه آن به گوش نمی رسید. از طرف دیگر نحوه برخورد صاحبان قدرت و حکومت با حرکت
حضرت روح الله(ره) نیز هرگز مشابهی در تاریخ مواجهات آنها با مرجعیت نداشته است.
تا زمان ایشان هیچ وقت تجربه نشده بود که مرجعی به واسطه اظهارات خود
«تبعید»،«محصور» و حتی دستگیر شود.


4. شاخصه های رفتاری و گفتاری امام، همه نشانگر تولد چارچوبی جدیدتر و پردامنه تر از
رابطه علما و محیط پیرامون خود شده بود. تطور و تکامل اینچنین تعاملات متمایزی با
محیط سیاسی – مذهبی – فرهنگی – اجتماعی پیرامون تا یک دهه و اندی بعد ادامه یافت و
نهایتا از اوایل سال 1365 قالب خود را شناخت. اطلاق عنوان «امام» برای آیت الله
العظمی خمینی(ره) تکامل روابط ولایی شیعیان را با علمای ربانی در بالاترین سطوح
خود نشان می داد. دیگر «مرجع تقلید» به «امام» تبدیل شده بود.


5. به محض تولید و توسعه آگاهی مردمی نسبت به جایگاه متفاوت تر، جامع تر و اصیل تر
«امام» نسبت به «مرجع» و کشف مصداق واقعی آن، خودآگاهی همه جانبه ای در خصوص «امت»
نیز شکل گرفت. به عبارت دیگر به رغم اینکه سیر تطور تفکر و تجربه اجتماعی شیعیان
از «مرجعیت باوری» به «امام مداری» بیش از یک دهه به طول انجامید (1356-1342) امام
همین مسیر باب «خودآگاهی امتی» (احساس امت بودن) به مدتی کمتر از یک سال تقلیل
یافت. به همین علت بود که از اواخر سال 56 حرکت اعتراضی جسته و گریخته مردم
بلافاصله به انقلابی همه جانبه و طوفنده تبدیل شد و رژیم با واقعیتی یکپارچه و
غیرقابل مهار مواجه گشت که سرانجام به سرنگونی آن انجامید.



  
  
پیشگفتار
حضرت امام حسن عسکری علیه‏السلام یازدهمین پیشوای شیعه است، رهبری که در تمام عمر کوتاه خویش (28 سال) مدتی را در پادگانی در سامرا، به همراه پدرش امام هادی علیه‏السلام، تحت مراقبت بسیار شدید دستگاه استبدادی خلفای بنی عباس قرار داشت، و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، این حالت استمرار یافت و نیز بارها به زندان جباران زمان، گرفتار شد.

دوران امامت آن رهبر بزرگ الهی بیش از شش سال به درازا نکشید. آن بزرگوار،
همانند پدرانش به همه فضائل و خوبی‏ها آراسته و از همه بدی‏ها پیراسته بود.
او آن چنان در قله شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و
پیروانش او را ستوده‏اند بلکه دشمنانِ کینه ورز و سرسخت، به مدح و ستایش او
پرداخته‏اند. برای نشان دادن این حقیقت، به چند نمونه اشاره می‏شود.






نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود که وقت اداء نماز فرا
رسید، آن بزرگوار نامه را به سویی نهاد و برای خواندن نماز حرکت کرد. از
نماز که فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع کرد به نوشتن
نامه.






تجلی فضائل






احمدبن عبیدالله بن خاقان- که پدرش از مُهره‏های مهم دستگاه خلافتِ ستم
پیشه بنی عباس و از وزیران آن به شمار می‏رفت و خود نیز از مخالفان و
معاندانِ سرسخت امامان علیهم‏السلام بود و که در برهه‏ای، از طرف حکومت،
مسئولیت گرفتن مالیات را در قم، به عهده داشت ـ می‏گوید:






من در سامرا ندیدم و نشناختم مردی را در میان علویان، همانند حسن ‏بن‏علی.
وی از جهت وقار، عفاف، بزرگواری و بخشندگی، در میان علویان، فرماندهان ارشد
نظامی، وزراء و همه مردم، «نمونه و الگو» بود. و با هر کس سخن می گفتی، او
را می‏ستود و به نیکی یاد می‏کرد.*






روزی ابو محمد بر پدرم عبیدالله بن خاقان وارد شد، من او را نگریستم؛ آثار
بزرگی و عزت و جلالت از سیمای او پیدا بود. پدرم، مقدم او را گرامی داشت و
او را بسیار تکریم کرد. من از این روش پدرم، ناراحت و عصبانی شدم، از او
سبب این بزرگداشت را پرسیدم، و خواستم که آن شخصیت را به من معرفی کند،
پدرم گفت:






«او پیشوای شیعیان و بزرگ خاندان بنی‏هاشم است. او کسی است که شایستگی
پیشوایی امت را دارد، چون خصلت‏های برجسته‏ای دارد؛ همچون؛ فضیلت، پاکی،
وقار و متانت، صیانت نفس، زهد و بی‏رغبتی به دنیا، عبادت، اخلاق نیکو، صلاح
و تقوا.»






آنگاه احمد بن عبیدالله می‏افزاید:






ابومحمد ابن الرضا، در نهایت بزرگی و والائی بود.»(1)






اخلاق و تحول آفرینی






حکومت ستمگر بنی عباس، امام عسکری علیه‏السلام را نزد شخصی به نام: علی بن
نارمش ـ که یکی از عناصر جنایتکار و از دشمنان سرسخت آل‏ ابوطالب بود ـ
زندانی کرد. سران بنی عباس به او گفتند: ابومحمد ابن‏الرضا را تا توان
داری، آزار و اذیت ده و او را به قتل برسان.






از زندان نمودن حضرت، چند روزی نگذشت، تا این که دیدند علی‏بن نارمش با آن
همه دشمنی و عداوت، در برابر امام سر به زیر افکنده و آن چنان جذبه و عظمت و
خُلق و خوی حضرت عسکری در او تأثیر نهاده که به حضرت نگاه نمی‏کند.






وقتی امام عسکری علیه‏السلام از این زندان خلاص شد، علی بن نارمش آن چنان
دچار تحول روحی و معنوی گردید که دیدگاهش درباره حضرت، تغییر یافت و در
گروه شایستگان زمان قرار گرفت.(2)






ابوهاشم می‏گوید: روزی در محضر امام عسکری علیه‏السلام بودم، آن حضرت فرمود:






«یکی از درهای بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمی‏شود
مگر این که در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید.»






بار دیگر امام حسن عسکری علیه‏السلام را نزد صالح بن وصیف زندانی کردند، او
نیز شخصی پلید و بی رحم بود. گروهی از جنایت پیشگان بنی عباس نزد صالح بن
وصیف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند. زندانبان به آنان گفت: آخر
من چه کار کنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند
روز، با شگفتی دیدم آن دو، به نماز، عبادت و روزه روی آورده‏اند، به آنان
گفتم: چه چیز اتفاق افتاده است؟ گفتند:






«ما چه گوییم درمورد مردی که روزها روزه و شب‏ها تا سحر نماز می‏خواند،
کمتر سخن می‏گوید و به کارهای غیر ضروری نمی‏پردازد! ما هنگامی که به او
می‏نگریستیم، بدنمان به لرزه می‏افتاد و توان استقامت در خود
نمی‏دیدیم.»(3)






سخاوت و بخشندگی






امام حسن عسکری علیه‏السلاممانند اجداد بزرگوارش در بخشندگی و کمک به مردم،
یگانه روزگار بود. شخصی به نام محمد بن‏علی همراه پدرش ـ که از خاندان
علویان بودند؛ ولی از گروه واقفیه به شمار می‏رفتند ـ در زندگی دچار بحران
شدند و در مضیقه مالی سختی قرار گرفتند.






وی می‏گوید: پدرم گفت: برویم نزد این مرد ـ امام حسن عسکری ـ چون خصلت
«بخشندگی» او را زیاد شنیده بودیم. در راه که می‏رفتیم، پدرم گفت: ای کاش
آن حضرت برای برآورده ‏شدن سه نیاز من، کمکم کند! من هم با خود گفتم: ای
کاش به سه نیاز من توجه و عنایت کند!






نزد آن حضرت رفتیم، از حال ما پرسید، پاسخ دادیم. هنگامی که با امام
خداحافظی کرده و از خانه خارج شدیم، خادم حضرت آمد و به اندازه‏ای که نیاز
داشتیم و آرزو کرده بودیم، کیسه هایی از اشرفی به ما داد.






آنان با آن که از امام عسکری علیه‏السلام کرامت دیدند؛ ولی دست از مرام خود برنداشتند.(4)






پاسداشتِ نماز






امام عسکری علیه‏السلام به نماز اول وقت بسیار اهتمام می‏داد و نماز را
بزرگ می‏داشت. ابوهاشم جعفری که یکی از یاران خاص و ویژه آن بزرگوار بود،
می‏گوید:






نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود که وقت اداء نماز فرا
رسید، آن بزرگوار نامه را به سویی نهاد و برای خواندن نماز حرکت کرد. از
نماز که فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع کرد به نوشتن
نامه.(5)






ترغیب به خدمت رسانی






ابوهاشم می‏گوید: روزی در محضر امام عسکری علیه‏السلام بودم، آن حضرت فرمود:






«یکی از درهای بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمی‏شود
مگر این که در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید.»






تا این را از حضرت شنیدم، خدا را سپاس گفتم و بسی خشنود گردیدم؛ زیرا یکی
از برنامه‏های زندگی من، خدمت رسانی به مردم و رفع نیاز پابرهنگان و
محرومان بود. تا این مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه کرد و فرمود:






«بله، کسانی که در این جهان به مردم کمک می‏کنند، در جهان دیگر نیز سر بلند
و جایگاه آنان برجسته است. ای ابوهاشم! خدا تو را از این گروه قرار دهد،
خدای تو را رحمت کند.»(6)


  
  
پیشگفتار
حضرت امام حسن عسکری علیه‏السلام یازدهمین پیشوای شیعه است، رهبری که در تمام عمر کوتاه خویش (28 سال) مدتی را در پادگانی در سامرا، به همراه پدرش امام هادی علیه‏السلام، تحت مراقبت بسیار شدید دستگاه استبدادی خلفای بنی عباس قرار داشت، و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، این حالت استمرار یافت و نیز بارها به زندان جباران زمان، گرفتار شد.

دوران امامت آن رهبر بزرگ الهی بیش از شش سال به درازا نکشید. آن بزرگوار،
همانند پدرانش به همه فضائل و خوبی‏ها آراسته و از همه بدی‏ها پیراسته بود.
او آن چنان در قله شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و
پیروانش او را ستوده‏اند بلکه دشمنانِ کینه ورز و سرسخت، به مدح و ستایش او
پرداخته‏اند. برای نشان دادن این حقیقت، به چند نمونه اشاره می‏شود.






نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود که وقت اداء نماز فرا
رسید، آن بزرگوار نامه را به سویی نهاد و برای خواندن نماز حرکت کرد. از
نماز که فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع کرد به نوشتن
نامه.






تجلی فضائل






احمدبن عبیدالله بن خاقان- که پدرش از مُهره‏های مهم دستگاه خلافتِ ستم
پیشه بنی عباس و از وزیران آن به شمار می‏رفت و خود نیز از مخالفان و
معاندانِ سرسخت امامان علیهم‏السلام بود و که در برهه‏ای، از طرف حکومت،
مسئولیت گرفتن مالیات را در قم، به عهده داشت ـ می‏گوید:






من در سامرا ندیدم و نشناختم مردی را در میان علویان، همانند حسن ‏بن‏علی.
وی از جهت وقار، عفاف، بزرگواری و بخشندگی، در میان علویان، فرماندهان ارشد
نظامی، وزراء و همه مردم، «نمونه و الگو» بود. و با هر کس سخن می گفتی، او
را می‏ستود و به نیکی یاد می‏کرد.*






روزی ابو محمد بر پدرم عبیدالله بن خاقان وارد شد، من او را نگریستم؛ آثار
بزرگی و عزت و جلالت از سیمای او پیدا بود. پدرم، مقدم او را گرامی داشت و
او را بسیار تکریم کرد. من از این روش پدرم، ناراحت و عصبانی شدم، از او
سبب این بزرگداشت را پرسیدم، و خواستم که آن شخصیت را به من معرفی کند،
پدرم گفت:






«او پیشوای شیعیان و بزرگ خاندان بنی‏هاشم است. او کسی است که شایستگی
پیشوایی امت را دارد، چون خصلت‏های برجسته‏ای دارد؛ همچون؛ فضیلت، پاکی،
وقار و متانت، صیانت نفس، زهد و بی‏رغبتی به دنیا، عبادت، اخلاق نیکو، صلاح
و تقوا.»






آنگاه احمد بن عبیدالله می‏افزاید:






ابومحمد ابن الرضا، در نهایت بزرگی و والائی بود.»(1)






اخلاق و تحول آفرینی






حکومت ستمگر بنی عباس، امام عسکری علیه‏السلام را نزد شخصی به نام: علی بن
نارمش ـ که یکی از عناصر جنایتکار و از دشمنان سرسخت آل‏ ابوطالب بود ـ
زندانی کرد. سران بنی عباس به او گفتند: ابومحمد ابن‏الرضا را تا توان
داری، آزار و اذیت ده و او را به قتل برسان.






از زندان نمودن حضرت، چند روزی نگذشت، تا این که دیدند علی‏بن نارمش با آن
همه دشمنی و عداوت، در برابر امام سر به زیر افکنده و آن چنان جذبه و عظمت و
خُلق و خوی حضرت عسکری در او تأثیر نهاده که به حضرت نگاه نمی‏کند.






وقتی امام عسکری علیه‏السلام از این زندان خلاص شد، علی بن نارمش آن چنان
دچار تحول روحی و معنوی گردید که دیدگاهش درباره حضرت، تغییر یافت و در
گروه شایستگان زمان قرار گرفت.(2)






ابوهاشم می‏گوید: روزی در محضر امام عسکری علیه‏السلام بودم، آن حضرت فرمود:






«یکی از درهای بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمی‏شود
مگر این که در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید.»






بار دیگر امام حسن عسکری علیه‏السلام را نزد صالح بن وصیف زندانی کردند، او
نیز شخصی پلید و بی رحم بود. گروهی از جنایت پیشگان بنی عباس نزد صالح بن
وصیف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند. زندانبان به آنان گفت: آخر
من چه کار کنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند
روز، با شگفتی دیدم آن دو، به نماز، عبادت و روزه روی آورده‏اند، به آنان
گفتم: چه چیز اتفاق افتاده است؟ گفتند:






«ما چه گوییم درمورد مردی که روزها روزه و شب‏ها تا سحر نماز می‏خواند،
کمتر سخن می‏گوید و به کارهای غیر ضروری نمی‏پردازد! ما هنگامی که به او
می‏نگریستیم، بدنمان به لرزه می‏افتاد و توان استقامت در خود
نمی‏دیدیم.»(3)






سخاوت و بخشندگی






امام حسن عسکری علیه‏السلاممانند اجداد بزرگوارش در بخشندگی و کمک به مردم،
یگانه روزگار بود. شخصی به نام محمد بن‏علی همراه پدرش ـ که از خاندان
علویان بودند؛ ولی از گروه واقفیه به شمار می‏رفتند ـ در زندگی دچار بحران
شدند و در مضیقه مالی سختی قرار گرفتند.






وی می‏گوید: پدرم گفت: برویم نزد این مرد ـ امام حسن عسکری ـ چون خصلت
«بخشندگی» او را زیاد شنیده بودیم. در راه که می‏رفتیم، پدرم گفت: ای کاش
آن حضرت برای برآورده ‏شدن سه نیاز من، کمکم کند! من هم با خود گفتم: ای
کاش به سه نیاز من توجه و عنایت کند!






نزد آن حضرت رفتیم، از حال ما پرسید، پاسخ دادیم. هنگامی که با امام
خداحافظی کرده و از خانه خارج شدیم، خادم حضرت آمد و به اندازه‏ای که نیاز
داشتیم و آرزو کرده بودیم، کیسه هایی از اشرفی به ما داد.






آنان با آن که از امام عسکری علیه‏السلام کرامت دیدند؛ ولی دست از مرام خود برنداشتند.(4)






پاسداشتِ نماز






امام عسکری علیه‏السلام به نماز اول وقت بسیار اهتمام می‏داد و نماز را
بزرگ می‏داشت. ابوهاشم جعفری که یکی از یاران خاص و ویژه آن بزرگوار بود،
می‏گوید:






نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود که وقت اداء نماز فرا
رسید، آن بزرگوار نامه را به سویی نهاد و برای خواندن نماز حرکت کرد. از
نماز که فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع کرد به نوشتن
نامه.(5)






ترغیب به خدمت رسانی






ابوهاشم می‏گوید: روزی در محضر امام عسکری علیه‏السلام بودم، آن حضرت فرمود:






«یکی از درهای بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمی‏شود
مگر این که در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید.»






تا این را از حضرت شنیدم، خدا را سپاس گفتم و بسی خشنود گردیدم؛ زیرا یکی
از برنامه‏های زندگی من، خدمت رسانی به مردم و رفع نیاز پابرهنگان و
محرومان بود. تا این مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه کرد و فرمود:






«بله، کسانی که در این جهان به مردم کمک می‏کنند، در جهان دیگر نیز سر بلند
و جایگاه آنان برجسته است. ای ابوهاشم! خدا تو را از این گروه قرار دهد،
خدای تو را رحمت کند.»(6)


  
  
پیشگفتار
حضرت امام حسن عسکری علیه‏السلام یازدهمین پیشوای شیعه است، رهبری که در تمام عمر کوتاه خویش (28 سال) مدتی را در پادگانی در سامرا، به همراه پدرش امام هادی علیه‏السلام، تحت مراقبت بسیار شدید دستگاه استبدادی خلفای بنی عباس قرار داشت، و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، این حالت استمرار یافت و نیز بارها به زندان جباران زمان، گرفتار شد.

دوران امامت آن رهبر بزرگ الهی بیش از شش سال به درازا نکشید. آن بزرگوار،
همانند پدرانش به همه فضائل و خوبی‏ها آراسته و از همه بدی‏ها پیراسته بود.
او آن چنان در قله شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و
پیروانش او را ستوده‏اند بلکه دشمنانِ کینه ورز و سرسخت، به مدح و ستایش او
پرداخته‏اند. برای نشان دادن این حقیقت، به چند نمونه اشاره می‏شود.






نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود که وقت اداء نماز فرا
رسید، آن بزرگوار نامه را به سویی نهاد و برای خواندن نماز حرکت کرد. از
نماز که فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع کرد به نوشتن
نامه.






تجلی فضائل






احمدبن عبیدالله بن خاقان- که پدرش از مُهره‏های مهم دستگاه خلافتِ ستم
پیشه بنی عباس و از وزیران آن به شمار می‏رفت و خود نیز از مخالفان و
معاندانِ سرسخت امامان علیهم‏السلام بود و که در برهه‏ای، از طرف حکومت،
مسئولیت گرفتن مالیات را در قم، به عهده داشت ـ می‏گوید:






من در سامرا ندیدم و نشناختم مردی را در میان علویان، همانند حسن ‏بن‏علی.
وی از جهت وقار، عفاف، بزرگواری و بخشندگی، در میان علویان، فرماندهان ارشد
نظامی، وزراء و همه مردم، «نمونه و الگو» بود. و با هر کس سخن می گفتی، او
را می‏ستود و به نیکی یاد می‏کرد.*






روزی ابو محمد بر پدرم عبیدالله بن خاقان وارد شد، من او را نگریستم؛ آثار
بزرگی و عزت و جلالت از سیمای او پیدا بود. پدرم، مقدم او را گرامی داشت و
او را بسیار تکریم کرد. من از این روش پدرم، ناراحت و عصبانی شدم، از او
سبب این بزرگداشت را پرسیدم، و خواستم که آن شخصیت را به من معرفی کند،
پدرم گفت:






«او پیشوای شیعیان و بزرگ خاندان بنی‏هاشم است. او کسی است که شایستگی
پیشوایی امت را دارد، چون خصلت‏های برجسته‏ای دارد؛ همچون؛ فضیلت، پاکی،
وقار و متانت، صیانت نفس، زهد و بی‏رغبتی به دنیا، عبادت، اخلاق نیکو، صلاح
و تقوا.»






آنگاه احمد بن عبیدالله می‏افزاید:






ابومحمد ابن الرضا، در نهایت بزرگی و والائی بود.»(1)






اخلاق و تحول آفرینی






حکومت ستمگر بنی عباس، امام عسکری علیه‏السلام را نزد شخصی به نام: علی بن
نارمش ـ که یکی از عناصر جنایتکار و از دشمنان سرسخت آل‏ ابوطالب بود ـ
زندانی کرد. سران بنی عباس به او گفتند: ابومحمد ابن‏الرضا را تا توان
داری، آزار و اذیت ده و او را به قتل برسان.






از زندان نمودن حضرت، چند روزی نگذشت، تا این که دیدند علی‏بن نارمش با آن
همه دشمنی و عداوت، در برابر امام سر به زیر افکنده و آن چنان جذبه و عظمت و
خُلق و خوی حضرت عسکری در او تأثیر نهاده که به حضرت نگاه نمی‏کند.






وقتی امام عسکری علیه‏السلام از این زندان خلاص شد، علی بن نارمش آن چنان
دچار تحول روحی و معنوی گردید که دیدگاهش درباره حضرت، تغییر یافت و در
گروه شایستگان زمان قرار گرفت.(2)






ابوهاشم می‏گوید: روزی در محضر امام عسکری علیه‏السلام بودم، آن حضرت فرمود:






«یکی از درهای بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمی‏شود
مگر این که در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید.»






بار دیگر امام حسن عسکری علیه‏السلام را نزد صالح بن وصیف زندانی کردند، او
نیز شخصی پلید و بی رحم بود. گروهی از جنایت پیشگان بنی عباس نزد صالح بن
وصیف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند. زندانبان به آنان گفت: آخر
من چه کار کنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند
روز، با شگفتی دیدم آن دو، به نماز، عبادت و روزه روی آورده‏اند، به آنان
گفتم: چه چیز اتفاق افتاده است؟ گفتند:






«ما چه گوییم درمورد مردی که روزها روزه و شب‏ها تا سحر نماز می‏خواند،
کمتر سخن می‏گوید و به کارهای غیر ضروری نمی‏پردازد! ما هنگامی که به او
می‏نگریستیم، بدنمان به لرزه می‏افتاد و توان استقامت در خود
نمی‏دیدیم.»(3)






سخاوت و بخشندگی






امام حسن عسکری علیه‏السلاممانند اجداد بزرگوارش در بخشندگی و کمک به مردم،
یگانه روزگار بود. شخصی به نام محمد بن‏علی همراه پدرش ـ که از خاندان
علویان بودند؛ ولی از گروه واقفیه به شمار می‏رفتند ـ در زندگی دچار بحران
شدند و در مضیقه مالی سختی قرار گرفتند.






وی می‏گوید: پدرم گفت: برویم نزد این مرد ـ امام حسن عسکری ـ چون خصلت
«بخشندگی» او را زیاد شنیده بودیم. در راه که می‏رفتیم، پدرم گفت: ای کاش
آن حضرت برای برآورده ‏شدن سه نیاز من، کمکم کند! من هم با خود گفتم: ای
کاش به سه نیاز من توجه و عنایت کند!






نزد آن حضرت رفتیم، از حال ما پرسید، پاسخ دادیم. هنگامی که با امام
خداحافظی کرده و از خانه خارج شدیم، خادم حضرت آمد و به اندازه‏ای که نیاز
داشتیم و آرزو کرده بودیم، کیسه هایی از اشرفی به ما داد.






آنان با آن که از امام عسکری علیه‏السلام کرامت دیدند؛ ولی دست از مرام خود برنداشتند.(4)






پاسداشتِ نماز






امام عسکری علیه‏السلام به نماز اول وقت بسیار اهتمام می‏داد و نماز را
بزرگ می‏داشت. ابوهاشم جعفری که یکی از یاران خاص و ویژه آن بزرگوار بود،
می‏گوید:






نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود که وقت اداء نماز فرا
رسید، آن بزرگوار نامه را به سویی نهاد و برای خواندن نماز حرکت کرد. از
نماز که فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع کرد به نوشتن
نامه.(5)






ترغیب به خدمت رسانی






ابوهاشم می‏گوید: روزی در محضر امام عسکری علیه‏السلام بودم، آن حضرت فرمود:






«یکی از درهای بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمی‏شود
مگر این که در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید.»






تا این را از حضرت شنیدم، خدا را سپاس گفتم و بسی خشنود گردیدم؛ زیرا یکی
از برنامه‏های زندگی من، خدمت رسانی به مردم و رفع نیاز پابرهنگان و
محرومان بود. تا این مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه کرد و فرمود:






«بله، کسانی که در این جهان به مردم کمک می‏کنند، در جهان دیگر نیز سر بلند
و جایگاه آنان برجسته است. ای ابوهاشم! خدا تو را از این گروه قرار دهد،
خدای تو را رحمت کند.»(6)


  
  
پیشگفتار
حضرت امام حسن عسکری علیه‏السلام یازدهمین پیشوای شیعه است، رهبری که در تمام عمر کوتاه خویش (28 سال) مدتی را در پادگانی در سامرا، به همراه پدرش امام هادی علیه‏السلام، تحت مراقبت بسیار شدید دستگاه استبدادی خلفای بنی عباس قرار داشت، و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، این حالت استمرار یافت و نیز بارها به زندان جباران زمان، گرفتار شد.

دوران امامت آن رهبر بزرگ الهی بیش از شش سال به درازا نکشید. آن بزرگوار،
همانند پدرانش به همه فضائل و خوبی‏ها آراسته و از همه بدی‏ها پیراسته بود.
او آن چنان در قله شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و
پیروانش او را ستوده‏اند بلکه دشمنانِ کینه ورز و سرسخت، به مدح و ستایش او
پرداخته‏اند. برای نشان دادن این حقیقت، به چند نمونه اشاره می‏شود.






نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود که وقت اداء نماز فرا
رسید، آن بزرگوار نامه را به سویی نهاد و برای خواندن نماز حرکت کرد. از
نماز که فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع کرد به نوشتن
نامه.






تجلی فضائل






احمدبن عبیدالله بن خاقان- که پدرش از مُهره‏های مهم دستگاه خلافتِ ستم
پیشه بنی عباس و از وزیران آن به شمار می‏رفت و خود نیز از مخالفان و
معاندانِ سرسخت امامان علیهم‏السلام بود و که در برهه‏ای، از طرف حکومت،
مسئولیت گرفتن مالیات را در قم، به عهده داشت ـ می‏گوید:






من در سامرا ندیدم و نشناختم مردی را در میان علویان، همانند حسن ‏بن‏علی.
وی از جهت وقار، عفاف، بزرگواری و بخشندگی، در میان علویان، فرماندهان ارشد
نظامی، وزراء و همه مردم، «نمونه و الگو» بود. و با هر کس سخن می گفتی، او
را می‏ستود و به نیکی یاد می‏کرد.*






روزی ابو محمد بر پدرم عبیدالله بن خاقان وارد شد، من او را نگریستم؛ آثار
بزرگی و عزت و جلالت از سیمای او پیدا بود. پدرم، مقدم او را گرامی داشت و
او را بسیار تکریم کرد. من از این روش پدرم، ناراحت و عصبانی شدم، از او
سبب این بزرگداشت را پرسیدم، و خواستم که آن شخصیت را به من معرفی کند،
پدرم گفت:






«او پیشوای شیعیان و بزرگ خاندان بنی‏هاشم است. او کسی است که شایستگی
پیشوایی امت را دارد، چون خصلت‏های برجسته‏ای دارد؛ همچون؛ فضیلت، پاکی،
وقار و متانت، صیانت نفس، زهد و بی‏رغبتی به دنیا، عبادت، اخلاق نیکو، صلاح
و تقوا.»






آنگاه احمد بن عبیدالله می‏افزاید:






ابومحمد ابن الرضا، در نهایت بزرگی و والائی بود.»(1)






اخلاق و تحول آفرینی






حکومت ستمگر بنی عباس، امام عسکری علیه‏السلام را نزد شخصی به نام: علی بن
نارمش ـ که یکی از عناصر جنایتکار و از دشمنان سرسخت آل‏ ابوطالب بود ـ
زندانی کرد. سران بنی عباس به او گفتند: ابومحمد ابن‏الرضا را تا توان
داری، آزار و اذیت ده و او را به قتل برسان.






از زندان نمودن حضرت، چند روزی نگذشت، تا این که دیدند علی‏بن نارمش با آن
همه دشمنی و عداوت، در برابر امام سر به زیر افکنده و آن چنان جذبه و عظمت و
خُلق و خوی حضرت عسکری در او تأثیر نهاده که به حضرت نگاه نمی‏کند.






وقتی امام عسکری علیه‏السلام از این زندان خلاص شد، علی بن نارمش آن چنان
دچار تحول روحی و معنوی گردید که دیدگاهش درباره حضرت، تغییر یافت و در
گروه شایستگان زمان قرار گرفت.(2)






ابوهاشم می‏گوید: روزی در محضر امام عسکری علیه‏السلام بودم، آن حضرت فرمود:






«یکی از درهای بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمی‏شود
مگر این که در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید.»






بار دیگر امام حسن عسکری علیه‏السلام را نزد صالح بن وصیف زندانی کردند، او
نیز شخصی پلید و بی رحم بود. گروهی از جنایت پیشگان بنی عباس نزد صالح بن
وصیف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند. زندانبان به آنان گفت: آخر
من چه کار کنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند
روز، با شگفتی دیدم آن دو، به نماز، عبادت و روزه روی آورده‏اند، به آنان
گفتم: چه چیز اتفاق افتاده است؟ گفتند:






«ما چه گوییم درمورد مردی که روزها روزه و شب‏ها تا سحر نماز می‏خواند،
کمتر سخن می‏گوید و به کارهای غیر ضروری نمی‏پردازد! ما هنگامی که به او
می‏نگریستیم، بدنمان به لرزه می‏افتاد و توان استقامت در خود
نمی‏دیدیم.»(3)






سخاوت و بخشندگی






امام حسن عسکری علیه‏السلاممانند اجداد بزرگوارش در بخشندگی و کمک به مردم،
یگانه روزگار بود. شخصی به نام محمد بن‏علی همراه پدرش ـ که از خاندان
علویان بودند؛ ولی از گروه واقفیه به شمار می‏رفتند ـ در زندگی دچار بحران
شدند و در مضیقه مالی سختی قرار گرفتند.






وی می‏گوید: پدرم گفت: برویم نزد این مرد ـ امام حسن عسکری ـ چون خصلت
«بخشندگی» او را زیاد شنیده بودیم. در راه که می‏رفتیم، پدرم گفت: ای کاش
آن حضرت برای برآورده ‏شدن سه نیاز من، کمکم کند! من هم با خود گفتم: ای
کاش به سه نیاز من توجه و عنایت کند!






نزد آن حضرت رفتیم، از حال ما پرسید، پاسخ دادیم. هنگامی که با امام
خداحافظی کرده و از خانه خارج شدیم، خادم حضرت آمد و به اندازه‏ای که نیاز
داشتیم و آرزو کرده بودیم، کیسه هایی از اشرفی به ما داد.






آنان با آن که از امام عسکری علیه‏السلام کرامت دیدند؛ ولی دست از مرام خود برنداشتند.(4)






پاسداشتِ نماز






امام عسکری علیه‏السلام به نماز اول وقت بسیار اهتمام می‏داد و نماز را
بزرگ می‏داشت. ابوهاشم جعفری که یکی از یاران خاص و ویژه آن بزرگوار بود،
می‏گوید:






نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود که وقت اداء نماز فرا
رسید، آن بزرگوار نامه را به سویی نهاد و برای خواندن نماز حرکت کرد. از
نماز که فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع کرد به نوشتن
نامه.(5)






ترغیب به خدمت رسانی






ابوهاشم می‏گوید: روزی در محضر امام عسکری علیه‏السلام بودم، آن حضرت فرمود:






«یکی از درهای بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمی‏شود
مگر این که در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید.»






تا این را از حضرت شنیدم، خدا را سپاس گفتم و بسی خشنود گردیدم؛ زیرا یکی
از برنامه‏های زندگی من، خدمت رسانی به مردم و رفع نیاز پابرهنگان و
محرومان بود. تا این مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه کرد و فرمود:






«بله، کسانی که در این جهان به مردم کمک می‏کنند، در جهان دیگر نیز سر بلند
و جایگاه آنان برجسته است. ای ابوهاشم! خدا تو را از این گروه قرار دهد،
خدای تو را رحمت کند.»(6)


  
  



مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ را فرهنگ می‏نامند. تبادل فرهنگی ملت‏ها نیز که در طول تاریخ در بستری طبیعی ادامه داشته برای تازه‏ماندن معارف و حیات فرهنگی بشر امری ضروری است و جامعه‏ی انسانی را در مسیر سعادت واقعی به پیش می‏برد.







چکیده


مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ را فرهنگ می‏نامند. تبادل فرهنگی ملت‏ها نیز که در طول تاریخ در بستری طبیعی ادامه داشته برای تازه‏ماندن معارف و حیات فرهنگی بشر امری ضروری است و جامعه‏ی انسانی را در مسیر سعادت واقعی به پیش می‏برد.

اما آنچه امروزه مشکل‏ساز شده “تهاجم فرهنگی” یا غلبه‏ی یک فرهنگ بر سایر فرهنگ‏هاست که نمونه‏ی بارز آن روند روبه گسترش تسلط فرهنگ غرب بر سایر فرهنگ‏ها ـ به ویژه فرهنگ اسلامی ـ در یکصد سال اخیر است. تفاوت عمده‏ی تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی در این است که در تهاجم برای فرهنگ موردهجوم امکان انتخاب وجود ندارد.


جلوه‏های تهاجم فرهنگی را می‏توان به دو دسته‏ی بیرونی، همچون: تلاش برای دین‏زدایی، ایجاد روحیه‏ی خودباختگی فرهنگی، ترویج افکار و اندیشه‏های غربی و … و درونی، همچون: عقب‏ماندگی علمی و صنعتی، فقر اقتصادی، غفلت کارگزاران فرهنگی و … تقسیم کرد. در این مقاله ضمن بررسی جلوه‏های فوق، راهکارهایی برای مبارزه و مقابله با تهاجم فرهنگی ارائه شده است.


تهاجم فرهنگی


مقدمه


حیات بشری همواره با فرهنگ توأم بوده است و ملتی که فرهنگ مخصوص به خود نداشته باشد، مرده محسوب می‏شود؛ علاوه بر این، یک فرهنگ بالنده برای تکامل خود باید توانایی تبادل با سایر فرهنگ‏ها و جذب عناصر مثبت آن را داشته باشد؛ بنابراین، تمام فرهنگ‏ها باید در تعامل با یکدیگر باشند، تا بتوانند در مجموع، بشر را به پیشرفت مطلوب برسانند.

در عصر حاضر که نظام سرمایه‏داری به سرپرستی آمریکا، با تک‏قطبی شدن جهان و فروپاشی رژیم شوروی سابق، یکه‏تاز عرصه‏ی جهانی شده‏است، به شکل‏های مختلف می‏کوشد تا نظرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را به تمام کشورهای جهان تحمیل کند و فرهنگ واحدی متناسب با منافع درازمدت خود بر جهان حاکم سازد. از طرف دیگر سایر ملت‏ها نیز در برابر این زیاده‏خواهی آمریکا برای حفظ و پاسداری از فرهنگ ملی و بومی خود مقاومت می‏کنند. در این میان فرهنگ اسلامی توانسته است در صد سال اخیر در برابر این هجوم مقاومت و اصالت خود را حفظ کند.


بدیهی است طرّاحان “نظم نوین جهانی” که با هزاران ترفند توانسته‏اند یک ابرقدرت نظامی، نظیر شوروی سابق را از سر راه خود بردارند و سبب فروپاشی کمونیسم در سطح جهانی شوند، مایل نیستند با قدرت جدیدی در برابر منافع خود مواجه گردند. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران سبب شده است که سلطه‏گران بیش‏تر از آن جهت خوفناک باشند که قدرت جدیدِ مقابل منافع نامشروعِ آنان، یک گروه سیاسی ـ مذهبی به نام جهان اسلام باشد؛ قدرتی که از نظر فرهنگی با داشتن ارزش‏های قوی، نظیر خداپرستی، ظلم‏ستیزی، نوع‏دوستی، برادری، مساوات و عدل، می‏تواند در برابر فرهنگ غربی قد علم کند؛ لذا چون می‏دانند که از مقابله‏ی مستقیم با ایدئولوژی اسلامی طرفی نخواهند بست، می‏کوشند با ترفندی قدیمی، به طور غیرمستقیم، در ارکان جوامع اسلامی، از جمله جامعه‏ی ما رخنه کنند و آن ترفند چیزی نیست جز “تهاجم فرهنگی”.


بدین منظور، در این مقاله سعی شده است به نوعی این پدیده مورد بررسی قرار گیرد و عوامل داخلی و خارجی و نیز برخی از راه‏کارهای مبارزه با آن مطرح شود. از آن‏جا که بحث از تهاجم فرهنگی مستلزم تعریف فرهنگ و ویژگی‏های آن است، ابتدا به این موارد می‏پردازیم و سپس موضوع اصلی را بررسی می‏کنیم.


 


فرهنگ


برای فرهنگ در حدود دویست و پنجاه تعریف ارائه کرده ‏اند؛از جمله :

ـ کلیه‏ ی دستاوردهای مادی و معنوی هر جامعه، اعم از دانش، هنر، اخلاقیات، قواعد، آداب و رسوم، عبادات و دیگر قابلیت‏های اکتسابی، که از نسلی به نسل دیگر انتقال می‏یابد. ـ مجموعه‏ی باورها، بینش‏ها، ارزش‏ها، آداب و سنن، اخلاق و اندیشه‏های پذیرفته شده و حاکم بر یک جامعه.


ـ مجموعه‏ی پیچیده‏ای که در برگیرنده‏ی دانستنی‏ها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات و هرگونه توانایی که به وسیله‏ی انسان، به عنوان عضو جامعه، کسب شده است (روح‏الامینی، ????، ص ?? به نقل از: ادوارد تایلور?، فرهنگ ابتدایی).


ـ فرهنگ مجموعه‏ای از آگاهی‏ ها(شناخت‏ ها) و رفتارهای فنی، اقتصادی، آیینی (شعایر)، مذهبی، اجتماعی و غیره است که جامعه‏ی انسانی معینی را مشخص می‏کند (پانوف؛ ????، ص ???).


تعاریف مختلف و متفاوت از فرهنگ بیانگر این مطلب است که تمام دستاوردهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ در قالب اصطلاح فرهنگ قابل تعبیر است؛ به همین سبب تعریف ذکر شده در فرهنگ مردم‏شناسی میشل پانوف? را می‏توان تعریفی جامع از فرهنگ دانست.


 


فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی


فرهنگ را می‏توان در دو سطح مادی و معنوی دسته‏بندی کرد؛ فرهنگ مادی عبارت است از تمامی آنچه که عینی و ملموس است؛ مانند آثار هنری، دستاوردهای صنعتی، بناهای تاریخی، خط، موسیقی و… . فرهنگ معنوی یا غیرمادی نیز عبارت است از عقاید و رسوم، علوم و معارف، ارزش‏ها و اندیشه‏ها، اخلاقیات، دانستنی‏ها و… (روسک?، ????، ص ?? و روح‏الامینی، ص??).

فرهنگ مادی معمولاً تحت تأثیر فرهنگ معنوی رشد می‏کند؛ زیرا نوع نگرش به هستی و جهان، و ارزش‏های حاکم بر جوامع، در ساخت ابزار جدید برای امور زندگی و رفاه اجتماعی به انسان جهت می‏دهد؛ برای مثال، طرز نگرش، نوع ارتباطات و معاشرتِ انسان‏ها، آنان را به ساختاری خاص در معماری سوق می‏دهد، و یا نوع نگرش زنان به حقوقشان، آنان را در انتخاب نوع لباس یا رفتار رهنمون می‏سازد (قیصی‏زاده، ????). از طرف دیگر فرهنگ مادی نیز در فرهنگ معنوی تأثیر می‏گذارد. برای مثال، وارد شدن و جای گرفتن یک تکنولوژی جدید که در شمار فرهنگ مادی است، بالطبع ارزش‏های جدیدی را با خود خواهد آورد و ارزش‏هایی را نیز متزلزل خواهد ساخت (روح‏الامینی، ص???).


 


خصوصیات فرهنگ


خصوصیات فرهنگ را می‏توان به شرح زیر ارائه کرد:

-1 آموختنی و اکتسابی است: افرادِ هر نسل، میراث فرهنگی را از نسل گذشته دریافت می‏کنند و به نسل بعدی می‏سپارند.


-2 زنده است: جنبه‏ی پذیرندگی فرهنگ مربوط به زنده بودن آن است و توقف فرهنگ مساوی با مرگ آن است.


-3 فطرتِ ثانوی انسان است؛ یعنی به خودی خود عمل می‏کند؛ بر این اساس است که ارزش‏ها، بایدها و نبایدها و اهداف و عادات، پایه‏های فرهنگ را می‏سازند.


-4 فراتر از سواد و تحصیلات است؛ زیرا با فطرت و سرشت انسان‏ها مرتبط است.


-5 هویت‏دهنده است؛ یعنی تنظیم‏کننده‏ی روابط اجتماعی و تضمین‏کننده‏ی نوع بینش و نگرش فرهنگ‏پذیر است.


-6 نسبی است؛ فرهنگ متنوع است، تدابیر و روش‏ها از یک گروه به گروه دیگر فرق می‏کند و هر قومی طرز تفکر و عادات ویژه‏ای دارد.


-7 منتقل شدنی است؛ هر گروه انسانی میراث اجتماعی (فرهنگ) خود را به دیگران انتقال می‏دهد.


-8 خاص انسان است؛ فرهنگ شامل گذر از مرحله‏ی غریزی به رفتارِ آموخته است که الگوهای آن می‏تواند از یک شخص یا نسل به شخص یا نسل دیگر منتقل شود؛ در واقع مفهومی تجریدی از مشاهده‏ی رفتار انسان‏هاست (قیصی‏زاده، ???? و فیاض، ????، ص??ـ?? و روح‏الامینی، ????، ص??ـ??).


 


فرهنگ غربی و فرهنگ شرقی


امروزه در تقسیم کلی، فرهنگ کشورهای جهان را به دو دسته‏ ی شرقی و غربی تقسیم می‏کنند.

دو اصطلاح شرق و غرب تعابیر جغرافیایی هستند و با این ملاک کشورهای چین، فیلیپین، ژاپن و… شرقی محسوب می‏شوند و ایسلند، کانادا و تمام آمریکا از شمال تا جنوب، غربی؛ اما این دو مفهوم در حوزه‏ها و قلمروهای دیگر مثل سیاست، حکمت، فلسفه، عرفان و تاریخ هم در برابر هم قرار می‏گیرند؛ برای مثال، تقابل اسلام و غرب، صورتی از تقابل شرق و غرب محسوب می‏شود (داوری اردکانی، ????، ص??). در این تقسیم‏بندی تاریخی و سیاسی منظور از فرهنگ غربی همان بینش یونان و روم بعد از میلاد مسیح و اروپای بعد از رنسانس است که برخی از ویژگی‏های آن عبارت‏اند از: اصالت قدرت، اصالت ماده، اصالت زندگی، نظم فکری و عملی، اصالت مصرف، میل به تحلیل عقلانی، خودمداری و اومانیسم.


در مقابل فرهنگ غربی، مجموعه‏ای از فرهنگ‏های ملل شرقی قرار دارد که عمدتا دارای ویژگی‏های زیر است:


طالب و تابع قطب بزرگ ازلی (خداوند) است (اصالت وحدانیت)؛ در جست‏وجوی روح و یافتن راز خلقت است (اصالت روح)؛ میل به تحلیل عاطفی دارد؛ قوم‏گرا و ناسیونالیسم است؛ به همه‏چیز با دیده‏ی ابهام می‏نگرد (ابراهیمی، ????).



  
  


یکی از مسائلی که بسیاری از نوجوانان و جوانان از آن غافل می باشند ، مسئله ی صهیونیسم و فراماسونری است . آیین کفر آمیز کابالا که بر اساس ماده گرایی ، جادوگری ، ترویج مسائل جنسی و ... می باشد ، توسط کاهنان مصر باستان ترویج می شده و با نفوذ در یهودیت ، افکار خود در تورات و اندیشه ی یهود نفوذ کردند .


 


در دوران حضرت سلیمان (ع) بخاطر قدرت ایشان مخفی شدند و معتقد بودند که اسرار ایشان در زیر معبد سلیمان (ع) مخفی شده است . با تحریک مسیحیان و پاپ ، توانستند جنگ های صلیبی را اه اندازی کنند تا بتوانند به گنجینه های معبد دسترسی پیدا کنند . شوالیه هایی که توانستند بودند به آن گنجینه ها دسترسی پیدا کنند ، شوالیه معبد نام گرفتند . ادامه مطلب...


  
  
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com:)
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام بهترین سایت پاپ آپ
+ سلام
+ http://sarvghamatan.blog.ir/


+ وب سایت شهرسان دشتی
+ پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان


+ بازی تراوین http://www.travien.ir آپلود سنتر http://www.niliup.ir فتوشاپ آنلاین http://photoshoponline.ir نیلی ترین رخسار http://www.nilitarin.ir/pa