سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه را دانش نیست، هدایت نیست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :40
کل بازدید :213395
تعداد کل یاداشته ها : 517
103/2/15
4:52 ص

درج نام فاطمه زهرا بر ساق عرش و در بهشت
   
  فضائل مشترک حضرت زهرا (س) این است که نام پنج تن بر ساق عرش و بر در بهشت نوشته شده است و آن موجودات مقدس بر همه‏ى فرشتگان معرفى شده‏اند و ملائک آنان را دیده و شناخته‏اند.
ابن‏عباس از رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم نقل مى‏کند که حضرت فرمود: «لیلة عرج بى الى السماء رایت على باب الجنة مکتوبا: لا اله الا اللَّه، محمد رسول‏اللَّه، على حبیب اللَّه، الحسن والحسین صفوة اللَّه، فاطمة خیرة اللَّه، على مبغضیهم لعنةاللَّه». (1)

تصویر حضرت زهرا در بهشت
   
  از دیگر منقبتى که حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها با پدر و فرزندانش اشتراک دارد منور بودن بهشت است با تصویر او.
انس از حضرت رسول اکرم روایت مى‏کند که آن حضرت فرمود:
«ان آدم صلوات‏اللَّه‏علیه نظر فى الجنة فلم یر صوره مثل صورته فقال: الهى لیس فى الجنة صورة مثل صورتى؟ فاخبره اللَّه تعالى و اشار الى جنة الفردوس، فراى قصرا من یاقوته بیضاء فدخلها فراى خمس صور مکتوب على کل صورة اسمها: انا محمود و هذا احمد، انا الاعلى و هذا على، انا الفاطر و هذه فاطمه، انا المحسن و هذا حسن، انا ذوالاحسان و هذا حسین». (1)
«حضرت آدم چون در بهشت به هر سو نگریست و صورتى را به شکل و قیافه‏ى خود نیافت، عرض کرد: خدایا، صورتى نظیر چهره‏ى من نیافریده‏اى؟ خداى متعال او را متوجه بهشت فردوس کرد و حضرت آدم در آنجا قصرى از یاقوت سفید دید و هنگامى که وارد آن قصر شد، پنج تصویر مشاهده کرد که اسامى هریک از آنان به این شرح نوشته شده بود: من محمودم و این احمد است، من اعلى هستم و این على است، من فاطرم و این فاطمه است، من محسنم و این حسن است، من ذوالاحسانم و این حسین است».
 

بشارت بهشت بر شیعیان حضرت زهرا
   
  چنانکه رسول اکرم به شیعیان امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش بشارت بهشت را داده است و در منقبت و عظمت مقام آنان مطالبى بیان داشته‏اند، نسبت به شیعیان زهرا علیهاالسلام نیز عینا با ذکر همان مناقب مژده‏ى بهشت داده‏اند. شیعه یعنى تابع و پیرو و اقتداکننده. شیعه‏ى على کسى است که از على علیه‏السلام هدایت مى‏یابد و همراه او و متمسک و دست به دامان اوست. شیعه‏ى فاطمه علیهاالسلام در اخبار عینا در ردیف شیعیان على است. گاه پیامبر اکرم در مدح شیعیان امیرالمؤمنین سخن مى‏گوید، و گاه در منقبت شیعیان فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها و همین روش رسول خدا نشانگر این است که حضرت زهرا علیهاالسلام خود استقلال دارد و داراى کرامات و مقام والا و صاحب ولایت کبرى مى‏باشد.
اینک حدیثى از پیامبر اکرم در شان آن حضرت:
«عن جابر بن عبداللَّه مرفوعالا اذا کان یوم القیامة تقبل ابنتى فاطمة على ناقة من نوق الجنة...، خطامها من لولو رطب، قوائمها من الزمرد الاخضر، ذنبها من المسک الاذفر، عیناها یاقوتتان حمراوان، علیها قبة من نور، یرى ظاهرها من باطنها، و باطنها من ظاهرها، داخلها عفو اللَّه، خارجها رحمةاللَّه، على راسها تاج من نور، للتاج سبعون رکنا، کل رکن مرصع بالدر و الیاقوت. یضى‏ء کما یضى‏ء الکوکب الدرى فى افق السماء على یمینها سبعون الف ملک، و عن شمالها سبعون الف ملک، و جبرئیل آخذ بخطام الناقة، ینادى باعلى صوته:
غضوا ابصارکم حتى تجوز فاطمه‏بنت محمد؛ فلا یبقى یومئذ نبى و لا رسول و لا صدیق و لا شهید الا غضوا ابصارهم حتى تجوز فاطمة فتسیر حتى تحاذى عرش ربها جل جلاله...، فاذا النداء من قبل اللَّه جل جلاله: یا حبیبتى و ابنة حبیبى، سلینى تعطى، واشفعى تشفعى.... فتقول: الهى و سیدى ذریتى و شیعتى، و شیعة ذریتى و محبى، و محبى ذریتى. فاذا النداء من قبل اللَّه جل جلاله: این ذریة فاطمة و شیعتها و محبوها و محبو ذریتها، فیقبلون و قد احاط بهم ملائکة الرحمة، فتقدمهم فاطمة، حتى تدخلهم الجنة». (1) جابر بن عبداللَّه از رسول خدا روایت مى‏کند که فرمود:
«هنگامى که روز قیامت فرارسد، دخترم فاطمه سوار بر ناقه‏اى از ناقه‏هاى بهشتى وارد عرصه محشر مى‏شود، که مهار آن ناقه از مروارید درخشان و چهارپاى آن از زمرد سبز، دنباله‏اش از مشک بهشتى، چشمانش از یاقوت سرخ، و بر فراز آن، قبه‏اى (خیمه‏اى) از نور، که بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است. فضاى داخل آن قبه، انوار عفو الهى و خارج آن خیمه، پرتو رحمت خدایى است. و بر فرازش تاجى از نور که داراى هفتاد پایه است از در و یاقوت که همانند ستارگان درخشان در افق آسمان نورافشانند. از جانب راست آن مرکب هفتاد هزار ملک، و از طرف چپ آن هفتاد هزار فرشته است- و جبرئیل در حالى که مهار ناقه را گرفته است- با صداى بلندى ندا مى‏کند: نگاه خود را فراسوى خویش گیرید، و نظرها به پایین افکنید، این فاطمه دختر محمد است که عبور مى‏کند. در آن هنگام، حتى انبیا و صدیقین و شهدا همگى از ادب، دیده فرومى‏گیرند؛ تا اینکه فاطمه عبور مى‏کند و در مقابل عرش پروردگارش قرار مى‏گیرد، آنگاه از جانب خدا جل جلاله ندا مى‏شود: اى محبوبه‏ى من، و اى دختر حبیب من، بخواه از من آنچه مى‏خواهى؛ تا عطایت کنم و شفاعت کن هر که را مایلى تا قبول فرمایم. در جواب عرضه مى‏دارد: اى خداى من، و اى مولاى من، دریاب ذریه‏ى مرا، شیعیان مرا، پیروان مرا، و دوستان ذریه‏ى مرا. بار دیگر از جانب حق خطاب مى‏رسد: کجا هستند ذریه فاطمه و پیروان او؟ کجایند دوستدارانش، و دوستداران ذریه‏ى او؟ در آن هنگام جماعتى به پیش مى‏آیند و فرشتگان رحمت آنان را از هر سوى در میان مى‏گیرند. و فاطمه علیهاالسلام در حالى که پیشگام آنهاست همگى را همراه خود به بهشت وارد مى‏فرماید».
حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها در روز قیامت سوار بر مرکبهاى متفاوت به تناسب مواقف متعدد است؛ و اینکه در احادیث وارده، مرکبهاى آن حضرت، متفاوت ذکر شده است، و به نظر بعضى‏ها نوع مرکب مورد اختلاف بوده است صحیح نیست. زیرا هر مرکبى که بیان شده است با مشخصات معین در موقف معین بوده و همه‏اش درست جاى اختلاف نیست؛ و علت اختلاف در مشخصات مرکب، از این جهت است که هنگامى که فاطمه علیهاالسلام به سوى عرش الهى سیر مى‏کند مرکب خاصى دارد، وقتیکه از مقابل عرش به جانب بهشت روان است یک مرکب مخصوص دیگر؛ و همچنین هنگام ورود به‏بهشت و جولان و طیران در فضاى رحمت الهى- همانند جعفر طیار- داراى مرکبهاى خاص و گوناگون مى‏باشد. در روایتى که ذکر شد، و مشخصات یکى از مرکبهاى آن حضرت بیان گردید و گفته شد که جبرئیل مهار ناقه‏ى بهشتى زهرا سلام‏اللَّه‏علیها را در روز محشر مى‏گیرد. مى‏توان گفت که جبرئیل، نماینده‏ى خاص خداى لامکان، در هر مکان و موقفى است و در برخى از آیات و روایات که جمله‏ى «خدا آمد» بکار رفته است، دانشمندان همه را حمل بر آمدن جبرئیل نماینده‏ى حق تبارک و تعالى نموده‏اند؛ لذا هنگام ورود فاطمه علیهاالسلام به عرصه‏ى محشر، آن یکتا کنیز برگزیده‏ى خدا و بانوى بانوان عالم از اولین و آخرین، همین شایسته‏ى اوست که مهار مرکبش را جبریل امین بگیرد و با افتخار ندا کند:
«غضوا ابصارکم حتى تجوز فاطمة بنت محمد». (2)
در یک روایت دیگر از رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم چنین نقل شده است که فرمود: «... ینادى مناد من بطنان العرش، یا اهل القیامه غضوا ابصارکم، هذه فاطمه بنت محمد، تمر على الصراط، فتمر فاطمه علیها و تمر شیعتها على الصراط کالبرق الخاطف...». (3)
«روز قیامت منادى از میان عرش الهى ندا مى‏کند: اى اهل محشر چشمان خود فروگیرید، این فاطمه دختر محمد است که از صراط عبور مى‏کند، آنگاه فاطمه با شیعیان بسرعت برق از صراط مى‏گذرند».
در حدیث دیگرى از حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم منقول است که فرمود: «... ثم یقول جبرئیل: یا فاطمه سلى حاجتک. فتقولین: یا رب شیعتى. فیقول اللَّه عز و جل: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه ولدى. فیقول اللَّه: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه شیعتى. فیقول اللَّه: انطلقى فمن اعتصم بک فهو معک فى الجنه. فعند ذلک یود الخلائق انهم کانوا فاطمیین، فتسیرین و معک شیعتک و شیعه ولدک و شیعه امیرالمؤمنین آمنه روعاتهم...». (4)
«پس آنگاه جبرئیل عرض مى‏کند: اى فاطمه، هر چه مى‏خواهى از خداى خویش طلب کن. فاطمه عرض مى‏کند: خدایا، شیعیان مرا دریاب. خطاب مى‏رسد: همه‏ى شیعیان تو را آمرزیدم. عرضه مى‏دارد: پروردگارا، شیعه‏ى فرزندانم را نیز نجات بده. ندا مى‏آید: همه‏ى آنان را بخشیدم؛ یا فاطمه، اینک در میان اهل محشر برو و هر کسى که به تو پناهنده شود، همراه تو به بهشت وارد خواهد شد. پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم سپس به سخنان چنین ادامه داد: در آن هنگام همه‏ى مردم آرزو مى‏کنند که اى کاش ما نیز فاطمى بودیم. یا فاطمه، در چنین روزى است که شیعیان تو، پیروان اولاد تو، و شیعیان امیرالمؤمنین در پى تو به سلامت وارد بهشت مى‏شوند».
جناب جابر در یک حدیث مفصل از حضرت باقر سلام‏اللَّه‏علیه نقل مى‏کند که فرمود:
«... واللَّه یا جابر انها ذلک الیوم لتلتقط شیعتها و محبیها کما یلتقط الطیر الحب الجید من الحب الردى‏ء، فاذا سار شیعتها معها عند باب الجنه، یلقى اللَّه فى قلوبهم ان یلتفتوا، فاذا التفتوا فیقول اللَّه عز و جل: یا احبائى ما التفاتکم؟ فقد شفعت فیکم فاطمه بنت حبیبى. فیقولون: یا رب احببنا ان یعرف قدرنا فى مثل هذا الیوم. فیقول اللَّه: یا احبائى ارجعوا و انظروا من احبکم لحب فاطمه، انظروا من اطعمکم لحب فاطمه، انظروا من کساکم لحب فاطمه، انظروا من سقاکم شربه فى حب فاطمه، انظروا من رد عنکم غیبه فى حب فاطمه، خذوا بیده و ادخلوه الجنه. قال ابوجعفر: واللَّه لا یبقى فى الناس الا شاک او کافر او منافق...». (5)
«به خدا قسم یا جابر، این است همان روزى که مادرم زهرا شیعیان خود را از میان اهل محشر جدا مى‏کند چنان مرغى که دانه‏هاى خوب را از بد جدا مى‏سازد. و چون همراه فاطمه شیعیانش به در بهشت مى‏رسند، خدا در قلب آنان چنین القاء مى‏فرماید که به پشت سر خویش نگاه کنند؛ آنگاه که به عقب سر خود نظر افکنند، از جانب خداى تعالى خطاب مى‏شود: سبب چیست که شما به پشت سرتان نگاه مى‏کنید؟ من که شفاعت فاطمه دخترم حبیبم محمد را درباره‏ى شما پذیرفتم. عرض مى‏کنند: پروردگارا دوست مى‏داریم قدر و منزلت ما شیعیان فاطمه در چنین روزى شناخته شود. پس، از جانب خداى تعالى خطاب مى‏شود: اى دوستان من برگردید، برگردید (به صحنه‏ى محشر)، نظر افکنید (در میان آن جماعت و) هرکس را که براى دوستى فاطمه شما را دوست داشته است هر کس را که به خاطر زهرا به شما دوستداران فاطمه اطعام کرده؛ نیکى نموده، و با جرعه‏ى آبى سیرابتان کرده، و یا از غیبت افراد درباره‏ى شما مانع شده است: دست او را بگیرید و به بهشت واردش کنید، سپس حضرت ابوجعفر (امام باقر) علیه‏السلام اضافه فرمود: به خدا سوگند از برکت محبت جده‏ام زهرا کسى بر جاى نمى‏ماند جز آنکسى که نسبت به مقام والاى آل‏محمد تردید داشته و یا کافر و یا منافق باشد».
در «تفسیر فرات بن ابراهیم» روایتى از حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم منقول است که آن حضرت فرمود:
«... تدخل فاطمة ابنتى الجنة و ذریتها و شیعتها...، و ذلک قوله تعالى: (لا یحزنهم الفزع الاکبر) (6)
... (و هم فى ما اشتهت انفسهم خالدون) (7)هى واللَّه فاطمة و ذریتها و شیعتها...». (8)
«دخترم فاطمه با ذریه و شیعیانش وارد بهشت مى‏شوند، و در این مورد است که خداى تعالى مى‏فرماید: هرگز فزع اکبر (هول و هراس بزرگ روز قیامت) آنها را غمگین نمى‏سازد... و با هر چه که بدان تمایل دارند براى همیشه متنعمند...».
آرى، فاطمه و ذریه و شیعیان او در پناه رحمت خدا، از وحشت روز محشر در امن و امان هستند و از اینجا معلوم مى‏شود که حضرت زهرا داراى شیعه‏ى مخصوص به خود و صاحب استقلال شخصیت مى‏باشد.
عاصمى در کتاب زین الفتى- در بخش «الشراط الساعة»- از سلمان چنین روایت مى‏کند که پیامبر اکرم فرمود:
«یا سلمان و الذى بعثنى بالنبوة لاخذن یوم القیامة بحجزة جبرئیل، و على اخذ بحجزتى، و فاطمة آخذه بحجزته، والحسن آخذ بحجزة فاطمة، والحسین آخذ بحجزة الحسن، و شیعتهم اخذه بحجزتهم.فاین ترى اللَّه ذاهبا برسول‏اللَّه؟ و این ترى رسول‏اللَّه ذاهبا باخیه؟ و ان ترى اخا رسول‏اللَّه ذاهبا بزوجته؟ و این ترى فاطمة ذاهبة بولدها؟ این ترى ولد رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم ذاهبین بشیعتهم؟ الى الجنة و رب الکعبه یا سلمان، الى الجنة و رب الکعبة یاسلمان، الى الجنة و رب الکعبه یا سلمان، عهد عهد به جبرئیل من عند رب العالمین». (9)
«اى سلمان، قسم به وجود مقدسى که مرا به پیامبرى مبعوث فرموده است، در روز قیامت، من دامان جبرئیل (نماینده‏ى خداى عز و جل را مى‏گیرم، و على دامان مرا، و فاطمه دامان على را، و حسن دامان فاطمه را، و حسین دامان حسن را، و شیعیانشان دست به دامان آنها هستند. یا سلمان، آیا گمان مى‏کنى، خداى تعالى پیامبرش را (پناهنده‏ى خود را) کجا مى‏برد؟ و پیامبر، برادرش على را؟ و على همسرش زهرا را؟ و فاطمه دو فرزندش را؟ و آنها شیعیانشان را کجا خواهند برد؟ سپس پیامبر اکرم سه بار تکرار فرمودند: اى سلمان قسم به خداى کعبه به سوى بهشت مى‏برند؛ و این پیمانى است که جبرئیل از جانب پروردگار جهانیان وعده داده است». اعتراف و ایقان به ولایت حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها، و اظهار تشیع و دوستى نسبت به او، در زیارت مخصوص آن حضرت نیز با این جملات بیان شده است: «خدایا شاهد باش که من از شیعیان زهرا و از دوستان اویم و معتقد به ولایت آن حضرت هستم».
با توجه به اینکه حضرت فاطمه صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها در والاترین مناقب و برترین مقامات با پدر و همسر و فرزندانش مشترک است و با در نظر گرفتن مطالبى که نسبت به مراتب عالى آن حضرت در روز قیامت بیان شد، و بشارتهائى که درباره‏ى شیعیانش از پیامبر اکرم نقل شده است، هرگز معقول نیست که صاحب این مقامات عالیه ولیةاللَّه نباشد.
مطالبى را که بیان شد، از اخبارى که در علت نامگذارى حضرت صدیقه سلام‏اللَّه‏علیها به اسامى «فاطمه» و «بتول» وارد شده است مى‏توان استفاده کرد. فاطمه اسمى است که از اسماء حق تبارک و تعالى مشتق گردیده، و بر عرش و جنت چنین نوشته شده است: «انا الفاطر و هذه فاطمه».
در کتاب ذخائر العقبى مى‏خوانیم:
«قال رسول‏اللَّه صل اللَّه علیه و اله و سلم لفاطمة: یا فاطمه تدرین لم سمیت فاطمة؟ قال على: یا رسول‏اللَّه لم سمیت فاطمة؟ قال: ان اللَّه عز و جل قد فطمها و ذریتها عن النار یوم القیامة». (10)
«پیامبر اکرم به فاطمه فرمود: آیا مى دانى چرا اسم ترا فاطمه نهاده‏اند؟ على عرض کرد،: یا رسول‏اللَّه خودتان بفرمایید سبب این تسمیه چیست. پیامبر اکرم فرمود: سبب این است که خداى تعالى فاطمه و شیعیان او را از آتش روز قیامت منقطع و دور نگهداشته است».
روایت مذکور را محب‏الدین طبرى در ذخائرالعقبى از ابن‏عساکر نقل کرده است و اضافه مى‏کند که این حدیث را امام على بن موسى الرضا علیهماالسلام نیز در مسند خود ذکر کرده است. محب‏الدین طبرى مى‏گوید حضرت رضا در کتاب مسندش چنین مى‏فرماید:
«ان رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم قال: ان عز و جل فطم ابنتى فاطمه و ولدها و من احبهم من النار فلذلک سمیت فاطمه». (11)
«پیامبر اکرم فرمود: بدرستیکه خداى تبارک و تعالى دخترم فاطمه و فرزندانش را و هرکسى را که آنان را دوست بدارد از آتش منقطع و دور گردانیده است و از این جهت است که او را فاطمه نامیده‏اند».
علاوه بر دانشمندانى که نامشان برده شد، جمعى دیگر از علماء نیز این روایت را در کتابهاى خود آورده‏اند، از جمله عبیدى مالکى (12) در عمدة التحقیق این مطلب را ذکر کرده است.
(13)قسطلانى که یکى از دانشمندان بزرگ عامه است در مواهب اللدنیه چنین نقل مى‏کند:
«روى النسائى و الخطیب مرفوعا: (انما سمیت فاطمه لان اللَّه فطمها و محبیها عن النار).
(14)و (سمیت بتولا لانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دینا و حسبا. و قیل لانقطاعها عن الدنیا الى اللَّه تبارک و تعالى) قاله ابن الاثیر». (15)
«نسائى و خطیب بغدادى از پیامبر روایت کرده‏اند که فرمود: (فاطمه به این دلیل فاطمه نامیده شده که خداى تبارک و تعالى او را و دوستانش را از آتش منقطع و دور گردانیده است)؛ و ابن اثیر مى‏گوید: (او را بتول نامیده‏اند، زیرا از نظر تدین و فضیلت و اصالت از تمام زنان عصر خویش جدا و ممتاز بوده است؛ همچنین گفته شده که تسمیه‏ى او به بتول به این دلیل است: که فاطمه دل از دنیا گسسته و به خداى خویش پیوسته است)».
هر یک از نامهاى حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها رمزى و سرى دارد که در اخبار وارد است، چرا فاطمه‏اش نامیده‏اند؟ چرا او را بتول گفته‏اند، و چرا اسمش را عذرا نهاده‏اند؟
چنانکه گفته شد «فاطمه» و «بتول» در حقیقت هر دو یک معنى دارند که به فرمایش پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم حاکى از این است که حضرت فاطمه و فرزندش و شیعیان او در روز قیامت از آتش منقطع و دورند. خدا ما را نیز از شیعیان فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها قرار بدهد، ان‏شاءاللَّه.

 

مقام حضرت زهرا در بهشت
   
  مقام زهرا علیهاالسلام در بهشت با مقام پیامبر و على و حسنین علیهم‏السلام یکسان است
منقبت دیگر، اشتراک فاطمه‏ى زهرا سلام‏اللَّه‏علیها با پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسنین علیهم‏السلام است در مقامات و درجاتى که مخصوص و منحصر مى‏باشد به پنج تن آل‏عبا. با دقت در این دسته روایات کاملاً روشن مى‏شود که آنان را مقام و مرکزیت خاصى است، و هرگز هیچ بشرى را به آن درجات والا راه نیست.
زید بن ارقم از پیامبر اکرم روایت مى‏کند که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین فرمود:
«انت معى فى قصرى فى الجنه مع فاطمه ابنتى (و انت اخى و رفیقى) ». (1)
«یا على تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید. سپس پیامبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود: (برادرانه بر تختهاى بهشتى روبروى هم مى‏نشینید)».
این روایت را محب‏الدین طبرى در کتاب الریاض النضره، ابن مغازلى در مناقب، حموینى در فرائد، ابن باکثیر (2) در وسیله المال، و عاصمى در زین الفتى، احمد بن حنبل در مناقب نقل کرده‏اند.
حدیث دیگرى امیرالمؤمنین علیه‏السلام مرفوعا از پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم نقل کرده‏اند که رسول اکرم فرمود:
«فى الجنه درجه تدعى «الوسیله». فاذا سالتم اللَّه فسلوا لى الوسیله، قالوا: یا رسول‏اللَّه، من یسکن معک فیها؟
قال: على و فاطمه والحسن والحسین». (3)
«در بهشت درجه‏اى است به نام «الوسیله»، هرگاه بخواهید در هنگام دعا چیزى براى من از خدا بطلبید، مقام «وسیله» را مسئلت نمایید، گفتند: یا رسول‏اللَّه چه کسانى در این درجه‏ى مخصوص با شما همنشین هستند؟ فرمود: على، فاطمه، حسن و حسین». این حدیث از دانشمندان عامه نیز در کتب خود ذکر نموده‏اند، از جمله سیوطى در کتاب جامع الکبیر از حافظ ابن مردویه نقل کرده است.
ما شیعیان نیز در زیارت پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم چنین عرض مى‏کنیم: «اللهم اعطه الدرجة الرفیعة، و آته الوسیلة من الجنة». (4)
چنانکه گفته شد درجة الوسیله- که والاترین درجات بهشتى است- مخصوص و منحصر است به پنج تن، و هرگز بشرى را به آن رتبه‏ى اعلى راه نیست. درجة الوسیله برتر از درجات جمیع انبیا، اوصیا، اولیا، و علماء و مخلصین است. (5)
امیرالمؤمنین چنین روایت مى‏کند که پیامبر اکرم فرمود:
«انا و فاطمة و على والحسن والحسین فى مکان واحد یوم القیامة».
«روز قیامت من و فاطمه و على و حسن و حسین داراى مقام و منزلت واحدى هستیم».
آرى اینان در تمام عوالم خلقت مقام و منزلتشان یکى است. در عالم نور، در عالم ذر، در عالم اظله، در محشر، در عوالم سفلى و علوى، ملکى و ملکوتى، در غیب و شهود، خلاصه در تمام مسیر آفرینش، از آغاز تا پایان، همه جا با هم، هم‏ردیف و هم‏شان و هم‏مقامند. بعضى ازعلماى عامه (سنى) که حدیث مذکور را نقل کرده‏اند عبارتند از: احمد بن حنبل در مسند، حافظ محب‏الدین طبرى در الریاض النضره.
روایت دیگرى که حضرات عامه نیز نسبت به آن اهمیت بسیار قائل شده‏اند عبارت از این است: روزى رسول اکرم وارد خانه على شد، و امیرالمؤمنین را در حال استراحت مشاهده کرد؛ و خطاب به حضرت زهرا چنین فرمود:
«انى و ایاک و هذین (یعنى الحسنین) و هذالراقد (او النائم)، یوم القیامه فى مکان واحد». (6)
«همانا، من و تو (یا زهرا) و حسن و حسین، و این شخص که در اینجا آرمیده است (على)، روز قیامت همه در یک جا خواهیم بود».
راویان این حدیث عبارتند از: احمد ابن حنبل در مسند، حافظ ابن‏عساکر، محب‏الدین طبرى، حاکم حسکانى....
حاکم نیسابورى اسناد این روایت را بررسى و آن را تأیید نموده است. (7)
ما نیز مدارک این حدیث شریف را کاملاً رسیدگى کردیم؛ تردیدى در صحت آن نیست، و مسلماً از فرمایشات پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏باشد.
عبداللَّه بن قیس از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نقل مى‏کند که فرمود:
«انا و على و فاطمة والحسن والحسین یوم القیامة فى قبة تحت العرش». (8)
«جایگاه من و على و فاطمه و حسن و حسین روز قیامت در قبه‏اى است که زیر عرش قرار دارد».
از این روایت چنین معلوم مى‏شود که والاترین مقامات که «وسیله» نام دارد، در پایتخت عظمت حضرت حق تبارک و تعالى است؛ و هرگز کسى را به آنجا راه نیست. آرى، پایتخت عالم فقط جایگاه پنچ تن است، آنجا که نشانگر عظمت و جلال و جلوه‏گاه نور جمال و جلال کبریایى است.
چنانکه گفته شد، این انوار پنج‏گانه، در جمیع منازل خلقت در تمام شئون ولایت همه جا همراه و همگام و همتایند؛ در ابتدا و انتها، در عالم اظله، در عالم ذر، در عالم ارواح و اشباح، در دنیا و برزخ، در حشر و نشر، خلاصه تا روز قیامت، از یکدیگر جدا نبوده، در کنار هم در جمیع مراحل و در تمام ملکات و فضائل بطور یکسان سهیمند.

 

تقدم و سواره بودن حضرت زهرا در ورود به بهشت

  منقبت چهاردهم، مقام رکوب (سواره بودن) در روز قیامت، در بهشت، و در هنگام سیر در مواقف دیگر است که حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها با پدر بزرگوارش و امیرالمؤمنین و حسنین اشتراک دارد، و هیچ زنى در عالم- از اولین و آخرین- داراى این مقام نیست. فاطمه علیهاالسلام در این رتبه نیز بین بانوان جهان بى‏همتاست. از میان بانوان، تنها اوست که سواره وارد عرصه‏ى محشر مى‏شود. فرق او با زنان دیگر، بلکه با جمیع صدیقین، علما، حکما و شهدا تفاوت پیاده و سواره است.
بریده (1) از پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم روایت مى‏کند که آن حضرت فرمود: «یبعث اللَّه ناقة صالح، فیشرب من لبنها هو و من آمن به من قومه. و لى حوض کما بین عدن و عمان، اکوابه عدد نجوم السماء فیستقى الانبیاء. و یبعث اللَّه صالحا على ناقته. قال معاذ(2): یا رسول‏اللَّه، و انت على العضباء؟ قال: لا، انا على البراق، یخصنى اللَّه به من بین الانبیاء، و فاطمه ابنتى على العضباء...». (3)
«خداى تعالى ناقه حضرت صالح را در روز رستاخیز برمى‏انگیزد، پس حضرت صالح و ایمان‏آورندگان به او از شیر آن شتر مى‏نوشند و سیراب مى شوند؛ لیکن مرا حوضى است به پهناى عدن تا عمان، که تعداد جامهاى آن به شمار ستارگان آسمانى است، و انبیا (از من) طلب سقایت مى‏نمایند.
«پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم در ادامه‏ى سخن چنین مى‏فرماید): خداى تعالى در روز حشر، صالح را سوار بر ناقه‏اش برمى‏انگیزد. معاذ از پیامبر اکرم پرسید یا رسول‏اللَّه آیا شما نیز سوار بر شتر عضباء به محشر وارد مى‏شوید؟ آن حضرت در جواب فرمود: نه، مرکب اختصاصى من براق است، که خداى تعالى مرا در میان انبیاء به این مرکب مخصوص گردانیده است، و عضباء مرکب مخصوص دخترم فاطمه است».
روایتى را که ذکر شد حافظ ابن عساکر در تاریخش آورده و علماى شیعه نیز آن را نقل نموده‏اند.
عضباء نام شترى است که هر وقت على علیه‏السلام از جانب پیامبر اکرم براى تبلیغ اسلام مأموریت داشت بر آن سوار مى‏شد، چنانکه جهت قرائت سوره‏ى برائت (توبه) در برابر کفار نیز على بر این مرکب مخصوص سوار بود.
کثیر بن مره حضرمى (4) روایت مى‏کند که حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود:
«حوضى اشرب منه یوم القیامة انا و من آمن بى و من استسقانى من الانبیاء. و تبعث ناقة ثمود لصالح، فیحتلبها فیشرب من لبنها هو والذین آمنوا معه من قومه ثم یرکبها من عند قبره، حتى توافى به المحشر،... فقال معاذ: اذا ترکب العضباء یا رسول‏اللَّه؟ قال: لا، ترکبها ابنتى، انا على البراق، اختصصت به من دون الانبیاء...». (5)
«در روز قیامت مرا حوضى است که من و هر کس که به من ایمان آورده است از آن سیراب مى‏شویم، و از پیامبران نیز آنکه بخواهد سیراب مى‏گردد، در آن روز ناقه‏ى ثمود براى صالح برانگیخته مى‏شود، صالح و آنان که از قومش به او ایمان آورده‏اند از شیر آن شتر مى‏نوشند، سپس صالح در کنار قبرش بر آن ناقه سوار مى‏شود و به صحنه‏ى محشر مى‏آید. معاذ عرض کرد: یا رسول‏اللَّه آیا در آن هنگام شما هم بر شتر عضباء سوار مى‏شوید؟ فرمود: نه، عضباء مرکب دخترم فاطمه است، و مرکب من براق است که در میان انبیا به آن اختصاص یافته‏ام». ابوهریره مى‏گوید: شنیدم از پیامبر اکرم که فرمود:
«تبعث الانبیاء یوم القیامة على الدواب و یبعث صالح على ناقته، و ابعث على البراق، و تبعث فاطمة امامى على العضباء، و یبعث ابنا فاطمه- الحسن والحسین على ناقتین، و على بن ابى‏طالب على ناقتى». (6)
«در روز قیامت انبیا سوار بر مرکبها هستند، و صالح سوار با ناقه‏اش مبعوث مى‏شود، و من نیز بر براق و فاطمه در پیشاپیش من بر عضباء و دو فرزند فاطمه، حسن و حسین بر دو ناقه‏ى دیگر، و على بن ابى‏طالب بر ناقه‏ى مخصوص من، همگى سواره مبعوث مى‏شویم».
مرکب انبیا- چنانکه را روایات استفاده مى‏شود- از مرکبهاى عمومى بهشتى است نه اختصاصى؛ و با توجه به روایت قبلى، که پیامبر مى‏فرماید «در روز قیامت سواره مبعوث شدن بهمراه انبیا، مخصوص امیرالمؤمنین و فاطمه و حسنین سلام‏اللَّه‏علیهم مى‏باشد» در تمام مواقف، آنجا که از مسیر پنج تن سخن رفته است، ردیف و ترتیب حرکت چنین است: فاطمه از همه جلوتر، و رسول خدا پشت سر فاطمه، و امیرالمؤمنین بعد از پیامبر اکرم، حسنین پشت سر آنان هستند، حتى ورود پنج تن علیهم‏السلام به بهشت نیز به همین ترتیب است.
دانشمندانى که این روایت ابوهریره را نقل کرده‏اند عبارتند از:
محب‏الدین طبرى در ذخائرالعقبى، حاکم در مستدرک- که صحت آن را بررسى و تأیید کرده است-، ابن عساکر در تاریخش، و خطیب در تاریخش. سیوطى ضمن نقل این حدیث از ابوالشیخ و حاکم و خطیب و ابن‏عساکر چنین نتیجه مى‏گیرد که این روایت آن احادیثى را که از طریق شیعه درباره‏ى پیشگام بودن فاطمه در هنگام سیر پنج تن نقل شده است، تأیید مى‏کند.
حافظ سیوطى با ذکر اسناد و مدارک در کتاب جَمْع الجَوامِع آورده است که حضرت رسول فرمود:
«اول شخص یدخل الجنه فاطمة بنت محمد». (7)
«اول کسى که به بهشت وارد مى‏شود فاطمه دختر محمد است».
و در حدیث دیگر:
«ان اول من یدخل الجنة: انا و على و فاطمة والحسن والحسین...». (8)
«ما پنج تن قبل از همه کس به بهشت وارد مى‏شویم...». از این دسته اخبار، و احادیث دیگرى که در این موضوع از پیامبر اکرم وارد است، معلوم مى‏شود که فاطمه علیهاالسلام داراى مرکبهایى است مخصوص به خود، که گاهى از نور، گاهى از یاقوت، و گاهى از زمرد است، و یکى از مرکبهاى آن حضرت نیز عضباء است.فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها هنگام سیر در مواقف متعدد، مرکبهاى مختلفى دارد؛ موقع ورود به محشر، هنگام داخل شدن به بهشت، وقت سیر در جنت، و مراحل دیگر در موقفى سوار بر مرکب مخصوص مى‏باشد، و اینکه در احادیث مرکبهاى آن حضرت را متنوع ذکر کرده‏اند، به سبب همین تعدد مواقف و منازل است. این منقبت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها- که در میان جمیع زنان، از اولین و آخرین، تنها بانویى است که سوار بر مرکب محشور مى‏شود، و با توجه به اینکه در این فضیلت با پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم بطور همسان اشتراک دارد-، خود برهان روشن و قاطعى است که آن حضرت داراى مقام شامخ ولایت بوده، و از شئون همین رتبه‏ى والاست که جمیع زنان در محشر پیاده‏اند، و او که «ولیةاللَّه» است، سوار بر مرکب مخصوص به خود مى‏باشد.

 


  
  

حمله به خانه حضرت

«و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی‏». امام علی علیه السلام

خانه عایشه ماتم کده است. علی علیه السلام، فاطمه، عباس، زبیر، فرزندان فاطمه حسن، حسین دختران او زینب و ام کلثوم اشک می‏ ریزند. علی به همکاری اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوی پیغمبر است. در آن لحظه‏ های دردناک بر آن جمع کوچک چه گذشته است؟ خدا می ‏داند. کار شستشوی بدن پیغمبر تمام شده یا نشده، بانگی به گوش می ‏رسد: الله اکبر.

علی به عباس: عمو. معنی این تکبیر چیست؟ معنی آن اینست که آن چه نباید بشود شد. (?)

دیری نمی‏ گذرد که بیرون حجره عایشه هم همه و فریادی به گوش می‏ رسد. فریاد هر لحظه رساتر می ‏شود: بیرون بیائید! بیرون بیائید! و گرنه همه‏ تان را آتش می‏ زنیم! دختر پیغمبر به در حجره می‏ رود. در آن جا با عمر روبرو می ‏شود که آتشی در دست دارد.

عمر! چه شده؟ چه خبر است؟ علی، عباس و بنی هاشم باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت کنند!

کدام خلیفه؟ امام مسلمانان هم اکنون درون خانه عایشه بالای جسد پیغمبر نشسته است. از این لحظه امام مسلمانان ابوبکر است. مردم در سقیفه بنی ساعده با او بیعت کردند. بنی هاشم هم باید با او بیعت کنند. و اگر نیایند؟ خانه را با هر که در او هست آتش خواهم زد مگر آن که شما هم آن چه مسلمانان پذیرفته‏ اند بپذیرید. عمر می‏ خواهی خانه ما را آتش بزنی؟ آری. (?)

این گفتگو به همین صورت بین دختر پیغمبر و صحابی بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است؟ یا نه خدا می‏ داند.

اکنون که مشغول نوشتن این داستان هستم، کتاب ابن عبد ربه اندلسی (عقد الفرید) و انساب الاشراف بلاذری را پیش چشم دارم داستان را چنان که نوشته شد از آن دو کتاب نقل می‏ کنم. بسیار بعید و بلکه ناممکن می‏ نماید چنین داستانی را بدین صورت هواخواهان شیعه یا دسته ‏های سیاسی موافق آنان ساخته باشند، چه دوستداران شیعه در سده‏ های نخستین اسلام نیروئی نداشته و در اقلیت ‏به سر می‏ برده‏ اند. چنان که می ‏بینیم این گزارش در سند های مغرب اسلامی هم منعکس شده است، بدین ترتیب احتمال جعل در آن نمی‏ رود. در کتاب های دیگر نیز مطالبی از همین دست، ملایم‏ تر یا سخت‏ تر، دیده می ‏شود.

طبری نویسد: انصار گفتند ما جز با علی بیعت نمی‏ کنیم. عمر بن خطاب به خانه علی علیه السلام رفت، طلحه و زبیر و گروهی از مهاجران در آن جا بودند. گفت‏ به خدا قسم اگر برای بیعت‏ با ابوبکر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد. زبیر با شمشیر کشیده بیرون آمد پایش لغزید و برو در افتاد مردم بر سر او ریختند و او را گرفتند.(?)

راستی در آن روز چرا چنین گفتگوهائی بین یاران پیغمبر درگرفت؟ اینان کسانی بودند که در روزهای سخت‏ به یاری دین خدا آمدند. بارها جان خود را بر کف نهاده به کام دشمن رفتند. چه شد که به زودی چنین به جان هم افتادند؟

علی و خانواده پیغمبر چه گناهی کرده بودند که باید آنان را آتش زد. بر فرض که داستان غدیر درست نباشد، بر فرض که بگوئیم پیغمبر کسی را به جانشینی نگمارده است، بر فرض که بر مقدمات انتخاب سقیفه ایرادی نگیرند، سر پیچی از بیعت در اسلام سابقه داشت – بیعت نکردن با خلیفه گناه کبیره نیست. حکم فقهی سند می‏ خواهد. سند این حکم چه بوده است؟ آیا این حدیث را که از اسامه رسیده است مدرک اجتهاد خود قرار داده بودند.

«لینتهین رجال عن ترک الجماعة او لاحرفن بیوتهم».(?)

بر فرض درست‏ بودن روایت از جهت متن و سند، آیا این حدیث‏ بر آن جمع قابل انطباق است؟ این حدیث را محدثان در باب صلوة آورده ‏اند. پس مقصود تخلف از نماز جماعت است. از این ها گذشته آن همه شتاب در برگزیدن خلیفه برای چه بود؟ و از آن شگفت‏ تر، آن گفتگو و ستیز که میان مهاجر و انصار در گرفت چرا؟

آیا انصار واقعه جحفه را نمی ‏دانستند یا نمی‏ پذیرفتند؟ آیا می‏ توان گفت از صد هزار تن مردم یا بیشتر که در جحفه گرد آمدند و حدیث غدیر را شنیدند هیچ یک از مردم مدینه نبود، و این خبر به قبیله اوس و قبیله خزرج نرسید؟

از اجتماع جحفه سه ماه نمی‏ گذشت. رئیس تیره خزرج که خود و کسان او صمیمانه اسلام و پیغمبر اسلام را یاری کردند، چرا در آن روز خواهان ریاست ‏شدند؟ و چرا به مصالحه با قریش تن در دادند و گفتند از ما میری و از شما امیری؟ مگر امارت مسلمانان را چون ریاست قبیله می ‏دانستند؟

چرا این مسلمانان غمخوار امت و دین، نخست‏ به شستشو و خاک سپردن پیغمبر نپرداختند؟ شاید چنان که گفتیم می ‏ترسیدند فتنه برخیزد. ابوسفیان در کمین بود. ولی چرا از بنی هاشم کسی را در آن جمع نخواندند؟ آیا ابوسفیان و توطئه او برای اسلام آن اندازه خطرناک بود که چند ساعت هم نباید از آن غفلت کرد؟ ابوسفیان در آن روز که بود؟ حاکم دهکده کوچک نجران؟ اگر اوس، خزرج مهاجران و تیره‏ های هاشمی و بنی تمیم و بنی عدی و دسته‏ های دیگر با هم یک دست می ‏شدند، ابوسفیان و تیره امیه چه کاری از پیش می‏ بردند؟ و چه می‏ توانستند بکنند؟ هیچ! آیا بیم آن می‏ رفت که اگر امیر مسلمانان بزودی انتخاب نشود پیش آمد ناگواری رخ خواهد داد؟ در طول چهارده قرن یا اندکی کمتر صدها بار این پرسش‏ ها مطرح شده و بدان پاسخ‏ ها داده‏اند چنان که در جای دیگر نوشته‏ ام این پاسخ‏ ها بیشتر بر پایه مغلوب ساختن حریف در میدان مناظره است، نه برای روشن ساختن حقیقت.

به نظر می‏ رسد در آن روز کسانی بیشتر در این اندیشه بودند که چگونه باید هر چه زودتر حاکم را برگزینند و کمتر بدین می‏ اندیشیدند که حکومت چگونه باید اداره شود (?) و به تعبیر دیگر از دو پایه ‏ای که اسلام بر آن استوار است (دین و حکومت) بیشتر به پایه حکومت تکیه داشتند. گویا آنان پیش خود چنین استدلال می‏ کردند: چون تکلیف حکومت مرکزی معین شد و حاکم قدرت را بدست گرفت دیگر کارها نیز درست ‏خواهد شد. درست است و ما می‏ بینیم چون مدینه توانست وحدت خود را تامین کند، در مقابل مرتدان ایستاد. و آنان را سر جای خود نشاند. و پس از فرو نشاندن آشوب داخلی آماده کشور گشائی گردید. ولی آیا اصل حکومت و انتخاب زمامدار را می ‏توان از دین جدا ساخت؟ به خصوص که شارع اسلام خود این اصل را تثبیت کرده باشد؟ به هر حال نزدیک به چهارده قرن بر این حادثه می‏ گذرد. آنان که در آن روز چنان راهی را پیش پای مسلمانان نهادند، غم دین داشتند یا بیم فرو ریختن حکومت را نمی‏ دانم.

شاید غم هر دو را داشتند و شاید پیش خود چنین می ‏اندیشیدند که اگر شخصیتی برجسته، عالم پرهیزگار، و از خاندان پیغمبر، آن اندازه تمکن یابد که گروهی را راضی نگاه دارد ممکن است، در قدرت حاکم تزلزلی پدید آید. این اشارت کوتاه که در تاریخ طبری آمده باز گوینده چنین حقیقتی است: پس از رحلت دختر پیغمبر چون علی علیه السلام دید مردم از او روی گرداندند، با ابوبکر بیعت کرد». (?)

آری چنان که فرزند علی گفته است. «مردم بنده دنیایند… چون آزمایش شوند، دینداران اندک خواهند بود.» چنان که در جای دیگر نوشته‏ ام، من نمی ‏خواهم عاطفه گروهی از مسلمانان جریحه‏ دار شود، نمی‏ خواهم خود را در کاری داخل کنم که دسته‏ ای از مسلمانان برای خاطر دین یا دنیا خود را در آن درآوردند.(?)

آنان نزد پروردگار خویش رفته‏اند، و حساب شان با اوست. اگر غم دین داشته‏ اند و از آن کردارها و رفتارها خدا را می‏ خواسته‏ اند، پروردگار بهترین داورست. اما سخن شهرستانی سخنی بسیار پر معنی است که «در اسلام در هیچ زمان هیچ شمشیری چون شمشیری که به خاطر امامت کشیده شد بر بنیاد دین آهیخته نگردید.»(?) باز در جای دیگر نوشته ‏ام که اگر نسل بعد و نسل‏ های دیگر، در اخلاص و فداکاری هم پایه مهاجران و انصار بودند امروز تاریخ مسلمانان به گونه دیگری نوشته می ‏شد.

دختر پیغمبر در بستر بیماری

«صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام صرن لیالیا».(?)

منصوب به فاطمه سلام الله علیها

مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه دگرگونی‏ هائی که پس از رسول خدا – به فاصله‏ ای اندک – در سنت مسلمانی پدید گردید، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت. چنان که تاریخ نشان می‏ دهد، او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است.

نوشته نمی‏ گوید، زهرا سلام الله علیها در آن وقت ‏بیمار بود (??)! بعض معاصران نوشته‏ اند فاطمه اساسا تنی ضعیف داشته است.(??)

نوشته مؤلف کتاب‏ «فاطمة الزهراء» هر چند در بیمار بودن او در چنان روز صراحتی ندارد، لکن بی اشارت نیست. عقاید چنین نویسد: «زهرا لاغر اندام، گندم گون و رنگ پریده بود. پدرش در بیماری مرگ، او را دید و گفت او زودتر از همه کسانم به من می‏ پیوندد».(??) هیچ یک از این دو نویسنده سند خود را نیاورده ‏اند.

ظاهر عبارت عقاید این است، که چون پیغمبر صلی الله علیه و آله دخترش را ناتندرست و یا کم بنیه دید بدو چنین خبری داد. نمی ‏خواهم چون بعض گویندگان قدیم بگویم فاطمه سلام الله علیها در هر روزی به قدر یک ماه و در هر ماهی به قدر یک سال دیگران رشد می‏ کرد (??) اما تا آن جا که می‏ دانم و اسناد نشان می‏ دهد نه ضعیف بنیه و نه رنگ پریده و نه مبتلا به بیماری بوده است. بیماری او پس از این حادثه‏ ها آغاز شد. وی روزهائی را که پس از مرگ پدر زیست، رنجور، پژمرده و گریان بود. او هرگز رنج جدائی پدر را تحمل نمی‏ کرد. و برای همین بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنید لبخند زد. او مردن را بر زیستن بدون پدر شادی خود می‏ دانست.

داستان آنان را که به در خانه او آمدند و می‏ خواستند خانه را با هر کس که درون آنست آتش زنند، نوشتیم. چنان که دیدیم سندهای قدیمی چنان واقعه‏ ای را ضبط کرده است. خود این پیش آمد به تنهائی برای آزردن او بس است تا چه رسد که رویدادهای دیگر هم بدان افزوده شود. آیا راست است که بازوی دختر پیغمبر را با تازیانه آزرده‏ اند؟ آیا می ‏خواسته ‏اند بازور به درون خانه راه یابند و او که پشت در بوده است، صدمه دیده؟ در آن گیر و دارها ممکن است چنین حادثه‏ ها رخ داده باشد. اگر درست است راستی چرا و برای چه این خشونت‏ ها را روا داشته‏ اند؟ چگونه می‏ توان چنین داستان را پذیرفت و چه سان آن را تحلیل کرد؟

مسلمانانی که در راه خدا و برای رضای او و حفظ عقیدت خود سخت‏ ترین شکنجه‏ ها را تحمل کردند، مسلمانانی که از مال خود گذشتند، پیوند خویش را با عزیزترین کسان بریدند، خانمان را رها کردند، به خاطر خدا به کشور بیگانه و یا شهر دور دست هجرت نمودند، سپس در میدان کارزار بارها خود را عرضه هلاک ساختند، چگونه چنین حادثه‏ ها را دیدند و آرام نشستند. راستی گفتار فرزند فاطمه سخنی آموزنده است که: «آن جا که آزمایش پیش آید دینداران اندک خواهند بود».(??)

از نخستین روز دعوت پیغمبر تا این تاریخ بیست و سه سال و از تاریخ هجرت تا این روزها ده سال می‏ گذشت. در این سال ها گروهی دنیا پرست که چاره‏ ای جز پذیرفتن مسلمانی نداشتند خود را در پناه اسلام جای دادند. دسته‏ ای از اینان مردمانی تن آسان و ریاست جو و اشراف منش بودند. طبیعت آنان قید و بند دین را نمی‏ پذیرفت. اگر مسلمان شدند برای این بود که جز مسلمانی راهی پیش روی خود نمی‏ دیدند.

قریش این تیره سرکش که ریاست مکه و عربستان را از آن خویش می‏ دانست پس از فتح مکه، در مقابل قدرتی بزرگ به نام اسلام قرار گرفت. و چون از بیم جان و یا به امید جاه مسلمان شد، می‏ کوشید تا این قدرت را در انحصار خود گیرد. بسیار حقیقت پوشی و یا خوش باوری می ‏خواهد که بگوئیم اینان چون یک دو جلسه با پیغمبر نشسته و به اصطلاح محدثان لقب صحابی گرفته‏ اند، در تقوی و پا بر سر هوی نهادن نیز مسلمانی درست ‏بودند.

از هم چشمی و بلکه دشمنی عرب‏ های جنوبی و شمالی در سده‏ های پیش از اسلام آگاهیم(??) مردم حجاز به مقتضای خوی بیابان نشینی، مردم یثرب را که از تیره قحطانی بودند و به کار کشاورزی اشتغال داشتند خوار می ‏شمردند. قحطانیان یا عرب ‏های جنوبی ساکن یثرب، پیغمبر اسلام را از مکه به شهر خود خواندند، بدو ایمان آوردند، با وی پیمان بستند. در نبردهای بدر، احد، احزاب، و غزوه‏ های دیگر با قریش در افتادند، و سرانجام شهر آنان را گشودند. قریش هرگز این خواری را نمی‏ پذیرفت. از این گذشته مردم مدینه در سقیفه چشم به خلافت دوختند.

تنها با تذکرات ابوبکر که پیغمبر گفته است‏ «امامان باید از قریش باشند» عقب نشستند. اگر انصار چنان که گرد پیغمبر را گرفتند گرد خانواده او فراهم می‏ شدند و اگر حریم حرمت این خانواده هم چنان محفوظ می‏ ماند، چه کسی تضمین می‏ کرد که قحطانیان بار دیگر دماغ عدنانیان را به خاک نمالند. این ها حقیقت‏ هائی بود که دست اندرکاران سیاست آن روز آن را به خوبی می‏ دانستند. ما این واقعیت را بپذیریم یا خود را به خوش باوری بزنیم و بگوئیم همه یاران پیغمبر در یک درجه از پرهیزگاری و فداکاری بوده‏اند و چنین احتمالی درباره آنان نمی‏ توان داد، حقیقت را دگرگون نمی ‏سازد. دشمنی میان شمال و جنوب پس از عقد پیمان برادری بین مهاجر و انصار در مدینه موقتا فراموش شد و پس از مرگ پیغمبر نخستین نشانه آن دیده شد. و در سال های بعد آشکار گردید. و چنان که آشنایان به تاریخ اسلام می‏ دانند، این درگیری بین دو تیره در سراسر قلمرو اسلامی تا عصر معتصم عباسی برجای ماند.

من نمی ‏گویم خدای نخواسته همه یاران پیغمبر این چنین می‏ اندیشیدند. در بین مضریان و یا قریشیان نیز کسانی بودند که در گفتار و کردار خود خدا را در نظر داشتند نه دنیا را و گاه برای رعایت‏ حکم الهی از برادر و فرزند خود هم می ‏گذشتند، اما شمار اینان اندک بود. آیا می‏ توان به آسانی پذیرفت که سهیل بن عمرو، عمرو بن عاص، ابوسفیان و سعد بن عبدالله بن ابی سرح هم غم دین داشتند؟

بسیار ساده ‏دلی می‏ خواهد که ما بگوئیم آن کس که یک روز یا چند مجلس یا یک ماه یا یک سال صحبت پیغمبر را دریافت، مشمول حدیثی است که از پیغمبر آورده‏اند «یاران من چون ستارگانند به دنبال هر یک که رفتید، راه را یافته ‏اید» من بدین کاری ندارم که این حدیث از جهت متن و سند درست است‏ یا نه، این کار را به عهده محدثان می‏ گذارم، آن چه مسلم است این که در آن روزها یا لااقل چند سال بعد، اصحاب پیغمبر روبروی هم قرار گرفتند. چگونه می‏ توان گفت هم آنان که به دنبال علی علیه‏ السلام رفتند و هم کسانی که پی طلحه و زبیر و معاویه را گرفتند راه راست را یافته‏اند.

خواهند گفت‏ خلیفه و یاران او از نخستین دسته مسلمانان و از طبقه اول مهاجرانند. درست است. اما از خلیفه و یک دو تن دیگر که بگذریم پایه حکومت را چه گروهی جز قریش استوار می‏ کرد؟ و مجریان حکومت کدام طایفه بودند؟ برای استقرار حکومت‏ باید قدرت یک پارچه شود. و برای تامین این قدرت باید هر گونه مخالفتی سرکوب گردد و بسیار طبیعی است که با دگرگونی شرایط، منطق هم دگرگون شود.


  
  

ای دل مددی که بی امان گریه کنیم                        چون ابر بهار و آسمان گریه کنیم

امروز که روز رفتن فاطمه است                            با مهدی صاحب الزمان گریه کنیم

از هجر فقیه آشنا گریه کنیم                                یا برتخریب سامرا گریه کنیم

یا فاطمه بگذار که با این همه غم                          از بحر شهادت شما گریه کنیم

ساقی امشب آتشی دارد دلم                                  شعله شعله اشک می بارد دلم

عشقم  امشب باجنون آمیخته                               اشک های من به خون آمیخته

همچو موج آتشم سردرگمم                                  نیستم گرچه میان مردمم   

خودنمیدانم کجایم کیستم ؟                                  هستی ام رفته زدستم نیستم

همچو موج آتشم سردرگمم                                  نیستم گرچه میان مردمم

من چه می گویم بهارم گم شده                             زیردست و پا قرارم گم شده

خوشه ازتاک تحمل چیده ای                                ازبهار زخم دل گل چیده ای

ای دریغا عمق زخمم فاش نیست                           شرح دردم کار کند وکاش نیست

از لب و دست هزاران چنگ و نی                          آید آیا سوز دل ابراز  نی

شعر هم هر دم نوایی می زند                               گاه گاهی دست وپایی می زند

سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟                            ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟

دیده ای پرهای درهم ریخته ؟                              با سپیدی سرخ را آمیخته

سرو را گاه نشستن دیده ای؟                               شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟

 سینه ام آتشفشانی می کند                                   شعر اما بی زبانی می کند

زهره را یک خواب راحت دیده ای                     بازی نیش وجراحت دیده ای

دود آهی رفته تا چشم فلک                            سوخته در بی کسی نخل فدک

دل برایم روضه خوانی می کند                     برتن من  سر – گرانی می کند

سینه را آه دمادم داده اند                            زخم را با تیغ مرحم داده اند

لاله ام را داد بر باغ آمده                            باد برخاکستر باغ آمده

نا کِسان عرش خدا را سوختند                      آن دل بی انتها را سوختند

آیه های هل اتی را سوختند                         در مدینه کربلا را سوختند

آنچه آنجا بین آتش بود و دود                       آیه های آخر والفجربود

نسترن های تبسم دود شد                           گوهر دردانه ای مفقود شد

رفته غارت نان  طفل هَل اَتی                       گمشده انگشتری اِنّما

پس چه شد اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم                         حرمت میخانه و ساقی و خم

حذف  شد فریاد سرخ ذوالفقار                      قرن ها  باید که بازآید بهار

کمتراز شب روزمردم تار نیست                     وای برمن یک نفر بیدار نیست

جان به قربانگاه جانان آمده                         جای کوثر به طغیان آمده

دیده ای طغیان نهر عشق را                        زلزله درهفت شهر عشق را

مَستم از تکبیره الاحرام او                          آب شد آتش پیش جام او

سخت دارد استقامت می کند                        با قیام خود قیامت می کند

در قنوتش آسمانی از دعا                           در رکوعش اقتدا بر مرتضی

سجده ای جانانه  در درگاه کرد                     سجده ای هم نیمه های راه کرد

زان قیام و زان رکوع و زان سجود             سینه و رخسار و رویش شد کبود

این نماز قبله و قبله نماست                      از نماز خلق آدابش جداست

آنکه درمعشوق فانی می شود                در حقیقت جاودانی می شود

در بلوغ عشق پیش چشم جمع               شمع شد پروانه و پروانه شمع

جهل  مردم قلعه ی خیبر شده               یامحمد فاطمه حیدر شده

موج کوثر چون به مسجد سرنهاد         لرزه بر اندام  یثرب اوفتاد

 

گفت در طغیان عشقم کوثرم                 تیغ دارم پیش مرگ حیدرم

می دهم جان – جان او را می خرم         هرچه پیش آید علی را می برم

دست خالی گرنشد حل مشکلم               ذوالفقاری دارم از آه دلم

بیم دارید ازمن و از آه من                  سیل عشقم کیست سد راه من

دید ساقی کوثرش را در خروش            رافت رحمانی اش آمد به جوش

آسمان دیده را پر اَبر کرد                   گفت : سلمان باز باید صبر کرد

خیز کان بانوی بی همتای من              گرگشاید لب به نفرین وای من

تا نگشته آسمانها زیر و رو                 با زبان مرتضی او را بگو

ای عروس آسمانی خدا                      ترجمان مهربانی خدا

ای بلندای دلت هفت آسمان                   ای گذشت تو کران تا بیکران

ای امید رحمتٌ للعالمین                     خاتم پیغمبران را خود نگین

ماه پیشانی جبین پرچین مکن               فاطمه جان علی ، نفرین مکن

گفت سلمان پس مسلمانی چه شد          آن سفارش ها که میدانی چه شد

این که در بند است مولای همه است      این همه بود و نبود فاطمه است

ریسمان وبازوی خیبرگشا                   دوستی این بود با آل عبا ؟

ای فدای تار مویش جان من                جان چه ارزد در بر جانان من

خواهد اَر بالاتر ازجان هم به چشم        صبر میخواهد علی آن هم به چشم


  
  

سلام

راستیاتش می خواستم در مورد هم کفو بودن بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت وصی علی عالی اعلا امیر المومنین بنویسم.

ولی دیدم بهتر اول شرح فصل عصمت خانوم حضرت زهرا رو که خیلی وقته می خواستم تو وبلاگ بزارم رو  ( شاید از همون اولین روزهای تشکیل وبلاگ) براتون قرار بدم بعد هم به اثبات هم کفو بودن از زبان علامه بزرگوار حسن زاده آملی بپردازیم.

مطلب طولانی هست اما مطمئناً گوشه ای از فضایل  بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها کام دوست دارانش را شیرین و گوارا خواهد نمود.( گوارای وجودتان باد این سرمستی).

حضرت علامه حسن زاده آملی ( روحی له لفدا  )  در رابطه با کتاب گرانقدر “شرح فص حکمةٍ عصمتیّةٍ فی کلمةٍ فاطمیّة” می فرمایند:

این عِلق نفیس به نام “فص حکمةٍ عصمتیّةٍ فی کلمةٍ فاطمیّة” به عنوان مستدرک و متمّم کتاب مستطاب فصوص الحکم شیخ اکبر محی الدین طائی حاتمی به قلم این کمترین در بیست و دو موضع به رشته نوشته در آمده که در نوزده فصل آن را شرح کرده ایم.

علامه حسن زاده ( روحی له لفدا )‌در فصل هفتم به موضوع عصمت حضرت زهرا علیها السلام اشاره فرمودند .

متن عربی:

بسم الله الرحمن الرحیم
کانت فاطمه بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله )ذات عصمة بلا دغدغه و وسوسه ، و قد نص کبار العلماء کالمفید و المرتضی و غیرهما بعصمتها (سلام الله) بالآیات و الروایات، و الحق معهم و المکابر محجوج مفلوج .
و کانت – صلوات الله علیها – جوهره قدسیه فی تعین انسی ، فهی انسیه حوراء و عصمه الله الکبری .
و حقیقه العصمه انها قوه نوریه ملکوتیه تعصم صاحبها عن کل ما یشینه من رجس الذنوب و الادناس و السهو و النسیان و نحوها من الرذائل النفسانیه .
و من هو ذو العصمه مصون عن الزلل فی تلقی الوحی و سائر الالقائات السبوحیه ، و فی جمیع شئونه العبادیه و الخُلقیه و الخَلقیه و الروحانیه و غیر هما من اول الامر ، قوله سبحانه : ‹و ءاتیناه الحکم صبیا› .
واعلم ان العتره و فاطمه منهم معصومه کما نص به الوصی الامام علی علیه السلام فی النهج :« و کیف تعمهون و بینکم عتره نبیکم و هم ازمه الحق و اعلام الدین و السنه الصدق فانزلوهم باحسن منازل القرآن . و نطق ابن ابی الحدید المعتزلی فی شرحه بالصواب حیث قال:« فانزلوهم باحسن منازل القرآن تحته سر عظیم ، و ذلک انه امر المکلفین بان یجروا العتره فی اجلالها و اعظامها و الانقیاد لها و الطاعه لاوامرها مجری القرآن .»
ثم قال :« فان قلت : فهذا القول منه یشعر بان العتره معصومه فما قول اصحابکم – یعنی بهم القائلین بمذهب الاعتزال – فی ذلک ؟
قلت : نص ابو محمد بن متویه فی کتاب الکفایه علی ان علیاً (علیه السلام) معصوم و ادله النصوص قد دلت علی عصمته و القطع علی باطنه و مغیبه ، و ان ذلک امر اختص هو به دون غیره من الصحابه »فتدبر.
و اذا دریت ان بقیه النبوه و عقیله الرساله و ودیعه المصطفی و زوجه ولی الله و کلمه الله التامه فاطمه (سلام الله علیها) ذات عصمه فلا باس بان تشهد فی فصول الاذان و الاقامه بعصمتها ، و تقول مثلا :« اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری » او نحوها

اما ترجمه متن عربی :

بدون هیچ دغدغه ووسوسه حضرت  فا طمه دخترپیغمبر دارای عصمت بوده است ،علمای بزرگی مثل شیخ مفید وعلم الهدی ،وسیدمرتضی به آیات وروایات نص برعصمت آن جناب فرمودند وحق باآنان است ،وشخص مکابر سخت محکوم ومغلوب است.
آن جناب (صلی الله علیه و آله )گوهری قدسی درتعین و صورت انسی بوده است ، پس آن حضرت انسیه حوراء و عصمت کبرای الهی است.
و حقیقت ، عصمت نیرویی نوری و ملکوتی است که دارنده اش را از هر چه که موجب عیب وزشتی انسان است –از قبیل پلیدی گناهان و آلودگی ها و سهو و نیسان و دیگر رزائل نفسانی عاصم و حافظ است . و  آن کسی  که صاحب عصمت است ازلغزش در تلقی وحی و دیگر القاءات سبوحی آن سویی مصون است ، و در جمیع شئون عبادی و خَلقی و خُلقی و روحانی جز آنها از اول امرمحفوظ است. خدای سبحان درباره یحیی پیغمبر فرمودند : ما او را در حالی که کودک بود حکم داده ایم .
پس بدان که عترت  رسول الله- یعنی اهل بیت قریب آن بزرگوار _ که حضرت فاطمه هم از آنان است معصوم اند ،چنان  که جناب وصی امام علی (علیه السلام ) درنهج البلاغه فرموده است : چگونه حیران و سرگردانید و حال این که عترت پیغمبر شما که أزمه حق و أعلام دین والسنه صدق اند در میان شمایند ؟ پس ایشان را به نیکوترین منازل قرآن فرود آورید ، و مانند شتران تشنه که به آبشخور وارد می شوند به ایشان وارد شوید.
ابن ابی معتزلی را در شرح نهج البلاغه در بیان ابن گفتار امام(علیه السلام) سخنی به صواب است که گفت: «سری عظیم  دراین عبارت « فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن » است ، زیراکه آن بزرگوار – یعنی امام  علی (علیه السلام)- مکلفین را در اجلال و اعظامشان و و در انقیاد و طاعت أوامرشان بسان قرآن و همانندآن بدانند. »
سپس ابن ابی الحدید گفت: « اگرگویی که عترت معصوم اند ، نظر اصحاب شما یعنی فرقه معتزله دراین که عصمت عترت است چیست ؟»
درجواب این سوال گفت :« نص گفتار ابو محمد بن متویه در کتاب کفایه این است که علی (علیه السلام) معصوم بوده است و ادله نصوص دال بر عصمت و قطع بر باطن و مغیب او است ؛ و این امر درمیان  صحابه پیغمبر فقط اختصاص به او دارد و هیچ یک از صحابه رابه ا ین منزلت و مقام عصمت نبوده است».

اکنون که دانستی بقیه نبوت وعقیله رسالت و ودیعه مصطفی و زوجه ولی  الله و کلمه تامه الهی فاطمه (سلام الله علیها ) صاحب عصمت است هیچ اشکالی ندارد که در فصول اذان و اقامه نمازت به عصمت آن جناب به این عبارت « أشهد أن فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری » و یا مشابه آن شهادت دهی.

شرح :

در کتب کلامی بحث از عصمت و تشاجر آراء در بیان آن به میان آمده است ؛ و علم الهدی سید مرتضی – رضوان الله علیه – کتابی گرانقدر در این امر به نام تنزیه الانبیاء نوشته است ؛ و جناب خواجه طوسی در مساله ثالثه مقصد رابع تجرید الاعتقاد فرموده است : ‹ و یجب فی النبی العصمه لیحصل الوثوق فیحصل الغرض ، و لوجوب متابعته و ضدها و الانکار علیه …› ( کشف المراد – ط?- ص??? – بتصحیح الراقم و تعلیقه علیه ).
و این متمسک بذیل ولایت را تعلیقه ای بر آن ، در بیان عصمت بدین عبارت است :

« الحق ان السفیر الالهی موید بروح القدس معصوم فی شرح احواله و اطواره و شئونه قبل البعثه او بعدها ، فالنبی معصوم فی تلقی الوحی و حفظه و ابلاغه کما انه معصوم فی افعاله مطلقاً بالادله العقلیه و النقلیه فمن اسند الیه الخطا فهو مخطئ ، و من اسند الیه السهو فهو اولی به …»

ودر این رساله کریمه اعنی ‹ فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه › خود عصمت را تقریر کرده ایم که ‹ و حقیقه العصمه إنها قوة نوریه ملکوتیه …› بدین نظر که حضرت فاطمه بنت رسول الله با این که دارای سمت وحی تشریعی نبوده است ، صاحب ملکه عصمت بوده است ، منافات ندارد که انسانی را رتبت نبوت تشریعی نباشد و او  را ملکه عصمت بوده باشد چنانکه در بیان فصل شانزدهم در فرق میان نبوت تشریعی و نبوت انبائی گفته آید.

عصمت در لغت به معنی منع است ؛ چه این که ملکه عصمت ، صاحب عصمت را از هرگونه ناپسند و ناروا حافظ و مانع و رادع است ، حتی صاحب عصمت نیت گناه نمی کند ، و غفلت و سهو و نسیان در او راه نمی یابد . قوله سبحانه :« سنقرئک فلا تنسی» ( سوره اعلی – آیه ?).
صاحب عصمت از کودکی و آغاز زندگی همه اقوال و آثار و افعال و احوالش حکم و حکیم است .
قوله تعالی شانه : « و ءاتینه الحکم صبیا»( مریم ??) . در تفسیر شریف مجمع البیان آمده است که « ان الصبیان قالوا لیحی اذهب بنا لنعلب فقال : ما للعب خلقنا ، فانزل الله فیه : و ءاتینه الحکم صبیا » یعنی کودکان به یحیی گفتند : بیا با ما برای بازی ، فرمود : ما برای بازی آفریده نشده ایم ؛ پس خدای سبحان درباره او این آیه کریمه را نازل فرموده است : «و ءاتینه الحکم صبیا »
سپس به بیان حضرت وصی امام امیرالمؤمنین علی «علیه السلام» درنهج البلاغه بر عصمت عترت رسول الله «علیه السلام» تمسک نموده ایم ؛ و قول منصفانه ابن ابی الحدید رادر شرح نهج البلاغه ، وانصاف و اعتراف ابو محمد بن متویه درکتاب «کفایه» از قول ابن ابی الحدید درعصمت عترت نقل کرده ایم .
درنکته ???کتاب هزار ویک نکته گفته ام :« ندانم کجا دیده ام در کتاب که فخر رازی در هرمسأله ای از ابتدا تا معاد تشکیک نموده است و اعتراض کرده است که او را امام المشککین خوانده است  ولی درعصمت و طهارتش جای شک و تردید نیست ».
درذیل این فصل ،حضرت صدیقه طاهره فاطمه معصومه «سلام الله علیها » را به «بقیة النبوة » ستوده ایم ؛ این تعبیر ما درباره آنجناب چنانست که در زیارت جامعه است :«السلام علی الأئمة الدعاة الولاة ، و الذادة الحماة ، و أهل بیت پیغمبر –علیهم السلام –را که بقیة الله و بقیة النبوة می گویند تعظیم  و تجلیل ازآنان بدین لحاظ است که چون وسایط فیض الهی هستند و متخلق به اخلاق الله می باشند و سبب هدایت خلق اند ، و باذن الله کار خدایی می کنند ، و مانند رسول خدا « صلی الله علیه و آله» نشر حقائق و معارف قرآنی می نمایند و کار پیغمبری انجام می دهند ، کأن آن بزرگواران بقیة الله و بقیةالنبوة میباشند ، فتبصر.
خدای سبحان در سوره هود قرآن ازشعیب پیغمبر علیه الصلوة و السلام حکایت فرمود که به قوم خود گفت: و یقوم أوفوا المکیال والمیزان با القسط و لا تبخسوا الناس أشیآ ءهم ول اتعصوا فی الارض مفسدین . بقیة الله خیرلکم ان کنتم مؤمنین ومآ أناعلیکم بحفیظ .
جناب فیض – رضوان الله علیه – در تفسیر شریف و منیف صافی در بیان همین آیه کریمه گوید:«فی الکافی عن الباقر «علیه السلام » أنه صعد جبلا یشرف علی أهل مدین حین أعلق دونه باب مدین و منع أن یخرج الیه باالأسواق فخاطبهم بأعلی صوته یاأهل المدینة الظالم أهلها أنابقیة الله ،یقول بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین وما أناعلیکم بحفیظ ،قال وکان فیهم شیخ کبیر فأتاهم فقال لهم :یا قوم هذه دعوة شعیب النبی والله لم تخرجوا الی هذا الرجل باالأسواق لتؤخذن من فوقکم  ومن تحت أرجلکم ،الحدیث»؛ وفی الأکمال عنه «ع»:أول ما ینطق به القائم حین خرج هذه الآیة :بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین ثم یقول :انا بقیةالله وحجته وخلیفته علیکم ،فلا یسلم علیه مسلم الا قال السلام علیک یا بقیةالله فی ارضه».

کامل حدیث أول ، و احادیث دیگر نیز در « نورالثقلین » درتفسیر کریمة یاد شده نقل گردیده است « ج ?-ط ? –ص??»؛ ودرشرح  زیارت احسائی-رحمة الله علیه –نیز اشاراتی به برخی از مطالب و آیات و روایاتی شده است . و کوتاهی سخن ، لب لباب مطلب در بیان بقیة الله وبقیة النبوة هماناست که تقریر و تحریر کرده ایم.
اما آن که در پایان این فصل گفته ایم :« و إذا دریت أن بقیة الله النبوة و عقیلة الرسالة … ذات عصمة  فلا بأن تشهد  فی فصول الأذان و الاقامة بعصمتها و تقول مثلاً …»،در  پیرامون این امر شایسته است که کلمه ای ازکتاب « هزار و یک کلمه »، و نکته ای از کتاب « هزار و یک نکته » تقدیم بداریم ؛

أما کلمه این که :« یکی از عزیزانم که آزاد مردی است و در عرفان عملی دارای حظی وافر است و به القاءات  سبوحی نایل است و به گفتن این فصل « أشهد أن فاطمة بنت رسول الله عصمة الله الکبری » درفصول أذان و اقامه نماز عامل ، در اثنای فصول اقامه نماز مغرب شب یکشنبه ،د هم ربیع الاول ???? ه.ق ، برابر??/?/???? ه. ش، خواست که فصل مذکور را اداء کند از نهاد دیوار مقابلش می شنود که کسی می گو ید : « أشهد أن فاطمة الزهراء حجة الله علی الحجج » شگفت این که همین عبارت شریف یادشده ، صورت روایت حضرت امام حسن « علیه السلام »است؛ چنان که سید عبدالحسین طیب –طیب الله رمسه –آن را در تفسیر اطیب البیان (ج ?? –ص  ??? ) نقل کرده است که: « قال الامام العسکری علیه السلام نحن حجه الله علی خلقه ، و جدتنا فاطمةحجة علینا ».
وقوع این واقعه برای آن جناب ، ویافتن این حدیث مستطاب موجب شده اند که این متمسک بذیل ولایت عصمةالله الکبری در فصول اذان و اقامه بعد از شهادت به نبوت خاتم الانبیاءمحمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)، و به امامت سید الأوصیاء أمیرالمؤمنین علی واولاد معصومینش (علیه السلام )می گوید :« أشهد أن فاطمة بنت رسو ل الله عصمة الکبری و حجةالله علی الحجج».
و أما نقل نکته یاد شده بدین نظر است که شهادت به عصمت حضرت فاطمة سلام الله علیها درفصول اذان واقامه نماز ،به وزان شهادت امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است و صورت نکته  این است :

«نکته ??? ؛ علمای عامه درموضوع فصول أذان واقامه واقراروشهادت به ولایت و امامت حضرت وصی امیرا لمؤمنین علی (علیه السلام )درآن ، ازجناب استادم علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی –قدس سره العزیز-استفتاء کرده اند ، درجوابشان چنین مرقوم فرمود که من عین دست خط مبارکش را که در نزد من محفوظ است نقل می کنم?

بسم الله الرحمن الرحیم
أما من تَرکه فان کان عن عنادٍ و بعض فهو خارج عن الایمان ،ومن ترکه لأنه لیس جزء من أجزا ء الأذان فلا بأس لأن الشهادة بالرسالة شهادة بجمیع ما جاء به الرسول ، منه ولایة علی (ع) .وقد صرح فقها الا مامیة بعدم جواز الشهادة
بالولایة بقصد أنها جزءمن الأذان ، وهذا واضح معروف منهم ،وأنما جعله الغلاة والمفو ضة جزءاً ونحن منهم برءاء ؛ وانما یؤتی بها فی بلاد الشیعة تبرکاً وحرصاً علی اظهار محبتهم لعلی (ع) مع علمهم بأنها لیست جزاً من الأذان کما یصلون علی النبی بعد ذکر اسمه فی الأذان وغیره امتثالاً للأمر به فی الکتاب الکریم ، ولایخالف  عملهم  هذا فتوی أحد .من الفقهاءالأ ربعة رضی الله عنهم جمیعاً لأنهم جمیعهم کانوا من أهل الولایة ومحبی علی(ع) وأهل بیت الرسول لأنهم کانوا مؤمنین  بالاِجمال والمؤمن لا یبغض علیاً (ع) بنض رسول الله (ع) . هذا ما تیسرلی من الجواب علی العجا لة ، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاة . حرره العبد ابوالحسن بن محمد المد عو –بالشعرانی عفی عنه .»

غرض نگارنده از اتیان این کلمه تأمه مبارکه این است که آنچه در شهادت حضرت وصی امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) درفصول اذان و اقامه گفته آمد ، درباره شهادت به عصمت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)نیز گفته آید .
این فصل را به چند سطری ازبیان شیخ اجل مصلح الدین سعدی شیرازی –رحمةالله علیه –که درخاتمه مجلس چهارم «مجلس پنجگانه » آورده است و روریتی از قرب الاسناد ،و بیان جناب استادم معلم عصر ،علامه شعرانی درعصمت ، ونیز به تحقیق نگارنده درعصمت ، وقصیده ای که بیان آن گفته آید خاتمه می دهیم :
«…جوانمرد چه کنی سرایی را که أولش پستی و میانش مستی و آخرش سستی منتهی به نیستی است . سرایی که یک در به فنا دارد ، ودوم به زوال ، سوم به وبال . حقاً که استماع دارم که وقتی سید عالم ومهتر بنی آدم (علیه السلام) بعیادت بتول عذراء فاطمة زهراء – سلام الله علیها – شد، دید که بر بوریائی خفته لیف خرما ، و پوست گوسفندی بالین کرده ، و بقدر یک ارششال درشت ازپشم شتر بجای مقنعه بر سر افکنده ،زهراء (علیها السلام ) ازآن شدت فاقه بر پدر بزرگوار ظاهر کرد بر سبیل تعریض وتصریح آن جناب فرمود : ای جان پدر فاذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم ، بر آن اعتماد مکن که دختر پیغمبرم وجفت گرامی حیدرم و مادر شبیر وشبرم ، بعزت و جلال خداوندی که امر و نهی و قبض و بسط از او است که فردا از عرصات دستوری نیابی که قدم از قدم برگیری تا ازعهده اینها برنیایی».

اما روایت این است که جناب شیخ بهائی – رضوان الله تعالی علیه – در اواخر جلد اول کشکول (ط نجم الدوله – ص ???) نقل فرموده است :
« من کتاب قرب الاسناد عن جعفر بن محمد الصادق علیه السلام کان فراش علی و فاطمه (علیهم السلام ) حین دخلت علیه اهاب کبش اذا اراد ان یناما علیه قلباه ، و کانت و سادتهما ادماً حشوها لیف و کان صداقها درعاً من الحدید »

اما بیان جناب استاد علامه شعرانی در عصمت این که در شرحش بر تجرید الاعتقاد محقق خواجه طوسی بفارسی در موضع یاد شده پیشتر – أعنی در شرح مساله ثالث مقصد رابع آن (ص???)- فرموده است :

عصمت پیغمبران در آن اختلاف کردند : معتزله گفتند گناه بر پیغمبران روا نیست مگر گناهان صغیره بسهو یا بتاویل جائز است ، و معنی تاویل آن است بخطا را گناه نداند و گفتند چون ثواب أنبیا بسیار است اندکی گناه صغیره بدان همه ثواب فانی و مضمحل می شود . و اشاعره غیر کفر و دروغ را از آن ها ممکن می دانند کبیره یا صغیره . و امام فخر رازی صدور کبائر را جائز ندانسته است . ودر مواقف گوید : اشاعره جائز ندانستند سمعاً نه عقلاً چون آن ها بحسن و قبح عقلی معتقد نیستند . وامامیه گفتند از هر گناه معصوم اند کبیره و صغیره ، از کذب معصومند چون اگر احتمال دروغ در آنها داده شود اطمینان بقول آنان نمی ماند . واز سایر معاصی نیز معصومند زیرا که امت را مامور کردند به پیروی آنها در اقوال و افعال ، و اگر فعل آن ها معصیت باشد پیروی آنها جایز نیست ، یا گوییم هم متابعت آن ها واجب است چون پیغمبرند ، و هم مخالفت واجب است چون گناهکارند .
دیگر آن که اگر پیغمبر گناه کند باید او را نهی کرد و عمل او را منکر شمرد با آن که رد پیغمبر و آزار او جائز نیست.
و امام فخر رازی گوید : گناهکار فاسق است و قول فاسق را بصریح قرآن نباید پذیرفت.
« ان جائکم فاسق بنباءٍ فتبینوا » پس قول او حجت نیست ، نعوذ بالله .

علمای ما نام صغیره و کبیره در دلیل نبردند و میان آن دو فرق نگذاشتند چون مقصود نافرمانی خداست که وثوق و اعتماد از اعمال پیغمبر برمی خیزد و متابعت او حرام می شود با این که صغیره و کبیره نسبی و اضافی است و حد مائز و مرز فاصل ندارد ، هر گناهی نسبت به گناهی بزرگتر است و به گناه دیگر کوچکتر مانند شهر بزرگ و کوچک و خانه بزرگ و کوچک و مرد مشهور و خامل و امثال آن .
أما آن أعمال أنبیاء که ترک أولی گویند متابعت آن برای ما جائز است .امام فخررازی در محصل از حشویه نقل کرده است که گفته اند پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) پیش از نبوت بوده است ؛ وحشویه گروهی از ساده لو حان خشکند اندکی احمق گونه، واختصاص بمذاهب مختلفه أهل سنت ندارند بلکه در همه گروه یافت میشوند و مبنای آنها بر قبول هر گونه روایت است بی ملاحظه أدله و قرائن کذب ، و ظواهر الفاظ را دلیل می گیرند  بی تفحض از ادله دیگر و قید و تخصیص . و فخر گوید :این قوم بر خلاف همه مسلمانان گفتند آیه قرآن وَ وَجدَکَ ضالاً فهدی و ما کنت تدری ماالکتاب و لا الایمان » دلالت بر کفر دارد نعوذ بالله .بلکه معنی آن است که ممکن بذات خود هیچ ندارد مگر به او بدهند و عدم ذاتی مقدم است بر وجود غیری مانند دنا أًًًَ نشَا نهن انشاءً *فجعلنهن أَبکاراً باکره بودن تأخر از خلقت ندارد* انشاءً *

وأما تحقیق این کمترین در بیان عصمت این که در تعلیقهای بر مسأله سوم مقصد چهارم « کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد » (بتصحیح وتعلیق نگارنده-ط?-ص??? ) بدین صورت تقریر و تحریر شده است :
«  فی خصال الصدوق و خامس البحار فی کتاب النبوة (ط?-ص???) فی خبر القطان عن السکری عن الجواهری عن ابن عمارةعن ابیه عن جعفر بن محمد عن أبیه  (ع )قال :ان أیوب(ع)
ابتلی سبع سنین من غیر ذنب (بغیر ذنب –خ ل )وأن الأنبیاء (ع) لا یذ نبون لأنهم معصو مون مطهرون لا یذ نبون ولا یزیغون ولا یرتکبون ذنباً لا صغیراً ولا کبیراً .
وقال : ان أیوب (ع)من جمیع ما ابتُلی به لم تنتئن له رائحة ولا قبحت له صورة ولا خرجت منه مدة من دم ولا قیح  ولا استفذره أحد رآ ه ولا استو حش منه أحد شاهده ولا تدود شی من جسده ، وهکذا یصنع الله عزوجل  بجمیع من یبتلیه من أنبیائه وأولیائه المکرمین علیه ، واِنما اجتنبه الناس لفقره وضعفه فی ظاهر أمره لجهلهم بما له عند ربه تعالی من التأیید والفرج :
وقدقال النبی (ع) اعظم الناس بلاءً الأنبیاء ثم الأمثل فالأمثل ،وأنما ابتلاه الله عزوجل بالبلاء العظیم الذی یهون معه علی جمیع الناس لئلا یدعوا له الربو بیة اذا شاهد وا ما أراد الله أن یوصله الیه من عظائم نعمه تعالی متی شاهدوا ه، و لیستدلوا بذلک علی أن الثواب من الله تعالی علی ضربین :استحقاق واختصاص ،ولئلا یحتقروا ضعیفاً لضعفه ، ولا فقیراً لفقره ، ولا فقیراً لفقره ، ولا مریضاً لمرضة ، ولیعلموا أنه بسقم من یشاء و یشفی من یشاء متی شاء کیف شاء بأی سبب شاء، و هو عز و جل فی جمیع ذلک عدل فی جمیع ذلک عدل فی قضائه وحکیم فیأفعاله لا یفعل بعباده الا الأصلح لهم ولا قوه لهم الا به ، انتهی .
قوله (ع) : أعظم الناس بلاءً الأنبیاء؛ ومن ذلک العظم الضر بالضم قال عز من قائل :«وأیوب اذ نادی ربه أنی مسنی الضر وأنت أرحم الراحمین »اذ الضر بالفتح الضر فی کل ششیء، وبالضم الضرر فی النفس ، ذکره فی الکشاف .
قال علم الهدی فی تنزیه الأنبیاء:«فان قیل أفتصحون ما روی من أن الجذام أصابه حتی تساقطت اعضاؤه؟                قلنا:أما العلل المستقدرة التی تنفر من رآها وتوحشه کالبرص و الجذام فلا یجوز شئ منها علی الأنبیاء (ع) لأن النفور لیس بواقف علی الأمور القبیحة بل قد یکون من الحسن والقبح معاً ، ولیس ینکر أن یکون  أمراض أیوب (ع) وأوجاعه ومحنه فی جسمه ثم فی أهله و ماله بلغت مبلغاً عظیماً تزید فی الغم والألم علی نا ینال المجذوم،و لیس ینکر تزاید الألم فیه (ع) وانما ینکر ما اقتضی التنفیر »
قال فی مجمع البیان عند قوله سبحانه :فَبما رحمةٍ من اللهِ لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لاَنفصوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین .(آل عمران :???)
فی هذه الآیة دلالة علی اختصاص نبینا بمکارم الأخالق و محاسن الأفعال . ومن عجیب أمره (ع)أنه کان أجمع الناس لدواعی .الترفع ثم کان أدنا هم الی التواضع ، وذلک أنه أوسط الناس نسباً وأوفرهم حسباً وأسخاهم وأشجعهم وأفصحهم ،وهذه کلها من دواعی الترفع  .
ثم کان من تواضعه أنه کان یرقع الثوب ویخصف النعل و یرکب الحمار ویعلف الناضح ویجیب دعوة المملوک و یجلس فی الأرض و یأکل علی الأرض وکان یدعوا الی الله من غیر زئر وکهر ولا زجر ، وقد أحسن من مدحة فی قوله :
فما حملت من ناقة فوق ظهرها
أبرو أوفی ذمة من محمد
الی أن قال :وفیها أیضاً دلالة ما نقوله فی اللطف لأنه سبحانه نبه علی أنه لولا رحمته لم یقع اللین والتواضع ولولم یکن کذلک لما أجابوه فبین أن الامور المنفرة منفیة عنه وعن سائر الأنبیاء ومن یجری مجراهم فی أنه حجة علی الخلق ، وهذا یوجب تنزیهم أیضاً عن الکبائر لأن التنفیر فی ذلک اکثر

انتهای شرح عصمت فاطمی

در انتهای متن تشریح علامه حسن زاده شعری از  مرحوم عنقای طالقانی آوردند که در یک پست جدا گانه قرار دادم.

حتماً مطلب بعدی که در رابطه با رفع شبهات شهادت به عصمت حضرت فاطمه علیها السلام در اذان و اقامه  و به قلم استاد صمدی آملی حفظه الله ( شاگرد علامه حسن زاده آملی ) نگاشته شده رو مطالعه کنید .


  
  

للهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

‍‍‍‍ پیراهن عزای تو جوشن کبیر ماست

ذکر سلام برتو دعای مجیر ماست

پیراهنی که پرچم سیار کربلاست

برشانه بلند ولی سربه زیر ماست

ما را در این لباس بهشتی کفن کنید

زیرا بر از شمیم خوش و دل‍پذیر ماست

ما از غبار روضه شفاها گرفته ایم

فردا همین لباس عزا دستگیر ماست

هرکس بر این لباس عزا طعنه می زند

فردا برای یک نخ آن هم اسیر ماست

روضه شروع شد غم پیراهن حسین

-------------------------------------------------

 

حسین یا حسین

بسم الله روضه خون . اومد ماه جنون

باز جمع ایم دورهم .چند خط روضه بخون

بسم الله سینه زن . بازهم سینه بزن

توماه غربت . ارباب بی کفن

ذکر عالمین . حسین .حسین .حسین

غرق شور و شین . حسین .حسین.حسین

بخون ای اکبر ناظم . از علی اکبر و قاسم

از روضه شش ماهه . از قمر بنی هاشم

سقای دشت کربلا ابوالفضل

دستش شده از تن جدا .ابوالفضل

بسم الله . دم بگیر. پاشو پرچم بگیر

با ذکر یاحسین . هوش از عالم بگیر

بسم الله محتشم . بنویس از دردو غم

شعری با جوهر اشک اهل حرم

مجلس عزاست . حرم . حرم .حرم

روضه ها به باست . روضه خون خداست

ذکر عالمین .حسین .حسین .حسین

غرق شور و شین . حسین .حسین .حسین

ماه روضه اربابه .دل فاطمه بی تابه

ازتو آسمون چشمام . داره می باره خون آبه .

کرب و بلا غوغا شده . واویلا .واویلا

صاحب عزا زهرا شده. واویلا . واویلا

در خیمه قحط آب است. واویلا. واویلا

روز مرگ رباب است .واویلا. واویلا

بسم الله آسمون از غم شو واژگون

وای از حال حسین.وای از داغ جوون

بسم الله نوکرا . حی علی العزا

امشب روضه بریم . گودال قتله گاه

ظالم از جفا . نزن نزن نزن

‍ پیش چشم ما .نزن نزن نزن

بس کن از قفا .نزن .نزن .نزن

ذکر عالمین .حسین .حسین .حسین

غرق شور و شین .حسین.حسین .حسین

ذوالجناح به حرم برگرد . کردی خون جگرم برگرد

بشنو گریه این دختر. دیگه با بدرم برگرد

ای کشته دشت بلا . حسین جان. حسین جان

گشته سرت از تن جدا .حسین جان .حسین جان

 

---------------------------------------------------------------------------

 

میا به کوفه .کوفه شهری است که وفا نداره

میا به کوفه . کوفه دردی که دوا نداره

میا به کوفه همه نقشه کشتنت ا دارند

خدامیدونه چه بلایی میخوان سرت بیارن

نه من از غربت یارت فلک دوباره تیر ه وتاره

به روی دارالعماره دل بیقراره زمزمه داره

کوفه میا .حسین جان . کوفه وفا نداره

کوفی بی مروت شرم وحیا نداره .شرم وحیا نداره

میا به کوفه هرچی نامه فرستادن دروغه

این جا بازار تیر و شمشیر ونیزه هاش شلوغه

میا به کوفه خبر از تیر هرمله نداری

دلشوره دارم نکنه علی اصغر رو بیاری

سفیرت دراحتضاره . غم نمیگذاره .طاقت بیاره

به روی دارالعماره . دل بیقراره . زمزمه داره

کوفه میا .حسین جان کوفه وفا نداره

کوفی بی مروت شرم وحیا نداره . شرم وحیا نداره

میا به کوفه میخوان ازتو علمدارو بگیرن

میخوان از زینب یار و قافله سالارو بگیرن

میا به کوفه ای امید دل حزین زینب

بر روی نیزه سر بی تن ات می بینه زینب

چشام باز ابر بهاره . داره می باره ماه و ستاره

به روی دارالعماره دل بی قراره . زمزمه داره

کوفه میا . حسین جان کوفه وفا نداره

کوفی بی مروت شرم وحیا نداره . شرم وحیا نداره


  
  

 


ای دل مددی که بی امان گریه کنیم                        چون ابر بهار و آسمان گریه کنیم

امروز که روز رفتن فاطمه است                            با مهدی  گریه کنیم

از هجر فقیه آشنا گریه کنیم                                یا برتخریب سامرا گریه کنیم

یا فاطمه بگذار که با این همه غم                          از بحر شهادت شما گریه کنیم

ساقی امشب آتشی دارد دلم                                  شعله شعله اشک می بارد دلم

عشقم  امشب باجنون آمیخته                               اشک های من به خون آمیخته

همچو موج آتشم سردرگمم                                  نیستم گرچه میان مردمم   

خودنمیدانم کجایم کیستم ؟                                  هستی ام رفته زدستم نیستم

همچو موج آتشم سردرگمم                                  نیستم گرچه میان مردمم

من چه می گویم بهارم گم شده                             زیردست و پا قرارم گم شده

خوشه ازتاک تحمل چیده ای                                ازبهار زخم دل گل چیده ای

ای دریغا عمق زخمم فاش نیست                           شرح دردم کار کند وکاش نیست

از لب و دست هزاران چنگ و نی                          آید آیا سوز دل ابراز  نی

شعر هم هر دم نوایی می زند                               گاه گاهی دست وپایی می زند

سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟                            ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟

دیده ای پرهای درهم ریخته ؟                              با سپیدی سرخ را آمیخته

سرو را گاه نشستن دیده ای؟                               شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟

 سینه ام آتشفشانی می کند                                   شعر اما بی زبانی می کند

زهره را یک خواب راحت دیده ای                     بازی نیش وجراحت دیده ای

دود آهی رفته تا چشم فلک                            سوخته در بی کسی نخل فدک

دل برایم روضه خوانی می کند                     برتن من  سر – گرانی می کند

سینه را آه دمادم داده اند                            زخم را با تیغ مرحم داده اند

لاله ام را داد بر باغ آمده                            باد برخاکستر باغ آمده

نا کِسان عرش خدا را سوختند                      آن دل بی انتها را سوختند

آیه های هل اتی را سوختند                         در مدینه کربلا را سوختند

آنچه آنجا بین آتش بود و دود                       آیه های آخر والفجربود

نسترن های تبسم دود شد                           گوهر دردانه ای مفقود شد

رفته غارت نان  طفل هَل اَتی                       گمشده انگشتری اِنّما

پس چه شد اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم                         حرمت میخانه و ساقی و خم

حذف  شد فریاد سرخ ذوالفقار                      قرن ها  باید که بازآید بهار

کمتراز شب روزمردم تار نیست                     وای برمن یک نفر بیدار نیست

جان به قربانگاه جانان آمده                         جای کوثر به طغیان آمده

دیده ای طغیان نهر عشق را                        زلزله درهفت شهر عشق را

مَستم از تکبیره الاحرام او                          آب شد آتش پیش جام او

سخت دارد استقامت می کند                        با قیام خود قیامت می کند

در قنوتش آسمانی از دعا                           در رکوعش اقتدا بر مرتضی

سجده ای جانانه  در درگاه کرد                     سجده ای هم نیمه های راه کرد

زان قیام و زان رکوع و زان سجود             سینه و رخسار و رویش شد کبود

این نماز قبله و قبله نماست                      از نماز خلق آدابش جداست

 

  
  

HTML clipboard

آنکه درمعشوق فانی می شود                در حقیقت جاودانی می شود

در بلوغ عشق پیش چشم جمع               شمع شد پروانه و پروانه شمع

جهل  مردم قلعه ی خیبر شده               یامحمد فاطمه حیدر شده

موج کوثر چون به مسجد سرنهاد         لرزه بر اندام  یثرب اوفتاد

گفت در طغیان عشقم کوثرم                 تیغ دارم پیش مرگ حیدرم

می دهم جان – جان او را می خرم         هرچه پیش آید علی را می برم

دست خالی گرنشد حل مشکلم               ذوالفقاری دارم از آه دلم

بیم دارید ازمن و از آه من                  سیل عشقم کیست سد راه من

دید ساقی کوثرش را در خروش            رافت رحمانی اش آمد به جوش

آسمان دیده را پر اَبر کرد                   گفت : سلمان باز باید صبر کرد

خیز کان بانوی بی همتای من              گرگشاید لب به نفرین وای من

تا نگشته آسمانها زیر و رو                 با زبان مرتضی او را بگو

ای عروس آسمانی خدا                      ترجمان مهربانی خدا

ای بلندای دلت هفت آسمان                   ای گذشت تو کران تا بیکران

ای امید رحمتٌ للعالمین                     خاتم پیغمبران را خود نگین

ماه پیشانی جبین پرچین مکن               فاطمه جان علی ، نفرین مکن

گفت سلمان پس مسلمانی چه شد          آن سفارش ها که میدانی چه شد

این که در بند است مولای همه است      این همه بود و نبود فاطمه است

ریسمان وبازوی خیبرگشا                 دوستی این بود با آل عبا ؟

ای فدای تار مویش جان من                جان چه ارزد در بر جانان من

خواهد اَر بالاتر ازجان هم به چشم        صبر میخواهد علی آن هم به چشم

یکی نبود تواین کوچه       به مادرم کمک کنه

اشک حسین و پاک کنه        به خواهرم کمک کنه

در باغو کی دیده غریبونه بسوزونن          

گل یاس و کی دیده تو گلخونه بسوزونن

دل یار منو با زخم زبون آتیش زدن     

گل یاس من و تو گلخونمون آتیش زدن

 

 

با بچه های یتیمم شام غریبون می گیرم  

میخوای بری برو ولی بدون که بی تو می میرم

مادرخوب ومهربون حرفاموازچشام بخون  

من التماست می کنم یه شب دیگه پیشم بمون

باباجون یواش یواش کبودیِ روشو بشور

باباجون آهسته تر زخمای پهلوشو بشور

باباجون آخری ها همه اش برات گریه میکرد    

گاهی وقتا واسه تو با بچه ها گریه میکرد

حالا که غم زده از مصیبت زهرا شدی            

بذار تا برات بگم فکر نکنی تنها شدی

زینبت کنیزته کنیز خونه دارته

مثل زهرا مادرش تاپای جون کنارته

تابوت مادرمرا به روی شانه می برید

ببرولی بگوبه من چرا شبانه می برید

درد و بلای مادرم قلبمو از جا می کنه

هرکی باهرچی دستشه مادر ما رو می زنه

دنبال حیدرمی دوید ازسینه اش خون می چکید

دارم ز سوز دل  ندا  شکر خدا  حیدر ندید  ...

گریه نکن گریه نکن خوب میشه زخم مادرت     گریه نکن گریه نکن جون تو و برادرت

گریه نکن گریه نکن چه  آه جان گدازی داری    گریه نکن گریه نکن  هنوز راه درازی داری

مثل ابر بهار – وای                 گریتو نگه دار وای

براکربلا بذار وای                       تل زینبه وای

صحرای ماریه وای

 گریه نکن خوب میدونم چه سخته دل بریدنت

گریه نکن خودم میام تو قتلگاه به دیدنت

میون قتله گاه وای وای وای

به آسمون کن نیگاه وای وای وای

که میرسم من زراه وای وای وای


  
  

ز احادیث و اخبار اهل بیت و راویان اهل سنت چنین بر می‌آید که فاطمه(سلام الله علیها) دارای سه وصیت نامه در موضوعات مختلف بوده است.

 الف. وصیت‌نامه مالی

 فاطمه(سلام الله علیها) در روزهای پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، در مورد اموال موقوفه و شخصی خویش وصایایی داشت و بسیاری از اموالی را که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به وی رسیده بود، وقف کرد. نقل شده است: بعد از رحلت رسول خدا، عباس بن عبدالمطلب نزد دختر پیامبر رفت و از وی خواست تا مقداری از اموال رسول خدا را برای پذیرایی از مهمان‌ها و مصارف دیگرش به وی بدهد، لکن معلوم شد دختر پیامبر همه آنها را در راه خدا وقف کرده و چیزی باقی نمانده است.

 در اینجا دو نمونه از وصایای مالی آن حضرت را ذکر می‌کنیم.

 1. حیطان سبعه

 حیطان سبعه، باغ‌های هفت گانه‌ای بود که اطراف آن دیوار کشیده شده بود. بنا به روایتی، حضرت فاطمه(س) وصیت کرده بود تا این باغ‌ها وقف امور خیریه شود. ابوبصیر می‌گوید: خدمت امام باقر(ع) رسیدم. او فرمود:آیا وصیت‌نامه مادرم فاطمه(س) را دیده‌ای؟ عرض کردم: نه. سپس درخواست کردم آن را بر من بخواند. امام باقر(ع) زنبیل کوچکی را آوردند و نوشته‌ای را در مقابلشان نهادند که درباره حیطان سبعه بود. در آن وصیت‌نامه آمده بود.

 بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما اوصت به فاطمه بنت محمد رسول الله(ص) اوصت بحوائطها السبعه: العواف و الدلال و البرقه و المثیب و الحُسنی و الصافیه و مالام ابراهیم الی علیٌ بن ابی‌طالب(ع) فإن مضی علیّ فإلی الحسن فإن مضی الحسن فإلی الحسین فإن مضی الحسین فالی الاکبر من ولدی. شهد الله علی ذلک و المقداد بن الاسود و الزبیربن عوام و کتب علی بن ابی‌طالب(ع)؛

 به نام خداوند بخشنده مهربان. این، چیزی است که فاطمه دختر محمد رسول الله(ص) بدان وصیت کرده است. فاطمه(س) وصیت می‌کند به باغ‌های دیوار کشیدة هفت‌گانه که عبارت‌اند از: العواف، الدلال، البرقه، المثیب، الحسنی، الصافیه، و مشربه ام ابراهیم... که درآمد اینها باید در راه خدا برای نصرت اسلام مصرف شود. من وصی خود را علی بن ابی‌طالب(ع) قرار می‌دهم. چنانچه او درگذشت، وصی من فرزندم حسن است و اگر او درگذشت، فرزند دیگرم حسین وصی من است و چنانچه حادثه‌ای برای او پیش آمد، بزرگ‌ترین فرزند پسر باقیمانده‌ام آن را به عهده می‌گیرد. خداوند را بر این وصیت شاهد می‌گیرم و همچنین مقداد بن اسود و زبیر بن عوام بر آن گواهی خواهند داد.

 امام باقر(ع) فرمود : مادرم فاطمه(س) این وصیت را انجام داد و پدرم علی بن ابی‌طالب(ع) آن را نوشت و برای همیشه باقی ماند.[1]

2. أمُّ العیال

 ام العیال از دیگر موقوفات فاطمه زهرا(س) است که بیست هزار نخل داشت و نیز میوه‌هایی چون لیمو و پرتقال و ... در آن کشت می‌شد. فاطمه اطهر(س) آن را نیز وقف فقرا و سادات کرد که در کتاب‌های عامه و خاصه چنین آمده است: أمُّ العیال صدقة فاطمه بنت رسول الله(ص)؛ ام العیال صدقه فاطمه دختر رسول خداست.
حضرت فاطمه(س) برای آن هم وصیت‌نامه خاصی نوشت؛ زیرا این منطقه از اهمیت والایی برخوردار بود. امّ العیال امروز هم دارای چشمه‌های پر آب و سرشار است و از مناطق سرسبز و ییلاقی به شمار می‌رود.[2]

 

ب) وصیت نامه الهی ـ سیاسی

 آن حضرت وصایای شفاهی و غیر مکتوب نیز داشت و به حضرت امیرمؤمنان(ع) سفارش‌هایی کرد. این وصیت در آخرین ساعات واپسین عمر مطرح شد و فرازهای مختلفی دارد.

 1. ای علی! مرا یاد کن.

او در لحظه‌های واپسین زندگی به امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:

قالت: یا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ یَبْقَ لِی اِلاّ رَمَقٌ مِنَ اَلْحَیاةِ وَ حَانَ زَمانُ الرَّحِیلِ وَالْوِداعِ فَاسْتَمِعْ کَلامِی فَاِنَّکَ لا تَسْمَعُ بَْعدَ ذلِکَ صَوْتَ فاطِمَةَ أبَداً اوُصیکَ یَا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا تَنْسَانِی وَ تَزُورَنی بَعدَ مَمَاتِی؛ ای اباالحسن! برای من لحظه‌ای بیش از زندگانی نمانده است و زمان کوچ و خداحافظی فرارسیده است. سخنان مرا بشنو؛ زیرا پس از این صدای فاطمه را هرگز نخواهی شنید. ای اباالحسن! تو را وصیّت می‌کنم که مرا فراموش نکنی و پس از وفات من همواره مرا زیارت کنی.[3]

 2. خواندن قرآن

همچنین حضرت زهرا(س) در کلمات ارزشمند دیگری، به امام علی(ع) وصیّت فرمود که: اِذا اَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ اَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ اَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ ألْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأسِی قَبالَةَ وَجْهِی فَاَکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ وَالدُّعَاءِ فَاِنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمیِّتُ فیِها اِلی اُنْسِ الاَحْیاءِ وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ تَعَالی وَ اُوصیِکَ فِی وَلَدیِ خَیْراً؛

 وقتی وفات کردم تو غسل و کفن مرا به عهده گیر، و بر من نماز بگزار، و مرا درون قبر گذاشته، دفنم کن و خاک را بر روی قبر من ریخته، سپس هموار ساز و بر بالینم رو به روی صورت من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا کن؛ زیرا در چنین لحظه‌هایی مردگان به انس گرفتن با زندگان نیاز دارند. من تو را به خدا می‌سپارم و درباره فرزندانم سفارش نیکوکاری دارم.[4]

 3. ازدواج با امامه

از وصایای دیگر حضرت زهرا(سلام الله علیها) به علی(علیه السلام)، توصیه به ازدواج با دختر خواهر فاطمه(سلام الله علیها) امامه بود که فرمود:

 جَزاکَ اللهُ عَنِّی خَیّرَ الْجَزاءِ یَابْنَ عَمِّ رَسولِ اللهِ اَوصیِکَ اَوَّلاً اَن تَتَزَوَّجَ بَعّدِی بِاِبْنَةِ اُخْتِی اَمَامََةَ فَاِنَّها تَکونُ لِوَلِدِی مِثْلِی فَاِنَّ الرَّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ؛[5] ای پسر عموی پیامبر! خداوند تو را پاداش نیکو دهد! اولین وصیت من به تو این است که چون مردان به زنان نیاز دارند. پس از من با دختر خواهرم امامه ازدواج کن؛ زیرا او همانند من با فرزندانم مهربان است.[6]

 

ادامه مطلب...

  
  

به گزارش خبرگزاری فارس از قم به نقل از دفتر آیت‌الله صافی گلپایگانی در ابتدای درس خارج فقه، با توجه به ایام سوگواری و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اظهار داشت: وظیفه‌ شیعیان در این ایام، شناخت واقعی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است.

وی حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام‌الله علیها را الگویی کامل برای بشر دانست و افزود: اگر ما بخواهیم به دنیا الگویی برای بهتر زندگی کردن ارائه دهیم‌ باید سیره‌ رفتاری آن حضرت را برای مردم جهان بازگو کنیم و حضرت زهرا سلام‌الله علیها نه تنها برای زن‌های جهان الگوست بلکه آن حضرت الگو و اسوه‌ جهان بشریت هستند.
استاد حوزه علمیه قم با برشمردن بعضی از ویژگی‌های رفتاری، اخلاقی و معنوی آن حضرت بیان داشت: زهد، پارسایی و قناعت در زندگی ایشان برای جهانیان درس و آموزنده است و اگر خانواده‌ها تنها به همین زهد و قناعت ایشان تأسی کنند بسیاری از مشکلات آنان برطرف می‌شود.
آیت‌الله صافی در ادامه به ایثار و فداکاری آن حضرت و اعراض و دوری از مظاهر و زرق و برق دنیا اشاره کرد و بیان داشت: حضرت فاطمه زهرا علیها السلام تمام مظاهر فریبنده را کنار گذاشتند و فقط به فکر زندگی سالم و سعادتمند در پرتو احکام اسلام و اخلاق و معنویت بودند.
وی ادامه داد: یکی از مهم‌ترین شاخصه‌ زیبایی زندگی آن حضرت عبادت و بندگی و اخلاص و توجه به خداوند عالمیان بود که آن حضرت در اوج عبودیت بوده و فقط خدا را در نظر داشتند و همه‌ کارهای زندگی خود را رنگ و بوی خدایی داده بودند.
ایشان به ابعاد مختلف زندگی آن حضرت اشاره کرد و هر کدام را درسی برای نسل جوان دانست و گفت: در ازدواج ایشان با امیرالمومنین علیه‌السلام آنقدر درس نهفته است که وظیفه‌ ما دوستداران ایشان است که آنها را برای مردم بیان کنند.
این مرجع تقلید افزود: اگر جامعه ما، جامعه‌ا‌ی زهرایی و جامعه‌ای فاطمی باشد بسیاری از مشکلات جامعه حل خواهد شد.
وی با بیان اینکه حضرت زهرا سلام‌الله علیها تسلیم در برابر امر و فرمان خداوند بودند، اظهار داشت: این کلام ایشان معروف و مشهور است و باید همیشه برای مردم تکرار شود که «بهترین حالت برای زنان آن است که مرد نامحرم او را نبیند و او هم مرد نامحرم را نبیند.». متأسفانه در جامعه‌ امروز اختلاط بین زن و مرد و محرم و نامحرم آنقدر زیاد شده است که موجب خیلی از مفاسد و کارهای خلاف است که نمی‌توان به آنها اشاره کرد.
وی قسمتی از بیانات خود را به خطبه‌ شریفه‌ آن حضرت در مسجد مدینه اختصاص داد و گفت: مواضع حضرت زهرا علیها السلام دلیل بر صحت مذهب تشیع است و خطبه‌ آن حضرت به یقین یکی از معجزات است که در آن زمان حساس و شرایط خاص، آن را از پشت پرده برای مردم مدینه بیان فرمودند و فقط شخص آن حضرت می‌توانست آن را در آن روز القا کند وگرنه هیچ شخص دیگری به واسطه‌ وضعیت ناهنجار و اسفناکی که بعد از رحلت پیامبر عالیقدر اسلام پیش آورده بودند، نمی‌توانست آن را بیان کند.
آیت‌الله العظمی صافی از همه‌ دانشمندان، علما، بزرگان و فضلای عالم اسلام درخواست کرد تا بیش از پیش به این خطبه شریفه توجه کرده و کلمه به کلمه‌ آن خطبه را مورد تحلیل و بررسی قرار دهند تا عالم اسلام از آن استفاده کنند.
وی با بیان اینکه «بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله وسلم، امامِ حضرت زهرا سلام‌الله علیها، حضرت علی علیه‌السلام بودند و و دیگران را غاصب حق آن حضرت می‌دانستند» گفت:‌ عقیده‌ ما شیعیان همان عقیده‌ی مبارک آن حضرت است.
استاد حوزه علمیه قم در ادامه خاطرنشان کرد: استاد مرحوم آیت‌الله العظمی حاج سید محمدتقی خوانساری اعلی‌الله مقامه برای ما نقل کردند که سفری را به مکه مکرمه و مدینه منوره داشتند و در آنجا با شیخ حسن بنّا از علمای بزرگ اهل سنت و از رهبران اخوان‌المسلمین مباحثه و مناظره داشتند و پس از چند روز که با ایشان در باب امامت و خلافت امیرالمومنین و غاصبین حق آن حضرت گفت‌وگو کردند، شیخ حسن بنا، نظر و عقیده ما را مورد توجه قرار داد و آن را در سرزمین حجاز به گوش مسلمانان رساند که عقیده‌ شیعیان درباره‌ شیخین همان عقیده‌ حضرت زهرا سلام‌الله علیها است و چون ما نمی‌توانیم به حضرت زهرا اعتراض کنیم از این نظر عقاید شیعیان هم برای ما محترم است.
این مرجع تقلید در پایان از همه طلاب و فضلا دعوت کرد در این ایام شهادت و سوگواری، در مجالس عزاداری که همه تعظیم شعائر و احیای امر اهل بیت علیهم السلام است، شرکت کرده و از دوستداران آن حضرت درخواست کرد تا مراسم عزاداری آن حضرت را با شکوه هرچه بیشتر برگزار کنند که همه‌ این کارها ان‌شاءالله موجب رضایت قلب مقدس امام زمان ارواح العالمین له الفداء قرار بگیرد.


  
  

مدیر موسسه مهد قرآن استان آذربایجان شرقی خواستار توجه بیشتر مسوولین استان برای اختصاص بودجه به فعالیت های قرآنی شد

تلاوت قاریان قرآنی استان در سایت مهد قرآن

مهد قرآن روستای مایان سفلی یکی از مراکز نمونه کشوری است

  با اهدای لوح تقدیر توسط مقام محترم رییس جمهوری، موسسه مهد قرآن استان آذربایجان شرقی به عنوان مرکز نمونه در زمینه ترویج آثار شهید مطهری انتخاب شد.

سامانه پیام کوتاه موسسه مهد قرآن استان

30007957951145

33 مرکز مهد قرآن در سال تحصیلی جدید فعال هستند

انتشار 147 هزار جلد کتاب آموزشی در مهد قرآن

انتشار تلاوت های جدید از قاریان قرآن کریم استان در همین سایت

 

 

در هر سن و مقطع تحصیلی که هستید برای یادگیری قرآن کریم با ما در تماس باشید.

 

 

 

 

انتخاب شدن جناب آقای حاج رحیم وظیفه شعاع- مدیر موسسه مهد قرآن استان آذربایجان شرقی- به عنوان خادم نمونه قرآن کریم و دریافت لوح تقدیر و جایزه از دست مبارک مقام محترم رییس جمهوری- جناب آقای دکتر احمدی نژاد- را به عموم اقشار مردم آذربایجان به ویژه جامعه قرآنی استان تبریک عرض می نماییم.

 


90/2/14::: 8:31 ع
نظر()
  
  
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com:)
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام بهترین سایت پاپ آپ
+ سلام
+ http://sarvghamatan.blog.ir/


+ وب سایت شهرسان دشتی
+ پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان


+ بازی تراوین http://www.travien.ir آپلود سنتر http://www.niliup.ir فتوشاپ آنلاین http://photoshoponline.ir نیلی ترین رخسار http://www.nilitarin.ir/pa