هان! مبادا کسی که نمی داند، از فرا گرفتن شرم بدارد ؛ چرا که ارزش هرانسان، چیزی است که می داند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :16
بازدید دیروز :116
کل بازدید :219751
تعداد کل یاداشته ها : 517
03/12/4
11:45 ص













   



 


 حضور امام رضا علیه السلام و هدایت عزاداری ها


عاشورا عواطف پاک مسلمانان را تحریک نمود؛ مردم، از جمله بسیاری از اهل سنت، نمی توانستند درباره داستان کربلا و سایر مظلومیت های خاندان پیامبر بی تفاوت باشند . امامان معصوم علیهم السلام نیز یاد و نام کربلا را از راه های مختلف و به مناسبت های گوناگون زنده نگه داشتند . اجرای سوگواری از سوی آنان برای امام حسین علیه السلام، تشویق مردم به عزاداری و نوید پاداش فراوان اخروی و برکات دنیوی برای سوگواری امام حسین علیه السلام، و تشویق همه جانبه و دادن صله به شاعران مسلمان برای بیان مصایب اهل بیت علیهم السلام، به ویژه رخداد عاشورا به زبان هنر و سرودن شعر، از جمله عوامل تداوم و گسترش عزاداری امام حسین علیه السلام در میان مسلمانان بود .
چنانکه اشاره شد، مردم خراسان از اندک فرصت های پیش آمده سود جسته، برای خاندان رسول خدا سوگواری می کردند . با آمدن امام رضا علیه السلام به خراسان، این احساسات و عواطف هدایت شد و عزاداری مردم با مبانی دینی و اهداف صحیح اسلامی هماهنگ گردید .
امام رضا علیه السلام خود رهبریت عزاداران را به عهده گرفت . آن حضرت در دهه محرم به طور منظم و همه ساله در سوگ جدش امام حسین علیه السلام می نشست . دعبل خزاعی، از شاعران نامدار شیعه، می گوید : خدمت مولایم امام رضا رسیدم، دیدم آن حضرت همراه اصحابش به سوگ نشسته است . آن بزرگوار با مشاهده من فرمود : ای دعبل می خواهم شعری بگویی؛ زیرا این روزها، ایام حزن و اندوه ما اهل بیت است و روزهای سرور دشمنان، بخصوص بنی امیه است . ای دعبل، هرکس بر مصیبت ما بگرید یا بگریاند اجرش با خداست . ای دعبل، هرکس چشمش بر مصیبت ما اشک بریزد و بگرید همراه و در زمره ما محشور می شود . ای دعبل، هرکس بر مصیبت جدم حسین بگرید البته خدا گناهان او را می آمرزد .
آن گاه دستور داد پرده ای میان ما و اهل حرم زدند و فرمود که در پس پرده بنشینند و در مصیبت جد خود بگریند . در این هنگام به من فرمود : ای دعبل! بر حسین علیه السلام مرثیه بخوان، مادامی که تو زنده ای یاور و مدح کننده ما هستی؛ پس هرچه توانستی از یاری ما کوتاهی نکن . آن گاه من گریستم و اشعار زیر را در آن مجلس عزا خواندم : ای فاطمه، اگر زنده می بودی و می دیدی که حسین جنگید و با لب تشنه در کنار نهر فرات کشته شد، در آن صورت ای فاطمه، نزد پیکرش بر سر و صورت می زدی و اشک هایت را بر گونه و صورت جاری می کردی . ای فاطمه، ای دخت بهترین انسان! برخیز و ماتم نما، اختران آسمان در بیابان ها افتاده اند .
مقابری در کوفه و قبری در مدینه و دیگری در فخ؛ درود و سلام بر همه آن ها .
قبوری در کنار رودخانه در جنب کربلا که حجله گاه های آن ها بر کرانه فرات است . بر لب فرات با لب عطشان جان باختند . ای کاش پیش از حسین جان می دادم .
به خدا شکایت می کنم که ذکر مصیبت آن ها به من جام عزا و بی تابی را نوشانده است .
دختران «زیاد» در قصرها مصون بودند، اما دختران پیامبر صلی الله علیه و آله هتک حرمت می شدند . خاندان زیاد در قلعه در امنیت بودند و اهل بیت پیامبر در بیابان ها اسیر .
خاندان پیامبر حرمتشان شکسته می شد و به اسارت برده می شدند و دودمان زیاد در پس پرده و با امنیت می زیستند . (16)
با وجود فضای ضد حسینی که عباسیان از قرن دوم به بعد پدید آوردند و به تدریج یاد و نام امام حسین علیه السلام را تهدید حکومت عباسیان و خطر امنیتی می دانستند، بزرگانی در میان اهل سنت عاشورا را از یاد نبرده و فداکاری فرزند پیامبر اسلام را در قالب های گوناگون، به ویژه شعر، یادآور شدند . از جمله این بزرگان می توان به محمدبن ادریس شافعی، امام مذهب شافعیه اهل سنت اشاره کرد .
این رهبر مشهور اهل سنت بجز یک قصیده بلند که در سوگ امام حسین علیه السلام سروده است، قصیده دیگری نیز در عزاداری امام حسین علیه السلام دارد که تنها این بیت آن باقی مانده است :
ابکی الحسین و ارثی حججاها
من اهل بیت رسول الله مصباحا . (17)
با توجه به قصاید مختلف امام شافعی و جایگاه عظیم اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان اهل سنت که به طور طبیعی محبت خاندان پیامبر را در پی داشته، سوگواری بر مصایب آنان، از جمله عزاداری برای امام حسین را در میان آنان طبیعی می نماید . عبدالجلیل رازی قزوینی می گوید : «معلوم جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین از اصحاب امام مقدم بوحنیفه و امام مکرم شافعی و علما و فقهای طوایف خلفا عن سلف این سنت را رعایت کرده اند و این طریقت نگاه داشته، اولا خود شافعی که اصل است و مذهب بدو منصوب است، بیرون (افزون) از مناقب، او را در حسین و شهدای کربلا مراثی بسیار است و یکی از آن قصیده ای که می گوید : "ابکی الحسین و ارثی منه اهل بیت رسول الله مصباحا" تا آخر قصیده با مبالغتی تمام و کمال، و دیگر قصیده ای است که می گوید : «تا وب همی ...» تا آخر همه مرثیه اوست به صفتی که بر چنان معانی دگران قادر نباشند و مراثی شهدای کربلا که اصحاب بوحنیفه و شافعی را هست، بی عدد و بی نهایت است ...» (18)


مورخان اهل سنت و گزارش عاشورا


در قرن سوم که فشار و اختناق عباسیان بر ضد شعایر اهل بیت علیهم السلام، بخصوص یاد و نام امام حسین علیه السلام و عزاداری عاشورا، شدت یافت و متوکل عباسی در سال 236 مرقد مطهر حسینی را تخریب و با خاک یکسان کرد و بر زمین آن آب بست و زایران و عزاداران آن حضرت را به انواع شکنجه و اذیت گرفتار کرد، مورخان و نویسندگان اهل سنت داستان مصیبت امام حسین علیه السلام و یاران او را در قالب تاریخ و قصه بازگویی نمودند و در واقع، حادثه کربلا از سینه ها به کتاب منتقل گردید و جاودانه گردید .
مهم ترین دانشمند اسلامی که روایات متعدد انقلاب عظیم کربلا را از یکی از گزارشگران معروف به نام لوط بن یحیی معروف به ابومخنف ازدی (متوفای 157 ق) نقل کرده است و در این نقل تا میزان تحسین برانگیزی رعایت امانت و صداقت را نموده است، محمدبن جریر الطبری (224 - 310ق) می باشد .
طبری تنها به نقل رویدادهای حادثه کربلا از زبان ابومخنف اکتفا نمی کند، بلکه به داستان اسارت اهل بیت علیهم السلام و رویدادهای کوفه و عزاداری مردم در مجالس عبیدالله زیاد و سپس شام می پردازد و از تداوم کینه جویی و جسارت یزید بن معاویه به سر بریده امام حسین علیه السلام و تنفر برخی از اطرافیان و سوگواری عده ای از مردم شام و همدردی آنان با اهل بیت علیهم السلام خبر می دهد . (19) پس از طبری این شیوه توسط سایر مورخان اهل سنت پی گیری شد که در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت . گاهی قصه گویان در کنار مرقد امام حسین علیه السلام آمده، عزاها و مصایب او را به زبان قصه می گفتند . (20)


عزاداری در عصر آل بویه


در قرن چهارم، مرحله سوم خلافت عباسیان (657 - 132 ق) آغاز می شود و قدرت خلفای عباسی که سال ها قبل عملا به ترکان جنگجو و متعصب منتقل شده بود، به تدریج و با ضعف عناصر ترک به آل بویه شیعه مذهب انتقال یافت و در واقع، پس از فتح بغداد در سال 334 ق توسط احمد بن بویه معروف به معزالدوله قدرت سیاسی و نظامی قسمت اعظم جهان اسلام به آل بویه تعلق گرفت و این خاندان به اقدامات گوناگون از جمله رفع موانع عزاداری سیدالشهدا پرداخت .
با رفع موانع شدید سیاسی، عزاداری امام حسین گسترش فراوانی یافت و در ابعاد گوناگون ادبی و مردمی پیشرفت کرد . در این عصر افزون بر شاعران عربی زبان، شعرای فارسی سرا نیز به جمع عزاداران پرداخته، مردم فارسی زبان را در فارس، عراق عجم، خراسان، ماوراء النهر و شبه قاره به عزاداری امام حسین تشویق نمودند .
بغداد، که در زمان آل بویه مرکز اهالی تسنن و تشیع به حساب می آمد و پیروان هر دو مذهب اسلامی در آن زندگی می کردند، پس از ورود آل بویه و عمدتا از دهه پنجاه قرن چهارم، در روزهای عاشورا به صورت شهر تعطیل درمی آمد . گاهی مردم لباس سیاه به تن نموده، حتی برخی از اهل سنت همراه شیعیان در قالب دسته عزاداری به خیابان ها می آمدند و به نوحه خوانی، سینه زنی و عزاداری می پرداختند . (21) در این عزاداری ها هرچند گاهی بین اهل سنت و تشیع اختلاف و حتی زد و خورد گزارش شده است، اما :
اولا، این درگیری بین برخی اهل سنت، از جمله عده ای از حنابله و شیعیان بوده است نه همه حنابله و یا اهل سنت .
ثانیا، در برخی از سنوات درگیری گزارش شده؛ چنان که گاهی برخی از اهل سنت دست به شبیه سازی زده، برای مصعب بن زبیر مجلس عزا برپا می کردند و یا عایشه را با سوار کردن زنی بر شتر در یادها زنده می کردند . (22)
ثالثا، در شهرهای دیگر، از جمله مصر، مردم اعم از شیعه و سنی در کنار قبر ام کلثوم و نفیسه اجتماع می نموده، به عزاداری می پرداختند و مبالغ هنگفتی برای اطعام و عزاداری هزینه می کردند . بنا به گفته مقریزی، این مراسم چنان در میان مردم عمدتا سنی مذهب مصر ریشه دواند که پس از سقوط فاطمیان نیز تداوم یافت و ایوبیان با همه ضدیت با فاطمیان و تشیع نتوانستند آن را متوقف سازند . (23)
رابعا، در شرق قلمرو خلفای عباسی نیز پس از سقوط آل بویه (447) از اصفهان و حاکمیت سلجوقیان متعصب و سنی مذهب، اهل سنت همراه شیعیان به زیارت علی بن ابی طالب علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام به نجف و کربلا رفتند و وفاداری خود را به امام حسین علیه السلام و انقلاب او نشان دادند . (24) عبدالجلیل رازی قزوینی نیز به سوگواری مردم سنی مذهب اصفهان در آن زمان اشاره می کند و می نویسد : «آن گه چون فروتر آیی، معلوم است که خواجه بومنصور ماشان [اصفهانی]، که در مذهب سنت در عصر خود مقتدا بوده است، هر سال این روز [عاشورا] این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشته اند و هر که رسیده باشد دیده و دانسته باشد و انکار نکند .» (25) در سال 458 نیز در بغداد مغازه ها تعطیل گردید و مردان با سینه زنی و نوحه خوانی و زنان با پریشان کردن مو و گریه و زاری برای امام حسین علیه السلام سوگواری نمودند و خلیفه عباسی تنها به این خواسته اکتفا کرد که برخی شیعیان تندروی نکرده، سب صحابه نکنند . (26)


غزنویان و عزاداری سیدالشهدا


سلسله غزنویان (598 - 351 ق) که تقریبا همزمان آل بویه در شرق جهان اسلام سالیان طولانی حکم راندند و مرکزشان شهر غزنین بود، نسبت به شیعیان خصومت می ورزیدند و سلطان محمود غزنوی در کنار حملات متعدد به هند، تهاجمات خونینی را به غور و غرجستان و ری، که از مراکز تشیع به شمار می رفت، انجام داد . در این تهاجمات، باورها و شعایر دینی مناطق مزبور از جمله عزاداری سیدالشهدا را تحت عنوان بدعت کوبید و مردم را به خاطر انجام آن مورد آزار و شماتت قرار داد . با این همه، با کاهش فشار غزنویان و پس از مرگ سلطان محمود غزنوی (421 ق) شهر غزنین غزاداری خود را آشکار نمود . همانند کسایی مروزی (متوفای 348 ق) و حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی (481 - 394ق) که شاعران پیشقراول در عاشوراسرایی و مرثیه گویی به حساب می آیند و به مذهب شیعه باور داشتند، ابوالمجید مجدود سنایی غزنوی (612 - 543 ق) نیز محرم و عاشورا را مورد تامل عاشقانه قرار داد و اشعار جانسوزی را در شهادت امام حسین و سایر شهدای اهل بیت علیهم السلام سرود .


عزاداری در نظامیه بغداد


با همه سختگیری های سلجوقیان (558 - 427 ق) و اصرار فراوان وزیران متعصب آنان بر لعن و نفرین - به اصطلاح - رافضه، بخصوص اسماعیلیه، بر فراز منابر، رویکرد عملی اقشار غیرسیاسی اهل سنت به تکریم اهل بیت علیهم السلام و بیان مصایب آنان، به ویژه عزاداری امام حسین علیه السلام، بود . شواهد تاریخی حاکی از عزاداری اهل سنت و نفوذ این تفکر در مدرسه نظامیه در عصر سلجوقیان می باشد . محمد بن عبدالله بلخی (م 596) که از عالمان و خطیبان بنام در میان اهل سنت می باشد و از سفرهای طولانی متعدد علمی وی به خراسان، عراق، مصر، خوارزم و مکه در منابع گوناگون رجالی و تاریخی آنان، یاد شده است، در مدرسه نظامیه به وعظ و خطابه پرداخت .
وی پس از سخنرانی و وعظ برای عالمان، مسئولان و طلاب نظامیه اهل سنت، روضه می خواند و از مظلومیت های اهل بیت پیامبر یاد می کرد و مردم از شنیدن مصایب خاندان پیامبر اشک می ریختند . در یکی از سخنرانی های خود گفت : «روزی فاطمه می گریست . علی با مشاهده وی گفت : ای فاطمه چرا نزد من گریه می کنی؟ آیا دارایی ات راگرفته اند؟ آیا حق شما را غصب کرده اند؟ آیا چنین نموده اند و چنان کرده اند؟ همین طور موارد مختلف را شمرد از چیزهایی که روافض می پندارند شیخین در حق فاطمه مرتکب شده اند . مجلس با شنیدن آن سخنان اشک می ریخت ...» (27)
تنها علامه محمدبن عبدالله بلخی نبود که در زمان حاکمیت سلجوقیان در بغداد به عزاداری می پرداخت، علی بن الحسین غزنوی معروف به واعظ، که از جمله عالمان و خطیبان معروف بغداد بود و در میان رهبران دینی اهل سنت، مقام ارجمندی داشت نیز به سوگواری اهل بیت علیهم السلام می پرداخت . او در میان دستگاه خلافت و دولتمردان زمان از احترام خاصی برخوردار بود و در منابع اهل سنت به عنوان واعظ و خطیب «میلح الایراد و لطیف الحرکات » معرفی شده است و سلطان سلجوقی و امرا برای زیارت و درک مجالس او حضور به هم می رساندند . (28) بنا به گفته قزوینی : «خواجه علی غزنوی حنیفی دانند که این تعزیت چگونه داشتی تا حدی که به روز عاشورا در لعنت سفیانیان مبالغتی می کرد . سائلی برخاست و گفت : معاویه را چه می گویی؟ به آواز بلند گفت : ای مسلمان! از علی بپرس که معاویه را چه گویی؛ آخر دانی که علی معاویه را چه گوید؟ امیر عبادی که علامه روزگار و خواجه معنا و سخن بود، او را در حضرت المقتضی لامر الله پرسیدند : این روز که فردا عاشورا خواست بودن که : چه گویی در معاویه؟ جواب نداد تا سائل سه بار تکرار کرد . بار سوم گفت : ای خواجه سؤال مهم پرسی، نمی دانم کدام معاویه را می گویی؟ این معاویه را پدرش دندان مصطفی بشکست و مادرش جگر حمزه بخایید و او بیست اند بار تیغ در روی علی کشید و پسرش سر حسین ببرید . ای مسلمانان! شما این معاویه را چه می گویید؟ مردم در حضرت خلافت حنفی و سنی و شافعی زبان به لعنت و نفرین برگشودند . مانند این بسیار است و تعزیت حسین هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد و با نوحه و فریاد و ...» (29)


مقتل نویسی در میان اهل سنت


چنان که در تلاش مورخان اهل سنت نسبت به ثبت جزئیات وقایع کربلا و تثبیت عزاداری امام حسین علیه السلام از این رهگذر از سوی آنان اشاره شد، مسیری را که طبری در اهتمام به کتابت و احیای روایت انقلاب حسینی گشود، توسط مورخان پس از وی ادامه یافت و در قرن ششم شعبه جدیدی در تاریخ اسلام تحت عنوان «مقتل نگاری » به وجود آمد و برخی دانشمندان اهل سنت به گونه مستقل بدین مهم پرداختند . از جمله این گروه می توان به ابوالمؤید خوارزمی (متوفای 568) اشاره کرد . او اثر ارزشمندی در رخداد عاشورا پدید آورد که به نام مقتل خوارزمی شهرت یافته است و مورد اعتماد عالمان عامه و خاصه می باشد .
افزون بر وی، مورخان نامی اهل سنت همچون ابن اثیر در الکامل فی التاریخ، ابوالفرج ابن جوزی در المنتظم و همو در الرد علی المتعصب العنید لمن ذم من لعن الیزید و سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص روشنگرانه به حادثه عاشورا و عزاداری شهادت امام حسین و یارانش پرداختند و گزارش های پیشینیان اهل سنت، از جمله طبری، را نه تنها حفظ نمودند، بلکه بر تکمیل و تفصیل آن همت گماشتند .
ابومظفر سبط ابن جوزی از جدش ابوالفرج ابن الجوزی نقل می کند که نامبرده در مجالس خود می گفت : شگفت انگیز نیست که ابن زیاد با حسین جنگید و عمر سعد را بر او مسلط نمود تا او را به قتل رساند و شمر را دستور دهد تا سرهای بریده را برایش حمل کند . همانا شگفت انگیز و حیرت آور [تر] پست گردیدن یزید است [تا آن حد] که دندان های او را به چوب ببندد و خاندان پیامبر را به عنوان اسیر بر شتران بی جهاز سوار نماید و عزم یزید بر این که فاطمه دختر [امام] حسین را به مردم واگذارد که او را می خواست به عنوان کنیز ببرد و تکرار یزید شعر ابن زبعری (لیت اشیاخی ببدر شهدوا . .). . (30)
ابوالفرج در المنتظم ضمن برشمردن اوصاف گوناگون و برجسته امام حسین علیه السلام، واکنش آن حضرت را در برابر سب و زبان درازی یکی از فرماندهان یزید این گونه نقل می کند : «آیا به من ناسزا می گویی و فحش می دهی؟ نگاه کن من کیستم، آن قت به خودتان مراجعه کنید و تامل نمایید . آیا جنگ با من و کشتن من برای شما جایز است و هتک حرمت من حلال است؟ آیا من فرزند دختر رسول خدا (پیامبر شما) نیستم؟ آیا من فرزند پسر عموی پیامبر شما نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدر من نیست؟ آیا جعفرطیار عموی من نیست؟ شمر در جواب گفت : خدا را جز به حرف عبادت نکرده باشم که من بفهمم توچه می گویی! » (31)
این عزاداری و مقتل نگاری به خوبی عظمت یاد امام حسین علیه السلام و جانفشانی های او را در میان اهل سنت نشان می دهد و مردم مسلمان از جمله اهل سنت با کاهش فشارهای مختلف سیاسی و امنیتی نمی توانستند در مقابل عظمت عاشورا اشک نریزند و برای امام حسین و یاران وی سوگواری نکنند .


عزاداری در خراسان و ماوراءالنهر


با کاهش فشار مضاعف سلجوقیان و روی کارآمدن خوارزمشاهیان (628 - 521 ق)، که زمینه های تشیع و پیروی از اهل بیت پیامبر را از ادوار نخستین اسلامی داشتند، فضا برای عزاداری حسینی بهتر شد، هرچند هیچ گاه موانع از بین نرفت . در این فضا شاعران ناموری همچون قوامی رازی (نیمه اول قرن ششم) و سخنور معروف عطار نیشابوری (627 - 537) یاد عاشورا و فداکاری های حسین بن علی علیه السلام را در قالب سوگنامه های روشنگر و جانسوز زنده نگه داشتند :


کیست حق را و پیمبر را ولی / آن حسن سیرت، حسین بن علی


قرة العین امام مجتبی / شاهد زهرا شهید کربلا


تشنه او را دشنه آغشته به خون / نیم کشته گشته سرگشته به خون


آن چنان بر خود که برد بی دریغ / کافتاب از درد آن شد زیر میغ


گیسوی او تا به خون آلوده شد / خون گردون از شفق پالوده شد ...


با جگر گوشه پیمبر این کنند / وانگهی دعوی داد و دین کنند


هر که در رویی چنین آورد تیغ / لعنتم از حق بدو آید دریغ (32)


 



 



 



 



 




 


  
  
















عزاداری امام حسین علیه السلام در میان اهل سنت

فصلنامه معرفت ، شماره 77، دکتر عبدالمجید ناصری



   



 


مقدمه


همدردی عاطفی و همنوایی روحی با عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش اختصاص به شیعیان ندارد . این مطلب حتی در میان اهل سنت نیز به مذهب خاص و گرایش ویژه محدود نمی شود، بلکه حالت فراگیر دارد . از این رو، اهل سنت به طور عموم از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش اظهار اندوه و حزن کرده و در عمل هم از فجایع کربلا اظهار نفرت و انزجار نموده اند . البته چگونگی ابراز تالم آنان متفاوت بوده است؛ برخی همچون شیعیان، افزون بر اشک روان بر امیر کاروان عاشورا، بر آمران و مباشران این فاجعه لعن فرستاده اند و شماری پس از اظهار تاسف و غم نسبت به واقعه کربلا، پی آمدهای معنوی و کرامات بی مانند شهادت جانسوز آل رسول صلی الله علیه و آله را نگاشته و عمق جنایت عاملان عاشورا را از این رهگذر تصویر نموده اند .
پیش از پرداختن به سیر تاریخی سوگواری عاشورا در میان اهل سنت، باید این نکته را متذکر شویم که همان گونه که عاشورا یک انقلاب سیاسی در برابر دستگاه بنی امیه بود، یاد و نام عاشورا و زنده نگه داشتن شهادت امام حسین علیه السلام در پهنه اجتماع و حوزه قلم نیز به عنوان پدیده ای سیاسی بیش از همه مورد حساسیت و وحشت زمامداران فساد پیشه و خودسر زمانه قرار گرفت؛ آن را به عنوان یک تهدید سیاسی و چالش ریشه دار نگریسته و از راه های گوناگون به خاموشی این شعله حق و نور الهی رو آورده اند . هرچند اهل سنت نتوانسته اند عواطف و احساسات خود را به گونه بایسته به گوش تاریخ برسانند، با این همه، متون تاریخی مواردی را به ثبت رسانده است که به نوبه خود روند تاریخی مصیبت داری دینی و سیاسی آنان را بازگو می کند .


سابقه عزاداری برای امام حسین علیه السلام


یکی از موضوعات مهم که قبل از طرح پیشینه عزاداری برای امام حسین علیه السلام لازم به یادآوری است، حجیت و فصل الخطاب بودن اعمال پیامبر برای مسلمانان و الگوی حسنه بودن آن حضرت در ابعاد گوناگون زندگی برای پیروانش می باشد . اهل سنت سیره پیامبر بزرگوار اسلام را حجت و لازم الاتباع می دانند؛ برای مثال، اگر در سیره و روش آن حضرت احراز گردد که همواره نماز را با جماعت می خواند، این مسئله در صورت عدم معارض گفتاری تکلیف آور است و بر مسلمانان خواندن نماز با جماعت را واجب می گرداند .
به گواهی اهل سنت، عزاداری برای سیدالشهدا علیه السلام سابقه ای به درازای تاریخ اسلام دارد و به حیات پیامبر و سیره آن بزرگوار برمی گردد . منابع تاریخی اهل سنت به وضوح این نکته را بیان نموده اند که آن حضرت نخستین فردی بود که از شهادت فرزندش حسین بن علی علیه السلام خبر داد و برای مظلومیت وی اشک ریخت .
امام حسین علیه السلام نقل کرد : ام سلمه خبر داد : جبرئیل نزد رسول خدا بود و تو پیش من بودی و ناگهان گریستی . پیامبر فرمود :
بگذار فرزندم را . من تو را رها نمودم، پیامبر تو را برداشت و در آغوش کشید . جبرئیل پس از دیدن این منظره پرسید : آیا دوستش داری؟ پیامبر پاسخ داد : بلی . جبرئیل گفت : همانا امت شما به زودی او را خواهند کشت؛ آیا می خواهی خاک سرزمینی را که در آنجا کشته می شود به تو نشان بدهم و آن را ببینی؟ گفت : بلی . پس جبرئیل بال هایش را گشود و زمین کربلا را نشان داد ... پیامبر از آن حالت بیرون آمد و در دستش خاک سرخ بود ... . (1)
ابن سعد، از مورخان و رجال شناسان معروف اهل سنت، نقل می کند : «علی علیه السلام در یکی از سفرهایش از کربلا عبور می کرد و عازم صفین بود و هنگامی که در مقابل قریه نینوا رسید، از همراهان پرسید : برای این سرزمین چه گفته می شود؟ پاسخ داده شد : کربلا، با شنیدن نام کربلا، امام به گریه افتاد به اندازه ای که اشک هایش جاری شد و زمین را تر کرد . سپس افزود : روزی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شدم در حالی که وی می گریست . پرسیدم : چه چیزی شما را به گریه واداشته است؟ حضرت فرمود : جبرئیل چند لحظه قبل نزدم بود و به من خبر داد که فرزندم حسین در کرانه فرات به قتل می رسد؛ جایی که برایش کربلا گفته می شود . بعد جبرئیل مشتی از خاک آن را به من داد و من آن را بوییدم و نتوانستم جلوی اشک خود را بگیرم .» (2)
از عبدالله بن وهب بن زمعه روایت شده که گفت : «ام سلمه به من خبر داد که رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی برای خوابیدن دراز کشید، سپس بیدار شد در حالی که گرفته و پریشان بود . دوباره حضرت دراز کشید و خوابش برد، بعد مضطرب و پریشان از خواب بیدار شد . این بار اضطراب وی غیر از اضطرابی بود که در مرتبه نخست مشاهده کردم . بار سوم حضرت دراز کشید و این بار که از خواب بیدار شد، در دستش تربت سرخی بود که آن را می بوسید . سپس من گفتم : یا رسول الله این تربت چیست؟ حضرت فرمود : جبرئیل برایم خبر داد که این (اشاره به حسینش نمود) در زمین عراق کشته می شود . به جبرئیل گفتم : خاک زمینی را که حسینم در آنجا شهید می شود نشانم بده ... و این تربت همان سرزمین است .» (3) همین روایت از احمد حنبل نیز نقل شده و منابع مختلف اهل سنت آن را مورد اهتمام قرار داده اند .


امانت پیامبر نزد ام سلمه


منابع اهل سنت افزون بر سوگواری های متعدد پیامبر برای امام حسین علیه السلام، از یکی از امانت های پیامبر نزد همسر بزرگوارش ام سلمه پرده برداشته اند . ترمذی، یکی از صحاح نویسان معروف اهل سنت، نقل می کند که سلمی گفت : خدمت ام سلمه رسیدم و او گریه می کرد . از ام سلمه پرسیدم : چرا گریه می کنی؟ او در پاسخم گفت : رسول خدا را دیدم (در خواب) سر و صورت و محاسن آن حضرت پر از خاک بود . عرض کردم : ای رسول خدا شما را چه شده است؟ حضرت فرمود : همین حالا شاهد کشته شدن حسینم بودم . (4)
مضمون این روایت و سوگواری همسر گرامی پیامبر برای امام حسین علیه السلام را حاکم نیشابوری، ابن اثیر، بیهقی، ابن حجر عسقلانی و دیگران به تفصیل بیشتر نقل کرده اند که از نظر اهل سنت قابل تردید نیست . ابن عباس، از صحابه بزرگ و دانشمند پیامبر، که در میان مسلمانان به ویژه اهل سنت، مکانت ارجمندی دارد، مشابه روایت پیشین را از طریق رؤیایی که برای خودش رخ داده گزارش کرده است . حاکم نیشابوری نقل می کند : «از ابن عباس روایت شده است : پیامبر خدا را نیم روز در خواب دیدم که پریشان و خاک آلود بود و شیشه ای پر از خون در دست داشت . عرض کردم : ای پیامبر خدا، این چیست؟ در جواب فرمود : این خون حسین و اصحابش است که امروز پیوسته در این شیشه جمع کرده ام . ابن عباس گفت : آن روز را شمارش کردم و ضبط نمودم . بعدا معلوم شد که حسین یک روز پیش از آن به شهادت رسیده بود .» (5)
مجموع این روایات و سایر اخبار مربوطه نشان می دهد که از نظر اهل سنت شهادت امام حسین علیه السلام از سوی پیامبر اکرم پیشگویی شده و به طور مکرر آن حضرت و برخی همسرانش از جمله ام سلمه و نیز امام علی علیه السلام برای حسین علیه السلام به سوگواری پرداخته اند . روایات مزبور، مظلومیت حسین علیه السلام را یادآور شده و عزاداری عاشورا را به عنوان یک سنت قابل پیروی و عمل تقرب بخش در بین آنان مطرح کرده اند . در برخی روایات اهل سنت افزون بر سوگواری و گریه آن حضرت برای حسین علیه السلام، آمده است : «جبرئیل مشتی از تربت کربلا را که برای آن حضرت آورد و خبر از شهادت وی در آنجا داد، پیامبر گریست و تربت یاد شده را بوسید .» (6)


نخستین سوگواری ها پس از عاشورا


بنابر گواهی نخستین اسناد مکتوب عاشورا، عزاداری اهل سنت و شیعیان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوست . طبری داستان عبور خاندان امام حسین توسط لشکریان یزید از مسیر قتلگاه را یاداور شده و ذکر مصیبت حسین علیه السلام را که توسط خواهرش زینب هنگام دیدن پیکر غرقه به خون و بی سر برادر بر زبان آورده شده است، این گونه گزارش می کند : «یا محمداه، یامحمداه! درود فرشتگان آسمان بر تو! این حسین است که در بیابان افتاده، با خون خود آغشته گردیده، اعضایش قطه قطعه شده . یا محمداه! دخترانت اسیر شده اند و اولادت از دم تیغ گذرانده شده اند که بر پیکرشان باد می وزد ...» وی در ادامه می افزاید : «با این جملات و کلماتی که زینب ادا کرد، همه حاضران و دوست و دشمن اشک ریختند .» (7) طبری همچنین از عزاداری در منزل یکی از دشمنان معروف امام حسین علیه السلام به نام خولی بن یزید ازدی یاد می کند که سر امام را از عمرسعد تحویل گرفت و برای بشارت به عبیدالله بن زیاد و گرفتن پاداش، پیش از دیگران به سوی کوفه حرکت کرد و پس از آنکه با در بسته دارالاماره مواجه شد، به خانه برگشت و سر مبارک را در تنور یا صندوقچه ای پنهان داشت . زن حضرمیه او پس از اطلاع، شروع به ناله و فریاد نمود، برای مظلومیت امام حسین و حادثه عاشورا سخت گریست و منزل او را ترک گفت . (8)
سوگواری سیدالشهدا و سایر قربانیان کربلا با انتقال بازماندگان حادثه به شام، بدان سرزمین منتقل شد و محفل جشن و شادمانی یزید را به مجلس عزا تبدیل کرد . یزید پس از ورود اهل بیت پیامبر علیهم السلام، سر امام حسین را در طشتی در مقابل نهاد و لب و دندان آن حضرت را به چوب بست و اشعاری را، که نشانگر مستی او در رضایت از انتقام کشته گان بدر و احد بود، بر زبان راند . مردی از اهل بیت، که اتفاقا از اصحاب پیامبر بود، تاب نیاورد و خطاب به یزید گفت : «آیا با نی بر لب و دندان حسین می زنی؟ تو همانا چوبت را بر جایی می زنی که من خود دیدم پیامبر آن را می بوسید . ای یزید! تو در روز قیامت محشور خواهی شد و ابن زیاد شفیعت خواهد بود و این سر مبارک در روز قیامت از راه می رسد در حالی که محمد صلی الله علیه و آله او را شفاعت می کند ...» (9)


عزاداری خاندان یزید


یزید که پس از ارتکاب جنابت کربلا همچنان بر تداوم خط جاهلی و ستم بیشتر اصرار می ورزید و با بازماندگان عاشورا با کمال پستی و دنائت رفتار می کرد، سرانجام در اثر فعالیت های تبلیغی حضرت زینب و امام زین العابدین علیهما السلام و تنفر روزافزون مردم، چهره نادم به خود گرفت و اجازه داد تا اطرافیان قدری آزادی بیان یافته، احساسات خود را ابراز دارند که از جمله آنان، گریه و سوگواری حرمسرای یزید است : «هنگامی که اهل بیت وارد منزل یزید شدند، هیچ زن و دختری از خاندان یزید باقی نماند مگر آنکه نزد اهل بیت آمدند و به سوگواری پرداختند .» (10)


شاعران و سروده های عاشورایی


با همه سوگواری های اولیه که عمدتا با حضور اهل بیت امام حسین علیه السلام و یا با مشاهده سر بریده آن حضرت انجام می گرفت، یادکرد عاشورا و عزاداری آن حضرت پس از حوادث مرتبط با عاشورا و بازگشت اهل بیت پیامبر علیهم السلام به مدینه از طریق شعر و سوگ سروده های شاعران، از جمله شعرای شناخته شده یا گمنام، ادامه یافت .
یکی از اشعاری که در همان روزهای نخست پس از واقعه عاشورا از سوی اهل سنت سروده شد، این سوگ سروده است :


ایها القاتلون جهلا حسینا / ابشروا بالعذاب و التنکیل


کل اهل السماء یدعو علیکم / من نبی و ملائک و قبیل


قد لعنتم علی لسان ابن داود / و موسی و حامل الانجیل (11)



از کسانی که پس از ورود اهل بیت علیهم السلام به شام تحت تاثیر مظلومیت شهدای کربلا، به ویژه امام حسین علیه السلام، قرار گرفت، خالد بن معدان است که از جمله بزرگان تابعان در نزد اهل سنت به شمار می رود . وی به محض مشاهده کاروان حسین در شام، که پیشاپیش اسیران، سرهای بریده، بخصوص سر مبارک امام حسین علیه السلام حرکت داده می شدند، به شدت سوگناک گردید، به گونه ای که از شدت اندوه مدت یک ماه از مردم کناره گیری کرد و در حیرت و ماتم فرو رفت . پس از آنکه سرانجام دوستانش او را یافتند، این اشعار مرثیه ای را سرود :


جاوو براسک یابن بنت محمد / مترملا بدمائه ترمیلا


و کانما بک یا ابن بنت محمد / قتلوا جهادا عامدین رسولا


قتلوک عطشانا و لمایرقبوا / فی قتلک التاویل و التنزیلا


و یکبرون بان قتلت و انما / قتلوا بک التکبیر و التهلیلا (12)



سلیمان بن قتة، یکی از افراد بنی تمیم که پس از عمری در اعتقاد به تسنن، به بنی هاشم و تشیع گروید، پس از حادثه عاشورا، سه بار به کربلا آمد و با مشاهده اوضاع کربلا پس از شهادت امام حسین و یارانش و دیدن صحنه های مختلف جنایت هواداران یزید و فداکاری و جانفشانی یاران امام حسین علیه السلام، اشعار زیر را در مرثیه سیدالشهدا سرود :


مررت علی ابیات آل محمد / فلم اوها لعهدها یوم حلت


الم تر ان الشمس اضحت مریضه / لفقد الحسین و البلاد اقسرت


و کانوا رجاء ثم صاروا / لقد عظمت تلک الرزایا و جلت


اتسالنا قیس فنعطی فقیرها / و تقتلنا قیس اذا افعل زلت


و عند غنی قطرة من دمائنا / سنطلها یوما بها حیث حلت


فلا تتبعد الله الدیار و اهلها / و ان اصبحت منهم برغمی تخلت


فان قتیل الطف من آل هاشم / اذل رقاب المسلمین فذلت (13)



پس از ندامت یزید و مجبور شدن وی به بازگرداندن اهل بیت علیهم السلام به مدینه، مجالس متعدد روضه خوانی و عزاداری در شام و در مسیر شام به کربلا و مدینه و سپس هنگام ورود آنان به مدینه برگزار شد . این مجالس هرچند به طور عمده از سوی بازماندگان قربانیان عاشورا و شیعیان برپا می گردید، اما در آن ها شماری از اهل سنت شرکت می نمودند و برای خاندان پیامبر، به ویژه فرزندان آن حضرت، سرشک غم می ریختند .


خراسان و عزاداری برای اولاد حسین علیه السلام


تنها عراق و شام نبود که در غم از دست دادن اولاد پیامبر و فاجعه عاشورا می سوخت، بلکه خراسان در شرق نیز علی رغم همه فعالیت های شدید فرهنگی و سیاسی امویان و سپس عباسیان و فشار وحشتناک نظامی و امنیتی آنان، آن فاجعه عظیم را از یاد نبرد و مظلومیت همه جانبه خاندان پیامبر را با تمام وجود درک نمود؛ مظلومیتی که با رخداد عاشورا آغاز و با شهادت زیدبن علی بن حسین علیه السلام در سال 122 و شهادت یحیی بن زید در سال 126 در خراسان ادامه یافت .
یعقوبی می نویسد : «هنگامی که زید به شهادت رسید، در میان شیعیان خراسان حرکتی پدید آمد، آن ها مسائل خویش را آشکار کردند و لذا کسان [اهل سنت] زیاد به نزد آن ها آمده به آن ها متمایل شدند . آن ها نیز جرایم اموی ها را در حق آل رسول علیهم السلام برای مردم بیان می کردند، در آن میان شهری نبود مگر آنکه این خبر فضای آن را آکنده بود .» (14)
طبیعی است که سوگواری و عزاداری در این زمان شیوه و آداب ویژه ای نداشت و صرفا در بیان مظلومیت آل رسول خدا، که در فاجعه عاشورا، گونه غیرقابل باور و بی مانندی پیدا کرد، خلاصه می شد .
احساسات و عواطف فراوان مردم از آن همه مظلومیت و ستمدیدگی غلیان می کرد و به دو صورت عشق به اولاد حسین بن علی علیه السلام و نفرت از دشمنان آنان و دستگاه حاکم اموی بروز می نمود .
پس از شهادت حضرت یحیی بن زید «به محض اینکه از شدت اختناق و ارعاب حاکم اموی کاسته شد، احساس امنیت نسبی کردند، به مدت هفت روز در مناطق دور و نزدیک برای یحیی بن زید عزاداری کردند و در آن سال هر فرزندی که به دنیا آمد اسمش را یحیی یا زید گذاشتند به علت اندوه و دردی که از این حادثه بر مردم خراسان وارد شده بود .» (15)
سیاهپوشی در میان مردم خراسان نیز از همین زمان و به دلیل شهادت یحیی مرسوم شد . «مردم خراسان به سبب شهادت یحیی جامه های سیاه پوشیدند و از آن پس شعارشان شد ... تمام شهرهای خراسان سیاه پوش شده، در عزای زید بن علی و یحیی بن زید عزاداری و گریه می کردند و شهادت آن ها را یاداور می شدند .»
طبیعی است که در این عزاداری ها یاد و نام سیدالشهدا و کربلا جایگاه ویژه ای به خود اختصاص می داد؛ زیرا چنانکه در این گزارش ها بیان شد :
اولا، مصایب آل رسول به طور کلی و جفای امویان به گونه عموم در شهرهای خراسان بازگو می گردید و مردم نسبت بدان رخدادها اشک می ریختند . شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام و حادثه کربلا در میان انواع مظلومیت های خاندان پیامبر برجسته ترین و بی نظیرترین مورد به حساب می آید و از انواع جنایات امویان، جنایت کربلا بیش از همه به چشم می خورد و سیاه ترین اقدام آنان به شمار می رود .
ثانیا، همان زید بن علی و فرزندش یحیی که مورد علاقه وافر خراسانیان بودند، به خونخواهی امام حسین و ادامه راه سرخ او قیام کردند و بیشترین بیداری بخشی را با طرح شهادت و مظلومیت امام حسین و جنایت امویان در روز عاشورا داشتند . از این رو، مردم نیز شهادت امام حسین را گرامی می داشتند و نسبت به حوادث ناگوار عاشورا اشک می ریختند و آماده انقلاب عظیم و خونین بر امویان می شدند که سرانجام در سال 132 ق منجر به براندازی بنیاد امویان گردید، هرچند به احقاق حق اهل بیت علیهم السلام نینجامید .


18)







 


 



 



 



 



 




 


  
  

 

درخت آیه ای ازکتاب آفرینش است برای شناخت خدا

 

 

 

 وقتی موسی (ع) در وادی ایمن تجلی خدا را از آن درخت مقدس شنید که: « یا موسی انّی ان الله رب العالمین  

 

  =ای موسی هوش دار که منم خدای یکتا پروردگار جهانیان »

 

 پس بیایید تا در باورمان بگنجانیم که:

 

 « برگ درختان سبز در نظر هوشیار      هر ورقش دفتری است معرفت کردگار»

 

 

 

                           *      *      *

 

 

 

شاد و خرم و بشاش                  در تجلی حق برسید

 

 سبز چون فلکم                     جبرئیل ماند حیران

 

 برسر مردم                        آمده در قران

 

سایه ای دارم                        سوره ی ابراهیم

 

می شود برگم ،                       آیه ی بیست و چهار

 

برگهای کتاب                        «روح پاک شماست

 

می دهم هر سئوالی را                            چون درختی پاک

 

قاطعانه جواب                                          اصل آن ثابت

 

کار من زیباست                                  فرع آن به سما

 

هم نوازش جسم                            به؛ چه زیبا گفت

 

هم نوازش روح                                 شهریار ملک سخن

 

خاک ، مادر انسان                                    شیخ سعدی شیراز:

 

مهر مادر منم ،                                                      برگ های سبز من

 

بنشان این نهالهای کوچک را                                                دفتر شناخت خداست

 

 هفته ی درختکاری                                                    

 

توی باغ و منزلتان                                                      

 

در بهشت هم درختی است                                                         

 

نام آن طوبی                              

 

شب معراج، پیغمبر                                   

 

 از درخت رفت بالاتر                                    

 

 

                                       فاطمه زنده بودی-برای یادداشت در وبلاگ پدرم


  
  

می گویند واعظی مسیحی از پسر بچه ای پرسید:ممکن است بگویی از کدام طرف می توان به دفتر پست رفت؟پسربچه پاسخ داد:بله،حتما . آن دو همچنان که به طرف دفتر پست می رفتند،مرد واعظ از پسربچه خواست که آنروز عصر به محل سخنرانی بیاید وبه حرف های او گوش کند.پسرک پرسید :می خواهید درباره چه چیزی حرف بزنید؟مرد سخنران پاسخ داد :راه بهشت   پسرک گفت شوخی نکنید.چطور می خواهید درباره بهشت با ما حرف بزنید در حالیکه حتی راه دفتر پست را نمی دانید!؟


از کتب قدیم کلامی بگیر تا جدیدترین آثار اعتقادی غیر ممکن است که در باره ضرورت بعثت انبیاء حرفی نزده باشند.اصلا ما چرا احتیاج به انبیاء وکلا هادیان الهی ومخبران از ماوراء داریم؟جواب ها بر دو دسته اند.برخی براهین پای بهشت وجهنم وکلا آخرت را وسط می کشند ومعتقدند از آنجا که سعادت واقعی وزندگی ابدی انسان در آخرت رقم می خورد،تنها کسانی می توانند راه بهشت را بما نشان دهند که از طرف بهشت آفرین یعنی خدا آمده باشند.اما در دسته دوم جواب ها که طرفداران پر وپاقرصی هم دارد سخن از اینست که اگر کسی فقط درد دنیا هم داشته باشد  باز محتاج سلسله جلیله انبیاء است.یک تقریر معروف از این نوع براهین معتقد است رفاه این دنیا تنها در سایه نظم وقانون نبوی حاصل می شود .یعنی از آنجائیکه انسانها مدنی بالطبع وطالب زندگی اجتماعی هستند خود بخود اختلافاتی ظاهر می شود که راه برون رفت از آنها داشتن قوانینی واسلوب هائی علمی ودارای تضمین است واین شرایط تنها در شریعت الهی یافت می شود.این دسته از براهین نه آنکه از راه بهشت غافل شده باشند بلکه در پی آنند که نمونه ای از محصول بهشتی خود را در همین عالم خاکی عرضه کنند وشیرینی عقبی  را عجالتا به صورت نقدی به موحدان کوی دوست وجامعه ایمانی در دنیا بچشانندواز این رو بعضی علما همانند علامه حلی در کتاب وزین کشف المراد فوائد بعثت انبیاء را نه فقط در امور اخروی بلکه امور مادی وجسمانی هم می داند.


داستان بالا اگر چه از نوعی مغالطه بی بهره نیست ولیک باردار پیامی بزرگ نیز هست.عرف بشر این گونه است که وقتی باور می کند دین آنان را به بهشت موعود می رساند که لااقل راه رفاه حداقلی در این عالم را به آنان بنمایاند.آرامش اقتصادی (آن سان که به اسراف واتراف نینجامد)خود بزرگ ترین مبلغ برای پیمایش مشتاقانه راه انبیاست.اصلا وقتی نقشه دین وسیاست های کلی آن را نگاهی دوباره می کنیم به روشنی می یابیم که بسیاری از پازل های وحیانی مربوط به اصلاحات دنیوی در ساحت های مختلف اجتماعی ،سیاسی واقتصادی است.اگر چه در هندسه عقیدتی ما اقتصاد جایگاهی بعد از فرهنگ دارد ولی این نه به معنای کاستی ارزش مال وفعالیت دنیا بلکه به معنای جهت دهی به آن در مسیر حرکت متعالی است.


واینکه تنها انقلاب شیعی جهان در مرحله حساسی قرار گرفته است.نگاه های مرد ونامرد همه بدین سو دوخته شده که آیا انقلابی که با نام مذهب عجین شده از مرحله اقتصادی هم سربلند بیرون خواهد آمد یا نه؟انقلابی که می خواهد عناوین به زمین مانده دین را در عرصه اقتصاد عملیاتی کند و نمونه ای تبلیغاتی باشد از آرمان شهر مهدوی.وبی جهت نبود که در اوج اعتراضات وقیام های مردمی منطقه ناباورانه امسال نام جهاد اقتصادی را سربرگ خود نمود چه اینکه الهام گیری از انقلاب ایران از مرحله خالقیت گذشته وپای به مرحله ربوبیت گذاشته است تا انقلابیون در سرتاسر جغرافیای اسلامی از لیبی وتونس تا بحرین ویمن بدانند چه فرجام خوشی در انتظار آنهاست. ان شاء الله



  
  

 


دانشمندان می گویند که بدترین مکان برای مطالعه، اتاق خواب است.علتش هم تفریبا واضح است،چون شما حتی اگر استراحت کافی هم کرده باشید بعد از چند دقیقه حضور در اتاق خواب عملا با فضای خاصی مواجه می شوید که شما را به خوابیدن ترغیب کرده وکم کم پلک های شما هوس می کنند که همدیگر را در بغل بگیرند!هم چنین اکثر دانشجویان واهل تحصیل معتقدنداصولا مطالب علمی ودقیق در کتابخانه ها بهتر فهمیده می شود تا مثلا در اتاق خوابگاه و... مکان وفضای وجودی در حسن فهم وسوءفهم نقش خیلی کلیدی دارد.


مکان زندگی نوعی همجواری به حساب می آید .مگر نه اینکه روایات دین ما یکی از شرایط دوست خوب را این می داند که با دیدنش به یاد خدا بیفتیم(من یذکرکم الله رویته)در مورد مکان هم همین طور است.خاک های مختلف خود قصه های گویایی هستند از بار ارزشی که به همراه دارند.از یک سو نماز خواندن در زمین های شوره زار کراهت دارد واز سویی دیگرامام صادق علیه السلام خوابیدن در شهر مکه را نوعی عبادت برمی شمارند.


راز این عزت وذلت ها چیست؟چرا اولین گزینه ای که با شنیدن نام قم به ذهنتان می آید با اولین گزینه ای که باشنیدن مثلا تهران وشیراز به ذهنتان خطور می کند متفاوت است.دینداری در قم بوی دیگری دارد.در همه جای عالم،تشیع واسلام ناب را با قم وحوزه علمیه اش پیوند زده اند.سرزمینی که به شهادت احایث بیشترین تعداد از 313یار امام زمان (عج)را از آن خود کرده است ودر طول تاریخ مامن وماوای شیعیان به شمار می آمده است.کلان شهری که با وجود بیش از یک میلیون جمعیت ومهاجران بسیار ،یادگار حضرت زهرا(س)یعنی چادر را بیش از بقیه جاها می توان یافت.نه خاک قم حاصلخیز است که کسی به امید زراعت بیاید ونه هوای دلچسبی دارد که اهل سیاحت را به خود جذب کند.تمام دار وندار قم گوهری است بنام بی بی فاطمه معصومه(س)


اما... اگر به درستی گفته می شود که کشور ما در تیررس تهاجم فرهنگی است در تتمه اش باید گفت که قم تحت تهاجم خاص فرهنگی قرار گرفته است.هم بودجه اش خاص است وهم شگردهایش!چون قم دیده بان عالم تشیع است وزدن دیده بان کار همه کس نیست.


خدایا!


من را شکر گزار این نعمت یعنی تنفس در معنویت قم و آشیانه اهل بیت قرار بده. 



  
  

همین چند ساعت پیش بود که عیال مربوطه به همراه بنده زاده نیم وجبی پاشون رو توی یه کفش کردند که الاّوبلاّ امروز جمعه ای باید ما رو یه جایی ببری.بنده حقیر هم با کلی غرولند مطالعه یک کتاب کلامی را قطع کردم ودر حین لباس پوشیدن گفتم که من باید یه حال معنوی حسابی به اینا بدم!حضرات مذکور ! پرسیدند که حالا قرار است در کجا نزول اجلاس کنیم؟در کوه خضر یا فلکه سالاریه (معروف به فلکه بستنی)؟جواب دادم قبرستون! اول فکر کردند که دارم تشر می زنم ولی در کمال تعجب بار دوم هم گفتم قبرست؛؛؛؛؛؛ون!امروز می خوام ببرمتون قبرستان وادی السلام قم! وسفر درون شهری ما آغاز شد....


از دوازده سال پیش که وارد قم شدم بین همه معروف بود  که مساحت قبرستان های قم بیش از پارک ها وفضای سبز آن است.این جمله که گاه حتی از زبان مسئولین استانی شنیده می شد مشوقی شد برای ما که در این چند ساله در کنار معلومات وسیع ارضی وسماوی مان! مفتخر به نوعی قبرستان شناسی! هم بشویم.


یکی از این قبرستان ها ،فبرستان وادی السلام قم است که در های گرانبهایی چون شهید سعیدی ،نواب صفوی وشهدای پانزده خرداد چهل ودو را در خود جای داده است.به محض ورود به قبرستان کلید حجره نوزده را از نگهبانی گرفتم .همراهان حقیر واقعا در حال شاخ درآوردن بودند که مگه ما اینجا کی رو داریم؟قدم به قدم رفتم ودرب اتاق را باز کردم وآنها عکس چهره ای آشنا را دیدند.مرحوم محیی الدین الهی قمشه ای


قبرستان نوردی! رل مهمی در سلوک معنوی انسانها دارد.به نوعی کمترین فاصله با جهان پس از مرگ را در آنجا احساس می کنی.این احساس به نوعی در بعضی جاها مثل وادی السلام نجف ویا تخت فولاد اصفهان به اوج می رسد.قبرستان ها آرامگاه هایی هستند که در دل خود ناآرامی ها بسیاری را ذخیره کرده اند.خدا می داند که این زیر چه خبر است وچه غوغایی بپاست.طلبکار وبدهکار به هم می رسند.قاتل ومقتول هم سفره می شوند وبعضی هم واقعا در آرامستان خود به سر میبرند تا وقت نفخ صور


قبرستان ها پازل عجیبی هستند.هم نه روزه در ان پیدا می کنی هم نود ساله.پیر وبرنا وزن و مرد وغنی وفقیر هیچ کدام فرقی ندارند.قبرستان نمونه کامل دموکراسی است.تمام ویرایش های دنیایی وفیلتر های این جهانی در آن رخت بر میبندد ودر یک آن تمام پست ومقام در نزد تو به هق هق می افتند ورنگ می بازند.


ومرگ قصه ای حتمی وعمومی است.مولاعلی هر روز مهمان وادی السلام نجف بودند.بسیاری از عرفا همچون سید علی آقای قاضی هم این مسلک را داشته اند.خوبست ما هم گاهی مسافر قبرستان شویم تا بیاد هادم لذات واز بین برنده خوشی های باطل یعنی مرگ بیفتیم.



 


  
  

از آن زمان که جم پادشاه ایرانی اول فروردین را آغاز سال وموسم جشن وسرور اعلام کرد حداقل سه هزار سال است که ایرانی جماعت وبه تعبیر بهتر پارسی زبانان همزمان با بهار طبیعت مراسم عید بپاداشته وشادی می کنند.از نوروز خاطرات زیادی در ذهن هر کسی وجود دارد.قدیم تر ها نوروز که می شد بسیاری از خانواده ها چرب ترین وعده غذائی شان که معمولا با نام برنج گره خورده بود تجربه می کردند.عیدی دادن هم که جزءحواشی جداناشدنی عید نوروز است هر ساله شور وشعف وصف ناشدنی را برای خانواده مخصوصا خردسالان به همراه دارد.شاید بعضی بزرگتر ها اعتقاد داشته باشند که نوروز ودید وبازدید آن برایشان عادی شده واول فرودین برایشان هیچ تفاوتی مثلا با آبان ماه ندارد اما خود همین ها قبول دارند که بعضی دوستان وخویشاوندان را فقط وفقط در مراسم نوروز می شود زیارتشان کرد وعید که بگذرد سایه شان را هم نمی توان پیدا کرد!


به هزار وچهارصد واندی سال قبل برگردیم.زمانی که دین تازه وارد در سرزمین آریائی ها جاخوش کرد وسند شش دانگ بسیاری از قلب ها را به نام خود زد.پارسیان از ظلم ساسانیان وتبعیض های زردشتی مسلکان رها شده وبا تعالیمی از جنس آسمان آشنا شده بودند.این دین عید قربان وفطر وجمعه را با خود آورد.هم چنین تبعیت محض ایرانیان از امامت و ولایت ،عید سعید غدیر خم را تاج نشین اعیاد وجشن هاو(عید الله الاکبر) نمود.اما این تازه واردها با نوروز وجشن نوروز بد رفتاری نکردند.مگر نه اینکه خود اسلام بسیاری از آداب ورسوم باقی مانده در سرزمین عربستان را بخاطر اینکه از سرچشمه ای عقلانی ویا دینی تغذیه می شدند تایید وامضاء کرد.


اسلام ویرایش جدیدی از کتاب نوروز را به جهان عرضه کرد و نگاه تازه ای را فراروی ایرانیان وتمام مشتاقان نوروز قرار داد.عید نوروز عیدی مذهبی نیست(آنچنانکه بعضی ها سخن از اسلام ایرانی می رانند)ولی ضد مذهب هم نیست.اسلام می گوید از تحویل به سوی تحول بروید.بعضی تحویل خورشید به برج حمل را جشن می گیرند اما از تحولشان خبری نیست.سال 1390یعنی هزار وسیصد ونود بار زمین دور خورشید گشته اما آیا ما هم همین مقدار دور خورشید حقیقت یعنی حجت خدا بر روی زمین گشته ایم ؟


نمی دانم چرا بعضی ها اصرار دارند  که در نوروز خبری از دین وخدا وعرش نباشد.اسلام چیز زیادی از ما نمی خواهد.صاحبان شریعت از ما خواسته اند که در چنین ایامی چشممان از ظرف ها آجیل ومیوه واحیانا نگاه های حرام ! بالاتر رفته وبا نگاه به شکوفه های بادام وزرد آلو بیاد قیامت وآنور خاک بیفتیم.از ما می خواهد از شکوفه هم بالاتر برویم وبا نگاه به خورشید یاد کنیم از اعتدال ومیانه روی نوروز،زیرا اول فروردین یکی از دو روزی است که مدت زمان شب وروز کاملا مساوی است.اسلام از ما می خواهد که بدانیم برگردان شمسی عید غدیر (18ذی حجه )اول فروردین است ودر این روز با گناه از ولایت دور نشویم.


دعای سال تحویل کاملا هماهنگ با سیاست (از تحویل به سوی تحول)ارائه شده است:


یا مقلب القلوب والابصار *یا مدبر الیل والنهار *یا محول الحول والاحوال*حول حالنا الی احسن الحال



 


 


  
  

 


گاه پیش می آید که انسان در برابر سنت ها و پاره فرهنگ های بی خاصیت مردم در موضع تعارف و حتی گه تقابل قرار می گیرد که او را دچار مشقت می کند برای گریز از این بن بست های فامیلی و اجتماعی حبیب خدا می فرماید:


 


با مردم در اخلاقشان مخالط باشید و در اعمالشان مخالف


 


خیلی کوتاه!


..واجعل هوای عندک...


(خدایا)مرا عاشق خودت کن


  
  

با سلام
دوستان می دونند که من فقط مطالبی رو که خودم می نویسم تووبلاگم می زنم
ولی این مطلب رو از سایت صالحات گرفتم و میزنم اینجا چون بسیار مهمه و جواب خیلی از مسائله و تاثیرش زیاده.


 


سخنرانی آقای احدی :




مطلبی را به شما عرض میکنم شاید نشنیده باشید .جناب آقای صدیقی شب فاطمیه روی منبر در بیت ایشان ( بیت رهبری ) که آقای رییس جمهور نشسته بود،آقای هاشمی بود ، سران مملکتی بودند ، قوه قضاییه ، همه بودند.آقای صدیقی روی منبر این مطلب را گفت و آن را نتوانست تمام کند .همین که خواست تمام کند فریاد گریه جمعیت و حضار بلند شد .


دیدند این جمعیت بسوی آقا دارند حمله میکنند که به عنوان تبرک به ایشان دست بزنند .آقا را بردند و دیگر نتوانستند جمعیت را اداره کنند .


وآن مطلب این بود :


 


من همه ساله مکه که میرفتم قبل از رفتن به مکه به محضر آیت الله بهاءالدینی میرسیدم و توصیه میخواستم از ایشان.ایشان به من توصیه هایی میکرد و من این توصیه ها را در سفر مکه عمل میکردم . بعدهم که داشتم میامدم ، یک عمامه ای یا چیزی را برای ایشان هدیه میخریدم .


این دفعه که رفتم محضر ایشان این مطلب را فرمودند :


شما وقتی که میروید مسجدالنبی از قسمت جنوب شرقی مسجد ، از آن قسمت هفت قدم میاید به جلو و قسمت بعدی را هم گفت که من نمیتوانم دقیق به شما بگویم . به خاطر اینکه ایشان این را به ودیعت پیش من گذاشت . آن وقت از دو طرف به من دستور داد


وقتی که قدم زدی آمدی جلو رسیدی به آنجا ،آنجا بنشین و این ذکر سبعه را بگو. این ذکر را که گفتی انشاءالله به حوائجت خواهی رسید .


ذکر سبعه عجیب است ، علامه حسن زاده آملی بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب اذکار سبعه را دارد که اینها را از آسید علی آقا قاضی گرفتند . ذکر سبعه واقعاً یک ذکریست که معجزه میکند در نفس انسان عجیب معجزه میکند .



 




 


 


 


آقای صدیقی می گوید ، عرض کردم: آقای بهاءالدینی چه وجهی دارد که من باید آنجا بنشینم و این اذکار سبعه را بگویم. چه وجهی دارد هفت قدم از آنجا قدم بزنم .


حالا همه دارند مثل شما گوش میدهند همه دارند دقت میکنند آقای صدیقی چه میخواهد بگوید .


گفت : وجهش این است که دارم به شما میگویم فقط پیش شما بماند .


وقتی که حضرت زهرا سلام الله علیها آمد برای دفاع از علی ابن ابیطالب علیه السلام بدنش خون آلود بود وقتی که آمد ، که داخل مسجد وارد نشد وقتی که برگشت دیگر توان از او رفت دیگر به گونه ای شد که میخواست ادامه راه را بدهد نتوانست ، آنجا نشست و فکر میکنم که آن مکان به خون فاطمه سلام الله علیها رسیده است . آنجا حاجتتان را بخواهید .


فریاد گریه جمعیت بلند شد


بعد آقای بهاء الدینی میگوید : این کار را انجام بده .


ایشان میگوید


من رفتم اینکار را انجام دادم حالا تو نگو آقای بهاء الدینی خودش هم نظر دارد ، نیت دارد ، یا حاجتی دارد .چون خودش مشرف نمی شود .


حالا جالب این است که حضار دارند به آقای صدیقی توجه می کنند ازاعیان شخصیتی مملکت ، و هم آقایانی که شرکت کننده بودند ، ایشان هم با ضرس قاطع دارد مطلب را می گوید.


گفت : من رفتم مدینه همین کار را انجام دادم ، بعد از این رفتم مکه دیدم از بلند گو صدا میزنند : آقای صدیقی دوباره بروند مدینه . من دوباره رفتم مدینه ، چند روزی مدینه ماندم ، وقتی برگشتم به ایران یک عمامه ای خریده بودم رفتم محضر حاج آقا ، رسیدم، تا سلام علیک کردم بدون اینکه حرفی بزنم ،


حاج آقا بهاء الدینی فرمودند:


میدانی ثمره ذکر امسال چه بود ؟


گفتم : نه


گفت : نمیدانی ثمره ذکر امسال چه بود ، نگرفتی؟


گفتم : نه


فرمود : امسال ثمره ذکر شما یکی این بود که شما دو بار آمدید مدینه،


گفتم شما مطلعید من دو بار امسال آمدم مدینه .


گفت : بله آنجائی که نشسته بودید ذکر می گفتید در آنجا با تو بودم.


این نوارش دربیت آقا هست،دم در که می فروشند ، نوار سه سال قبل فاطمیه


بعد برگشت و گفت :


ثمره دوم اینجا بود :


که تا گفت مجلس به هم پاشید اینقدرمردم به خودشان زدند وگریه کردند که آقا تشریف بردند ؛ دیدند که دیگر نمی شود جمعیت را اداره کرد .


فرمودند : ثمره دوم این بود که آن نیتی که من میخواستم ، به آن نیت رسیدم ، و آن این بود


که امسال مقام معظم رهبری به دیدارامام زمان نائل آمد .



 


دانلود فایل صوتی



  
  

امشب میخواهم یکی از تجربه های شخصی ام را بنگارم



 آشکارا می گویم
می خواهم اردو های فرهنگی و جهادی و حتی تفریحی را بهترین بستر و بهترین موعد تربیت جوانان و نوجوانان و بهترین نیروها معرفی کنم
سختی سختی سختی ............. آسانی و آرامش و لذت 
این است معادله ما و چه شیرین است
من تجربه کرده ام در این 5 سالی که نوجوانان وجوانان همراهم اردو بوده اند ، هر اردویی که زحمت و سختی بیشتری داشته است خاطره شده و باعث تربیت و مخصوصا ومخصوصا محبت و صمیمیت بین نیروهاو خصوصا بین نیروها و مربی آنهاست که اساس کار تربیتی همین محبت و صمیمیت است.




































 





بهترین نیروهایم در اردو جذب شده اند و از طرفی دیگر تنها اردوهایی برایمان خاطره شده و همچنین الان فقط بعد از 12 سال هنوز با دوستانی صمیمی هستم که در سخت ترین اردوها با همدیگر بوده ایم.






همه اینها را گفتم تا بگویم امروز که از برنامه یک اردوی فرهنگی وجهادی بر می گردم با گوله باری از تجربه و خاطره و محبت ؛ نتیجه این اردو را به جهت اینکه بواسطه این اردو بتوانم اهداف تربیتی و مدیریتی خود را در مجموعه ای که هستم بیش از پیش اجرا نمایم ، بسیار روشن روشن می بینم.






خودمانی تر بخواهم بگویم این است که رابطه ما با نیروها چند برابر صمیمی تر شده است.






اگر بخواهم خودرا تربیت شده تشکل های مذهبی بنامم(اعم از جلسات قرآن ، هیئت و...)که به جرات میگویم از اول دبستان تا کنون شب ها بعنوان نیروی ساده تا مسئول ومدیر با آنها در ارتباط بوده ام و خود را وامدار جلسات قرآن و مسئولین جلساتم می دانم ، می گویم






ما تربیت نشدیم مگر با اردوهایی که با مش سعید آقا مسئول جلسه مان در منطقه سردشت حدود 20 کیلومتر ا صبح با کوله باری از وسایل اردوهای هفتگی در کوهستان پیاده روی کردیم در حالی که فقط 13 سال داشتم. در ان سن و سال به چشم ببینی و بترسی که 2 تا از دوستانت را عقرب گزیده و همچنان باران می آید و یک هفته قرار است در چادر سوراخی زیر باران و در جوار عقرب ها زندگی کنی.






ما تربیت نشدیم جز اینکه در اردو 3 شبانه روز فقط تخم مرغ پخته می خوردیم.






ما تربیت نشدیم جر با اینکه در برنامه های نمایشگاه شهدا شبانه روز اونجا کار می کردیم و با دوستانمان بودیم. عید و تابستان و تعطیلات و ... را در نمایشگاه به گل بازی پرداخته بودیم و غذا فقط یک ساندویچ فلافل برای یک روز . حتی شبها به خانه نمی رفتیم. ممکن است بعضی به اینها تندروی بگویند اما نمی توان از نتیجه تربیتی آن غافل شد.






نقش تربیت هیئت را نیز هیچگاه فراموش نمی کنم. و این را مدیون دو دوست هستم که در دل دعایشان می کنم.






بله هیئت بود که ما را ساخت . بواسطه آن سینه زنی های طولانی و حروله و نعره ها و عاشقانه به صورت زدن ها تا پاسی از شب.






و دیشب چه زیبا بود در اردوی ما سینه زدن برای حسین.






و دیشب چه زیبا بود حروله کرده با نام حسین 






حسین حسین حسین 






صورتهای زخمی و موهای پریشان و گریبان های چاک زده و سینه های سوخته و ابروهای خونی 






والله اینها هستند که انسان را می سازند و 






حاج مهدی معتمد دیشب که می خواندی یاد خیلی از این چیزها افتادم که باعث این نگارش شده است . فکر نکنم در 2 سال اخیر اینگونه از هیئت لذات برده و عزاداری کرده باشیم.



دیوونه کربلاتم.........از بچگی مبتلاتم..........سینه زن روضه هاتم ..........مدیون چشماتم






نزاز بیفتم به پات بزار بیام کربلا 






دیشب در دل می گفتم که خدا کند که این را بخواند و خواندی:






عمریست گدای در میخانه عشقم زنجیر بیارید که دیوانه عشقم



  





و نعره های عارفانه یمان در جواب: 






لعن علی عدوک یا علی...................... اولی و دومی و سومی



  





آری نیم ساعت به صورت زدن با ذکر حسین و در حالی که حروله کنان بودیم اینها سازنده است و بهترین مکانش اردوی فرهنگی و جهادی است



چرا که در غیر از آن مکان مارا متهم به تهمت ها می کنند


. 





حسین همه آرزومه حسین رویای ناتمومه



 


 



به شرافتم قسم به پهلوی شکسته زهرای مرضیه قسم ، اگر دنبال راهی هستیم جهت تربیت نیروهای خاص و خالص جز این هایی که بالا گفتم راهی نمیتوانید پیدا کنید.






اری در هیئت های چند ساعته و اردوهایی که 12 ساعت 12 ساعت بدون آب و غذا پیاده روی دارد ، می توان تربیت کرد و تربیت شد.






و امروز ما نیاز داریم به محبت و صمیمیت و نمی توان جز با این راه های بالا این گنجها را بدست آورد و نیروهای مخلص داشته باشیم.






اردوی جهادی و فرهنگی قبل از اینکه خیر و برکتش به مردم برسد خیرش برای ماست که می توانیم تربیت کنیم و تربیت شویم.






البته خوانندگان محترم به ما ایراد نگیرند ما در طول سال هر شب جلساتی داریم که در آن مباحث اخلاقی سیاسی و اعتقادی و ... مطرح می شود و اینها مکمل آن خواهند بود.






بهر حال دوست داشتم از این شیوه قدیمی تربیتی بگویم. به نظر شما چرا در جبهه ها اینقدر سرعت رسیدن به خدا بالا بود؟ طرف بی نماز می آمد و بعد از 3 ماه در جبهه به نقطه اوج کمال انسانی یعنی شهادت می رسید.






به نظر من علتش سختی ها دشواری ها فضای عرفانی و کارهای جهادی بود که اینقدر به سرعت ، به خدا می رسیدند.







بهر حال انشالله دوستان اردو را تجربه کنند و احیانا اگر کسی دستش به جایی میرسه اردو برگزار کنند تا بتوان از تجربه شیرین آن استفاده نمود? 


معذرت می خواهم که اینطوری نوشتم. از نوشته خودم شرمنده ام . درسته فعل و آرایه درست وحسابی نداره ولی موضوع مهم و زیبایی هست و برای این گذاشتم اینجا





































































  
  
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com:)
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام بهترین سایت پاپ آپ
+ سلام
+ http://sarvghamatan.blog.ir/


+ وب سایت شهرسان دشتی
+ پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان


+ بازی تراوین http://www.travien.ir آپلود سنتر http://www.niliup.ir فتوشاپ آنلاین http://photoshoponline.ir نیلی ترین رخسار http://www.nilitarin.ir/pa