بسمه تعالی
رسم دلدادگی آن بود که بودیم
در قله نبودیم ، ولی دامنه بودیم
رفتیم و به سر منزل مقصود رسیدیم
ای کاش همان دامنه بودیم که بودیم.
خاطر چه عزیز است؟ توهم به سرم بود
ره بود و چه چاهی به برم بود!!
آنقدر محو تماشای بت خویشتنم بود
کندر ره ایمان به سرم نور بری بود
ما را گنه آن کرد که یکباره شکستیم
صد بار شکستیم و شکستیم و شکستیم.
آری به خدا جمله همین است
اول قدم اندر ره مقصود ، امین است (امانت داری است)
آن امانت که خدا داد به "رسوا"
دوم قدمش محو دلرآی خودش بود.
تخلص شاعر : رسوا