سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به زشتى یاد کردن مردمان پشت سر آنان ، سلاحى است براى مرد ناتوان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :15
کل بازدید :213334
تعداد کل یاداشته ها : 517
103/2/13
1:29 ص

بوی جان می آید اینک از نفس های بهار


دستهای پر گل اند این شاخه ها ؛ بهر نثار


با پیام دلکش " نوروزتان پیروز باد "


با سرود تازه " هر روزتان نوروز باد "


شهر سرشار است از لبخند ؛ از گل ؛ از امید


تا جهان باقی ست این آئین جهان افروز باد


  
  

از ذلت تا عزت یک ملت


در سفری که سال 58 به خوزستان داشتم از دادستان خوزستان پرسیدم: چه خبر؟


ایشان گفتند: چند ماهی از حرکت انقلابی ملت مسلمان ایران نگذشته بود که مستشاران آمریکایی احساس خطر کرده و یکی پس از دیگری ایران را ترک می کردند، یکی از مهره های آمریکایی نیز که کارشناس مسائل ایران در مسجد سلیمان بود، تصمیم به بازگشت گرفت. و از تهران سفارش شده بود که او را احترام کنید و با بدرقه رسمی تا پای پلکان هواپیما همراهی کنید. ضمنا یک تخته قالی قیمتی توسط استاندار خوزستان به عنوان هدیه ی شخص اعلیحضرت به او داده شود.


مستشار آمریکایی هم به هنگام خداحافظی جعبه ای کادو پیچی شده را به استاندار داد تا به شخص شاه بدهد.


بعد از پرواز هواپیما به تهران خبر دادند که کادویی توسط مستشار آمریکایی داده شده است. گفتند باز کنید و ببینید چیست!


وقتی کادو را باز کردند دیدند مقداری دستمال کاغذی است که مستشار آمریکایی در توالت از آن استفاده کرده است.


ملاحظه کنید ذلت یک ملت را و تماشا کنید عزت همین ملت بیدار را.


چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نخست وزیر وقت شهید رجایی به سازمان ملل رفت، رئیس جمهور آمریکا از او وقت ملاقات خواست، ایشان فرمودند:


از طرف ملتم اجازه ندارم با کسی که این همه به ما ظلم کرده ملاقات کنم.


منبع: کتاب خاطرات استاد محسن قرائتی


  
  

یکی بده صد تا بگیر!


حتماً تا کنون آیه  29 سوره فاطر را از نظر گذرانده اید:


«کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند، نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم در پنهان و آشکار انفاق می کنند، آنها امید تجارتی دارند که نابودی و فساد و کساد در آن نیست».


تضمین بالاتر از این می خواهید؟ خداوند در این آیه به همه انهایی که انفاق می کنند، ضمانت می دهد که تجارت پرسود نصیبشان می شود. اصلا اگر اثرهای معنوی انفاق را بی خیال شویم، نمی توان از برکت های دنیایی اش صرف نظر کرد. دلیل می خواهید؟


نقل کرده اند: روزی امام صادق علیه اسلام با جمعی که دارای اموال زیادی بودند همسفر بودند. خبر دادند در این مسیر دزدانی هستند که اموال مردم را غارت می کنند. کاروانیان و صاحبان اموال به وحشت افتادند.


حضرت فرمودند: «چه اتفاقی افتاده است؟»


گفتند: «اموالی با ماست که از غارت شدن آنها می ترسیم. شما می گویید چه کنیم؟»


حضرت جواب دادند: « آن را نزد کسی به امانت بگذارید که حفظش کند و به آن بیفزاید، سپس آن را به شما بازگرداند».


گفتند: «چنین امانتداری کیست؟».


حضرت فرمود: «پروردگار عالم».


همسفران تعجب کردند و گفتند: «چگونه نزد او امانت بگذاریم؟».


حضرت فرمود: «تصمیم بگیرید که ثلث مال خود را در راه خدا انفاق کنید تا خداوند باقی آن را از گزند راهزنان حفظ کند». آنها قبول کردند.


پس از چند لحظه دزدان آمدند، و به نزد امام علیه السلام رفتند و دست ایشان را بوسیدند و گفتند: «دیشب در عالم خواب رسول اکرم صلی الله علیه و آله را دیدیم؛ به ما امر فرمودند که خدمت شما برسیم. اکنون در اختیار شما و این کاروانیم تا دزدان راه را از آنان دفع کنیم».


امام علیه السلام فرمودند: «نیازی به شما نیست. کسی که شما را از ما دفع کرد، دشمنان و دزدان راه را هم از ما دفع می کند».    ادامه مطلب...


  
  

مقایسه میان کار ابراهیم-ع-و رسول اکرم-ع- و کار ملکه انگلستان و کوروش‏


شما مقایسه‏ای کنید میان کار ابراهیم و همچنین کار رسول اکرم [ از یک طرف کار ملکه یا پادشاه انگلستان از طرف دیگر.] پیغمبر اکرم پس از فتح مکه، به عنوان آزادی عقیده بتها را باقی نگذاشت زیرا این بتها سمبل اسارت فکری مردم‏اند.


صدها سال بود که فکر این مردم اسیر این بتهای چوبی و فلزی بود که به خانه کعبه آویخته بودند. تمام اینها را در هم ریخت و واقعا مردم را آزاد کرد.


حال شما بیایید این را مقایسه کنید [با این که‏] ملکه یا پادشاه انگلستان در چند سال پیش در سفری که به هندوستان رفته بود وقتی که می‏خواست به تماشای یک بتخانه برود، مردم وقتی می‏خواستند داخل صحن آن بتخانه شوند کفشهایشان را می‏کَندند، او هنوز به صحن نرسیده کفشهایش را به احترام کَند و بعد، از همه آن بت‏پرستها مؤدب‏تر در مقابل بتها ایستاد. یک عده هم گفتند ببینید! ملت روشنفکر چقدر به عقاید مردم احترام می‏گزارد! نمی‏دانند که این نیرنگ استعمار است.


استعمار می‏بیند که همین بتخانه است که هند را به زنجیر کشیده و رام استعمارگر کرده. آن، احترام به آزادی نیست، خدمت به استعمار است. ملت هند اگر از زیر بار این خرافات بیرون بیاید باج به انگلیس‏ها نمی‏دهد.


یا در گذشته می‏گفتند ببینید کوروش چقدر مرد بزرگِ بزرگواری بوده! که وقتی به بابِل رفت و آنجا را فتح کرد تمام بتخانه‏ها را محترم شمرد. این کار از نظر یک فاتح که سیاست استعمارگری دارد و می‏خواهد مردم را بفریبد توجیه می‏شود ولی از نظر بشریت چطور؟


آیا خود جناب کوروش به آن بتها اعتقاد داشت؟ نه.


کوروش چه فکر می‏کرد؟


آیا می‏گفت این اعتقاد، این مردم را بدبخت کرده یا نه؟ بله.ولی در عین حال دست به ترکیب آنها نزد.


چرا؟ چون می‏خواست که آنها در زنجیر بمانند. و لذا این نامش خدمت نیست.  


فرق آزادی عقیده و آزادی تفکر


فرق است میان آزادی عقیده و آزادی تفکر.


تفکر: یعنی همان استعداد انسانی بشر که می‏تواند در مسائل، علمی و منطقی بیندیشد. این استعداد حتما باید آزاد باشد. پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است.


اما عقیده: می‏دانیم هر عقیده‏ای ناشی از تفکر نیست. بسیاری از عقاید بشر ناشی از یک سلسله عادتها، تقلیدها و تعصبهاست نه این که چون فکر کرده این عقیده را گرفته است بلکه چون عادت کرده، به این عقیده چسبیده است.    ادامه مطلب...


  
  

روز1

ولادت

 

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا کودک را بیاورد.اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل  فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) (4) که به عربى (حسین ) خوانده می شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسین (ع ) و پیامبر (ص )

از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) می باشد. (8)
انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می دارى , فرمود: حسن و حسین را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید. (10)
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى مامی آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عالیترین, صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم (12)

حسین (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید , جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت.(13)
به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین(ع ) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)

امام حسین (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتی ها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنج هاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادر نداشت .
حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشى فراخواند, امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت . (15)

امام حسین (ع ) در زمان معاویه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر می خاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد, از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه اى کوبنده براى او نوشت .(16) معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...

قیام حسینى

یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع )بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاکم این خبر را به امام حسین (ع )رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.(17) آن گاه که افرادى چون یزید, (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه به سر می برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت , و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید, و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان میداشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم . و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد.
رسول گرامى (ص ) و امیرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پیشوایان پیشین اسلام , شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع ),رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود. (19) و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسین (ع ) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدین سان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیری ها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا. (20) هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر, و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.
بارى امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد, و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت .سرانجام  رفت , و شهادت را دریافت . نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خون هایشان شن هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .
راستى هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی هاى او و عمالش را می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید, هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است , هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد, طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و شیعیانش , و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می شمارند, و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز میدارند. پیشوایان معصوم ما, هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند, در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد فرموده اند.
ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست , من می خواندم و آن عزیز می گریست , چندان که صداى گریه از خانه برخاست . بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع ) مطالبى بیان فرمود. (21)
نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بی تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على , که ثواب و جزایى گرانمایه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند, زیرا بر هر شخص باایمانى که به امامت ما معترف است , زیارت قبر اباعبدالله لازم میباشد. (23)
امام صادق (ع ) می فرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده اى ارزش و فضیلتش بیشتر است . (24) زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على (ع ), و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد, لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد, بلکه همه این تظاهرات , فلسفه دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزدمینماید, و هدف هم جز این نیست , و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى می گراید.

 

 


90/1/15::: 1:57 ع
نظر()
  
  

 

 

 

 

 

 

از کوچیکیم شال عزات بدور گردنم بوده                   اول هر محرمی پیرهن سیاه تنم بوده

السلام علیکَ یا ابا عَبداللهِ

وَ علی الاَرواح الَّتی حَلت بفنآئِکَ علیکَ مِنی سلامُ الله ابداً ما بَقیتُ وَ بقیَ اللیلُ وَ النهارَوَ لاجعلهُ اللهُ اخرَ العهدِمنی لزیارتکم السلامُ علی الحسین وعلی علی بن الحیسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

 

 

همانا من اصحابی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی‌دانم و اهل بیتی از اهل بیت خود نیکوتر ندانم....

پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از

چگونه امت پیامبر(ص) فرزند پیغمبر را کشتند؟

 

 امام حسین (ع): بترس‌ از ستم‌ کردن‌ بر کسی‌ که‌ به‌ جز خدا یاور‌ ندارد.

  عاشورا در نگاه اهل سنّت

به ابی انت و امی که تو یی مظهر عشق       عشق را مظهر آثار علی اکبر توست

  طفل شش ماه به هنگام شهادت خندید            آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

شهادت حسینى کشته شدن مردى است که خود براى کشته شدن خویش قیام کرده است...

حضرت پرسید که این زمین چه نام دارد؟ عرض کردند کربلا می‌نامندش، چون حضرت نام کربلا شنید گفت:  اّلّلهُمَّ اِنّ اَعُوذُبِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَالْبَلآءِ ....

آیا من پسر دختر پیامبر شما، فرزند پسر عموى او که نخستین مسلمان بود نیستم؟ ...

چه سرنوشت غریبی طلوع کن خورشید    خدا نوشته تورا تا که آب رسوا شد

دلی در خون نشسته دوست داری؟      بگو قلبی شکسته دوست داری؟

تورا ای عشق ! بی سر دوست دارم    مرا با دست بسته دوست داری؟

 نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده                           سر پیراهن تو جنگ بوده

ولی شرمنده زینب دیر فهمید                  که انگشتر به دستت تنگ بوده

 

 

 

مثله تمومه عاشقات عاشقعه کربلات شدم       برا من افتخاره که نوکر نوکرات شدم

حضرت ابالفضل العبّاس(ع) پیش از کربلا

تو یک اتّفاق بودی / برای آب / گرچه آب، روی آن ندارد، دل آن ندارد، زبان آن ندارد، که بگوید : چه دید و چه شد / که آبروی شرافت پر رنگ تر نمود .

با نوای حاج منصور ارضی ( ورود به کربلا )

 

شکر خدا تقدیرمو خدا چنین رقم زده        که اسممو از همه جا       جز در تو قلم زده

 

 

ماه و آب

 

 

مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را

آب روشن شد وعکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را

تشنه می خواست ببیند لب اورا دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را

کوفه شد علقمه،شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را

تا خجالت بکشد سرخ شود چهره ی آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا درآغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریه ی گل بود و الا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را

کاش روی دل خشکیده ی ما آن ساقی
عکسی از چشم خودش قاب کند دریا را

روی دست تو ندیده ست کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را


حمیدرضا برقعی

 


 


  
  

ولادت

حضرت امام رضا علیه السلام هشتمین پیشوای شیعیان ،فرزند حضرت امام کاظم و نجمه خاتون است که در مدینه منوّره ولادت یافت.
اسم مبارک آن امام علی، کنیه‌اش ابوالحسن و ملقب به رضا است. حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام در دوران زندگی‌اش بارها آن حضرت را به عنوان وصی و خلیفه خود و امام مردم معرفی می‌فرمود.
از حضرت رضا علیه‌السلام معجزات و کرامات فراوانی در تاریخ ثبت شده است.

img/daneshnameh_up/9/91/Mashhad9.jpg



فضائل

امام رضا دارای اخلاقی بسیار نیکو بود؛ به‌طوری که دوست و دشمن به فضیلت و مکارم اخلاق او اقرار داشتند. امام از ذوق سرشاری برخوردار بود و گاهی مطالب عمیق و مفیدی را در قالب شعرهای نغز و شیرینبیان می‌فرمود.

دعوت مامون از امام به سوی مرو

پس از مرگ هارون ، فرزندش مامون با برادر خود امین به مخالفت برخاست و سرانجام او را کشت و خود بر اریکه خلافت تکیه زد. پس از مرگ امین، آشفتگی اوضاع کشور سبب شد از هر گوشه و کناری، گروهی قیام کنند. مامون برای آرام‌کردن اوضاع، چاره‌ای ندید جز اینکه از نفوذ معنوی حضرت رضا علیه‌السلام استفاده کند.
پس امام را به مقرّ حکومتش مرو دعوت کرد. امام چندین بار از رفتن به مرو عذر خواست ولی مامون نپذیرفت. لذا پس از وداع با قبر مطهّر جدشان ،رسول الله، و اهل بیت خود به طرف مکّه حرکت کرد و پس از وداع با خانه خدا به طرف خراسان رهسپار شد.

از حضرت رضا علیه السلام در راه مکه به خراسان مخصوصاً در شهر نیشابور معجزات بسیاری دیده شد و سخنان آموزنده ای در تاریخ به ثبت رسید که از مهمترین آنها حدیث معروف سلسله الذهب است که در نیشابور ایراد فرمود.

مأمورین مأمون، امام رضا را از نیشابور به طرف طوس حرکت دادند و از نواحی ده‌سرخ و رباط سعد گذشتند و به سناباد* وارد کردند.

حضرت در سناباد جای قبر مطهّر خود را نشان دادند و پس از اقامتی کوتاه از سرخس به مرو ،مقرّ حکومت مأمون، رفتند.

img/daneshnameh_up/f/f8/Mashhad1.jpg



پیشنهاد ولایتعهدی مأمون:

مأمون در ابتدا پیشنهاد خلافت را به امام داد ولی امام نپذیرفت؛ لذا مأمون پیشنهاد ولایتعهدی خود را داد که باز هم امام حاضر به قبولش نشد. ولی مامون چاره‌ای نداشت و به همین دلیل ولایتعهدی خود را با تهدید به قتل، به آن حضرت تحمیل کرد.

حضرت رضا علیه السلام که خود را مجبور دید، با اکراه تمام، ولایتعهدی را با شرایط سنگینی قبول فرمود. مامون هم به اجبار، آنها را پذیرفت و دستور داد جشنی به پا کنند و مردم با امام به عنوان ولی‌عهد بیعت نمایند.

بعضی از بزرگان بنی‌عباس و حتی بعضی از بنی‌هاشم به امام حسد می‌ورزیدند و از این عمل مأمون سخت ناراضی بودند، ولی مأمون با دادن هدایا و عطایای فراوان آنها را راضی کرد؛ جز سه نفر که از بیعت با امام سر باز زدند و مأمون هم آنها را به حبس انداخت .

سپس مأمون جریان ولایتعهدی را برای حکام و عاملین خود نوشت و به شهرهای دور‌دست فرستاد و تغییراتی در اداره کشور اعمال کرد؛ به نام حضرت رضا سکه زد و دستور داد نام امام را در خطبه‌ها به نیکویی ببرند و شاعران در مدحش قصیده و شعر بسرایند. اما امام مکرّراً می فرمود: « این امر تمام نخواهد شد و ولایتعهدی به وقوع نخواهد پیوست. »

آزار مامون

مامون که همیشه کینه حضرت رضا را در دل می‌پروراند، با سیاست‌های زیرکانه و منافقانه‌ی خود، موجب آزار امام می‌شد و گاه و بیگاه اموری را برخلاف شروط اولیه به امام رضا تحمیل می‌کرد، که درخواست اقامه نماز عید فطر از آن جمله است.
حتی یک بار دستور داد غلامانش به خانه امام یورش ببرند و او را قطعه‌قطعه کنند اما به لطف خداوند، امام از این واقعه جان سالم به در برد. یکی از سیاست‌های مأمون برای شکستن ابهت و جلالت حضرت رضا علیه السلام برگزاری مجالس مباحثه با صاحبان ادیان و مذاهب مختلف بود تا شاید در این گیرودار، امام از جواب بعضی سؤالات، عاجز بماند و تقدس و عظمتش شکسته شود. حتی گاهی خود مامون شروع می‌کرد و سوالات پیچیده قرآنی و مذهبی طرح می‌کرد.

ناگفته نماند خلفاء جور غالبا اهل عیش و طرب بودند و به دنبال علم و دانش نمی‌رفتند. مامون هم بی‌تقوا و فاسد بود ولی در عین حال، هم ظاهر خود را حفظ می‌کرد و هم به دنبال تفسیر و مسائل مذهبی و کلامی می‌رفت. لذا گاهی خودش با مخالفین شیعه به بحث و گفتگو می پرداخت و جواب آنان را شخصاً به عهده می گرفت.

شهادت

حضرت رضا علیه السلام در هر فرصتی، مأمون را نصیحت و موعظه می‌فرمود، امّا او تا می‌توانست بر امام حسد می‌ورزید و در صدد تحقیر امام برمی آمد و به هر حیله و نیرنگ ، مقاصد شوم و شیطانی خود را دنبال می‌کرد تا سرانجام تصمیم گرفت امام را مسموم کند و او را که مانع بزرگی بر سیاست‌ها و دنیاطلبی‌اش بود، از میان بردارد.

img/daneshnameh_up/c/c5/Mashhad6.jpg


شهادت حضرت رضا علیه السلام به دست مأمون از صدر اسلام برای اهل حدیث مسلم و معلوم بود و حتی به تصریح رسول خدا و امیرالمؤمنین و امام صادق علیهم السلام در تاریخ ثبت شده بود؛ خود آن حضرت نیز بارها از شهادت خود خبر می‌داد و حتی قاتل خود را مشخّص و جای قبر خود را معیّن می‌فرمود.

پس از شهادت

پس از شهادت، بدن مقدّس امام را جلوتر از قبر هارون الرشید دفن کردند. قبر مطهر امام رضا علیه السلام از آن زمان تا امروز زیارتگاه مسلمین و شیعیان جهان است. برای زیارت امام از ائمه اطهار ثواب‌های فراوانی نقل شده است و از آن روضه منوره، معجزات و کرامات بی شماری به وقوع پیوسته است. حضرت رضا علیه السلام یک فرزند بیشتر نداشت که حضرت جواد علیه السلام بود؛ ولی براداران زیادی داشت از جمله زید بن موسی که علیه مأمون قیام کرد.

از امام رضا علیه‌السلام کلمات و سخنان آموزنده‌ای به یادگار مانده و صدها حدیث روایت شده است. در عمر پر برکتش شاگردان زیادی تربیت فرمود که مناظرات آنان بهترین گواه بر عظمت مقام او است. از سوی دیگر پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر،عده‌ای از پیروانش به امام رضا ایمان نیاوردند که به آنها واقفیه می گویند.

  • جایی در طوس که قبل از آباد شدن شهر مشهد، روستای بزرگی بوده و اکنون قبر حضرت رضا در آنجا واقع است .

  
  
با عرض سلام و ادب خدمت شما خوانندگان همیشگی وبلاگ کوچک هکال

بر ما سالی گذشت و بر روزگار حکایتی و بر زمین گردشی

امید آنکه کهنه بر نکویی رفته باشد و نو به شادمانی آید

در پایان هم یک تقریباً شعر محلی را تقدیم میکنم که چند روز پیش توسط جناب آقای امید بهرانی برایم پیامک شد که برای ایشان توفیقات روزافزون را از درگاه خداوند منان خواستارم

 

سال نو اندن

سال نو آمده است

همه جا علف در اندن

همه جا سبزه ها از زمین بیرون آمده اند

همه اندن تو ولات

همه آمده اند به روستا

اندن تو حیری و کلات

آمده اند به روستای حیدری و آتشکده ی کلات

بیو تا با دار و دسک

بیا تا با چوبدستی در شیاره های زمین

بیشیم میشکولی و ملسک

برویم میشکولی و ملسک(مکان هایی هستند در کنار روستایمان میانخره)

بیشیم میخره و چارک

برویم روستای میانخره و روستای چارک

دس بزنیم و بخونیم

دست بزنیم و بخوانیم

عید همه مبارک

عید همه مبارک


  
  

به نام خداوند هستی بخش

ملا حسن کبگانی:

با عرض سلام و خسته نباشید به شما خوانندگان عزیز و بزرگوار و همراهان همیشگی وبلاگ هکال(دشتی در آیینه تاریخ)

این بار هم تصمیم گرفته ام شما خوانندگان عزیز را با یکی دیگر از بزرگان سرزمین دشتی بزرگ آشنا نمایم.

ملا حسن کبگانی،فاضل،اندیشمند و آخوند دانشمند مرحوم ملا حسن کبگانی در سال 1240 در روستای هدکو متولد گردید.ایشان بعد از طی تحصیلات ابتدایی به نجف اشرف مشرف و نزد اساتیدی مبرز مانند آیت الله ایروانی و شیخ عبدالجبار به مدت شش سال کسب علم نمود و به منطقه دشتی مراجعت کرد.مدتی را در خورموج گذرانید که معاصر محمد خان دشتی بود، و بعد رنجشی پیدا نموده و به جانب جم رهسپار می گردد.اندک زمانی هم در بوشهر زندگی می نماید ولی هوای گرم و مرطوب بوشهر مناسب باب طبع شاعر نبوده باز به جم مراجعت می نماید. سال وفاتش بنا بر مرثیه ای که سدید السلطنه بندرعباسی در وفات ایشان سروده 1310ه ق است.

در سال  ده  هزار  و  سیصد                از دار فنا قدم برون زد

چون گشت غریق بحر سرمد                تاریخ غریق  نیزش آمد

وفات ایشان در گلوقلات جم واقع شده است. فرصت الدوله شیرازی می گوید:گر کبگانی در سلک تجار بود ولی در ملک فضل عالیمقدار و از علمای بنام دشتی بود و در شعرمحمود تخلص می نمود.

محمود هم در شعر عربی و هم در فارسی طبع آزمایی کرده است. تضمین شعر عمرو بن عاص از زیباترین اشعار عربی اوست. چند دو بیتی از ایشان را تیمناً ذکر می نماییم:

سرم بی تو اگر بر بالش آید                چو نی از بند بندم نالش آید

ز هجران تو جای اشک چشمم             ز مژگان پاره های آتش آید

*         *         *

ز وصل مه از بیم هجران در ملالم           زهجران شاد زامید وصالم

بسان  ز  بعد  و  قرب  خورشید              گهی بدر هستم و گاهی هلالم

منبع:دشتی درآیینه تاریخ 1


  
  

صدیق دشتی:

میرزا ابراهیم دشتی متخلص به((صدیق)) فرزند(ملاحسن میرزا) در سال 1313 هجری قمری در روستای کلل دشتی متولد شد.در دوران کودکی در خدمت پدرش بود و فارسی و قرائت قرآن مجید فرا گرفت.پس از آن به روستای میانخره که در آن زمان دارالعلم کوچکی بود رفت و چند سال به فرا گرفتن ادبیات فارسی،عربی،لغت و فنون شعر پرداخت. چون از استعداد سرشاری برخوردار بود،در زبان عربی و علوم ادبیه فارسی پیشرفت چشم گیری نمود.

وی نقش موثری در قیام جنوب هم داشته است.

او پس از جنگ به بوشهر رفت و معلم مدرسه سعادت شد،سپس به مدیریت و ناظمی دبستان فردوسی بوشهر منصوب گردید. وی شاعری زبردست و نویسنده ای ماهر بود و میان وی و میرزاده عشقی شباهت هایی وجود دارد چنان که به روایت آقای نبوی:

((صدیق همچون میرزاده عشقی حساس،انعطاف پذیر و بی باک بود. اشعارش همچون شعر عشقی بوی خون می دهد همانند او می غرد،از خرابی وطن و فساد حاکم بر اوضاع شکوه و ناله می کند.به سن و سال عشقی زندگی را بدرود می گوید و مانند او با تجربه حیات را به پایان می رساند.))

وی در سال 1338 هجری قمری به مرض سل مبتلا گردید جهت معالجه به شیراز رفت و در یکی از حجره های ((مدرسه منصوریه))اقامت نمود.پس از معالجه به بوشهر بازگشت و به شغل سابق خود که مدیریت دبستان فردوسی بود ادامه داد اما دوباره در سال 1342 هجری قمری به مرض ((مبطقه)) مبتلا گشت و ((آزپاروی))،طبیب یونانی مرض وی را از روی نا آگاهی مالاریا تشخیص داد و داروی عوضی به وی تجویز نمود و سرانجام بر اثر همین بیماری در سال 1342 هجری قمری وفات نمود.

از او مقالاتی در نامه عصر آزادی شیراز و مجله ایرانشهر به چاپ رسیده.

مسمطی به نام مسمط وطنیه دارد که چنین است:

 

در طرف چمن باز وزان باد بهار است                        وز سبزه و گل باغ پر از نقش و نگار است

شمشاد به رقص از اثر بانگ هزارست                      امسال نکوتر بسی از پار و پرار است

دیگر نه گه صبر و نه هنگام قرار است                       کآ ثار  طرب  گشته  ز  گلزار   پدیدار

ایام  تماشای  بهار و  لب  کشت  است                    نه  گاه  گرفتار  در  دیر  و  کنشت  است

خاموشی امروز بسی نادر و زشت است                  کز سبزه چمن یکسره چون سبز بهشت است

هنگام طرب با صنمی حور سرشت است                 مصری  صنمی  صورت  او  غیرت  گلنار

گل  جای  نموده  به  یکی  سبزه  عماری                 بر  داشته  بلبل  ز  غمش  ناله  و  زاری

آیات  طرب  گشته  هویدا  و  صحاری                        لکن  چه  نشاط  از  نفس  باد  بهاری

آن را که نشست است به دل خنجر کاری                  از دست جفای  فلک  و  دهر  دل  آزار

گر خیمه  فکن  سایه  ابر  است به  بستان                ور باغ شد آراسته چون روی عروسان

گر  غیرت  فردوس  بود  رشک  گلستان                    ما را چه نشاط است که یکسر شده ویران

                                    از  باد  خزان   گلشن   ما   کشور   ایران

                                    افسوس که زین باغ به جا نیست به جز خار

...........................................................................................................................................

با سلام خدمت شما دوست عزیز
این عید بزرگ شیعیان,عید ولایت و امامت بر شما مبارک
حسینیه خیمه گاه عاشقان ثار الله روستای میانخره میزبان ولایت مداران و شیعیان حضرت علی(ع) میباشد
از شما دوست عزیز دعوت بعمل می آید که در این جشن بزرگ شرکت نمایید
زمان:چهارشنبه3/9/89 بعد از نماز مغرب و عشا
مکان:شهرستان بزرگ دشتی روستای میانخره حسینیه عاشقان ثارالله


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com:)
+ سلام خوب هستید میتوانید با راه زیر وبلاگ خود را در وبلاگ ما ثبت کنید. 1-نویسنده وبلاگ ما شوید و 15 مطلب ارسال کنید. اگه فکر میکنید نمی صرفه یه نگاه به آمار وبلاگ کنید خودتون متوجه میشید. باتشکر پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان http://www.mehrdad-sedighian.blogfa.com
+ سلام بهترین سایت پاپ آپ
+ سلام
+ http://sarvghamatan.blog.ir/


+ وب سایت شهرسان دشتی
+ پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان


+ بازی تراوین http://www.travien.ir آپلود سنتر http://www.niliup.ir فتوشاپ آنلاین http://photoshoponline.ir نیلی ترین رخسار http://www.nilitarin.ir/pa