سپس برای توجّه نفوس به عظمت باهرهی خویش، قسمتی از عنایات خود را بهمردم گوشزد میفرماید:
«و هو الّذی أنشأَ لکم السّمعَ و الأَبصرَ و الأَفئِدَة...»(78)
آن خدایی که من، شما را به سوی او دعوت میکنم، کسی است که برای شما چشم و گوش و دل، سه رکن درک دلایل را آفرید و به شما نیروی تفکّر و تدبّر داد که بر موجودات دیگر مزیّتی داشته باشید؛ ولی شما قدر این نعمتهای پرارزش را ـکه فقدان هر یک، پدید آورندهی مشقّتهای زندگی است ـ نمیدانید:
«...قلیلاً ما تشکرونَ»(78)
سپاسگزاریتان کم و اندک و یا هیچ است.
«و هو الّذی ذرأکُم فِی الأرض و إلیه تُحشرونَ»(79)
او کسی است که شما را در زمین پدید آورد. مراحلی را که قبل از استقرار در رحم مادران خود پیمودید به اراده و قدرت او بود. ایجاد شما به قدرت بیحدّ او ممکن شد و بازگشت شما هم در سرای آخرت به سوی اوست و در سرای آخرت، در مقابل اعمال خویش مأجور یا معاقب خواهید بود.
«و هو الّذی یُحیی و یُمیتُ و له اختلفُ الّلیْلِ و النّهار أفلاتعقلونَ»(80)
او کسی است که حیات و ممات به قدرت اوست. او در ارحام مادران، شما را حیات بخشید و پس از انقضای آجال[1]شما را میمیراند. رفت و برگشت شب و روز، زیادت و نقصان لیل و نهار به وضع منظّم و یکنواخت، از پرتو قدرت بیحدّ اوست. آیا نیروی تفکّر خود را به کار نمیاندازید تا درک کنید برای تمام این تغییرات، صانع و پدیدآوری است که پرستش و خدایی سزاوار اوست و عبادت، خاصّ ذات او میباشد؟
* * *
بل قالوا مثلَ ما قال الأوّلونَ(81) قالوا أءِذا متنا و کنّا تراباً و عظماً أءِنَّا لَمَبعوثونَ(82) لقد وعدنا نحن و ءاباءُنا هـذا من قبلُ إنْ هـذا إلاّ اسطیر الأوّلینَ(83)قل لِمَن الأرض و من فیها إنْ کنتم تعلمون(84)سَیَقولون لِلّه قلْ أفلاتذکّرونَ(85)قل من ربّ السمـوت السّبع و ربّ العرشِ العظیم(86)سیقولون لِلّه قلْ أَفلاتتّقونَ(87) قل من بیده ملکوت کلّ شیء و هو یُجیر و لایُجارعلیه إن کنتم تعلمون(88)سیقولون لِلّه قُلْ فَأَنّی تُسحرونَ(89) بل أتینهم بالحقّ و إنّهم لَکَـذبونَ(90)
81. بلکه مانند آنچه پیشینیان ایشان گفته بودند، اینان گفتند.
82. گفتند: آیا وقتی که بمیریم و خاک و استخوانهایی شویم، آیا برانگیختهنشدگان خواهیمبود؟[انکار قیامت را به صورت استفهام بیان کردند.]
83. البته این زنده شدن را به ما و به پدرانمان از پیش وعده دادهاند. این جز افسانههای مردم پیشین نیست!
84.[ای پیامبر، به منکران] بگو: این زمین و هر که در آن است از آنِ کیست؛ اگر داناهستید؟
85. به زودی خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو پس چرا پند نمیگیرید؟
86. بگو: پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟
87. به زودی خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس چرا[از عذاب خدا]نمیترسید؟
88. بگو: کیست که ملکوت هر چیزی به دست اوست و او پناه میدهد و پناه داده نشود، اگر داناهستید؟
89. خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس از کجا و چگونه افسون میشوید[وفریبمیخورید؟]
90. بلکه حقّ را برای ایشان آوردیم و مسلّماً آنان[در این نسبتها که به خدا میدهند]دروغمیگویند.
91. خدای متعال هیچ فرزندی نگرفت و با او هیچ خدایی نیست[اگر با خدایی او در عالمهستی شریکی بود] در آن هنگام آنچه را آفریده بود میبرد[ومخلوقش را بهخوداختصاص میداد] و برخی از خدایان بر برخی دیگر برتری میجُستند؛ خدای بلند پایه، از آنچه ایشان او را به آن از فرزند و همتا و مانند میستایند و وصف میکنند، منزّه است.
92.[آن خدایی که] به پنهان و آشکار داناست؛ پس خداوند از آنچه شریک او میگیرند برتر است.
93. پروردگارا، بگو: اگر آن عذابی را که به ایشان وعده دادهاند به من مینمایانی،
94. پروردگارا، پس مرا قرین گروه ستمکاران قرار مده.
95. همانا ما تواناییم که عذابی را که به ایشان وعده دادهایم به تو بنمایانیم.
96.[خصلت] بد را به خصلتی که نیکوست برطرف کن و ما به آنچه وصف میکنند داناتریم.
97. و بگو: پروردگارا، از وسوسههای شیاطین به تو پناه میبرم.
98. و پناه میبرم به تو ای پروردگار از اینکه شیاطین در اطراف من حاضر شوند.
99. تا آنگاه که مرگ، یکی از ایشان را فرا رسد[از روی تحسّر] گوید: پروردگارا! مرا بازگردانید.
100. شاید من در عوض آنچه باز گذاردم کرداری شایسته انجام دهم! هرگز بازگشتی نخواهند داشت. البته این کلمه[ فقط یک]سخنی است که آن شخص[از روی حسرت،]گویندهی آن است و از پیش روی ایشان برزخی است[واسطهای است میان دنیا و آخرت که آن قبر است و در آن جا خواهند بود] تا روزی که برانگیخته شوند.
هر چیزی جسمی دارد و روحی.
روح نماز، «حضور قلب» است و نماز بی توجّه و حضور قلب، تنها یک سری الفاظ و حرکاتی است که انجام میگیرد.
حضور قلب آنست که انسان در نماز، توجه قلبی به خدا داشته باشد و از یاد او غافل نشود و هر لحظه و در تمام جملات و حرکات نماز، بداند چه میگوید، چه میخواهد، معنی حرکات و افعالش چیست، رو به چه کسی ایستاده، قبلهاش کجاست، چرا نماز میخواند و در برابر چه خدای عظیمی به نیایش و پرستش و حمد و ثنا و ذکر و دعا ایستاده است.
اگر ذهن انسان به مسائل دیگر مشغول باشد،
اگر حواس انسان پرت شود،
اگر هر صدایی، هر منظرهای، هر رفت و آمدی، هر نوشته و خط و نقاشی و صحنهای، او را به خود مشغول کند و یادش رود که در حال نماز است و کجا ایستاده و چه میگوید، معنای این نداشتن حضور قلب است.
یکی از راههای کسب حضور قلب، دانستن معنای نماز و در نظر آوردن ترجمه کلماتی است که انسان در نماز میگوید.
راه دیگر، انتخاب مکانی برای نماز است که رفت و آمدها و سر و صداها، صحبتها، عکسها و تابلوها، او را به خود مشغول نسازد.
راه دیگر، انجام مستحباتی است که پیش از نماز و هنگام نماز، رعایت آنها به نمازگزار حالت توجّه بیشتری میدهد و او را به یاد خدا و بندگی خویش میاندازد.
وقتی به ملاقات یک شخصیّت برجسته میروید، بهترین لباس را میپوشید و مؤدّب در نزد او میایستید و یا مینشینید و از هر کاری که برخلاف ادب باشد، پرهیز میکنید، به سخنان او کاملاً گوش میدهید و به آنچه خودتان میگوئید، کاملاً توجّه دارید و در سراسر لحظه دیدار، آن شخص در نظرتان است.
خدا برترین موجود است و هستی همه موجودات به او بستگی دارد. ما، بندهای نیازمند و ناتوان، که از نعمتهای او برخورداریم، به شکرانه نعمتهایش به عبادت و نماز میایستیم.
توجّه به این «جایگاه» که ما در مقابل «اللَّه» داریم، دل را نرم میکند، خضوع و خشوع و فروتنی میآورد.
نماز، «ذکر خدا» است. هر چه بیشتر دلمان حاضر و قلبمان متوجّه عظمت خدا و نیاز خودمان باشد، نمازمان سازندهتر است.
به یاد داشته باشیم، که رکوع، خم شدن در مقابل عظمت آفریدگار است.
سجده ما، هماهنگی با همه هستی است که در پیشگاه خدا تسلیم و خاضع و مطیعاند.
تسبیح ما، هم صدایی با همه ذرات عالم است که خدا را تسبیح میگویند و سجده میکنند.
تسبیح گوی او نه بنی آدم است و بس
هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد
نه تنها ما که همه جهان، به زبان خاصّ خود، خدا را تقدیس و تسبیح میکنند و وجود هر یک نشانه یکتائی، حکمت و قدرت اوست.
هر گیاهی که از زمین روید
«وحده لا شریک له» گوید حضور قلب، جان نماز است.
بکوشیم که در عبادتمان، هنگام نماز، جز به خدا نیندیشیم، و حواسمان و فکر و دلمان را جای دیگری نبریم.
هم به لطفش امیدوار باشیم. و هم از عذابش، هراسان. بین حالت بیم و امید (خوف و رجاء) باشیم.
اذان، که وسیلهای برای اعلام توحید و اعلان به مردم و فراخوانی آنان به تجمّع برای نماز است، از شعارهای زیبا و مؤثر اسلام است.
در اذان، تکبیر، توحید، شهادت به رسالت پیامبر و ولایت امیرالمؤمنین است و دعوت مردم به شتافتن به سوی نماز و رستگاری در آن نهفته است.
اذان، اعلام موجودیّت اسلام و دعوت مسلمین و معرّفی عقاید دینی است.
اذان، شکستن سکوت و فریاد علیه معبودهای خیالی و شعار به نفع اسلام و طرفداری از آئین خدا است.
«مؤذّن»، در اسلام احترامی خاصّ دارد و در قیامت هم سرافراز است.
بلال حبشی، از مسلمانان نخستین در صدر اسلام بود که عنوانِ «اذان گویی» سبب افتخارش بود و اولین مؤذّن در اسلام بود و روز «فتح مکّه» هم او بود که به فرمان پیامبر، بالای کعبه رفت و بتهای مشرکین را سرنگون کرد.(25)
اذان، یک بار برای اعلان عمومی و اعلان فرا رسیدن وقت نماز، گفته میشود، یک بار هم به خصوص برای شروع نماز.
پس از اذان، اقامه نیز همان مفاهیم را دارد و برای آغاز نماز و پیدایش آمادگی روحی و توجّه به خدای یکتا و رستگاری در سایه نماز، بر زبان جاری میشود. اذان و اقامه گرچه مستحبّ است، ولی از شعائر مهمّ اسلامی محسوب میشود و به گفتن آن، بسیار تأکید شده است.
مسلمان خداپرست، با اذان، نام خدای بزرگ را، هر چه رساتر و آشکارتر در جهان طنین افکن میسازد. این بانگ ملکوتی و توحیدی است که کمر دشمنان را میشکند و مخالفان خدا و اسلام را به ستوه میآورد.
25) وسائل، ج 4 ص 614 .