شخص دیندار، ... حسادت را رها کرده است .در نتیجه، دوستی پدیدار شده است . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :29
بازدید دیروز :116
کل بازدید :219764
تعداد کل یاداشته ها : 517
03/12/4
4:26 ع

 

سیره امام محمد باقر (علیه‌السلام)
 
امام باقر(ع)
دیباچه
شکافنده‌ علوم و دانش‌ها, پنجمین اختر فروزان آسمان امامت، هفتمین گوهر عرش عصمت، و تبیین کننده علوم اسلام, امام محمد باقر (علیه‌السلام) امامى هستند که همانند دیگر اجداد طاهرینش تمامى لحظات عمر با برکتشان در راه ارشاد و هدایت انسان‌ها سپرى شد. امامى که از زمینه‌سازی‌هاى پدر بزرگوارشان امام سجاد (علیه‌السلام) در راستاى معرفى مکتب تشیع، و مبارزه با طاغوت‌ها و انحرافات، بهره‌بردارى بسیار کردند و با تربیت شاگردان برجسته و تبیین فقه ناب اهل بیت (علیهم‌السلام) بزرگترین قدم را براى شناسایى تشیع و مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) برداشتند.
ایشان تجسمى از ارزش‌هاى والاى انسانى و کمالات اخلاقى بودند که لحظه لحظه‌ى زندگى هدف‌مندشان درس‌هاى بزرگ انسانى را الهام مى بخشد.
در این نوشتار کوتاه ـ که بنا را بر مختصر نویسى گذارده‌ایم ـ گوشه‌اى از حیات پر ثمر آن حضرت (علیه‌السلام) و مناقب ایشان را به تحریر در‌آوردیم. هر چند این مهم از عهده ما خارج است ولى به اندازه‌ى توان و با توجه به کوتاهى مقال به بیان مختصرى از مناقب انبوه امام (علیه‌السلام) می‌پردازیم.

کودک دشت نینوا
امام پنجم محمد بن على بن الحسین (علیهم‌السلام) در روز اوّل ماه رجب ـ به نقلى در سوم ماه صفرـ سال 57 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد و جهان را با جمال دلبربایش جلوه‌اى دیگر بخشید.
کنیه‌ى حضرت، ابو جعفر و القاب مشهور حضرت،شاکر، هادی، امین، شبیه (زیرا شبیه پیامبر بودند) و مشهورترین آن باقرالعلوم (علیه‌السلام) می‌باشد.
مادر بزرگوارشان ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (علیه‌السلام) است. لذا امام باقر (علیه‌السلام) از مادر هم علوى هستند؛ یعنى از پدر حسینى و از مادر حسنی. از این رو ایشان اولین هاشمى هستند که از پدر و مادر علوى و فاطمى می‌باشند. [1]
در جلالت و مقام مادرشان همین بس که امام صادق (علیه‌السلام) در مورد ایشان فرمودند: « در خاندان امام حسن (علیه‌السلام) زنى چون او نبود »[2].
امام باقر (علیه‌السلام) در مورد مادر خویش می‌فرمایند: « مادرم کنار دیوارى نشسته بود که ناگاه دیوار شکاف خورد و صداى آن به گوش رسید. مادرم به دیوار اشاره کرد و فرمود:«لا و حق المصطفى با اذن الله لک فى السقوط؛ نه به حق مصطفی، خدا به تو اجازه فرود آمدن ندهد» و دیوار معلق ماند و فرو نریخت تا مادرم از آنجا گذشت، سپس پدرم امام زین العابدین (علیه‌السلام) از طرف او صد دینار صدقه دادند. [3]
همچنین این بانوى مجلله در واقعه‌ى عاشورا به همراه زینب کبرى (علیها‌السلام) و دیگر زنان اهل بیت(علیهم‌السلام) حضور داشتند و طعم اسارت و مصیبت‌هاى عظیم حادثه عاشورا چشیده و تمام وقایع از کربلا تا شام را شاهد بودند و در وظیفه رساندن پیام عاشورا و قیام حسینى به گوش جهانیان نقش بسزایى داشتند.
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) نیز در هنگام حادثه عاشورا طفلى سه یا چهار ساله بودند و در کربلا حضور داشتند. درد و رنج عطش کودکان کربلا را چشیدند و از نزدیک تمامی, مصائب و فجایعى را که از طرف بنى امیه به خاندان ایشان وارد شد با چشمان کوچک اما الهى خویش دیدند. چنانچه از خود حضرت نقل شده است که فرمودند:
هنگامى که جدّم حسین (علیه‌السلام) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت و آن چه در آن روز بر ما گذشت همه را به خاطر دارم. [4]

شکافنده علم
مشهورترین لقب امام محمد باقر (علیه‌اسلام) باقر العلوم می‌باشد، لقبى که رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) ایشان را به آن ملقب فرموده بودند. نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) به جابر ابن عبد الله انصارى از صحابه گرانقدر خود فرمودند: « جابر تو زنده خواهى ماند و فرزندم محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب (علیهم‌السلام) را که نامش در تورات باقر است می‌بینی، آنگاه که او را دیدى سلام مرا به او برسان» [5].
از جابر بن عبد الله جعفى که یکى از شاگردان امام بود سؤال شد که، چرا محمد بن على (علیهماالسلام) را باقر نامیدند؟ گفت: لانه بقر العلم بقراً اى شقه شقاً واظهره اظهاراً؛یعنی، او زمین علم را شکافت و حقایق پنهان آن را آشکار ساخت. [6]
همچنین پیامر اسلام ?صلى الله علیه و آله) فرمودند:
«ویخرج من صلبه سمیى واشبه الناس بى یبقر العلم بقراً وینطق بالحق ...
از صلب امام زین العابدین (علیه‌السلام) فرزندى خواهد آمد که نامش نام من است و در خلقت و شمایل شبیه من باشد. او علم را می‌شکافد چنانکه کشاورزى زمین را بشکافد.» [7]

وصف دلبران در حدیث دیگران
ابن حجر از علماى اهل تسنّن درباره امام (علیه‌السلام) می‌گوید:
او را باقر از این جهت گفتند که همچنان که زمین را می‌شکافند تا گنج و معادن و منابع و جواهر ارزشمند آن را کشف و استخراج کنند، او نیز زمین علم را شکافت و دقایق و حقایق احکام را آشکار ساخت، لذا او را باقر علم و جامع و ناشر علم و بلند گرداننده‌ى آن گفتند و این نکته‌اى است واضح که جز بر کور دلان مخفى نماند.[8]
محمد بن طلحه شافعى درباره‌ى امام (علیه‌السلام) می‌گوید:
محمد بن علی، ابو جعفر، باقر العلوم، شکافنده دانش و جامع و ناشر علم بود. قلبش پاکیزه ،علمش بالنده، نفسش طاهر و اخلاقش شریف بود. عمرش را در اطاعت خداوند سپرى کرد و به عالى ترین درجات تقوى راه یافت. [9]
ذهبى می‌گوید: محمد بن على از کسانى بود که بین علم و عمل، آقایى و شرف و نیز بین وثاقت و وزانت جمع کرد و صلاحیت براى خلافت داشت [10].

پاکسازی اسلام از غبار تحریفات و احیاى فقه
پس از آن‌که امام محمد باقر (علیه‌السلام) امر امامت را عهده دار شدند, زمانى بود که نارضایتى مردم باعث قیام‌هایى در گوشه و کنار کشور پهناور اسلامى شده بود و این موقعیت براى احیاى سنت فراموش شده نبوى فرصت مناسبى بود. حضرت از این مجال بیشترین و بهترین استفاده را بردند و پاکسازى اسلام از غبار تحریفات بنى امیه و همچنین خرافات یهود و اسرائیلیات را در صدر فعالیت‌هاى خویش قرار دادند.
سالهاى (94-114) زمان پیدایش مشرب‌هاى فقهى و اوج گیرى نقل حدیث درباره‌ى تفسیر می‌باشد. از علماى اهل سنّت کسانى مانند ابن شهاب زهری، مکحول،‌قتاده، هشام بن عروه و ... در زمینه‌ى نقل حدیث و ارائه‌ى فتوا فعالیت می‌کردند.
وابستگى عالمانى مانند زهری، ابراهیم نخعی، ابوالزناد، رجاء بن حیاة که همگى کم و بیش به دستگاه حاکمیت اموى وابستگى داشتند، ضرورت احیاى سنت واقعى پیامبر (صلى الله علیه و آله) را به دور از شائبه‌هاى تحریف عمده‌ى خلفا و علماى وابسته به آنان مطرح می‌کرد.
با نگاهى به فراوانى روایات نقل شده در این دوران و شهرت علم فقه در میان محدثان این زمان، می‌توان گفت که علم فقه نزد اهل سنّت از این دوره به بعد وارد مرحله تدوین خود شده است.
اولین بار در سال 100 هجرى عمر بن عبدالعزیز فرمان تدوین احادیث را خطاب به ابوبکر بن حزم صادر کرد.[11] این خود بهترین شاهد است بر شروع تکاپوى فرهنگى اهل سنت در آغاز قرن دوم، مقارن با دوران امامت امام باقر (علیه‌السلام). از این رو امام احساس می‌کرد که می‌بایست با ابراز و اشاعه‌ى نظرات فقهى اهل بیت در برابر انحرافاتى که به دلایل مختلفى در احادیث اهل سنت رسوخ کرده بود، موضعگیرى نماید. نقطه نظرات فقه شیعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حد اذان و تقیه، نماز میت و ... روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر (علیه‌السلام) قدم مهمى در این راستا برداشته شد و یک جنبش فرهنگى تحسین برانگیزى در میان شیعه به وجود آمد. در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود ـ شامل فقه و تفسیر اخلاق ـ را آغاز کرد.
پیش از این در جامعه‌ى اسلامی، فقه و احادیث فقهى در حد گسترده‌ و به طور کامل مورد بى اعتنایى قرار گرفته بود. درگیری‌هاى سیاسى و اندیشه‌هاى مادیگرایانه‌ى شدیدى که دامنگیر دستگاه حکومت شده بود، باعث غفلت از اصل دین و به خصوص فقه در میان مردم گشته بود.
جلوگیرى از تدوین حدیث که به دستور خلیفه‌ى اول و دوم انجام گرفت، از عوامل عمده‌ى انزواى فقه بود، فقهى که حداقل 80 درصد آن متکى به احادیث روایت شده از پیامبر (صلى الله علیه و آله) بود.
ذهبى از ابوبکر نقل می‌کند که گفت: « فلا تحدّثوا عن رسول الله (صلى الله علیه و آله) شیئاً، فمن سألکم فقولوا: بیننا و بینکم کتاب الله فاستحلوا حلاله و حرّموا حرامه؛ از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) چیزى نقل نکیند و در جواب کسانى که از شما درباره‌ى حکم مسأله‌اى پرس و جو می‌کنند بگویید: کتاب خدا (قرآن) میان ما و شما است، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید.»[12]
در این زمینه از عمر نیز چنین نقل شده: « أقلّوا الرّوایة عن رسول الله و أنا شریککم؛ از رسول (صلى الله علیه و آله) کمتر حدیث نقل کنید که در این کار من هم شما را همراهى می‌کنم. »[13]
و از معاویه نقل می‌کنند که گفت: علیکم من الحدیث بما کان فى عهد عمر،‌فانّه کان قد أخاف الناس فى الحدیث عن رسول الله (صلى الله علیه و آله).
به روایاتى که در عهد عمر از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) روایت شده است اکتفا کنید؛ زیرا عمر مردم را در مورد نقل حدیث از پیامبر بر حذر می‌داشت. »[14]

اوج بی‌خبرى ...
بى خبرى مردم زمانى به اوج خود رسید که فتوحات اسلام آغاز گردید. زمامداران و مردم به طورى مشغول کشور گشایى و امور نظامى و مسائل مالى و ... شدند که فعالیت علمى و تربیت دینى به هیچوجه جلب توجه نمی‌کرد.
وقتى ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره که یکى از مراکز اصلى فتوحات بود بر بالاى منبر گفت: اخرجوا صدقة صومکم، مردم معناى حرف او را نمی‌فهمیدند، لذا ابن عباس گفت: کسانى که از مدینه در آن‌جا حاضرند برخیزند و براى آن‌ها مفهوم صدقه‌ى صوم را توضیح دهند؛ فانهم لا یعلهمن من زکاة الفطرة الواجبیة شیئاً؛ (آنان درباره‌ى زکات فطره‌ى واجب چیزى نمی‌دانند).[15] پس از آن، در دوران بنی‌امیه این ناآگاهى دینى بر شدت خود افزود، چنانکه دکتر على حسن می‌نویسد:
« در دوران بنی‌امیه که به امور دینى توجه چندانى نمی‌شد، مردم نسبت به فقه و مسائل دینى آگاهى نداشتند و چیزى از آن نمی‌فهمیدند و تنها اهل مدینه بودند که از اینگونه مسائل آگاهى داشتند. »[16]
در منابع دیگر نیز آمده که در طول نیمه‌ى دوم قرن اول هجری، مردم حتى کیفیت اقامه‌ى نماز و گزاردن حج را نیز نمی‌دانستند. »[17]
انس بن مالک، با نگاهى به روزگار خویش می‌گفت: «از آنچه که در زمان رسول خدا (صلى الله علیه و آله) معمول بود، چیزى نمی‌بینم! گفتند نماز! گفت: چه تحریفهایى که در این نماز انجام ندادید! »[18]
همه‌ى این‌ها دلیلى است بر فراموش شدن فقه در میان عامه که به درستى یکى از مهمترین دلائل پرداختن امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) به فقه، احیاى آن در میان مردم و جلوگیرى از تحریفى است که به یقین در تدوین و بازنویسى فقه روى می‌داد.
تلاش‌هاى خستگى ناپذیر امام باقر (علیه‌السلام) و پس از وى تلاش‌هاى امام صادق (علیه‌السلام) سبب شد تا فقه شیعه با اتکاى به احادیث رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و اشراقات و الهامات غیبى بر قلوب ائمه اطهار (علیهم السلام)، زودتر از اهل سنت ... به مرحله تدوین برسد تا جایى که مصطفى عبدالرزاق می‌نویسد:
«پذیرفتن این که تدوین فقه شیعه زودتر از فرق دیگر اسلامى شروع شده عاقلانه است؛ زیرا اعتقاد به عصمت یا معانى شبیه آن در مورد ائمه‌شان چنین اقتضا می‌کرده که قضاوت‌ها و فتاواى آن‌ها به وسیله‌ى پیروانشان تدوین گردد.»[19]

مفسر مکتب اهل بیت
از نظر مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) دسترسى به علوم اصیل اسلامى تنها از طریق اهل بیت، که باب علم رسول خدا هستند، ممکن است و به همین جهت در کلمات امام باقر (علیه‌السلام) نمونه‌هاى فراوانى وجود دارد که ایشان مردم را دعوت به بهره‌گیرى علمى از اهل بیت کرده و حدیث درست را تنها نزد آنان می‌داند. در روایتى آمده است که امام به سلمة بن کهیل و حکم بن عیینه می‌فرمود:
«شرّقاً او غرّباً فلا تدان علماً صحیحاً الا شیئاً خرج من عندنا؛ به شرق و به غرب عالم بروید جز علم ما علم صحیحى نمی‌یابید. »[20]
این سخنان به صراحت مردم را دعوت می‌کند تا براى دریافت معارف دینى اصیل، عترت را معیار قرار دهند. پذیرش چنین دعوتى به معناى پذیرفتن تشیع بود.
در گفتارى از امام باقر (علیه‌السلام) آمده است: «آل محمد ابواب الله و الدعاة الى الجنة و القادة الیها؛ فرزندان رسول خدا علوم الهى و راه رسیدن به رضا او و دعوت کنندگان به بهشت و سوق دهندگان مردم به آنجا هستند. »[21]
در نقل دیگرى از امام باقر (علیه‌السلام) آمده: «أیها الناس! أین تذهبون و أین یراد بکم؟ بنا هدى الله اوّلکم و بنا ختم أخرکم؛ مردم کجا می‌روید، به کجا برده می‌شوید؟ شما در آغاز به وسیله‌ى ما اهل بیت هدایت شدید و سرانجام کار شما نیز با ما پایان می‌پذیرد. »[22]
 
HTML clipboard

برای دیدن به (قسمت2)بروید


  
  

ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نیمه شعبان سال 255یا 256هجری بود پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید ، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار ، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی  تولد خواهد یافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احادیثی که بخصوص از پیغمبر ( ص ) رسیده بود ، این مطلب زیاد گفته شده و به گوش زمامداران رسیده بود   در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی  ، هشتمین خلیفه عباسی   ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی   قرار داد این اندیشه - که ظهور مصلحی پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می نماید و باید از تولد نوزادان جلوگیری کرد ، و حتی مادران بیگناه را کشت ، و یا قابله هایی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاریخ نظایری دارد . در زمان حضرت ابراهیم ( ع ) نمرود چنین کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نیز به همین روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران می خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل می کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نیز داستان تاریخ به گونه ای   شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد   امام دهم بیست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام یازدهم ( ع ) نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می برد به هنگامی که ولادت ، این اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزدیک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند ، و اگر پدید آمد و بدین جهان پای  نهاد ، او را از میان بردارند   بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی   ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته می شد ، جز چند تن معدود از نزدیکان ، یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمی دید . آنان نیز مهدی  را گاه بگاه می دیدند ، نه همیشه و به صورت عادی

شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی  که پدر بزرگوارش حیات داشت ، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع) می رسیدند   از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد   آنان پسری را دیدند که بیرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبیه به پدر خویش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، این پسر امام شماست ، و خلیفه من است در میان شما ، امراو را اطاعت کنید ، از گرد رهبری او پراکنده نگردید ، که هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد . این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید ، تا اینکه زمانی دراز بگذرد . بنابراین از نایب او ، عثمان بن سعید ، اطاعت کنید " . و بدین گونه ، امام یازدهم ، ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شیعیان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولایت را اعلام داشت .یکی  از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است ، ابو سهل نوبختی می باشد باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان می زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری   در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری دیده از جهان فرو بست . در این روز بنا به سنت اسلامی ، می بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و یا بد خواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی  و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند . بدین سان ، مردم دیدند کودکی همچون خورشید تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پیکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد

ضرورت غیبت آخرین امام
بیرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند ، و در چنین شرایطی بود که برای بقای   حجت حق تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن " خلیفه خدا درزمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان بود و قتلش همان . پس مشیت و حکمت الهی  بر این تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی  کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند . بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ، اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد . ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر المؤمنین علی   ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب شد در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای   اینکه خوانندگان به اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می پردازیم :" به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی  ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت راکه همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند . رابطه ای  که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقیقتی است زنده که هرگز نظ ر علمی نمی تواند او ر ا از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی  ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی  با اعتقاد به امام حی غایب

صورت و سیرت مهدی ع
چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت .گونه هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی  - که از بیداری شب عارض شده -بر گونه راستش خالی مشکین . عضلاتش پیچیده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون کننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر " .حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی   نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اکنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی  اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی  اگر حق کسی زیر دندان دیگری   باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی   شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ...برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ کند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی   ، باقی   نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی   ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی  نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی   ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی  در همگان پدید آورد ... .مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی  بیمانند دست یابند . حتی   چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های  زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود .در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی  ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند .مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .

شمشیر حضرت مهدی ع
شمشیر مهدی ، سیف الله و سیف الله المنتقم است . شمشیری است خدائی   ،شمشیری است انتقام گیرنده از ستمگران و مستکبران . شمشیر مهدی شمشیر انتقام از همه جانیان در طول تاریخ است . درندگان متمدن آدمکش را می کشد ، اما بر سر ضعیفان و مستضعفان رحمت می بارد و آنها را می نوازد .
روزگار موعظه و نصیحت در زمان او دیگر نیست . پیامبران و امامان و اولیاء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجای آوردند . بسیاری  از مردم نشنیدند و راه باطل خود را رفتند و حتی اولیاء حق را زهر خوراندند و کشتند . اما در زمان حضرت مهدی   باید از آنها انتقام گرفته شود . مهدی ع   آن قدر از ستمگران را بکشد که بعضی گویند : این مرد از آل محمد ص نیست . اما او از آل محمد ( ص ) است یعنی از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانیت است . از روایات شگفت انگیزی که در مورد حضرت مهدی ع   آمده است ، خبری است که از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290 سال قبل . در این روایت
حضرت باقر   ع   می گویند : " مهدی ، بر مرکبهای پر صدایی ، که آتش و نور در آنها تعبیه شده است ، سوار می شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر می کند " . و نیز در روایت امام محمد باقر   ع   گفته شده است که بیشتر آسمانها ، آباد و محل سکونت است . البته این آسمان شناسی اسلامی ، که از مکتب ائمه طاهرین   ع استفاده می شود ، ربطی به آسمان شناسی یونانی و هیئت بطلمیوسی ندارد ... و هر چه در آسمان شناسی یونانی ، محدود بودن فلک ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسی اسلامی ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بیشمار و قمرها و منظومه های فراوان . و گفتن چنین مطالبی از طرف پیامبر اکرم   ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غیب و علم خدائی امکان نداشته است

غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
مدت غیبت صغری بیش از هفتاد سال بطول نینجامید   از سال 260ه. تا سال 329ه که در این مدت نایبان خاص ، به محضر حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم می رساندند . نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن می باشند که به " نواب خاص " یا " نایبان ویژه " معروفند . نخستین نایب خاص مهدی ( ع ) عثمان بن سعید اسدی است . که ظاهرا بعد از سال 260 هجری وفات کرد ، و در بغداد به خاک سپرده شد . عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود . محمد بن عثمان : دومین سفیر و نایب امام ع   محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد .نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال بطول انجامید . حسین بن روح نوبختی : سومین سفیر ، حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326هجری فوت کرد . علی بن محمد سمری : چهارمین سفیر و نایب امام حجه بن الحسن ( ع ) است که در سال 329هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است .همین بزرگان و عالمان و روحانیون برجسته و پرهیزگار و زاهد و آگاه در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی  ع بودند .

غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
این دوره بعد از زمان غیبت صغری آغاز شد ، و تاکنون ادامه دارد .این مدت دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است . در زمان نیابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده ای  به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصی که آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق کند ، نایب عام امام ع باشد و به نیابت از سوی امام ، ولی  جامعه باشد در امر دین و دنیا . بنابراین ، در هیچ دوره ای پیوند امام ( ع ) با مردم گسیخته نشده و نبوده است . اکنون نیز ، که دوران نیابت عامه است ، عالم بزرگی  که دارای همه شرایط فقیه و دانای دین بوده است و نیز شرایط رهبری را دارد ، در راس جامعه قرار می گیرد و مردم به او مراجعه می کنند و او صاحب " ولایت شرعیه " است به نیابت از حضرت مهدی ( ع ) . بنابراین ، اگر نایب امام ( ع ) در این دوره ، حکومتی را درست و صالح نداند آن حکومت طاغوتی است ، زیرا رابطه ای با خدا و دین خدا و امامت و نظارت شرعی اسلامی ندارد . بنابر راهنمایی امام زمان   عجل الله فرجه   برای حفظ انتقال موجودیت تشیع و دین خدا ، باید همیشه عالم و فقیهی در راس جامعه شیعه قرار گیرد که شایسته و اهل باشد ، و چون کسی  - با اعلمیت و اولویت - در راس جامعه دینی و اسلامی قرار گرفت باید مجتهدان و علمای  دیگر مقام او را پاس دارند ، و برای نگهداری وحدت اسلامی و تمرکز قدرت دینی  او را کمک رسانند ، تا قدرتهای   فاسد نتوانند آن را متلاشی و متزلزل کنند . گر چه دوری ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدی ( ع ) - بسیار درد آور است ، ولی بهر حال - در این دوره آزمایش - اعتقاد ما اینست که حضرت مهدی ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگی می کند ، روزی  که " اقتضای تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابی پر شور و حرکتی   خونین و پردامنه ، بشریت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحید و آیین اسلامی  را عزت دوباره خواهد بخشید .

اعتقاد به مهدویت در دوره های گذشته
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی در دینهای دیگر مانند : یهودی ، زردشتی ، مسیحی و مدعیان نبوت عموما ، و دین مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان یک اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .

اعتقاد به حضرت مهدی  ( ع ) منحصر به شیعه نیست
عقیده به ظهور حضرت مهدی ( ع ) فقط مربوط به شیعیان و عالم تشیع نیست ،بلکه بسیاری از مذاهب اهل سنت( مالکی ، حنفی  ، شافعی و حنبلی و ... ) به این اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها ، این موضوع را در کتابهای فراوان خود آورده اند و احادیث پیغمبر ( ص ) را درباره مهدی ( ع ) از حدیثهای متواتر و صحیح می دانند .


90/2/3::: 1:59 ع
نظر()
  
  

دوست داشتن امام على علیه السلام

95-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:دوستى على گناهان را فرو مى‏خورد همچنان که آتش هیمه را. (1)

952-سر لوحه کارنامه مؤمن،دوستى على بن ابى طالب است. (2)

953-هر گاه خداوند عشق و دوستى على را در دل مؤمنى استوار سازد و با این حال قدمش بلغزد (خطایى از او سر زند) در روز قیامت قدمش را بر صراط استوار نگه دارد. (3)

دشمن داشتن امام على علیه السلام

954-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله-به على علیه السلام-:تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمنت ندارد. (4)

احادیث در این زمینه بسیار زیاد و بلکه متواترند.

955-امام على علیه السلام:اگر با این شمشیرم بر بینى مرد با ایمان زنم که مرا دشمن گیرد،هرگز با من دشمنى نکند و اگر همه دنیا را به منافق دهم تا مرا دوست دارد،هیچگاه دوستم ندارد.و این از آن روست که قضا جارى گشت و بر زبان پیامبر امى گذشت که فرمود:اى على!مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق دل به دوستى تو نسپارد. (5)

علی پیشواى نیکوکاران

956-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على پیشواى نیکوکاران است و کشنده بدکاران،هر که او را یارى کند یارى شود و هر که از یارى او دست‏شوید،بى‏یار ماند. (6)

957-به على علیه السلام-:آفرین و مرحبا به سرور مسلمانان و پیشواى پرهیزگاران. (7)

958-اى على!خداوند...دوست داشتن مستمندان را به تو بخشیده است،از این رو آنان به پیشوایى تو خرسندند و تو به داشتن پیروانى چون ایشان. (8)

959-درباره على به من وحى شده که او سرور مسلمانان،پیشواى پرهیزگاران و رهبر رو سپیدان است. (9)

على امام و پیشواى شماست

960-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:آیا شما را به چیزى رهنمون شوم که تا هر گاه بر آن توافق کنید، (10) به هلاکت در نیفتید؟!همانا ولى شما خداوند و امامتان على بن ابى طالب است.پس،خیر خواه و مخلص او باشید و تصدیقش کنید.همانا این مطلب را جبرئیل به من خبر داد.

961-همانا خداوند عز و جل درباره على بن ابى طالب بمن سفارشى فرمود.گفتم:بار پروردگارا،آن را برایم روشن فرما.فرمود:بشنو!عرض کردم:گوش به فرمانم.فرمود:همانا على پرچم هدایت و پیشواى دوستان من و روشنایى (راه) کسانى است که مرا اطاعت کنند.او کلمه‏اى است که با پرهیزگاران همراهش کردم.هر که او را دوست‏بدارد مرا دوست داشته و هر که از او اطاعت کند از من اطاعت کرده است. (11)

962-خداوند درباره على به من سفارشى فرمود.عرض کردم:بار خدایا!آن را برایم توضیح بده.فرمود: گوش کن!عرض کردم:گوش مى‏کنم.فرمود:همانا على پرچم هدایت و پیشواى دوستان من است.این را به او بشارت ده.پس،على آمد و من به او بشارت دادم. (12)

على جانشین من است

963-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:اى بنى هاشم!همانا برادر من،وصى من و وزیر من و جانشین من در میان خانواده‏ام على بن ابى طالب است.او دین مرا مى‏پردازد و وعده‏ام را به کار مى‏بندد. (13)

964-جبرئیل نزد من آمد و گفت:اى محمد!پروردگارت[به تو درود مى‏فرستد و]مى‏گوید:همانا على بن ابى طالب وصى و جانشین تو در میان خانواده و امت تو مى‏باشد. (14)

965-اشاره به على علیه السلام-:این برادر و وصى و جانشین من در میان شماست.فرمانش را بشنوید و اطاعت کنید. (15)

على وصى من است

966-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:همانا وصى من،رازدار من و بهترین بازماندگانم و کسى که وعده‏ام را به کار مى‏بندد و دینم را ادا مى‏کند على بن ابى طالب است. (16)

967-هر پیامبر وصى و وارثى دارد و على وصى و وارث من است. (17)

ابن ابى الحدید مى‏نویسد:بعد از رحلت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله حضرت على به نام وصى رسول الله خوانده مى‏شد چون پیامبر مطالب و خواسته‏هاى خود را به او وصیت کرده بود.اصحاب و هم باوران ما این مطلب راانکار نمى‏کنند اما مى‏گویند:این وصیت در زمینه خلافت نبوده بلکه درباره بسیارى از امور و مسائل نو ظهور پس از ایشان بوده است. (18)

وى اشعار فراوانى را از شاعران صدر اسلام زیر عنوان‏«اشعارى که درباره وصایت على سروده شده‏» (19) بازگو کرده است.او در توضیح این جمله امام که:«وصیت و وراثت در میان ایشان است‏»مى‏گوید:ما شک نداریم که على علیه السلام وصى پیامبر خدا بوده است،گو این که افرادى که از نظر ما کینه‏توزند،این نکته را قبول ندارند.البته به عقیده ما مقصود از وصیت نص و خلافت نیست‏بلکه مسائل دیگرى است که-اگر روشن شوند-شاید برتر و مهمتر از موضوع خلافت‏باشند. (20)

هر که من مولاى اویم على مولاى اوست

968-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:هر که من مولاى اویم على نیز مولاى اوست. (21)

969-اى بریده!آیا من به مؤمنان از خود ایشان سزاوارتر نیستم؟عرض کردم:البته،اى پیامبر خدا. فرمود:هر که من مولاى اویم على هم مولاى اوست. (22)

970-عبد الرحمن بن ابى لیلى:على را دیدم که در رحبه (کوفه) مردم را سوگند مى‏دهد:شما را به خدا سوگند مى‏دهم اگر کسى از شما هست که شنیده باشد پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم مى‏فرمود:«هر که من مولاى اویم،پس على مولاى اوست‏»برخیزد و گواهى دهد عبد الرحمن مى‏گوید:دوازده تن از بدریان که گویى هم اکنون یکایک آنان را مى‏نگرم،برخاستند و گفتند:گواهى مى‏دهیم که شنیدیم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر مى‏فرمود:آیا من به مؤمنان سزاوارتر نیستم...؟عرض کردیم:البته،اى پیامبر خدا.پیامبر فرمود:هر که من مولاى او هستم على نیز مولاى اوست.خدایا دوست‏بدار هر که را دوستدار على باشد و دشمن بدار هر که را با او دشمنى ورزد. (23)

على ولى هر مؤمنى است

971-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على از من است و من از او.او ولى هر مؤمنى است. (24)

972-عمران بن حصین:پیامبر خدا صلى الله علیه و آله سپاهى را به فرماندهى على بن ابى طالب گسیل داشت.او در این سفر کارى کرد...ما هر گاه از سفر برمى‏گشتیم ابتدا خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى‏رسیدیم،پس،بر آن حضرت سلام کردیم...مردى از آن میان برخاست و عرض کرد:اى پیامبر خدا،على چنین و چنان کرد.

پیامبر از او روى گرداند.مرد دیگرى برخاست و همان گفت که آن اولى گفته بود.تا آن که چهارمى برخاست و سخنان همان نفر اول را به زبان آورد.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در حالى که چهره‏اش متغیر شده بود رو به او کرده فرمود:رها کنید على را،رها کنید على را،رها کنید على را،همانا على از من است و من از او.او پس از من ولى هر مؤمنى است. (25)

973-وهب بن حمزه:با على بن ابی طالب از مدینه به مکه سفر کردم.در راه از او اندکى تندى دیدم. گفتم:وقتى برگشتم و پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را دیدم از او بد خواهم گفت.او مى‏گوید:وقتى برگشتم و به دیدار پیامبر خدا صلى الله علیه و آله رفتم از على بدگویى کردم.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به من فرمود:این حرفها را درباره على مگو.همانا على بعد از من ولى شماست. (26)

974-بریده اسلمى:پیامبر خدا به ما دستور داد به على به عنوان امیر مؤمنان سلام کنیم.در آن روز ما هفت نفر بودیم و من از همه کوچکتر بودم. (27)

على با حق است

975-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على با حق است و حق با على و بر محور او مى‏گردد.

ابن ابی الحدید مى‏نویسد:در اخبار صحیحى از قول پیامبر آمده است که فرمود:على با حق است... (28)

976-حق با این است،حق با این است-یعنى على علیه السلام. (29)

977-حق با على است هر جا که رو کند. (30)

978-بار خدایا!هر طور که على گردید حق را با او بگردان. (31)

979-على با حق است و حق با على.آن دو هرگز از هم جدا نشوند،تا آن گاه که در روز قیامت‏بر لب حوض نزد من آیند. (32)

على با قرآن است

980-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على با قرآن و قرآن با على است و هرگز از هم جدا نشوند تا در کنار حوض (کوثر) نزدم آیند. (33)

981-على با حق و قرآن است و حق و قرآن با على و از هم جدا نشوند تا کنار حوض نزد من آیند. (34)

982-این على با قرآن است و قرآن با على.از هم جدا نمى‏شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.پس آنچه را در این دو بر جاى نهادم از آنها بپرسید. (35)

على حجت‏خداست

983-انس در خدمت پیامبر نشسته بود که على علیه السلام وارد شد،پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اى انس!من و این حجت‏خدا بر بندگان او هستیم. (36)

على دروازه علم پیامبر است

984-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:من شهر علم هستم و على دروازه آن،پس هر که علم خواهد باید از در بیاید. (37)

985-من شهر علم هستم و على دروازه آن.پس،هر که علم خواهد باید که از در آن وارد شود. (38)

986-على درگاه دانش من است. (39)

987-من سراى حکمتم و على در آن. (40)

988-على دروازه دانش من است و پس از من رسالت مرا براى امتم تبیین مى‏کند. (41)

على داناترین مردم پس از من است

989-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:پس از من على بن ابی طالب داناترین فرد امت من است. (42)

990-على بن ابی طالب خداشناس‏ترین مردمان است و بیش از همه اهل‏«لا اله الا الله‏»را دوست دارد و بزرگشان مى‏دارد. (43)

991-پس از من،على آگاهترین فرد است‏به کار قضاوت و داناترین آنهاست. (44)

992-اى على!تو...وارث دانش منى. (45)

من و على از یک درخت هستیم

993-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:من و على از یک درختیم و دیگر مردمان از درختهاى گوناگون. (46)

994-اى على!مردم از درختهاى گونه گونند و من و تو از یک درخت. (47)

995-جابر:پیامبر صلى الله علیه و آله در عرفه بود و على رو به روى آن حضرت قرار داشت.پیامبر فرمود:اى على!نزدیک من آى و پنجه‏ات را در پنجه من گذار.اى على!من و تو از یک درخت آفریده شده‏ایم.من ریشه آن درختم و تو تنه آن و حسن و حسین شاخه‏هایش.هر که به شاخه‏اى از آن بیاویزد خداوند او را به بهشت در آرد. (48)

تو برادر من هستى

996-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله-به على علیه السلام-:تو در دنیا و آخرت برادر من هستى. (49)

997-من همان مى‏گویم که برادرم موسى گفت:«پروردگارا،سینه‏ام را فراخ گردان و کارم را آسان کن و از خانواده‏ام براى من وزیر و پشتیبانى قرار ده‏»،برادرم على را،«پشتم را به او قوى دار...». (50)

998-امام على علیه السلام-خطاب به پیامبر آن گاه که میان اصحابش پیوند برادرى ساخت-:هر آینه جان از تنم برفت و پشتم شکست آن گاه که دیدم با اصحاب خود چنان کردى و با من نه.اگر این رفتار شما از سر خشم بر من است‏بخشش و بزرگوارى از شماست!پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: قسم به آن که مرا به حق برانگیخت تو را آخرین نفر قرار ندادم مگر آن که براى خودم مى‏خواستمت.تو براى من همچون هارونى براى موسى با این تفاوت که پس از من پیامبرى نیست.تو برادر و وارث من هستى. (51)

على از من و من از اویم

999-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على از من است و من از اویم. (52)

1000-به على علیه السلام-:تو از من هستى و من از توام. (53)

1001-على براى من مانند سر من است‏براى پیکرم. (54)

1002-همانا گوشت على از گوشت من است و خون او از خون من. (55)

1003-به على-:اى على!تو از من هستى و من از تو.تو برادر و یار منى. (56)

از طرف من ابلاغ نمى‏کند مگر خودم یا علی

1004-انس بن مالک:پیامبر صلى الله علیه و آله سوره برائت را (براى خواندن بر مشرکان) به دست على داد و فرمود: (این سوره را) نمى‏رساند مگر من یا مردى از خاندان من. (57)

1005-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على از من است و من از على.از سوى من نمى‏رساند و ادا نمى‏کند مگر خودم یا على. (58)

تو براى من همچون هارونى

1006-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله-به على علیه السلام:تو نسبت‏به من همچون هارونى نسبت‏به موسى جز آن که پس از من پیامبرى نیست. (59)

1007-به على-:آیا نمى‏پسندى که نزد من همان جایگاهى را داشته باشى که هارون نزد موسى داشت،با این تفاوت که تو پیامبر نیستى؟مرا نشاید که بروم مگر آن که تو جانشین من باشى. (60)

1008-امام على علیه السلام:پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:تو را جا گذاشتم که جانشین من باشى. عرض کردم:اى پیامبر خدا!آیا از تو بازمانم؟فرمود:آیا نمى‏پسندى که براى من چنان باشى که هارون براى موسى بود جز این که بعد از من پیامبرى نیست (61)

 


90/2/3::: 1:53 ع
نظر()
  
  
روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله ) امام حسین (علیه السلام ) را اینگونه صدا زد و سپس فرمود: همانا خداوند در سمت راست عرش نگاشته است: «« اِنَّ الحُسینَ مصباح الهُدی و سفینةُ النَّجاة ؛ همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. »»
 
 
در روایات آمده است که نور وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله ) نخستین آفریده ی الهی است و این سخن از آن روی است که آفریده ای که در درگاه خداوند ارجمندتر و محبوب تر باشد لازم است که در آفرینش نیز از دیگر آفریده ها پیش افتد. و روایاتی نیز گواه این موضوع هستند که علاوه بر نور وجودی پیامبر، پیشوایان پاک پس از او نیز هستند که در یک هنگام آفریده شدند.
به هر حال چه بگوییم که نخستین آفریده ی هستی تنها نور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله ) بوده و یا نور پیامبر و پیشوایان پاک پس از او بوده ، در هر صورت نور وجود حسین (علیه السلام) نخستین آفریده ی هستی است، چرا که خود پیامبر فرمودند: « حسین ٌ منّی و انا من حسَین » .
ولی چون به تفاوت این دو نور می نگریم در نور حسین (علیه اسلام ) ویژگی ای می یابیم و آن اینکه نگریستن به آن نور اندوه می آورد. (همانگونه که شنیدن نام حسین (علیه السلام ) و بر زبان آوردنش حزن آور است).
 
 

ویژگی های پس از ولادتش
گاه روی شانه و پشت پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) می نشست و گاه بر روی شانه و گردن جبرئیل ( علیه السلام ) و گاه روی دستان علی ( علیه السلام )
پیامبر در واپسین لحظات عمر شریفش حسین ( علیه السلام) را بر سینه نشاند و او را میبوسید و می فرمود: مالی و لیزید ٍ ؟ لابارکَ اللهُ فی یَزید ٍ (یزید را با من چکار است؟ خداوند یزید را خیر ندهد!)
 
این مهربانی بیش از اندازه ی پیامبر تنها درباره ی حسین (علیه السلام) پدیدار نگشت بلکه در مورد دلدادگان به حسین ( علیه اسلام ) نیز بوده است. می فرمود:
«« اللهم انّی اُحِبَّهُ و اُحِبُّ مَن یُحِبُّهُ »»
 
از خداوند مهربان می خواهیم تا ما را در زمره ی دلدادگان به حضرتش قرار دهد و تا جانی در بدن داریم از محبان او باشیم.
 
 
آب و حسین
حسین ( علیه اسلام )بسان دیگر انسان ها حق نوشیدن آب را داشت، اما بازداشته شد از نوشیدنش، و به همین خاطر خداوند بلند مرتبه چهار نوع از آب ها را به آن حضرت عطا فرمود:
نخست آب کوثر را، برای رفع عطش او و یاران شهیدش قرار داد.
دومین گونه از آب هایی که به او ارزانی شد، آب حیات است که در بهشت با قطره های اشک هایی که برای آن حضرت فرو ریخته شده است ( سومین نوع آب ) آمیخته میگردد و شیرین تر میگردد. چرا که حسین ( علیه السلام ) کشته ی اشک هاست.
و چهارمین آب، همان آبی است که بر همه ی دوستداران آن حضرت قرار داده، که به هنگام نوشیدن آب خنک و گوارا آن حضرت را یاد کنند . و خود آن حضرت در این باره فرمود : «« شیعیان من هنگامی که آب شیرین و گوارایی نوشیدید، مرا یاد کنید »»
 
 
نامگذاری امام حسین( علیه السلام ) توسط خداوند بلند مرتبه انجام شد و این بزرگداشت ویژه ای بود که از سوی خدا به آن حضرت شد. پس از نامگذاری آن حضرت خداوند به جبرییل فرمود که پس از تبریک بر پیامبر به او تسلیت بگو و به او خبر بده که امت تو این فرزند را خواهند کشت . به همین خاطر است که در روایات متعدد احترام ویژه ای برای سوگواری بر حسین( علیه السلام)شده است.
 
حتی گهواره ی حضرت احترام خاصی داشته تا جایی که فطرس به گهواره ی او پناه برد و نجات یافت.
 
 
و او آنقدر نزد خداوند عزیز بود که میکاییل برایش لالایی می خواند و از انگشت پیامبر شیر مینوشید ..اما چه شد آن همه عزت؟ اما چه شد آن هنگام که آب را بر روی او بستند و بیعت شکسته، دشمن جانش شدند؟
چه کردند با او که جگرش از شدت تشنگی پاره پاره شد و بر زمین افتاد و وحشیان و حیوان صفتان از هر سو بر او حمله ور شدند و آن نور خداوندی را که حتی در آن لحظات همچون مه تابانی بر روی زمین میدرخشید را ندیدند؟
و آنقدر عرصه را بر او تنگ کردند که حتی خداوند نیز دیگر طاقت نیاورد و فرمود:
 
( یا ایَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّةُ * ارجِعی الی رَبِّکِ راضِیَةً مَرضیَةً * فَادخُلی فی عبادی*وَادخُلی جَنَّتی )
 
 
برگرفته از کتاب خصایص الحسینیه مرجوم شوشتری
 
============ ========= ========= ========= ======
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
 
اللهم عجل لولیک الفرج
 
یا حسین شهید
نخستین جایگاهی که حسین (علیه السلام) پس از ولادتش در آن جای گرفت بر روی دستان پیامبر ( صلی الله علی و آله ) بود.


  
  

یاران امام زمان همه از جوانان خواهند بود

با نگاهى گذرا به تاریخ جوامع بشرى، نقش دوران‏ساز و کلیدى جوانان در غالب حرکت‏هاى فرهنگى و اجتماعى و نیز نهضت‏هاى حیاتبخش پیامبران الهى کاملا آشکار و روشن است.

 تجربه تاریخ بیانگر این مهم است که در هر حرکتى از استعدادهاى فکرى و نهفته قشر جوان به صورت اصولى و صحیح بهره‏بردارى شده است، دستاوردهاى بسیار مهم و ارزشمندى به دست آمده است.

 در مقابل، زمانى که هدایت و رهبرى گروه‏هاى جوان به دست افراد هوسران و قدرت‏طلب افتاده است، جنایات و تراژدى‏هاى بسیار دهشتناکى به وقوع پیوسته است. در حالى که، در تفکر دینى بها دادن و شخصیت دادن و اهتمام به جوانان بسیار توصیه شده است.

براى روشن شدن این حقیقت، سزاوار است، سیره و عملکرد یکى از انبیاء الهى در این زمینه، با بهره‏بردارى منفى رهبران مستبد از نیروهاى جوان در جنگ‏هاى جهانى اول و دوم مقایسه شود تا آن‏گاه پیامدهاى استفاده از ظرفیت‏هاى قشر جوان و نیز عدم استفاده و غفلت از آن آشکار گردد.

از این‏نظر، وقتى مجموعه روایات مربوط به قیام حضرت مهدى (عج) را مطالعه مى‏کنیم، با این حقیقت آشنا مى‏شویم که زمینه‏سازان اصلى ظهور و اصحاب و یاران خاص آن حضرت در جریان تلاش براى تشکیل حکومت عدل جهانى، جوانان خواهند بود.

 به عنوان مثال، یکى از شخصیت‏هاى وارسته و شجاعى که در آخرالزمان با هدف اصلاح وضع نابسامان جوامع اسلامى قیام خواهد کرد، فردى به نام «سید حسنى‏» است.

 به روایت امام صادق‏علیه السلام حسنى یک جوان خوش‏چهره و نورانى است که على‏رغم به دست آوردن قدرت و امکانات بسیار زیاد، آن‏گاه که از ظهور حضرت مهدى‏علیه السلام آگاه مى‏شود، خود را به همراه سپاهیانش به امام‏علیه السلام مى‏رساند و با آن حضرت بیعت مى‏کند.

 به یک روایت، امام زمان (عج) به وسیله ایشان براى مردم مکه چند روز پیش از قیام پیامى مى‏فرستند...

گذشته از این، وقتى حضرت على‏علیه السلام به مناسبتى از یاران و اصحاب امام عصر (عج) سخن مى‏گویند، در توصیف ویژگى‏هاى آنان این چنین مى‏فرمایند: یاران قائم (عج) همه از میان جوانان خواهند بود.

 سالخورده در بین آنها بسیار کم است و نسبت‏سالخوردگان بر جوانان در بین اصحاب آن‏حضرت همانند سرمه‏اى براى چشم و نمک براى غذاست و کمترین بخش غدا را نمک تشکیل مى‏دهد. (1)

این امر، ناشى از این است که جوان به دلیل داشتن فطرت پاک و صفاى باطن در درجه اول، از استعداد و ظرفیت‏بالاى درک و توان شناخت‏حقیقت‏برخوردار است.

 علاوه بر آن، به واسطه شجاعت و شهامت زیادى که دارد زودتر پذیراى حقایق مى‏شود و در مقابل آنها لجاجت و سرسختى بى‏مورد به خرج نمى‏دهد.

اوصاف منتظران جوان

در خصوص یاران حضرت حجت (عج) ویژگى‏ها و اوصاف ذیل بیان شده است:

برخوردارى از علم و معرفت کامل و ایمان استوار، شهامت و شجاعت‏بى‏نظیر، گذشت و فداکارى، شهادت‏طلبى، فروتنى و تواضع در اوج برخوردارى از قدرت و امکانات، حق‏مدارى، عشق به امام‏علیه السلام، تبعیت و پیروى کامل از رهنمودهاى حضرت حجت (عج) و خیرخواهى به همنوعان و صفا و صمیمیت و...

وظایف منتظران جوان

در معارف دینى، وظایفى براى منتظران واقعى حضرت حجت‏علیه السلام بیان شده که از طریق عمل به مجموعه‏اى از تکالیف افراد بتوانند از چنان شایستگى برخوردار شوند که در زمره یاران واقعى آن‏حضرت درآمده و در حد توان و ظرفیت و به میزان همت و تلاش افراد به فراهم شدن بستر مناسب براى ظهور منجى عالم بشریت کمک نمایند.

 گرچه مجموعه وظایف منتظران بسیار است اما در این نوشته، تنها به ذکر چند مورد مهم، که در شرایط کنونى جامعه اسلامى داراى اهمیت است‏بسنده مى‏کنیم.

 

الف. شناخت امام زمان علیه السلام

یکى از مهم‏ترین و اساسى‏ترین اصولى که از ارکان اصلى مکتب تشیع محسوب مى‏شود، مساله امامت و آشنایى با امام هر عصر است. به اعتقاد شیعه، در هیچ برهه از زمان، زمین خالى از حجت و انسان بدون امام معصوم نخواهد بود.

 چرا که هدایت و رهبرى صحیح و همه جانبه انسان بر اساس تعالیم الهى تنها از طریق پیروى از رهنمودها و روشنگرى‏هاى امامى ممکن است که علاوه بر، آشنایى با سنت‏هاى حاکم بر نظام هستى، از تمامى مصالح بشر و حقایق تعلیمات پیامبران الهى آگاه باشد.

 با توجه به این حقیقت، یکى از وظایف مهم آحاد جامعه، به‏ویژه قشر جوان آن است که در هر عصرى، نسبت‏به امام و حجت الهى موجود در آن زمان به گونه‏اى شناخت پیدا کنند که بر تعالیم مسؤولیت‏هاى خود آگاهى پیدا کرده و بر اساس آن عمل نمایند.

 اهمیت‏شناخت امام زمان (عج) در هر عصرى به گونه‏اى است که در برخى روایات، عدم کسب معرفت لازم از امام هم‏ردیف، بلکه مساوى با کفر و بى‏ایمانى شمرده شده است. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله در همین زمینه مى‏فرمایند:

 «هرکسى که بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.» (2) و یا در یکى از ادعیه که بر آن نیز بسیار سفارش شده است.

 به همین مساله اشاره شده است: پروردگارا حجت‏خودت را به من بشناسان چرا که اگر حجتت را به من نشناسانى من از دین و آئینم گمراه مى‏شوم. (3) مضمون این‏گونه روایات زمانى بهتر روشن خواهد شد که به پیامدهاى مثبت و منفى یک جامعه، در اثر برخوردارى و عدم برخوردارى جامعه از امام و رهبرى شایسته توجه و دقت‏بیشترى شود. در طول تاریخ، چه بسیار بوده‏اند حرکت‏ها و یا نهضت‏هاى عظیم مردمى که به دلیل فقدان رهبر شایسته با شکست مواجه شده‏اند و یا پس از پیروزى به جهت افتادن زمام امور در دست زمامداران بى‏کفایت‏به انحراف و اضمحلال کشیده شده‏اند...

البته، کم و کیف شناخت امام‏علیه السلام با توجه به نیاز و توانایى و ظرفیت افراد متفاوت است. مهم این است که این شناخت‏به گونه‏اى باشد که در صورت مواجه افراد با تهدیدها و شبهه‏افکنى‏هاى دشمنان و بدخواهان، در تشخیص راه صحیح و شیوه درست از دچارشدن به گمراهى و انحراف آنها را نجات دهد.

 و گرنه شناخت کامل و همه جانبه حجت‏هاى الهى براى افراد عادى با توجه به محدودیت استعدادها و توانایى‏هاى فکرى غیرممکن است.

ب. پیروى از نائبان امام زمان علیه السلام

در دوره غیبت کبرى، فقهاى جامع‏الشرایط به نصب امام زمان‏علیه السلام مسؤولیت نمایندگى عام امام‏علیه السلام را در استمرار حرکت‏حیات‏بخش امامت و پاسدارى از احکام و مقررات اسلامى برعهده دارند. بر این اساس، یکى از وظایف افراد در عصر غیبت، پیروى از رهنمودهاى فقهاى عادل است. چرا که فقها به دلیل آشنایى با شیوه‏هاى صحیح استنباط احکام از منابع اصیل دینى، قادرند تا به پرسش‏هاى مختلف مردم در زمینه مسائل دینى پاسخ دهند.

 امام صادق‏علیه السلام در اشاره به چنین امر مهمى فرمودند: «فقها از سوى ما منصوب شده‏اند تا به سؤالات شما پاسخ دهند و شما نیز مؤظف هستید در شرایطى که به ما دسترسى ندارید به آنها مراجعه کنید و بر اساس نظر آنان در چهارچوب احکام الهى عمل کنید و هرگز حکم آنها را که براساس موازین شرعى ارائه مى‏شود، رد ننمایید. چون رد نظر آنان، به منزله رد حکم و نظر ماست و رد نظر ما، به منزله رد نظر و حکم خداوند است.» (4)

در همین باره زمانى که از حضرت مهدى (عج) سؤال کردند که در دوران غیبت کبرى که به شما دسترسى نداریم جواب احکام و مسائلى را که با آنها مواجه مى‏شویم چگونه به دست آوریم؟ آن‏حضرت در پاسخ فرمودند:

«در پیشامدها و حوادثى که رخ مى‏دهد به آشنایان با احادیث ما (یعنى مجتهدان جامع‏الشرایط که متخصصان متون دینى و احادیث اهل‏بیت‏علیهم السلام هستند) مراجعه کنید و آنها حجت من براى شما و من حجت‏خدا بر آنان هستم.» (5) پس، برخلاف نظر نادرست‏برخى افراد ناآشنا به معارف اسلامى، مسلمانان در دوران غیبت کبرى بدون راهنما نمانده‏اند که مجبور باشند با شیوه‏هاى ناصواب متکى به اندیشه‏هاى ناقص بشرى و نظریه‏هاى غیرعلمى به حل مشکلات اقدام کنند و در نتیجه، گرفتار معضلات فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى فراوان گردند.

 بلکه در دورانى که بنابر مصالحى امام معصوم‏علیه السلام در دسترس همگان نیست مردم موظف‏اند که به فقهاى عالم و عادل مراجعه کنند و آنان نیز موظفند بدون کوتاهى و سهل‏انگارى بر اساس موازین شرعى از طریق مراجعه به آیات قرآن و روایات اهل‏بیت‏علیهم السلام به همه سؤالات و نیازهاى فکرى و اعتقادى و فقهى و فرهنگى و سیاسى و... آنها پاسخ‏هاى مناسبى ارائه دهند.

ج. خودسازى و تهذیب نفس

اصلاح نفس و ترک گناهان و آراستن به فضایل اخلاقى در همه احوال ضرورت دارد. ولى خودسازى و اصلاح نفس در دوره غیبت، که زمینه لغزش و انحراف و آلوده گشتن به رذایل اخلاقى بیشتر است، از اهمیت زیادى برخوردار است.

امام صادق‏علیه السلام در این زمینه مى‏فرمایند: «صاحب‏الامرعلیه السلام غیبتى خواهد داشت اگر کسى در آن دوره بخواهد دیندار بماند، سخت در مشقت‏خواهد بود. بنده خالص خدا در آن شرایط باید تقواى الهى پیشه کند و دو دستى به دین خود بچسبد.» (6)

به علاوه، چون فراهم شدن زمینه ظهور امام زمان‏علیه السلام از یک نظر وابسته به وجود افراد خودساخته و آراسته به فضایل اخلاقى است و جز از طریق تهذیب نفس و پیدا کردن پرورش اسلامى نمى‏توان در سلک یاران و زمینه‏سازان حضور آن حضرت قرار گرفت. بنابراین، یکى از وظایف افراد تلاش در راه خودسازى و تهذیب نفس است.

 بر این اساس، امام صادق‏علیه السلام مى‏فرمایند: «من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق (7) ... هر کس دوست دارد از یاران حضرت قائم‏علیه السلام باشد باید در انتظار ظهور آن حضرت باشد و در این حال، به پرهیزکارى و اخلاق نیکو رفتار نماید» و حتى در توقیعى که امام زمان‏علیه السلام آن را به مرحوم شیخ مفید نوشته‏اند چنین آمده است که اعمال ناشایست و گناهانى که از شیعیان سر مى‏زند، یکى از عوامل طولانى شدن دوره غیبت و محرومیت آنها از دیدار امام‏علیه السلام است.

د. جامعه‏سازى

از آنجا که یکى از شرایط مهم رشد ارزش‏ها و فراهم شدن زمینه حاکمیت احکام الهى، اصلاح وضع عمومى جامعه است لذا در تعلیمات روشنگرانه اسلام اهتمام به وضع جامعه و مبارزه با نارسایى‏هاى اجتماعى و فساد و کجروى‏ها از طریق امورى چون امر به معروف و نهى از منکر مورد تاکید قرار گرفته است.

 به گونه‏اى که حتى انسان‏هاى بى‏توجه به امور اجتماعى و مشکلات سایر مردم، خارج از زمره مسلمانان محسوب مى‏شود: «من اصبح ولایتهم بامورالمسلمین فلیس بمسلم‏» (8)

علاوه بر این‏که بر اساس روایات اهل‏بیت‏علیهم السلام تا آمادگى‏هاى لازم فکرى و فرهنگى و... در احاد جامعه براى پذیرش و یارى امام زمان‏علیه السلام پیدا نشود، ظهور حضرت محقق نخواهد شد. از سوى دیگر، تحصیل آمادگى‏هاى لازم نیاز به بستر سالمى دارد که افراد در سایه آن بتوانند به کسب مهارت‏ها و کمالات لازم بپردازند.

 این بسترسازى مشروط به احساس مسؤولیت همگانى و مشارکت همه جانبه تک تک افراد در پاکسازى فضاى عمومى جامعه است که براى انجام کامل و به موقع این امر نیز مکانیزم‏هاى زیادى پیش‏بینى شده است که مهمترین آنها، اقامه فریضه امر به معروف و نهى از منکر است. یعنى همه افراد جامعه اسلامى موظفند از طریق تحصیل آشنایى کامل با شرایط و احکام آن، به اصلاح نارسایى‏هاى اجتماعى و حفظ سلامت فضاى جامعه بپردازند تا از این طریق، اولا: شرایط لازم براى ظهور آن حضرت فراهم گردد و ثانیا، امکان زندگى براساس احکام نورانى اسلام در دوره غیبت، ولو به ضرورت ناقص، بوجود آید.

ه. دعا براى تعجیل فرج

با توجه به نقش و جایگاه مهمى که دعا در تفکر اسلامى دارد، اگر دعا با شرایط لازم انجام گیرد همچون سایر علل و عوامل موثر در نظام هستى، مى‏تواند در امور تکوینى تغییر ایجاد نماید. در بخشى از روایات پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام توصیه شده است که براى فرج امام زمان‏علیه السلام زیاد دعا کنید و از خود حضرت بقیة‏الله (عج) نقل شده است که آن حضرت فرمودند:

«اکثروا الدعا بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم‏» (9) براى تعجیل در فرج و ظهور، زیاد دعا کنید چرا که این‏کار موجب فرج و خوشحالى شماست.

بنابراین، از دیگر تکالیف عاشقان امام زمان (عج) درخواست تعجیل فرج آن حضرت است. البته، توجه به این نکته نیز ضرورى است که اولا، دعا زمانى به مرحله اجابت مى‏رسد که دعا کننده شرایطى را در خود ایجاد نموده باشد که دعاى او شرایط استجابت را داشته باشد.

 ثانیا، باید توجه داشت که دعا هرگز جاى عمل به وظایف دیگر را نمى‏گیرد بلکه دعا در صورتى مفید است که همراه با عمل به سایر تکالیف دینى باشد.

علاوه بر موارد فوق، پایدارى در راه ولایت اهل‏بیت‏علیهم السلام، استقامت در برابر مشکلات و نارسایى‏ها، کمک و مساعدت به همنوعان، تحصیل علم و به دست آوردن تخصص‏هاى لازم، احیاء شعائر اسلامى و پاسدارى از ارزش‏هاى اصیل و... از جمله مسائلى هستند که اهتمام به آنها سعادت و سلامت جامعه، به ویژه نسل جوان را تضمین مى‏کند.


  
  
روش فکری خود را تغییر دهید.
با یک جهش روحی و با یک تغییر فکری،تحول مهمی در خود ایجاد کنید و راه خود را از افرادی که بی تفاوت نسبت به امام زمان(عج) و مولا و سرور خود هستند جدا کنید.
یقین داشته باشید همان گونه که بی تفاوتی به پدر جسمانی گناهی بزرگ است؛بی تفاوتی و فراموشی از پدر معنوی (حضرت مهدی (عج)) بزرگتر است؛و این بی تفاوتی می تواند لطمات بیشماری را به ما وارد کند.
اگر تا کنون نسبت به امام عصر ارواحنا فداء بی تفاوت بوده و  در اندیشه ی ظهور حیاتبخش آن حضرت نبوده اید،اگر تا کنون اهل دعا و نیایش و مهمتر از همه ی اینها،اهل عمل برای فرا رسیدن روزگار  پرشکوه عصر ظهور نبوده اید بهتر نیست یه بار دیگه مسأله رو  از اول مرور کنید.................................
...........................................................................................
دلم می خواست یه مقاله بنویسم ولی با نوشتن دو خط  بی اختیار دلم گرفت احساس کردم میون کلمه ها،حرفام داره گم می شه .
وقتی می خوام بنویسم از آدمایی که خیلی بی تفاوت روزشونُ شب می کنن بدون اینکه حتی یه ذره به فکر آقا(حضرت مهدی(عج))باشند .حتی دریغ از اینکه یه قدم برای جلو افتادن ظهور تلاش کنند دلم می گیره.
دلم می گیره از دست خودم،از دست آدمایی مثل خودم .
می دونی چرا چون اونی که من و آدمای مثل من راحت از کنارش می گذریم و تمام تلاشمون شده یه دعای فرج خوندن شبای جمعه و هر چند وقت یکبار رفتن به جمکران برای ظهورش،می دونی در حقمون چه دعاها و کارهایی که نمی کنه.
هر بار که یاد این سخن امام زمان(عج) می افتم واقعاً از خودم خجالت می کشم.
(سید بن طاووس رحمه الله علیه می گوید:شبی در سامرا وارد سرداب امام زمان (ع) شدم.صدای ملکوتی امام را که با لحنی آرام  و دلسوزانه دعا می کرد را شنیدم:
شنیدم که می گفت:
پروردگارا! شیعیان ما از ما هستند،از زیادی گِلِ ما خلق شده اند و به آب ولایت ما عجین گشته اند،خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما.
پروردگارا ! آنها را روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و صوابشان کم است از اعمال من بردار و به صواب آنها بیفزای......)
 اصلاً ما چقدر امام زمانمونو می شناسیم،آیا فقط شناختن آقا کافیه؟
چرا نمی خوایم جدی به این مسائل نگاه کنیم خودمونو که نمی تونیم گول بزنیم،عشق امام زمان توی دلای هممون هست حتی اونایی که ادعا می کنن هیچ اعتقادی به آقا ندارند.
 فقط یه کم هممون سُستیم. دوستش داریم،بهش اعتقاد داریم می دونیم که یه روز می یاد تا دنیا رو گلستون بکنه و ...
خوب..................................
حالا چی؟
ما این وسط چی کاره ایم؟
بیایید یه ذره با هم فکر کنیم،یعنی هیچ وظیفه ای در این دوران غیبت بر عهده ی ما نیست؟

  
  

اتّحاد و برادرى یاران

از ویژگیهاى آنان، این است که اندیشه هایشان متحدّ و یگانه، دیدگاهشان همانند، دلهایشان به هم پیوسته و به هم گره خورده است نه اختلافى در رأى و اندیشه و گفتار آنان خواهى دید و نه در رفتارشان و همگى یک دل و یک قطب و یک زبان هستند.

از امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در وصف ایشان آمده است:

«کأنّما ربّاهم ابٌ واحد وأُمٌّ واحدة، قلوبهم مجتمعة بالمحبّة والنصیحة»

گویى یک پدر و مادر آنان را پرورانده و دلهایشان لبریز از مهر و محبّت و خیرخواهى است.

از ویژگیهاى آنان، این است که اندیشه هایشان متحدّ و یگانه، دیدگاهشان همانند، دلهایشان به هم پیوسته و به هم گره خورده است نه اختلافى در رأى و اندیشه و گفتار آنان خواهى دید و نه در رفتارشان و همگى یک دل و یک قطب و یک زبان هستند.

از امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در وصف ایشان آمده است:

«کأنّما ربّاهم ابٌ واحد وأُمٌّ واحدة، قلوبهم مجتمعة بالمحبّة والنصیحة»

گویى یک پدر و مادر آنان را پرورانده و دلهایشان لبریز از مهر و محبّت و خیرخواهى است.



  
  

درباره تعداد یاران حضرت مهدی (ع) توضیح دهید؟

آیا تعداد313 نفر از یاران امام زمان از زمان غیبت صغری تا زمان ظهور منتظر است یا فقط 313 نفر در عصر ظهور را شامل می‌شود؟
جواب : ابتدا باید دانست 313 نفر اولین افرادی‌اند که در آغاز و طلیعه ظهور به حضرت مهدی (عج) می‌پیوندند. از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام روایت شده که یاران مهدی در آخرالزمان 313 مرد هستند به تعداد یاران بدر، در ساعت واحدی گرد می‌آیند(1) و به یاری امام مهدی (عج) می‌پردازند. در روایاتی نحوه گرد آمدن آنان بیان شده که برخی از آنان شبانه از خوابگاه خود مفقود و بامدادان در مکه حاضر می‌شوند و برخی از آنان روزانه بر ابرها حرکت می‌کنند و ...

به مکه می‌آیند.(2)

پس معلوم می‌شود عده‌ای از آنان از افرادی‌اند که در همان دوران ظهور خواهند زیست. ولی از سیاق برخی احادیث استفاده می‌شود برخی از مردگان (مانند برخی یاران پیامبر و امیرمؤمنان) رجعت می‌کنند و از 313 نفر هستند. مانند: سلمان فارسی(3)، مقداد(4)، جابر بن عبدالله انصاری(5) و ... . البته درباره اصحاب کهف تصریح شده که آنان از 313 نفر یاران ویژه امام مهدی (عج) می‌باشند (6). پس چنین نیست که یاران امام عصر افرادی می‌باشند که از جهت زمانی، حداکثر از زمان غیبت صغری تا زمان ظهور به دنیا آمده باشند، بلکه پیش از آن نیز از کسانی که در عصر پیامبر اکرم (ص) می‌زیسته‌اند و حتی برخی از پیامبران مانند حضرت مسیح علیه السلام به تصریح روایات از یاران امام مهدی(عج) خواهند بود.

پی‌نوشتها:

1. سید محمد صدر، تاریخ ما بعد الظهور، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، لبنان، ط3، 1412ق، ص 263 (به نقل از: ینابیع المودة، ص 509، ط النجف).
2. همان، ص 264.
3. محمد خادمی شیرازی، رجعت یا دولت کریمه خاندان وحی، مؤسسه الغدیر، چاپ دوم، 1411ق، ص 195 (به نقل از تفسیر صافی، ج 3، ص 238).
4. همان (به نقل از: ارشاد مفید، ص 365).
5. همان (به نقل از المحجّة فیما نزل فی الحجة، ص 76).
6. همان، ص 200 (به نقل از الملاحم والفتن، ص 203).

به نقل از سایت بسوی ظهور


  
  

درباره تعداد یاران حضرت مهدی (ع) توضیح دهید؟

آیا تعداد313 نفر از یاران امام زمان از زمان غیبت صغری تا زمان ظهور منتظر است یا فقط 313 نفر در عصر ظهور را شامل می‌شود؟
جواب : ابتدا باید دانست 313 نفر اولین افرادی‌اند که در آغاز و طلیعه ظهور به حضرت مهدی (عج) می‌پیوندند. از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام روایت شده که یاران مهدی در آخرالزمان 313 مرد هستند به تعداد یاران بدر، در ساعت واحدی گرد می‌آیند(1) و به یاری امام مهدی (عج) می‌پردازند. در روایاتی نحوه گرد آمدن آنان بیان شده که برخی از آنان شبانه از خوابگاه خود مفقود و بامدادان در مکه حاضر می‌شوند و برخی از آنان روزانه بر ابرها حرکت می‌کنند و ...

به مکه می‌آیند.(2)

پس معلوم می‌شود عده‌ای از آنان از افرادی‌اند که در همان دوران ظهور خواهند زیست. ولی از سیاق برخی احادیث استفاده می‌شود برخی از مردگان (مانند برخی یاران پیامبر و امیرمؤمنان) رجعت می‌کنند و از 313 نفر هستند. مانند: سلمان فارسی(3)، مقداد(4)، جابر بن عبدالله انصاری(5) و ... . البته درباره اصحاب کهف تصریح شده که آنان از 313 نفر یاران ویژه امام مهدی (عج) می‌باشند (6). پس چنین نیست که یاران امام عصر افرادی می‌باشند که از جهت زمانی، حداکثر از زمان غیبت صغری تا زمان ظهور به دنیا آمده باشند، بلکه پیش از آن نیز از کسانی که در عصر پیامبر اکرم (ص) می‌زیسته‌اند و حتی برخی از پیامبران مانند حضرت مسیح علیه السلام به تصریح روایات از یاران امام مهدی(عج) خواهند بود.

پی‌نوشتها:

1. سید محمد صدر، تاریخ ما بعد الظهور، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، لبنان، ط3، 1412ق، ص 263 (به نقل از: ینابیع المودة، ص 509، ط النجف).
2. همان، ص 264.
3. محمد خادمی شیرازی، رجعت یا دولت کریمه خاندان وحی، مؤسسه الغدیر، چاپ دوم، 1411ق، ص 195 (به نقل از تفسیر صافی، ج 3، ص 238).
4. همان (به نقل از: ارشاد مفید، ص 365).
5. همان (به نقل از المحجّة فیما نزل فی الحجة، ص 76).
6. همان، ص 200 (به نقل از الملاحم والفتن، ص 203).

به نقل از سایت بسوی ظهور

منبع


90/2/1::: 9:20 ع
نظر()
  
  





http://www.mohebimath.ir/images/kanoonqom-10031.jpg



و اما اینکه این نام شریف بر سر هر سوره تکرار شده ، نخست باید دانست که خدای سبحان کلمه (سوره ) را در کلام مجیدش چند جا آورده ، از آن جمله فرموده : (فاتوا بسورة مثله )، و فرموده : (فاتوا بعشر سور مثله مفتریات ) و فرموده : (اذا انزلت سورة )، و فرموده : (سورة انزلناها و فرضناها). از این آیات می فهمیم که هر یک از این سوره ها طائفه ای از کلام خدا است ، که برای خود و جداگانه ، وحدتی دارند، نوعی از وحدت ، که نه در میان ابعاض یک سوره هست ، و نه میان سوره ای و سوره ای دیگر.


و نیز از اینجا می فهمیم که اغراض و مقاصدی که از هر سوره بدست می آید مختلف است ، و هر سوره ای غرضی خاص و معنای مخصوصی را ایفاء می کند، غرضی را که تا سوره تمام نشود آن غرض نیز تمام نمی شود، و بنا بر این جمله (بسم الله ) در هر یک از سوره ها راجع به آن غرض واحدی است که در خصوص آن سوره تعقیب شده است .


پس بسم الله در سوره حمد راجع به غرضی است که در خصوص این سوره هست و آن معنائی که از خصوص این سوره بدست می آید، و از ریخت این سوره برمی آید حمد خدا است ، اما نه تنها بزبان ، بلکه باظهار عبودیت ، و نشان دادن عبادت و کمک خواهی و در خواست هدایت است ، پس کلامی است که خدا به نیابت از طرف بندگان خود گفته ، تا ادب در مقام اظهار عبودیت را به بندگان خود بیاموزد.

و اظهار عبودیت از بنده خدا همان عملی است که می کند، و قبل از انجامش بسم الله می گوید، و امر ذی بال و مهم همین کاری است که اقدام بر آن کرده ، پس ابتدا به نام خدای سبحان هم راجع به او است ، و معنایش این است :

 خدایا من به نام تو عبودیت را برای تو آغاز می کنم ، پس باید گفت : متعلق باء در بسم الله سوره حمد ابتداء است ، در حقیقت می خواهیم اخلاص در مقام عبودیت ، و گفتگوی با خدا را به حد کمال برسانیم ، و بگوئیم پروردگارا حمد تو را با نام تو آغاز می کنم ، تا این عملم نشانه و مارک تو را داشته باشد، و خالص برای تو باشد، ممکن هم هست همانطور که قبلا گفتیم متعلق آن فعل (ابتداء) باشد، و معنایش این باشد که خدایا من خواندن سوره و یا قرآن را با نام تو آغاز می کنم ، بعضی هم گفته اند: (باء) استعانت است ، و لکن معنی ابتداء مناسب تر است ، برای اینکه در خود سوره ، مسئله استعانت صریحا آمده ، و فرمود: (ایاک نستعین )، دیگر حاجت به آن نبود که در بسم الله نیز آن را بیاورد .


 


منبع کلوب


90/2/1::: 12:22 ع
نظر()
  
  
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com:)
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام بهترین سایت پاپ آپ
+ سلام
+ http://sarvghamatan.blog.ir/


+ وب سایت شهرسان دشتی
+ پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان


+ بازی تراوین http://www.travien.ir آپلود سنتر http://www.niliup.ir فتوشاپ آنلاین http://photoshoponline.ir نیلی ترین رخسار http://www.nilitarin.ir/pa