سیره امام محمد باقر (علیهالسلام)
امام باقر(ع)
دیباچه
شکافنده علوم و دانشها, پنجمین اختر فروزان آسمان امامت، هفتمین گوهر عرش عصمت، و تبیین کننده علوم اسلام, امام محمد باقر (علیهالسلام) امامى هستند که همانند دیگر اجداد طاهرینش تمامى لحظات عمر با برکتشان در راه ارشاد و هدایت انسانها سپرى شد. امامى که از زمینهسازیهاى پدر بزرگوارشان امام سجاد (علیهالسلام) در راستاى معرفى مکتب تشیع، و مبارزه با طاغوتها و انحرافات، بهرهبردارى بسیار کردند و با تربیت شاگردان برجسته و تبیین فقه ناب اهل بیت (علیهمالسلام) بزرگترین قدم را براى شناسایى تشیع و مکتب اهل بیت (علیهمالسلام) برداشتند.
ایشان تجسمى از ارزشهاى والاى انسانى و کمالات اخلاقى بودند که لحظه لحظهى زندگى هدفمندشان درسهاى بزرگ انسانى را الهام مى بخشد.
در این نوشتار کوتاه ـ که بنا را بر مختصر نویسى گذاردهایم ـ گوشهاى از حیات پر ثمر آن حضرت (علیهالسلام) و مناقب ایشان را به تحریر درآوردیم. هر چند این مهم از عهده ما خارج است ولى به اندازهى توان و با توجه به کوتاهى مقال به بیان مختصرى از مناقب انبوه امام (علیهالسلام) میپردازیم.
کودک دشت نینوا
امام پنجم محمد بن على بن الحسین (علیهمالسلام) در روز اوّل ماه رجب ـ به نقلى در سوم ماه صفرـ سال 57 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد و جهان را با جمال دلبربایش جلوهاى دیگر بخشید.
کنیهى حضرت، ابو جعفر و القاب مشهور حضرت،شاکر، هادی، امین، شبیه (زیرا شبیه پیامبر بودند) و مشهورترین آن باقرالعلوم (علیهالسلام) میباشد.
مادر بزرگوارشان ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (علیهالسلام) است. لذا امام باقر (علیهالسلام) از مادر هم علوى هستند؛ یعنى از پدر حسینى و از مادر حسنی. از این رو ایشان اولین هاشمى هستند که از پدر و مادر علوى و فاطمى میباشند. [1]
در جلالت و مقام مادرشان همین بس که امام صادق (علیهالسلام) در مورد ایشان فرمودند: « در خاندان امام حسن (علیهالسلام) زنى چون او نبود »[2].
امام باقر (علیهالسلام) در مورد مادر خویش میفرمایند: « مادرم کنار دیوارى نشسته بود که ناگاه دیوار شکاف خورد و صداى آن به گوش رسید. مادرم به دیوار اشاره کرد و فرمود:«لا و حق المصطفى با اذن الله لک فى السقوط؛ نه به حق مصطفی، خدا به تو اجازه فرود آمدن ندهد» و دیوار معلق ماند و فرو نریخت تا مادرم از آنجا گذشت، سپس پدرم امام زین العابدین (علیهالسلام) از طرف او صد دینار صدقه دادند. [3]
همچنین این بانوى مجلله در واقعهى عاشورا به همراه زینب کبرى (علیهاالسلام) و دیگر زنان اهل بیت(علیهمالسلام) حضور داشتند و طعم اسارت و مصیبتهاى عظیم حادثه عاشورا چشیده و تمام وقایع از کربلا تا شام را شاهد بودند و در وظیفه رساندن پیام عاشورا و قیام حسینى به گوش جهانیان نقش بسزایى داشتند.
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) نیز در هنگام حادثه عاشورا طفلى سه یا چهار ساله بودند و در کربلا حضور داشتند. درد و رنج عطش کودکان کربلا را چشیدند و از نزدیک تمامی, مصائب و فجایعى را که از طرف بنى امیه به خاندان ایشان وارد شد با چشمان کوچک اما الهى خویش دیدند. چنانچه از خود حضرت نقل شده است که فرمودند:
هنگامى که جدّم حسین (علیهالسلام) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت و آن چه در آن روز بر ما گذشت همه را به خاطر دارم. [4]
شکافنده علم
مشهورترین لقب امام محمد باقر (علیهاسلام) باقر العلوم میباشد، لقبى که رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) ایشان را به آن ملقب فرموده بودند. نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) به جابر ابن عبد الله انصارى از صحابه گرانقدر خود فرمودند: « جابر تو زنده خواهى ماند و فرزندم محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب (علیهمالسلام) را که نامش در تورات باقر است میبینی، آنگاه که او را دیدى سلام مرا به او برسان» [5].
از جابر بن عبد الله جعفى که یکى از شاگردان امام بود سؤال شد که، چرا محمد بن على (علیهماالسلام) را باقر نامیدند؟ گفت: لانه بقر العلم بقراً اى شقه شقاً واظهره اظهاراً؛یعنی، او زمین علم را شکافت و حقایق پنهان آن را آشکار ساخت. [6]
همچنین پیامر اسلام ?صلى الله علیه و آله) فرمودند:
«ویخرج من صلبه سمیى واشبه الناس بى یبقر العلم بقراً وینطق بالحق ...
از صلب امام زین العابدین (علیهالسلام) فرزندى خواهد آمد که نامش نام من است و در خلقت و شمایل شبیه من باشد. او علم را میشکافد چنانکه کشاورزى زمین را بشکافد.» [7]
وصف دلبران در حدیث دیگران
ابن حجر از علماى اهل تسنّن درباره امام (علیهالسلام) میگوید:
او را باقر از این جهت گفتند که همچنان که زمین را میشکافند تا گنج و معادن و منابع و جواهر ارزشمند آن را کشف و استخراج کنند، او نیز زمین علم را شکافت و دقایق و حقایق احکام را آشکار ساخت، لذا او را باقر علم و جامع و ناشر علم و بلند گردانندهى آن گفتند و این نکتهاى است واضح که جز بر کور دلان مخفى نماند.[8]
محمد بن طلحه شافعى دربارهى امام (علیهالسلام) میگوید:
محمد بن علی، ابو جعفر، باقر العلوم، شکافنده دانش و جامع و ناشر علم بود. قلبش پاکیزه ،علمش بالنده، نفسش طاهر و اخلاقش شریف بود. عمرش را در اطاعت خداوند سپرى کرد و به عالى ترین درجات تقوى راه یافت. [9]
ذهبى میگوید: محمد بن على از کسانى بود که بین علم و عمل، آقایى و شرف و نیز بین وثاقت و وزانت جمع کرد و صلاحیت براى خلافت داشت [10].
پاکسازی اسلام از غبار تحریفات و احیاى فقه
پس از آنکه امام محمد باقر (علیهالسلام) امر امامت را عهده دار شدند, زمانى بود که نارضایتى مردم باعث قیامهایى در گوشه و کنار کشور پهناور اسلامى شده بود و این موقعیت براى احیاى سنت فراموش شده نبوى فرصت مناسبى بود. حضرت از این مجال بیشترین و بهترین استفاده را بردند و پاکسازى اسلام از غبار تحریفات بنى امیه و همچنین خرافات یهود و اسرائیلیات را در صدر فعالیتهاى خویش قرار دادند.
سالهاى (94-114) زمان پیدایش مشربهاى فقهى و اوج گیرى نقل حدیث دربارهى تفسیر میباشد. از علماى اهل سنّت کسانى مانند ابن شهاب زهری، مکحول،قتاده، هشام بن عروه و ... در زمینهى نقل حدیث و ارائهى فتوا فعالیت میکردند.
وابستگى عالمانى مانند زهری، ابراهیم نخعی، ابوالزناد، رجاء بن حیاة که همگى کم و بیش به دستگاه حاکمیت اموى وابستگى داشتند، ضرورت احیاى سنت واقعى پیامبر (صلى الله علیه و آله) را به دور از شائبههاى تحریف عمدهى خلفا و علماى وابسته به آنان مطرح میکرد.
با نگاهى به فراوانى روایات نقل شده در این دوران و شهرت علم فقه در میان محدثان این زمان، میتوان گفت که علم فقه نزد اهل سنّت از این دوره به بعد وارد مرحله تدوین خود شده است.
اولین بار در سال 100 هجرى عمر بن عبدالعزیز فرمان تدوین احادیث را خطاب به ابوبکر بن حزم صادر کرد.[11] این خود بهترین شاهد است بر شروع تکاپوى فرهنگى اهل سنت در آغاز قرن دوم، مقارن با دوران امامت امام باقر (علیهالسلام). از این رو امام احساس میکرد که میبایست با ابراز و اشاعهى نظرات فقهى اهل بیت در برابر انحرافاتى که به دلایل مختلفى در احادیث اهل سنت رسوخ کرده بود، موضعگیرى نماید. نقطه نظرات فقه شیعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حد اذان و تقیه، نماز میت و ... روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر (علیهالسلام) قدم مهمى در این راستا برداشته شد و یک جنبش فرهنگى تحسین برانگیزى در میان شیعه به وجود آمد. در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود ـ شامل فقه و تفسیر اخلاق ـ را آغاز کرد.
پیش از این در جامعهى اسلامی، فقه و احادیث فقهى در حد گسترده و به طور کامل مورد بى اعتنایى قرار گرفته بود. درگیریهاى سیاسى و اندیشههاى مادیگرایانهى شدیدى که دامنگیر دستگاه حکومت شده بود، باعث غفلت از اصل دین و به خصوص فقه در میان مردم گشته بود.
جلوگیرى از تدوین حدیث که به دستور خلیفهى اول و دوم انجام گرفت، از عوامل عمدهى انزواى فقه بود، فقهى که حداقل 80 درصد آن متکى به احادیث روایت شده از پیامبر (صلى الله علیه و آله) بود.
ذهبى از ابوبکر نقل میکند که گفت: « فلا تحدّثوا عن رسول الله (صلى الله علیه و آله) شیئاً، فمن سألکم فقولوا: بیننا و بینکم کتاب الله فاستحلوا حلاله و حرّموا حرامه؛ از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) چیزى نقل نکیند و در جواب کسانى که از شما دربارهى حکم مسألهاى پرس و جو میکنند بگویید: کتاب خدا (قرآن) میان ما و شما است، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید.»[12]
در این زمینه از عمر نیز چنین نقل شده: « أقلّوا الرّوایة عن رسول الله و أنا شریککم؛ از رسول (صلى الله علیه و آله) کمتر حدیث نقل کنید که در این کار من هم شما را همراهى میکنم. »[13]
و از معاویه نقل میکنند که گفت: علیکم من الحدیث بما کان فى عهد عمر،فانّه کان قد أخاف الناس فى الحدیث عن رسول الله (صلى الله علیه و آله).
به روایاتى که در عهد عمر از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) روایت شده است اکتفا کنید؛ زیرا عمر مردم را در مورد نقل حدیث از پیامبر بر حذر میداشت. »[14]
اوج بیخبرى ...
بى خبرى مردم زمانى به اوج خود رسید که فتوحات اسلام آغاز گردید. زمامداران و مردم به طورى مشغول کشور گشایى و امور نظامى و مسائل مالى و ... شدند که فعالیت علمى و تربیت دینى به هیچوجه جلب توجه نمیکرد.
وقتى ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره که یکى از مراکز اصلى فتوحات بود بر بالاى منبر گفت: اخرجوا صدقة صومکم، مردم معناى حرف او را نمیفهمیدند، لذا ابن عباس گفت: کسانى که از مدینه در آنجا حاضرند برخیزند و براى آنها مفهوم صدقهى صوم را توضیح دهند؛ فانهم لا یعلهمن من زکاة الفطرة الواجبیة شیئاً؛ (آنان دربارهى زکات فطرهى واجب چیزى نمیدانند).[15] پس از آن، در دوران بنیامیه این ناآگاهى دینى بر شدت خود افزود، چنانکه دکتر على حسن مینویسد:
« در دوران بنیامیه که به امور دینى توجه چندانى نمیشد، مردم نسبت به فقه و مسائل دینى آگاهى نداشتند و چیزى از آن نمیفهمیدند و تنها اهل مدینه بودند که از اینگونه مسائل آگاهى داشتند. »[16]
در منابع دیگر نیز آمده که در طول نیمهى دوم قرن اول هجری، مردم حتى کیفیت اقامهى نماز و گزاردن حج را نیز نمیدانستند. »[17]
انس بن مالک، با نگاهى به روزگار خویش میگفت: «از آنچه که در زمان رسول خدا (صلى الله علیه و آله) معمول بود، چیزى نمیبینم! گفتند نماز! گفت: چه تحریفهایى که در این نماز انجام ندادید! »[18]
همهى اینها دلیلى است بر فراموش شدن فقه در میان عامه که به درستى یکى از مهمترین دلائل پرداختن امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) به فقه، احیاى آن در میان مردم و جلوگیرى از تحریفى است که به یقین در تدوین و بازنویسى فقه روى میداد.
تلاشهاى خستگى ناپذیر امام باقر (علیهالسلام) و پس از وى تلاشهاى امام صادق (علیهالسلام) سبب شد تا فقه شیعه با اتکاى به احادیث رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و اشراقات و الهامات غیبى بر قلوب ائمه اطهار (علیهم السلام)، زودتر از اهل سنت ... به مرحله تدوین برسد تا جایى که مصطفى عبدالرزاق مینویسد:
«پذیرفتن این که تدوین فقه شیعه زودتر از فرق دیگر اسلامى شروع شده عاقلانه است؛ زیرا اعتقاد به عصمت یا معانى شبیه آن در مورد ائمهشان چنین اقتضا میکرده که قضاوتها و فتاواى آنها به وسیلهى پیروانشان تدوین گردد.»[19]
مفسر مکتب اهل بیت
از نظر مکتب اهل بیت (علیهمالسلام) دسترسى به علوم اصیل اسلامى تنها از طریق اهل بیت، که باب علم رسول خدا هستند، ممکن است و به همین جهت در کلمات امام باقر (علیهالسلام) نمونههاى فراوانى وجود دارد که ایشان مردم را دعوت به بهرهگیرى علمى از اهل بیت کرده و حدیث درست را تنها نزد آنان میداند. در روایتى آمده است که امام به سلمة بن کهیل و حکم بن عیینه میفرمود:
«شرّقاً او غرّباً فلا تدان علماً صحیحاً الا شیئاً خرج من عندنا؛ به شرق و به غرب عالم بروید جز علم ما علم صحیحى نمییابید. »[20]
این سخنان به صراحت مردم را دعوت میکند تا براى دریافت معارف دینى اصیل، عترت را معیار قرار دهند. پذیرش چنین دعوتى به معناى پذیرفتن تشیع بود.
در گفتارى از امام باقر (علیهالسلام) آمده است: «آل محمد ابواب الله و الدعاة الى الجنة و القادة الیها؛ فرزندان رسول خدا علوم الهى و راه رسیدن به رضا او و دعوت کنندگان به بهشت و سوق دهندگان مردم به آنجا هستند. »[21]
در نقل دیگرى از امام باقر (علیهالسلام) آمده: «أیها الناس! أین تذهبون و أین یراد بکم؟ بنا هدى الله اوّلکم و بنا ختم أخرکم؛ مردم کجا میروید، به کجا برده میشوید؟ شما در آغاز به وسیلهى ما اهل بیت هدایت شدید و سرانجام کار شما نیز با ما پایان میپذیرد. »[22]
HTML clipboardبرای دیدن به (قسمت2)بروید
ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نیمه شعبان سال 255یا 256هجری بود پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید ، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار ، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی تولد خواهد یافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احادیثی که بخصوص از پیغمبر ( ص ) رسیده بود ، این مطلب زیاد گفته شده و به گوش زمامداران رسیده بود در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی ، هشتمین خلیفه عباسی ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی قرار داد این اندیشه - که ظهور مصلحی پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می نماید و باید از تولد نوزادان جلوگیری کرد ، و حتی مادران بیگناه را کشت ، و یا قابله هایی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاریخ نظایری دارد . در زمان حضرت ابراهیم ( ع ) نمرود چنین کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نیز به همین روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران می خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل می کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نیز داستان تاریخ به گونه ای شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد امام دهم بیست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام یازدهم ( ع ) نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می برد به هنگامی که ولادت ، این اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزدیک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند ، و اگر پدید آمد و بدین جهان پای نهاد ، او را از میان بردارند بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته می شد ، جز چند تن معدود از نزدیکان ، یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمی دید . آنان نیز مهدی را گاه بگاه می دیدند ، نه همیشه و به صورت عادی
شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی که پدر بزرگوارش حیات داشت ، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع) می رسیدند از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد آنان پسری را دیدند که بیرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبیه به پدر خویش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، این پسر امام شماست ، و خلیفه من است در میان شما ، امراو را اطاعت کنید ، از گرد رهبری او پراکنده نگردید ، که هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد . این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید ، تا اینکه زمانی دراز بگذرد . بنابراین از نایب او ، عثمان بن سعید ، اطاعت کنید " . و بدین گونه ، امام یازدهم ، ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شیعیان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولایت را اعلام داشت .یکی از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است ، ابو سهل نوبختی می باشد باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان می زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری دیده از جهان فرو بست . در این روز بنا به سنت اسلامی ، می بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و یا بد خواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند . بدین سان ، مردم دیدند کودکی همچون خورشید تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پیکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد
ضرورت غیبت آخرین امام
بیرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند ، و در چنین شرایطی بود که برای بقای حجت حق تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن " خلیفه خدا درزمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان بود و قتلش همان . پس مشیت و حکمت الهی بر این تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند . بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ، اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد . ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر المؤمنین علی ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب شد در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای اینکه خوانندگان به اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می پردازیم :" به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت راکه همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند . رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقیقتی است زنده که هرگز نظ ر علمی نمی تواند او ر ا از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی با اعتقاد به امام حی غایب
صورت و سیرت مهدی ع
چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت .گونه هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی - که از بیداری شب عارض شده -بر گونه راستش خالی مشکین . عضلاتش پیچیده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون کننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر " .حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اکنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ...برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ کند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی ، باقی نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی در همگان پدید آورد ... .مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی بیمانند دست یابند . حتی چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود .در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند .مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .
شمشیر حضرت مهدی ع
شمشیر مهدی ، سیف الله و سیف الله المنتقم است . شمشیری است خدائی ،شمشیری است انتقام گیرنده از ستمگران و مستکبران . شمشیر مهدی شمشیر انتقام از همه جانیان در طول تاریخ است . درندگان متمدن آدمکش را می کشد ، اما بر سر ضعیفان و مستضعفان رحمت می بارد و آنها را می نوازد .
روزگار موعظه و نصیحت در زمان او دیگر نیست . پیامبران و امامان و اولیاء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجای آوردند . بسیاری از مردم نشنیدند و راه باطل خود را رفتند و حتی اولیاء حق را زهر خوراندند و کشتند . اما در زمان حضرت مهدی باید از آنها انتقام گرفته شود . مهدی ع آن قدر از ستمگران را بکشد که بعضی گویند : این مرد از آل محمد ص نیست . اما او از آل محمد ( ص ) است یعنی از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانیت است . از روایات شگفت انگیزی که در مورد حضرت مهدی ع آمده است ، خبری است که از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290 سال قبل . در این روایت
حضرت باقر ع می گویند : " مهدی ، بر مرکبهای پر صدایی ، که آتش و نور در آنها تعبیه شده است ، سوار می شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر می کند " . و نیز در روایت امام محمد باقر ع گفته شده است که بیشتر آسمانها ، آباد و محل سکونت است . البته این آسمان شناسی اسلامی ، که از مکتب ائمه طاهرین ع استفاده می شود ، ربطی به آسمان شناسی یونانی و هیئت بطلمیوسی ندارد ... و هر چه در آسمان شناسی یونانی ، محدود بودن فلک ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسی اسلامی ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بیشمار و قمرها و منظومه های فراوان . و گفتن چنین مطالبی از طرف پیامبر اکرم ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غیب و علم خدائی امکان نداشته است
غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
مدت غیبت صغری بیش از هفتاد سال بطول نینجامید از سال 260ه. تا سال 329ه که در این مدت نایبان خاص ، به محضر حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم می رساندند . نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن می باشند که به " نواب خاص " یا " نایبان ویژه " معروفند . نخستین نایب خاص مهدی ( ع ) عثمان بن سعید اسدی است . که ظاهرا بعد از سال 260 هجری وفات کرد ، و در بغداد به خاک سپرده شد . عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود . محمد بن عثمان : دومین سفیر و نایب امام ع محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد .نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال بطول انجامید . حسین بن روح نوبختی : سومین سفیر ، حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326هجری فوت کرد . علی بن محمد سمری : چهارمین سفیر و نایب امام حجه بن الحسن ( ع ) است که در سال 329هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است .همین بزرگان و عالمان و روحانیون برجسته و پرهیزگار و زاهد و آگاه در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی ع بودند .
غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
این دوره بعد از زمان غیبت صغری آغاز شد ، و تاکنون ادامه دارد .این مدت دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است . در زمان نیابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده ای به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصی که آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق کند ، نایب عام امام ع باشد و به نیابت از سوی امام ، ولی جامعه باشد در امر دین و دنیا . بنابراین ، در هیچ دوره ای پیوند امام ( ع ) با مردم گسیخته نشده و نبوده است . اکنون نیز ، که دوران نیابت عامه است ، عالم بزرگی که دارای همه شرایط فقیه و دانای دین بوده است و نیز شرایط رهبری را دارد ، در راس جامعه قرار می گیرد و مردم به او مراجعه می کنند و او صاحب " ولایت شرعیه " است به نیابت از حضرت مهدی ( ع ) . بنابراین ، اگر نایب امام ( ع ) در این دوره ، حکومتی را درست و صالح نداند آن حکومت طاغوتی است ، زیرا رابطه ای با خدا و دین خدا و امامت و نظارت شرعی اسلامی ندارد . بنابر راهنمایی امام زمان عجل الله فرجه برای حفظ انتقال موجودیت تشیع و دین خدا ، باید همیشه عالم و فقیهی در راس جامعه شیعه قرار گیرد که شایسته و اهل باشد ، و چون کسی - با اعلمیت و اولویت - در راس جامعه دینی و اسلامی قرار گرفت باید مجتهدان و علمای دیگر مقام او را پاس دارند ، و برای نگهداری وحدت اسلامی و تمرکز قدرت دینی او را کمک رسانند ، تا قدرتهای فاسد نتوانند آن را متلاشی و متزلزل کنند . گر چه دوری ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدی ( ع ) - بسیار درد آور است ، ولی بهر حال - در این دوره آزمایش - اعتقاد ما اینست که حضرت مهدی ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگی می کند ، روزی که " اقتضای تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابی پر شور و حرکتی خونین و پردامنه ، بشریت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحید و آیین اسلامی را عزت دوباره خواهد بخشید .
اعتقاد به مهدویت در دوره های گذشته
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی در دینهای دیگر مانند : یهودی ، زردشتی ، مسیحی و مدعیان نبوت عموما ، و دین مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان یک اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .
اعتقاد به حضرت مهدی ( ع ) منحصر به شیعه نیست
عقیده به ظهور حضرت مهدی ( ع ) فقط مربوط به شیعیان و عالم تشیع نیست ،بلکه بسیاری از مذاهب اهل سنت( مالکی ، حنفی ، شافعی و حنبلی و ... ) به این اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها ، این موضوع را در کتابهای فراوان خود آورده اند و احادیث پیغمبر ( ص ) را درباره مهدی ( ع ) از حدیثهای متواتر و صحیح می دانند .
95-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:دوستى على گناهان را فرو مىخورد همچنان که آتش هیمه را. (1)
952-سر لوحه کارنامه مؤمن،دوستى على بن ابى طالب است. (2)
953-هر گاه خداوند عشق و دوستى على را در دل مؤمنى استوار سازد و با این حال قدمش بلغزد (خطایى از او سر زند) در روز قیامت قدمش را بر صراط استوار نگه دارد. (3)
954-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله-به على علیه السلام-:تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمنت ندارد. (4)
احادیث در این زمینه بسیار زیاد و بلکه متواترند.
955-امام على علیه السلام:اگر با این شمشیرم بر بینى مرد با ایمان زنم که مرا دشمن گیرد،هرگز با من دشمنى نکند و اگر همه دنیا را به منافق دهم تا مرا دوست دارد،هیچگاه دوستم ندارد.و این از آن روست که قضا جارى گشت و بر زبان پیامبر امى گذشت که فرمود:اى على!مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق دل به دوستى تو نسپارد. (5)
956-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على پیشواى نیکوکاران است و کشنده بدکاران،هر که او را یارى کند یارى شود و هر که از یارى او دستشوید،بىیار ماند. (6)
957-به على علیه السلام-:آفرین و مرحبا به سرور مسلمانان و پیشواى پرهیزگاران. (7)
958-اى على!خداوند...دوست داشتن مستمندان را به تو بخشیده است،از این رو آنان به پیشوایى تو خرسندند و تو به داشتن پیروانى چون ایشان. (8)
959-درباره على به من وحى شده که او سرور مسلمانان،پیشواى پرهیزگاران و رهبر رو سپیدان است. (9)
960-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:آیا شما را به چیزى رهنمون شوم که تا هر گاه بر آن توافق کنید، (10) به هلاکت در نیفتید؟!همانا ولى شما خداوند و امامتان على بن ابى طالب است.پس،خیر خواه و مخلص او باشید و تصدیقش کنید.همانا این مطلب را جبرئیل به من خبر داد.
961-همانا خداوند عز و جل درباره على بن ابى طالب بمن سفارشى فرمود.گفتم:بار پروردگارا،آن را برایم روشن فرما.فرمود:بشنو!عرض کردم:گوش به فرمانم.فرمود:همانا على پرچم هدایت و پیشواى دوستان من و روشنایى (راه) کسانى است که مرا اطاعت کنند.او کلمهاى است که با پرهیزگاران همراهش کردم.هر که او را دوستبدارد مرا دوست داشته و هر که از او اطاعت کند از من اطاعت کرده است. (11)
962-خداوند درباره على به من سفارشى فرمود.عرض کردم:بار خدایا!آن را برایم توضیح بده.فرمود: گوش کن!عرض کردم:گوش مىکنم.فرمود:همانا على پرچم هدایت و پیشواى دوستان من است.این را به او بشارت ده.پس،على آمد و من به او بشارت دادم. (12)
963-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:اى بنى هاشم!همانا برادر من،وصى من و وزیر من و جانشین من در میان خانوادهام على بن ابى طالب است.او دین مرا مىپردازد و وعدهام را به کار مىبندد. (13)
964-جبرئیل نزد من آمد و گفت:اى محمد!پروردگارت[به تو درود مىفرستد و]مىگوید:همانا على بن ابى طالب وصى و جانشین تو در میان خانواده و امت تو مىباشد. (14)
965-اشاره به على علیه السلام-:این برادر و وصى و جانشین من در میان شماست.فرمانش را بشنوید و اطاعت کنید. (15)
966-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:همانا وصى من،رازدار من و بهترین بازماندگانم و کسى که وعدهام را به کار مىبندد و دینم را ادا مىکند على بن ابى طالب است. (16)
967-هر پیامبر وصى و وارثى دارد و على وصى و وارث من است. (17)
ابن ابى الحدید مىنویسد:بعد از رحلت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله حضرت على به نام وصى رسول الله خوانده مىشد چون پیامبر مطالب و خواستههاى خود را به او وصیت کرده بود.اصحاب و هم باوران ما این مطلب راانکار نمىکنند اما مىگویند:این وصیت در زمینه خلافت نبوده بلکه درباره بسیارى از امور و مسائل نو ظهور پس از ایشان بوده است. (18)
وى اشعار فراوانى را از شاعران صدر اسلام زیر عنوان«اشعارى که درباره وصایت على سروده شده» (19) بازگو کرده است.او در توضیح این جمله امام که:«وصیت و وراثت در میان ایشان است»مىگوید:ما شک نداریم که على علیه السلام وصى پیامبر خدا بوده است،گو این که افرادى که از نظر ما کینهتوزند،این نکته را قبول ندارند.البته به عقیده ما مقصود از وصیت نص و خلافت نیستبلکه مسائل دیگرى است که-اگر روشن شوند-شاید برتر و مهمتر از موضوع خلافتباشند. (20)
968-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:هر که من مولاى اویم على نیز مولاى اوست. (21)
969-اى بریده!آیا من به مؤمنان از خود ایشان سزاوارتر نیستم؟عرض کردم:البته،اى پیامبر خدا. فرمود:هر که من مولاى اویم على هم مولاى اوست. (22)
970-عبد الرحمن بن ابى لیلى:على را دیدم که در رحبه (کوفه) مردم را سوگند مىدهد:شما را به خدا سوگند مىدهم اگر کسى از شما هست که شنیده باشد پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم مىفرمود:«هر که من مولاى اویم،پس على مولاى اوست»برخیزد و گواهى دهد عبد الرحمن مىگوید:دوازده تن از بدریان که گویى هم اکنون یکایک آنان را مىنگرم،برخاستند و گفتند:گواهى مىدهیم که شنیدیم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر مىفرمود:آیا من به مؤمنان سزاوارتر نیستم...؟عرض کردیم:البته،اى پیامبر خدا.پیامبر فرمود:هر که من مولاى او هستم على نیز مولاى اوست.خدایا دوستبدار هر که را دوستدار على باشد و دشمن بدار هر که را با او دشمنى ورزد. (23)
971-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على از من است و من از او.او ولى هر مؤمنى است. (24)
972-عمران بن حصین:پیامبر خدا صلى الله علیه و آله سپاهى را به فرماندهى على بن ابى طالب گسیل داشت.او در این سفر کارى کرد...ما هر گاه از سفر برمىگشتیم ابتدا خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مىرسیدیم،پس،بر آن حضرت سلام کردیم...مردى از آن میان برخاست و عرض کرد:اى پیامبر خدا،على چنین و چنان کرد.
پیامبر از او روى گرداند.مرد دیگرى برخاست و همان گفت که آن اولى گفته بود.تا آن که چهارمى برخاست و سخنان همان نفر اول را به زبان آورد.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در حالى که چهرهاش متغیر شده بود رو به او کرده فرمود:رها کنید على را،رها کنید على را،رها کنید على را،همانا على از من است و من از او.او پس از من ولى هر مؤمنى است. (25)
973-وهب بن حمزه:با على بن ابی طالب از مدینه به مکه سفر کردم.در راه از او اندکى تندى دیدم. گفتم:وقتى برگشتم و پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را دیدم از او بد خواهم گفت.او مىگوید:وقتى برگشتم و به دیدار پیامبر خدا صلى الله علیه و آله رفتم از على بدگویى کردم.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به من فرمود:این حرفها را درباره على مگو.همانا على بعد از من ولى شماست. (26)
974-بریده اسلمى:پیامبر خدا به ما دستور داد به على به عنوان امیر مؤمنان سلام کنیم.در آن روز ما هفت نفر بودیم و من از همه کوچکتر بودم. (27)
975-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على با حق است و حق با على و بر محور او مىگردد.
ابن ابی الحدید مىنویسد:در اخبار صحیحى از قول پیامبر آمده است که فرمود:على با حق است... (28)
976-حق با این است،حق با این است-یعنى على علیه السلام. (29)
977-حق با على است هر جا که رو کند. (30)
978-بار خدایا!هر طور که على گردید حق را با او بگردان. (31)
979-على با حق است و حق با على.آن دو هرگز از هم جدا نشوند،تا آن گاه که در روز قیامتبر لب حوض نزد من آیند. (32)
980-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على با قرآن و قرآن با على است و هرگز از هم جدا نشوند تا در کنار حوض (کوثر) نزدم آیند. (33)
981-على با حق و قرآن است و حق و قرآن با على و از هم جدا نشوند تا کنار حوض نزد من آیند. (34)
982-این على با قرآن است و قرآن با على.از هم جدا نمىشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.پس آنچه را در این دو بر جاى نهادم از آنها بپرسید. (35)
983-انس در خدمت پیامبر نشسته بود که على علیه السلام وارد شد،پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اى انس!من و این حجتخدا بر بندگان او هستیم. (36)
984-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:من شهر علم هستم و على دروازه آن،پس هر که علم خواهد باید از در بیاید. (37)
985-من شهر علم هستم و على دروازه آن.پس،هر که علم خواهد باید که از در آن وارد شود. (38)
986-على درگاه دانش من است. (39)
987-من سراى حکمتم و على در آن. (40)
988-على دروازه دانش من است و پس از من رسالت مرا براى امتم تبیین مىکند. (41)
989-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:پس از من على بن ابی طالب داناترین فرد امت من است. (42)
990-على بن ابی طالب خداشناسترین مردمان است و بیش از همه اهل«لا اله الا الله»را دوست دارد و بزرگشان مىدارد. (43)
991-پس از من،على آگاهترین فرد استبه کار قضاوت و داناترین آنهاست. (44)
992-اى على!تو...وارث دانش منى. (45)
993-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:من و على از یک درختیم و دیگر مردمان از درختهاى گوناگون. (46)
994-اى على!مردم از درختهاى گونه گونند و من و تو از یک درخت. (47)
995-جابر:پیامبر صلى الله علیه و آله در عرفه بود و على رو به روى آن حضرت قرار داشت.پیامبر فرمود:اى على!نزدیک من آى و پنجهات را در پنجه من گذار.اى على!من و تو از یک درخت آفریده شدهایم.من ریشه آن درختم و تو تنه آن و حسن و حسین شاخههایش.هر که به شاخهاى از آن بیاویزد خداوند او را به بهشت در آرد. (48)
996-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله-به على علیه السلام-:تو در دنیا و آخرت برادر من هستى. (49)
997-من همان مىگویم که برادرم موسى گفت:«پروردگارا،سینهام را فراخ گردان و کارم را آسان کن و از خانوادهام براى من وزیر و پشتیبانى قرار ده»،برادرم على را،«پشتم را به او قوى دار...». (50)
998-امام على علیه السلام-خطاب به پیامبر آن گاه که میان اصحابش پیوند برادرى ساخت-:هر آینه جان از تنم برفت و پشتم شکست آن گاه که دیدم با اصحاب خود چنان کردى و با من نه.اگر این رفتار شما از سر خشم بر من استبخشش و بزرگوارى از شماست!پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: قسم به آن که مرا به حق برانگیخت تو را آخرین نفر قرار ندادم مگر آن که براى خودم مىخواستمت.تو براى من همچون هارونى براى موسى با این تفاوت که پس از من پیامبرى نیست.تو برادر و وارث من هستى. (51)
999-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على از من است و من از اویم. (52)
1000-به على علیه السلام-:تو از من هستى و من از توام. (53)
1001-على براى من مانند سر من استبراى پیکرم. (54)
1002-همانا گوشت على از گوشت من است و خون او از خون من. (55)
1003-به على-:اى على!تو از من هستى و من از تو.تو برادر و یار منى. (56)
1004-انس بن مالک:پیامبر صلى الله علیه و آله سوره برائت را (براى خواندن بر مشرکان) به دست على داد و فرمود: (این سوره را) نمىرساند مگر من یا مردى از خاندان من. (57)
1005-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:على از من است و من از على.از سوى من نمىرساند و ادا نمىکند مگر خودم یا على. (58)
1006-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله-به على علیه السلام:تو نسبتبه من همچون هارونى نسبتبه موسى جز آن که پس از من پیامبرى نیست. (59)
1007-به على-:آیا نمىپسندى که نزد من همان جایگاهى را داشته باشى که هارون نزد موسى داشت،با این تفاوت که تو پیامبر نیستى؟مرا نشاید که بروم مگر آن که تو جانشین من باشى. (60)
1008-امام على علیه السلام:پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:تو را جا گذاشتم که جانشین من باشى. عرض کردم:اى پیامبر خدا!آیا از تو بازمانم؟فرمود:آیا نمىپسندى که براى من چنان باشى که هارون براى موسى بود جز این که بعد از من پیامبرى نیست (61)
با نگاهى گذرا به تاریخ جوامع بشرى، نقش دورانساز و کلیدى جوانان در غالب حرکتهاى فرهنگى و اجتماعى و نیز نهضتهاى حیاتبخش پیامبران الهى کاملا آشکار و روشن است.
تجربه تاریخ بیانگر این مهم است که در هر حرکتى از استعدادهاى فکرى و نهفته قشر جوان به صورت اصولى و صحیح بهرهبردارى شده است، دستاوردهاى بسیار مهم و ارزشمندى به دست آمده است.
در مقابل، زمانى که هدایت و رهبرى گروههاى جوان به دست افراد هوسران و قدرتطلب افتاده است، جنایات و تراژدىهاى بسیار دهشتناکى به وقوع پیوسته است. در حالى که، در تفکر دینى بها دادن و شخصیت دادن و اهتمام به جوانان بسیار توصیه شده است.
براى روشن شدن این حقیقت، سزاوار است، سیره و عملکرد یکى از انبیاء الهى در این زمینه، با بهرهبردارى منفى رهبران مستبد از نیروهاى جوان در جنگهاى جهانى اول و دوم مقایسه شود تا آنگاه پیامدهاى استفاده از ظرفیتهاى قشر جوان و نیز عدم استفاده و غفلت از آن آشکار گردد.
از ایننظر، وقتى مجموعه روایات مربوط به قیام حضرت مهدى (عج) را مطالعه مىکنیم، با این حقیقت آشنا مىشویم که زمینهسازان اصلى ظهور و اصحاب و یاران خاص آن حضرت در جریان تلاش براى تشکیل حکومت عدل جهانى، جوانان خواهند بود.
به عنوان مثال، یکى از شخصیتهاى وارسته و شجاعى که در آخرالزمان با هدف اصلاح وضع نابسامان جوامع اسلامى قیام خواهد کرد، فردى به نام «سید حسنى» است.
به روایت امام صادقعلیه السلام حسنى یک جوان خوشچهره و نورانى است که علىرغم به دست آوردن قدرت و امکانات بسیار زیاد، آنگاه که از ظهور حضرت مهدىعلیه السلام آگاه مىشود، خود را به همراه سپاهیانش به امامعلیه السلام مىرساند و با آن حضرت بیعت مىکند.
به یک روایت، امام زمان (عج) به وسیله ایشان براى مردم مکه چند روز پیش از قیام پیامى مىفرستند...
گذشته از این، وقتى حضرت علىعلیه السلام به مناسبتى از یاران و اصحاب امام عصر (عج) سخن مىگویند، در توصیف ویژگىهاى آنان این چنین مىفرمایند: یاران قائم (عج) همه از میان جوانان خواهند بود.
سالخورده در بین آنها بسیار کم است و نسبتسالخوردگان بر جوانان در بین اصحاب آنحضرت همانند سرمهاى براى چشم و نمک براى غذاست و کمترین بخش غدا را نمک تشکیل مىدهد. (1)
این امر، ناشى از این است که جوان به دلیل داشتن فطرت پاک و صفاى باطن در درجه اول، از استعداد و ظرفیتبالاى درک و توان شناختحقیقتبرخوردار است.
علاوه بر آن، به واسطه شجاعت و شهامت زیادى که دارد زودتر پذیراى حقایق مىشود و در مقابل آنها لجاجت و سرسختى بىمورد به خرج نمىدهد.
در خصوص یاران حضرت حجت (عج) ویژگىها و اوصاف ذیل بیان شده است:
برخوردارى از علم و معرفت کامل و ایمان استوار، شهامت و شجاعتبىنظیر، گذشت و فداکارى، شهادتطلبى، فروتنى و تواضع در اوج برخوردارى از قدرت و امکانات، حقمدارى، عشق به امامعلیه السلام، تبعیت و پیروى کامل از رهنمودهاى حضرت حجت (عج) و خیرخواهى به همنوعان و صفا و صمیمیت و...
در معارف دینى، وظایفى براى منتظران واقعى حضرت حجتعلیه السلام بیان شده که از طریق عمل به مجموعهاى از تکالیف افراد بتوانند از چنان شایستگى برخوردار شوند که در زمره یاران واقعى آنحضرت درآمده و در حد توان و ظرفیت و به میزان همت و تلاش افراد به فراهم شدن بستر مناسب براى ظهور منجى عالم بشریت کمک نمایند.
گرچه مجموعه وظایف منتظران بسیار است اما در این نوشته، تنها به ذکر چند مورد مهم، که در شرایط کنونى جامعه اسلامى داراى اهمیت استبسنده مىکنیم.
یکى از مهمترین و اساسىترین اصولى که از ارکان اصلى مکتب تشیع محسوب مىشود، مساله امامت و آشنایى با امام هر عصر است. به اعتقاد شیعه، در هیچ برهه از زمان، زمین خالى از حجت و انسان بدون امام معصوم نخواهد بود.
چرا که هدایت و رهبرى صحیح و همه جانبه انسان بر اساس تعالیم الهى تنها از طریق پیروى از رهنمودها و روشنگرىهاى امامى ممکن است که علاوه بر، آشنایى با سنتهاى حاکم بر نظام هستى، از تمامى مصالح بشر و حقایق تعلیمات پیامبران الهى آگاه باشد.
با توجه به این حقیقت، یکى از وظایف مهم آحاد جامعه، بهویژه قشر جوان آن است که در هر عصرى، نسبتبه امام و حجت الهى موجود در آن زمان به گونهاى شناخت پیدا کنند که بر تعالیم مسؤولیتهاى خود آگاهى پیدا کرده و بر اساس آن عمل نمایند.
اهمیتشناخت امام زمان (عج) در هر عصرى به گونهاى است که در برخى روایات، عدم کسب معرفت لازم از امام همردیف، بلکه مساوى با کفر و بىایمانى شمرده شده است. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در همین زمینه مىفرمایند:
«هرکسى که بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.» (2) و یا در یکى از ادعیه که بر آن نیز بسیار سفارش شده است.
به همین مساله اشاره شده است: پروردگارا حجتخودت را به من بشناسان چرا که اگر حجتت را به من نشناسانى من از دین و آئینم گمراه مىشوم. (3) مضمون اینگونه روایات زمانى بهتر روشن خواهد شد که به پیامدهاى مثبت و منفى یک جامعه، در اثر برخوردارى و عدم برخوردارى جامعه از امام و رهبرى شایسته توجه و دقتبیشترى شود. در طول تاریخ، چه بسیار بودهاند حرکتها و یا نهضتهاى عظیم مردمى که به دلیل فقدان رهبر شایسته با شکست مواجه شدهاند و یا پس از پیروزى به جهت افتادن زمام امور در دست زمامداران بىکفایتبه انحراف و اضمحلال کشیده شدهاند...
البته، کم و کیف شناخت امامعلیه السلام با توجه به نیاز و توانایى و ظرفیت افراد متفاوت است. مهم این است که این شناختبه گونهاى باشد که در صورت مواجه افراد با تهدیدها و شبههافکنىهاى دشمنان و بدخواهان، در تشخیص راه صحیح و شیوه درست از دچارشدن به گمراهى و انحراف آنها را نجات دهد.
و گرنه شناخت کامل و همه جانبه حجتهاى الهى براى افراد عادى با توجه به محدودیت استعدادها و توانایىهاى فکرى غیرممکن است.
در دوره غیبت کبرى، فقهاى جامعالشرایط به نصب امام زمانعلیه السلام مسؤولیت نمایندگى عام امامعلیه السلام را در استمرار حرکتحیاتبخش امامت و پاسدارى از احکام و مقررات اسلامى برعهده دارند. بر این اساس، یکى از وظایف افراد در عصر غیبت، پیروى از رهنمودهاى فقهاى عادل است. چرا که فقها به دلیل آشنایى با شیوههاى صحیح استنباط احکام از منابع اصیل دینى، قادرند تا به پرسشهاى مختلف مردم در زمینه مسائل دینى پاسخ دهند.
امام صادقعلیه السلام در اشاره به چنین امر مهمى فرمودند: «فقها از سوى ما منصوب شدهاند تا به سؤالات شما پاسخ دهند و شما نیز مؤظف هستید در شرایطى که به ما دسترسى ندارید به آنها مراجعه کنید و بر اساس نظر آنان در چهارچوب احکام الهى عمل کنید و هرگز حکم آنها را که براساس موازین شرعى ارائه مىشود، رد ننمایید. چون رد نظر آنان، به منزله رد حکم و نظر ماست و رد نظر ما، به منزله رد نظر و حکم خداوند است.» (4)
در همین باره زمانى که از حضرت مهدى (عج) سؤال کردند که در دوران غیبت کبرى که به شما دسترسى نداریم جواب احکام و مسائلى را که با آنها مواجه مىشویم چگونه به دست آوریم؟ آنحضرت در پاسخ فرمودند:
«در پیشامدها و حوادثى که رخ مىدهد به آشنایان با احادیث ما (یعنى مجتهدان جامعالشرایط که متخصصان متون دینى و احادیث اهلبیتعلیهم السلام هستند) مراجعه کنید و آنها حجت من براى شما و من حجتخدا بر آنان هستم.» (5) پس، برخلاف نظر نادرستبرخى افراد ناآشنا به معارف اسلامى، مسلمانان در دوران غیبت کبرى بدون راهنما نماندهاند که مجبور باشند با شیوههاى ناصواب متکى به اندیشههاى ناقص بشرى و نظریههاى غیرعلمى به حل مشکلات اقدام کنند و در نتیجه، گرفتار معضلات فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى فراوان گردند.
بلکه در دورانى که بنابر مصالحى امام معصومعلیه السلام در دسترس همگان نیست مردم موظفاند که به فقهاى عالم و عادل مراجعه کنند و آنان نیز موظفند بدون کوتاهى و سهلانگارى بر اساس موازین شرعى از طریق مراجعه به آیات قرآن و روایات اهلبیتعلیهم السلام به همه سؤالات و نیازهاى فکرى و اعتقادى و فقهى و فرهنگى و سیاسى و... آنها پاسخهاى مناسبى ارائه دهند.
اصلاح نفس و ترک گناهان و آراستن به فضایل اخلاقى در همه احوال ضرورت دارد. ولى خودسازى و اصلاح نفس در دوره غیبت، که زمینه لغزش و انحراف و آلوده گشتن به رذایل اخلاقى بیشتر است، از اهمیت زیادى برخوردار است.
امام صادقعلیه السلام در این زمینه مىفرمایند: «صاحبالامرعلیه السلام غیبتى خواهد داشت اگر کسى در آن دوره بخواهد دیندار بماند، سخت در مشقتخواهد بود. بنده خالص خدا در آن شرایط باید تقواى الهى پیشه کند و دو دستى به دین خود بچسبد.» (6)
به علاوه، چون فراهم شدن زمینه ظهور امام زمانعلیه السلام از یک نظر وابسته به وجود افراد خودساخته و آراسته به فضایل اخلاقى است و جز از طریق تهذیب نفس و پیدا کردن پرورش اسلامى نمىتوان در سلک یاران و زمینهسازان حضور آن حضرت قرار گرفت. بنابراین، یکى از وظایف افراد تلاش در راه خودسازى و تهذیب نفس است.
بر این اساس، امام صادقعلیه السلام مىفرمایند: «من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق (7) ... هر کس دوست دارد از یاران حضرت قائمعلیه السلام باشد باید در انتظار ظهور آن حضرت باشد و در این حال، به پرهیزکارى و اخلاق نیکو رفتار نماید» و حتى در توقیعى که امام زمانعلیه السلام آن را به مرحوم شیخ مفید نوشتهاند چنین آمده است که اعمال ناشایست و گناهانى که از شیعیان سر مىزند، یکى از عوامل طولانى شدن دوره غیبت و محرومیت آنها از دیدار امامعلیه السلام است.
از آنجا که یکى از شرایط مهم رشد ارزشها و فراهم شدن زمینه حاکمیت احکام الهى، اصلاح وضع عمومى جامعه است لذا در تعلیمات روشنگرانه اسلام اهتمام به وضع جامعه و مبارزه با نارسایىهاى اجتماعى و فساد و کجروىها از طریق امورى چون امر به معروف و نهى از منکر مورد تاکید قرار گرفته است.
به گونهاى که حتى انسانهاى بىتوجه به امور اجتماعى و مشکلات سایر مردم، خارج از زمره مسلمانان محسوب مىشود: «من اصبح ولایتهم بامورالمسلمین فلیس بمسلم» (8)
علاوه بر اینکه بر اساس روایات اهلبیتعلیهم السلام تا آمادگىهاى لازم فکرى و فرهنگى و... در احاد جامعه براى پذیرش و یارى امام زمانعلیه السلام پیدا نشود، ظهور حضرت محقق نخواهد شد. از سوى دیگر، تحصیل آمادگىهاى لازم نیاز به بستر سالمى دارد که افراد در سایه آن بتوانند به کسب مهارتها و کمالات لازم بپردازند.
این بسترسازى مشروط به احساس مسؤولیت همگانى و مشارکت همه جانبه تک تک افراد در پاکسازى فضاى عمومى جامعه است که براى انجام کامل و به موقع این امر نیز مکانیزمهاى زیادى پیشبینى شده است که مهمترین آنها، اقامه فریضه امر به معروف و نهى از منکر است. یعنى همه افراد جامعه اسلامى موظفند از طریق تحصیل آشنایى کامل با شرایط و احکام آن، به اصلاح نارسایىهاى اجتماعى و حفظ سلامت فضاى جامعه بپردازند تا از این طریق، اولا: شرایط لازم براى ظهور آن حضرت فراهم گردد و ثانیا، امکان زندگى براساس احکام نورانى اسلام در دوره غیبت، ولو به ضرورت ناقص، بوجود آید.
با توجه به نقش و جایگاه مهمى که دعا در تفکر اسلامى دارد، اگر دعا با شرایط لازم انجام گیرد همچون سایر علل و عوامل موثر در نظام هستى، مىتواند در امور تکوینى تغییر ایجاد نماید. در بخشى از روایات پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام توصیه شده است که براى فرج امام زمانعلیه السلام زیاد دعا کنید و از خود حضرت بقیةالله (عج) نقل شده است که آن حضرت فرمودند:
«اکثروا الدعا بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم» (9) براى تعجیل در فرج و ظهور، زیاد دعا کنید چرا که اینکار موجب فرج و خوشحالى شماست.
بنابراین، از دیگر تکالیف عاشقان امام زمان (عج) درخواست تعجیل فرج آن حضرت است. البته، توجه به این نکته نیز ضرورى است که اولا، دعا زمانى به مرحله اجابت مىرسد که دعا کننده شرایطى را در خود ایجاد نموده باشد که دعاى او شرایط استجابت را داشته باشد.
ثانیا، باید توجه داشت که دعا هرگز جاى عمل به وظایف دیگر را نمىگیرد بلکه دعا در صورتى مفید است که همراه با عمل به سایر تکالیف دینى باشد.
علاوه بر موارد فوق، پایدارى در راه ولایت اهلبیتعلیهم السلام، استقامت در برابر مشکلات و نارسایىها، کمک و مساعدت به همنوعان، تحصیل علم و به دست آوردن تخصصهاى لازم، احیاء شعائر اسلامى و پاسدارى از ارزشهاى اصیل و... از جمله مسائلى هستند که اهتمام به آنها سعادت و سلامت جامعه، به ویژه نسل جوان را تضمین مىکند.
از ویژگیهاى آنان، این است که اندیشه هایشان متحدّ و یگانه، دیدگاهشان همانند، دلهایشان به هم پیوسته و به هم گره خورده است نه اختلافى در رأى و اندیشه و گفتار آنان خواهى دید و نه در رفتارشان و همگى یک دل و یک قطب و یک زبان هستند.
از امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در وصف ایشان آمده است:
«کأنّما ربّاهم ابٌ واحد وأُمٌّ واحدة، قلوبهم مجتمعة بالمحبّة والنصیحة»
گویى یک پدر و مادر آنان را پرورانده و دلهایشان لبریز از مهر و محبّت و خیرخواهى است.
از ویژگیهاى آنان، این است که اندیشه هایشان متحدّ و یگانه، دیدگاهشان همانند، دلهایشان به هم پیوسته و به هم گره خورده است نه اختلافى در رأى و اندیشه و گفتار آنان خواهى دید و نه در رفتارشان و همگى یک دل و یک قطب و یک زبان هستند.
از امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در وصف ایشان آمده است:
«کأنّما ربّاهم ابٌ واحد وأُمٌّ واحدة، قلوبهم مجتمعة بالمحبّة والنصیحة»
گویى یک پدر و مادر آنان را پرورانده و دلهایشان لبریز از مهر و محبّت و خیرخواهى است.
درباره تعداد یاران حضرت مهدی (ع) توضیح دهید؟
آیا تعداد313 نفر از یاران امام زمان از زمان غیبت صغری تا زمان ظهور منتظر است یا فقط 313 نفر در عصر ظهور را شامل میشود؟
جواب : ابتدا باید دانست 313 نفر اولین افرادیاند که در آغاز و طلیعه ظهور به حضرت مهدی (عج) میپیوندند. از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام روایت شده که یاران مهدی در آخرالزمان 313 مرد هستند به تعداد یاران بدر، در ساعت واحدی گرد میآیند(1) و به یاری امام مهدی (عج) میپردازند. در روایاتی نحوه گرد آمدن آنان بیان شده که برخی از آنان شبانه از خوابگاه خود مفقود و بامدادان در مکه حاضر میشوند و برخی از آنان روزانه بر ابرها حرکت میکنند و ...
به مکه میآیند.(2)
پس معلوم میشود عدهای از آنان از افرادیاند که در همان دوران ظهور خواهند زیست. ولی از سیاق برخی احادیث استفاده میشود برخی از مردگان (مانند برخی یاران پیامبر و امیرمؤمنان) رجعت میکنند و از 313 نفر هستند. مانند: سلمان فارسی(3)، مقداد(4)، جابر بن عبدالله انصاری(5) و ... . البته درباره اصحاب کهف تصریح شده که آنان از 313 نفر یاران ویژه امام مهدی (عج) میباشند (6). پس چنین نیست که یاران امام عصر افرادی میباشند که از جهت زمانی، حداکثر از زمان غیبت صغری تا زمان ظهور به دنیا آمده باشند، بلکه پیش از آن نیز از کسانی که در عصر پیامبر اکرم (ص) میزیستهاند و حتی برخی از پیامبران مانند حضرت مسیح علیه السلام به تصریح روایات از یاران امام مهدی(عج) خواهند بود.
پینوشتها:
1. سید محمد صدر، تاریخ ما بعد الظهور، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، لبنان، ط3، 1412ق، ص 263 (به نقل از: ینابیع المودة، ص 509، ط النجف).
2. همان، ص 264.
3. محمد خادمی شیرازی، رجعت یا دولت کریمه خاندان وحی، مؤسسه الغدیر، چاپ دوم، 1411ق، ص 195 (به نقل از تفسیر صافی، ج 3، ص 238).
4. همان (به نقل از: ارشاد مفید، ص 365).
5. همان (به نقل از المحجّة فیما نزل فی الحجة، ص 76).
6. همان، ص 200 (به نقل از الملاحم والفتن، ص 203).
به نقل از سایت بسوی ظهور
درباره تعداد یاران حضرت مهدی (ع) توضیح دهید؟
آیا تعداد313 نفر از یاران امام زمان از زمان غیبت صغری تا زمان ظهور منتظر است یا فقط 313 نفر در عصر ظهور را شامل میشود؟
جواب : ابتدا باید دانست 313 نفر اولین افرادیاند که در آغاز و طلیعه ظهور به حضرت مهدی (عج) میپیوندند. از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام روایت شده که یاران مهدی در آخرالزمان 313 مرد هستند به تعداد یاران بدر، در ساعت واحدی گرد میآیند(1) و به یاری امام مهدی (عج) میپردازند. در روایاتی نحوه گرد آمدن آنان بیان شده که برخی از آنان شبانه از خوابگاه خود مفقود و بامدادان در مکه حاضر میشوند و برخی از آنان روزانه بر ابرها حرکت میکنند و ...
به مکه میآیند.(2)
پس معلوم میشود عدهای از آنان از افرادیاند که در همان دوران ظهور خواهند زیست. ولی از سیاق برخی احادیث استفاده میشود برخی از مردگان (مانند برخی یاران پیامبر و امیرمؤمنان) رجعت میکنند و از 313 نفر هستند. مانند: سلمان فارسی(3)، مقداد(4)، جابر بن عبدالله انصاری(5) و ... . البته درباره اصحاب کهف تصریح شده که آنان از 313 نفر یاران ویژه امام مهدی (عج) میباشند (6). پس چنین نیست که یاران امام عصر افرادی میباشند که از جهت زمانی، حداکثر از زمان غیبت صغری تا زمان ظهور به دنیا آمده باشند، بلکه پیش از آن نیز از کسانی که در عصر پیامبر اکرم (ص) میزیستهاند و حتی برخی از پیامبران مانند حضرت مسیح علیه السلام به تصریح روایات از یاران امام مهدی(عج) خواهند بود.
پینوشتها:
1. سید محمد صدر، تاریخ ما بعد الظهور، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، لبنان، ط3، 1412ق، ص 263 (به نقل از: ینابیع المودة، ص 509، ط النجف).
2. همان، ص 264.
3. محمد خادمی شیرازی، رجعت یا دولت کریمه خاندان وحی، مؤسسه الغدیر، چاپ دوم، 1411ق، ص 195 (به نقل از تفسیر صافی، ج 3، ص 238).
4. همان (به نقل از: ارشاد مفید، ص 365).
5. همان (به نقل از المحجّة فیما نزل فی الحجة، ص 76).
6. همان، ص 200 (به نقل از الملاحم والفتن، ص 203).
به نقل از سایت بسوی ظهور
منبع
و اما اینکه این نام شریف بر سر هر سوره تکرار شده ، نخست باید دانست که خدای سبحان کلمه (سوره ) را در کلام مجیدش چند جا آورده ، از آن جمله فرموده : (فاتوا بسورة مثله )، و فرموده : (فاتوا بعشر سور مثله مفتریات ) و فرموده : (اذا انزلت سورة )، و فرموده : (سورة انزلناها و فرضناها). از این آیات می فهمیم که هر یک از این سوره ها طائفه ای از کلام خدا است ، که برای خود و جداگانه ، وحدتی دارند، نوعی از وحدت ، که نه در میان ابعاض یک سوره هست ، و نه میان سوره ای و سوره ای دیگر.
و نیز از اینجا می فهمیم که اغراض و مقاصدی که از هر سوره بدست می آید مختلف است ، و هر سوره ای غرضی خاص و معنای مخصوصی را ایفاء می کند، غرضی را که تا سوره تمام نشود آن غرض نیز تمام نمی شود، و بنا بر این جمله (بسم الله ) در هر یک از سوره ها راجع به آن غرض واحدی است که در خصوص آن سوره تعقیب شده است .
پس بسم الله در سوره حمد راجع به غرضی است که در خصوص این سوره هست و آن معنائی که از خصوص این سوره بدست می آید، و از ریخت این سوره برمی آید حمد خدا است ، اما نه تنها بزبان ، بلکه باظهار عبودیت ، و نشان دادن عبادت و کمک خواهی و در خواست هدایت است ، پس کلامی است که خدا به نیابت از طرف بندگان خود گفته ، تا ادب در مقام اظهار عبودیت را به بندگان خود بیاموزد.
و اظهار عبودیت از بنده خدا همان عملی است که می کند، و قبل از انجامش بسم الله می گوید، و امر ذی بال و مهم همین کاری است که اقدام بر آن کرده ، پس ابتدا به نام خدای سبحان هم راجع به او است ، و معنایش این است :
خدایا من به نام تو عبودیت را برای تو آغاز می کنم ، پس باید گفت : متعلق باء در بسم الله سوره حمد ابتداء است ، در حقیقت می خواهیم اخلاص در مقام عبودیت ، و گفتگوی با خدا را به حد کمال برسانیم ، و بگوئیم پروردگارا حمد تو را با نام تو آغاز می کنم ، تا این عملم نشانه و مارک تو را داشته باشد، و خالص برای تو باشد، ممکن هم هست همانطور که قبلا گفتیم متعلق آن فعل (ابتداء) باشد، و معنایش این باشد که خدایا من خواندن سوره و یا قرآن را با نام تو آغاز می کنم ، بعضی هم گفته اند: (باء) استعانت است ، و لکن معنی ابتداء مناسب تر است ، برای اینکه در خود سوره ، مسئله استعانت صریحا آمده ، و فرمود: (ایاک نستعین )، دیگر حاجت به آن نبود که در بسم الله نیز آن را بیاورد .
منبع کلوب