سفر از محدود تفریحی هاتیست که می شود به همه توصیه اش کرد آنهم به واسطه نفس خود سفر که ما را وامی دارد به تحرک و در ادامه اتفاقات پیش روی سفر نیز بر جذابیت آن می افزاید.سفرنامه ها هم همیشه از جذابترین نوع نوشتار ادبی محسوب می شود که توجه خوانندگان زیادی را به خود جلب می کند.
با این مقدمه کوتاه شما را که اهل سفرید و شاید تازه هم از سفری برگشتید همراه می کنیم با سفری تصویری به سه آبادی دشتی،سه آبادی که هرکدام، از ویژگی خاص خود برخوردار است. شاید در سه پست این سفرنامه به پایان برسد ولی بی تردید سفر و سفرنامه نویسی هرگز...
باتوجه به عنوان سعی شد که کمتر نوشت وبیشتر تماشا کرد ولی نوشتن می آید کمک برای تکمیل این تصاویر..ابتدا قدری اولین روستای مسیر سفر را بازشناسیم...
روستای وراوی در طول جغرافیایی 51درجه و 16دقیقه شمالی و عرض جغرافیایی 33درجه و 28دقیقه شرقی و در ارتفاع 58متری از سطح دریا واقع شده است.وراوی در 14کیلومتری جنوب شرقی خورموج که با مسیر تقریبا جدید آن از میان روستای محمد آباد تا وراوی حدود 10کیلومتر راه را باید در جاده خاکی بپیمایید (جاده ی که کلنگزنی آن 28 فروردین سال 1389 زده شد ولی باید گفت پیشرفت فیزیکی آن با توجه به مسافت اندک آن رضایت بخش نیست) در حال حاضر به دلایل متعدد اکثر اهالی آن ساکن مرکز شهرستان هستند... شاخص ترین نخبه روستای وراوی و البته یکی از نخبگان شهرستان و استان بی تردید دکتر عبدالجلیل وراوی هستند که ایشان دارای دکترای مهندسی نفت از دانشگاه آستین تگزاس هستند.وراوی ها(اهالی وراوی) دارای شاخصه هایی از منظر نگارنده هستند بدین شرح:یک ،روستای وراوی از آن دست روستاهاییست که می شود اهالی آنرا به واسطه نام خانوادگی آنها شناخت چرا که آنان اکثرا نام خانوادگی تیموری و وراوی دارند. دو،وراوی ها دارای صوت خوش هستند که اگر جدی تر به این مسئله نگاه شود و نگاه کنیم پی خواهیم برد که استعداد های کم نظیری در میان این اهالی یافت می شود.سه،وراوی ها داری نگاه تیز بین اقتصادی هستند که این خود از شاخصه های بارز آنان محسوب می شود.چهار، اکثر وراوی ها خوش تیپ هستند( بی توضیح اضافه)
*این تصاویر بیشتر از منظر معماری روستا است...
+ هرچند رنگ رخساره خبر از گذر سالها بر آن می دهد ولی با اندکی دقت می شود به این پی برد که روزگاری از بهترین سر در های ورودی بوده/در دو تصویر اول باید این را گفت وجود ستون و سایبان خارجی گرچه در مناطق کویری مرسوم ولی باید گفت در جنوب این سر درها با این معماری ویژه کم نظیر است و در تصویر سوم رنگ آمیزی درب های چوبی گرچه به نظر مرسوم نیست ولی با توجه به رنگ های پس زمینه باید گفت این رنگ بر در خوب نقش بسته/نکته جالب توجه که در بسیاری از سر درهای ورودی منازل قدیمی در دشتی می شود دید این است که خانه با توجه به سایبان ورودی از در شروع می شده و این خود حکایت از مهمان نوازی دشتی ها دارد.(ورای فلسفه وجودی)
+ هرچند حسینه حضرت امیر(ع) روستا به واسطه شلوغی منحصر بفرد آن در ایام محرم زبانزد است اما نمی شود از دیدن این مسجد که عمری از ساخت آن نمی گذرد چشم پوشید که می توان نوشت در معماری و ساخت آن پیداست توجه خاص شده است.
+ این معماری داخلی هنر افرادیست که از پس تجربیات سالیان سال بدست آمده بود و چه براحتی فراموشش کردیم/علاوه بر زییایی آن ،باتوجه به کاربرد اطاق تعداد طاقچه های مشخص می شده وجود چاله که شاید بشود گفت همان شومینه فعلیست در آشپزخانه از ضروریات بود و..و این هلال که هرجا می بینش شما را می بردت به خیالی رویایی...
+ این مکان مقدس است از برای وراوی ها ،آنان اینجا را قدمگاه منسوب به حضرت علی(ع) می دانند و به آن بسیار معتقدند و چه بسیار نذرها می شود و نیازها طلب می شود در این مکان مقدس...
+ پوشش سقف هم از نوع خاصی بوده در دشتی و بیشتر از بوریا(بلیو) و چوب های وارداتی از هندوستان و آفریقا/البته در تصویر اول پیداست که با هنرمندی خاص و بی تردید حوصله بسیار شاخه های نخل(گرد) را در نظمی ویژه درکنار هم چیده و بافته شده تا شده سقفی برای خانه ی که سالهای سال زندگی در آن جریان داشته به معنای واقعی خود زندگی...
اینم یه خبر خوب:*آگهی استخدام شرکت ملی گاز ایران جهت تامین نیروی انسانی مورد نیاز مجتمع گاز پارس جنوبی
الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع ظلم
تا دوباره مردمی که عمری در خواب بودند را بیدار کند تا ببینند که وعده خدا جلوه ای از حقیقت گرفته است و زمین وارث مصتضعفان است:
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ،
تا ببینند که این قدرتهای پوشالی و هیولاهای خون خواری که از جهل ما درست شده اند به ترفت العینی یکی پس از دیگری بر زمین می افتند و به تاریخ بشری می پیوندند
تا ببینند پیروزی حق بر باطل تا ببنند پیروزی خون بر شمشیر تا ببینند پیروزی ایمان بر کفر ...
چقدر تماشای این مردم انسان را به وجد می آورد و انسان را از خود بی خود می کند و به رقص می اورد تا کلمات را بر صفحه عشق نقاشی کند:
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
و اینجاست که واژه ها یاری به تصویر کشیدن عشق را ندارد و در می ماند که چگونست که خود را فدای دیگری می کنند معنای فداکاری و ایثار را و شهادت را به رخ فرشتگان می کشند
تا تصدیق کننده این باشند که انسان اشرف مخلوقات است.
به یاد ابوذر زمان
که ابوذر واز زندگی کرد
و چون ابوذر به مقام رفیع شهادت رسید
خدایت بیامورزد و غریق رحمت کند.......
الطاهریة سنة 1960 م و واضح فی الصورة قصر (( النصور ))
و الذی ما زال قائماً حتی الان .
بندر طاهری سال 1960 میلادی که قلعه نصوری در ان به وضوح پیداست.
و این قلعه تا امروز نیز پا برجاست.
(( قریة اصالو مقر قبیلة الحرم )) هکذا وردت العبارة فی
مصادر الشیخ سلطان بن محمد القاسمی و ا عتقد ان المقصود
قریة اعسلوه التقط هذه الصورة القبطان لوتش .
((روستای اصالو مقر قبیله ال حرم)) و این عباراتیست که از منابع
شیخ سلطان بن محمد قاسمی بدست امده است و به احتمال فراوان و به یقین
مقصود همان روستای عسلویه است و این تصویر کابتان لوتش است.
ابوشهر سنة 1809 م
بوشهر سال 1809 میلادی
صیاد صقور من قریة غوریک الواقعة
علی مسافة قریبة من ابوشهر 1881 م
شکارچی شاهین در روستای گورک که در نزدیکی بوشهر است سال 1881 میلادی
مربو الصقور ( الصقارین ) فی ابوشهر الصورة عبارة
عن نقش علی الخشب وفقاً لصورة فوتوغرافیة 1881 م
و یلاحظ علی الصقار ارتداءه حزام و مسدس وسیف او خنجر
مربی شاهین (بازبان) در بوشهر که این عکس بر روی چوبی نقش
بسته است که در سال 1881 میلادی درست شده است.
نکاتی در مورد مربی شاهین این که در کمربند خود هفت تیر و شمشیر یا خنجر گذاشته است.
خانه میر مهنا
سال 1776 میلادی در جزیره خارگ
منابع:
المصدر دارة الشیخ الدکتور سلطان بن محمد القاسمی حاکم الشارقة حفظه الله ورعاه
برگرفته شده از منابع شیخ دکتور سلطان بن محمد قاسمی حاکم شارجه حفظه الله ورعاه
چند سالی بود که مطلبی فکر مرا سخت به خود مشغول کرده بود و مرا بسی رنج می داد برای یافتن این سوال در ذهنم به مطالعات کتب تاریخی زیادی رجوع کردم ولی هر چه تلاش می کردم راه به جایی نبرده و هر روز ناامیدتر از قبل این موضوع را دنبال می کردم برایم همیشه جای سوال بود که چگونست با وجود نقش پر رنگ اعراب در این مرز بوم (استان بوشهر) ولی از انها هیچ قوم قبیله ای نمانده و یادی از انها نمی شود به موسیقی بوشهر رجوع می کنم تا باز هم نقش بزرگی داشته اند نگاهی به عالمان و حکمرانان مناطق مختلف این استان می کنم باز هم همین امر خود را نمایان می کند به اداب رسوم نگاهی می اندازم باز هم فرهنگهای عربی موج می زند اینها را که می گویم بر اساس تجربیات شخصی و از روی کتب تاریخی مستدل خدمتتون عرض می کنم و حاصل تلاش چندین ساله من هست.تا که چندی پیش به جواب قانع کننده ای برای خودم رسیدم هر چند که جای کار بیشتری دارد .
در نهج البلاغه به سخن فیلسوفانه و حکیمانه حضرت علی رسیدم که می فرمود گذشته چراغ راه اینده است و تاریخ تکرار گذشته و ایینه تمام نمای ایندست.
چرا ال مذکور که عربهای عربستانی بوده اند حاکم بوشهر می شوند مگر در انجا کسی ساکن نبوده است چرا فارس بن شهبان حاکم و والی دشتی می شود و چرا قبل از ان شیخیانی ها که نقل سینه به سینه است که از عراق امده اند والی و حاکم دشتی می شوند . چرا میر مهنا و چرا ال خلیفات چرا ...
چرا مگر در استان بوشهر بومی وجود نداشته؟ باید این امر را متذکر شویم که اگر بوده اند تعدادی ناچیز و قابل شمارشی نبوده اند و این امر در مورد کشورهای حاشیه خلیج فارس هم اتفاق افتاده است. ولی سوال اصلی اینجاست که چرا الان ما در استان بوشهر عرب نمی بینیم و عربی زبان دوم این مردم می باشد .در صورتی که در موسیقی در فرهنگ و شکل گیری استان بوشهر نقش پر رنگی داشته اند و غیر قابل انکار.
جواب سوالم را در کشوری که در ان زندگی می کنم یافتم من در کشور عربی زندگی می کنم که اکثر مواطنین ان ایرانی الاصل هستند چون دوبی دارای اعراب قلیلی بوده است و قابل شمارش هم نبوده اند ایرانیان زیادی به این جا امدند و پاسپورت اماراتی گرفتند و این امر در مورد کویت و قطر هم همینگونست یعنی نمی شود وجود ایرانیانشان را نادیده گرفت و خیلی از مسولینشان که ایرانی هستند ولی جالب اینجاست که بدانید انهایی که ایرانی هستند واهمه و ترس زیادی دارند که خود را ایرانی بنامند و حتی ایرانی صحبت کنند و گاهی وقتها بیشتر ایرانیها را تحت فشار و مورد ازار و اذیتقرار می دهند .
به دلیل دو امر اجتماعی و سیاسی که هست: یک ایرانی نماد شیعه بودن است و دو این که دو قوم عرب و ایرانی که کینه ای از دیرباز با هم دارند و حس ناسیونالیستی و نژادپرستانه ای که امروزه جلوه ای عجیب و پیچیده ای به خود گرفته است باعث می شود که این مردم اصلیت خودشان را انکار کنند و بعضا بیشتر حسهای اینگونه را در خود بپرورانند
همین امر در استان بوشهر نیز اتفاق افتاده است: یک عرب نماد سنی بودن است و کینه ی دیرینه این دو قوم که از دیرباز ادامه داشته والان که شکل جدیدی به خود گرفته است مثلا در مورد نماد سنی بودن در مقاله ای از استاد اتشی می خواندم که در حدود 80 سال پیش مردم عامه بر روی قبر مرد شریفی چون شیخ حسین چاهکوتاهی تف می انداختند و او را به خاطر این که نسبش به شیخ دموخ می رسیده سنی فرض کرده و مورد توهین قرار می دادند .عجیب نیست که قوم عرب استان بوشهر نیز دچار همین تفکرات خشک و نژادپرستانه قرار گرفته باشد .
چقدر تعصب زشت و بی جاست که انسانهایی را تحت فشار قرار می دهد که اصلیت خود و هویتشان را از دست بدهند و به فراموشی بسپارند. تاریخ اینه تمام نمایی از زشتیهایمان است تا ببینیم و درس بگیرم و عبرت بگیریم تا دوباره دچار اشتباه گذشتگاناما ن نشویم ولی افسوس که ما هنوز به اینجا هم نرسیده ایم که حتی بتوانیم در کنار هم زندگی کنیم
جضرت محمد که درود خدا بر او باد دست سلمان فارسی و بلال حبشی سیاه و ابوذر غفاری عرب را در دست هم قرار می دهد ولی ما بعد از 1400 سال هنوز به این بینش فکری و این بصیرت نرسیده ایم
به راستی اگر به تعالیم خدا عمل می کردیم وضع زندگیمان بهتر نبود.
یا أیها الذین امنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه إلی الله والرسول إن کنتم تؤمنون بالله والیوم الآخر ذلک خیر وأحسن ...(آیة 59) سوره النسا
افسوس که این مزرعه را اب گرفته دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
اگر می نویسم از روی وضیفست که امر به معروف و نهی از منکری کرده باشیم اگر حرف عرب یا عجم را پیش می کشم بحثی تا نشانتان دهم که ما چقدر نژاد پرست هستیم که حتی مردم پایین دست ما هم از این نوع نگاه خسته شده اند تا نشانتان دهم به کجا می رویم و اینقدر خود را خوب نبینیم و اینقدر به چیزهایی که نداریم نبالیم بگردیم به دنبال نقطه ضعفهایمان و بیماریهای اجتماعیمان را حل کنیم کمی سر خودمان را که چون کبک در برف کرده ایم بالا بگیریم تا ببنیم چه ویرانه ای درست کرده ایم تا ببینیم که چه هستیم ؟
و اما اندر حکایت این شیخ ما که هر وقت به مسجد رفتیم و ایشان سخرانی می کردند:
سخرانیهایشان در روز اول در مورد تیمم بود
روز دوم شک در نماز بود
روز سوم غسل بود
روز چهارم ...
ولی در دلمان ماند که روزی هم در مورد اخلاق با این جماعت حرف بزند و محبت و کمک و که اگر اینان نباشد نمازمان هم ارزشی ندارد
من خودم صف اولی های نماز را خوب می شناختم ریش سفیدان و بزرگان قوم بودند
یکیشان ارث دخترش را نمی دهد
دومیشان حق برادر را بالا کشیده بود
سومشان پسر هایش از دستش در عذاب بودند
جهارمیشان لبخد به لبهایشان نمی امد
ولی همه انها خوب احکام دین را می دانستند چو ن که غیر از این نشنیده بودند.
بله فهمیدم کارخانه ای که فقط و فقط یک محصول می دهد
نباید انتظار داشت که بتواند محصولات دیگری را نیز ارایه کند.
درد جهالت و نفهمی ما انسان ها چه ها که نمی کند درد جهالت ما بوی خون عزیزان خدا را می دهد بوی به صلیب کشیدنها می دهد بوی تنها ماندن عزیزان خدا را می دهد نه برادر بیشتر دقت کن من خود دیدم ضربتی که بر فرق عدالت و حق فرود امد می بینم چون این قصه تکرار می شود هر ساله در جلوی چشمانمان است هر رمضان این ضربت برنده تر می شود و نه برادر من تنهایی حق را دیدم خیانتش را دیدم ضهر جفایش هر سال تازه می شود نمی بینی برادر هنوز حق و عدالت تنهاست نمی بینی بوی خون روان است هنوز دجله پر خون و فرات مجنون خروشان تر از دیروز .. مگر چه شد که هنوز باز نمی ایستی و خروشانی می دانی علی چرا شبها ناله می کرد روزها موعضه .ایا پی حکومت بود این چه تهمت ناروایست که به این مرد بزرگ می زنند مردی که حکومت را از عطسه بزی کمتر می داند .نه برادر می دید که چگونه اسلام شده مراسمی پوچ و توخالی ضرفی خالی از محتوا میدید خداوندگاران زمین که دروغ زینت کاخشان شده می دید که چگونه پولها روانه خزانه میشود مردم از ان بی بهره اند و می دید که چگونه لباس زشت ریا و زور و تزویز را بر تن اسلام پوشانده اند و فقط از ان دولا و راستی مانده اری برادر درد علی درد فرق ضخم خورده نبوده که انجا می فرماید فزت به رب الکعبه.فقط به ما درد فرق علی را نشان دادند تا درد اصلی علی را فراموش کنیم .علی از اسلام پوچ و پوک و بی محتوایی که از ان فقط مراسماتش مانده می گرید و عاقبت من و توست که این شیر غران جنگهای احد و بدر و جمل و صفین را چنان رنجور کرده . اری برادر شناخت علی ما را به مکتب علی می رساند نه حب بی شعور که از دل نفهم ما برخاسته علی می گرید می غرد ولی کسی نمی فهمد و نمی شناسدش غریب است برادر غریب. الان هم راه علی و مکتبش غریب است . و علی شهید می شود شهیدی که راهش هنوز ادامه دارد مکتبش و ایدولوژیش هنوز هست ولی یارانش کمتر از قبل و رنجورتر و پریشانتر از قبل و تنهاتر.
حال نوبت حسن می رسد چه کند چه باید بکند معاویه که مرد بدی نیست برادر نماز شب می خواند و نماز یومیه اش ترک نمی شود مسجد ساختنش تمام نمی شود برای رسیدن به هدفش هر توجیهی دارد و حتی حسن را نیز قربانی می کند ولی حسن برای نشان دادن اسلام بی محتوای اینان چه کرد عهدنامه ای نوشت که شاید این مردم که مرده اند تکانی بخورند ولی هیچ حرکتی نمی بینیم حسن هر سال شهید می شود و هر چه ظالم را رسوا می کند برادر باز هم کسی تکان نمی خورد چرا برادر؟؟؟؟
اینجا دیگر قلم یارای نوشتن ندارد دردی تمام وجود را می گیرد اشک از اعماق وجود جاری مشود نه برادر من از سر بریده نمی گویم از زخم تن حسین نمی گویم از کتک خوردن اهل بیت نمی گویم نه منظورم دردیست که وجود این مرد بزرگوار را گرفته مگر چه شده برادر؟
کسی نماز نمی خواند؟
کسی روزه نمی گیرد؟
مردم در حال مستی هستند و زنا می کنند؟
دخترکان و زنان بد حجاب شده اند؟
نه برادر اینان نیست که روح بزرگ این مرد را می رنجاند و صدای هل من ناصر ینصرنی او به گوش می رسد مگر چه شده حسین ای پسر علی چه شده؟ که اینطور در جوش و خروشی به مانند دریای طوفانی می غری و صدای هیهات من الذله می دهی .چه شده ای حسین چه دیدی که اینگونه می خروشی و خود را به قتلگاه می بری و اینگونه بر این مردم فریاد می کشی؟
چه شده ای حسین به ما هم بازگو تا ما هم بفهمیم ؟
و حسین می گوید چگونه زیز بار کسی می روید که حق و عدالت را ضبح می کند و چگونه زیر بار کسی می رود که از پول بیت المال کاخها ساخته چگونه زیر بار کسی رود که ضعیف نمی تواند حقش را از قوی بگیرد چگونه زیر بار کسی رود که بدون هیچ دلیلی خون می ریزد چگونه زیر بار کسی رود که مخالفانش را سر می برد و ...
و وارد کارزار می شود تا به این قوم نشان دهد که این ادم که امیرالمومنینش خواندن کیست و مولای خود قرار دادن کیست که از خون عزیزان پیغمبر نیز نمی گزرد و این مکتبی که حسین ساخته هنوز زندست تا وقتی که ظالم هست و کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ....
و برادر تو هنوز که هنوز است دنبال نوحه می گردی و می خواهی بگریی تا شاید گناهانت پاک شود وا مصیبتها و برادر در فکر این هستی که سینه ای بزنی تا حسین در روز قیامت شفیعت باشد چه راه اسانی و بی دردسر و خوبی چه راحت از زیر مسولیتمان شانه خالی می کنیم وا مصیبتها به این قوم که انگار دنباله همان قومند که حسین را (حق و عدالت ) را تنها گذاشتن .بله برادر این جریان تا ابد هست و حسین و راهش زنده است ولی یارانش هنوز هفتاد و دو نفرند ....
ایا صدای حسین را نمی شنوی خوب گوش کن برادر
صدای او هنوز بلند است هل من ناصر ینصرنی؟
به یاد ابوذر زمان
که ابوذر واز زندگی کرد
و چون ابوذر به مقام رفیع شهادت رسید
خدایت بیامورزد و غریق رحمت کند.......
الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع ظلم
تا دوباره مردمی که عمری در خواب بودند را بیدار کند تا ببینند که وعده خدا جلوه ای از حقیقت گرفته است و زمین وارث مصتضعفان است:
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ،
تا ببینند که این قدرتهای پوشالی و هیولاهای خون خواری که از جهل ما درست شده اند به ترفت العینی یکی پس از دیگری بر زمین می افتند و به تاریخ بشری می پیوندند
تا ببینند پیروزی حق بر باطل تا ببنند پیروزی خون بر شمشیر تا ببینند پیروزی ایمان بر کفر ...
چقدر تماشای این مردم انسان را به وجد می آورد و انسان را از خود بی خود می کند و به رقص می اورد تا کلمات را بر صفحه عشق نقاشی کند:
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
و اینجاست که واژه ها یاری به تصویر کشیدن عشق را ندارد و در می ماند که چگونست که خود را فدای دیگری می کنند معنای فداکاری و ایثار را و شهادت را به رخ فرشتگان می کشند
تا تصدیق کننده این باشند که انسان اشرف مخلوقات است.
http://www.4shared.com/audio/t9h_Z46e/Mohsen_Sharifian_-_30_Boushehr.html
تقدیم به شما عزیزان
اسم اهنگش هم هست سی بوشهر
عکسهایی زیبا از دشتی: