عزت چه به عنوان خصلت فردی یا روحیه جمعی، به معنای مقهور عوامل بیرونی نشدن، شکست ناپذیری، صلابت نفس، کرامت و والایی روح انسانی و حفظ شخصیت است. به زمین سفت و سخت و نفوذناپذیر، «عُزاز» گفته میشود. آنان که از عزت برخوردارند، تن به پستی و دنائت نمیدهند، کارهای زشت و حقیر نمیکنند، و برای حفظ کرامت خود و دودمان خویش، گاهی جان میبازند.
ستمپذیری و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدی و زیر بار منت دو نان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران، همه و همه از ذلت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه میگیرد.
خداوند عزیز است و عزت را برای خود و پیامبر و صاحبان ایمان قرار داده است. (1)
در احادیث متعدد، از ذلت و خواری نکوهش شده و به یک مسلمان و مومن حق ندادهاند که خود را به پستی و فرومایگی و ذلت بیفکند. به فرموده امام صادق علیهالسلام:
«انَّ الله فَوَّضَ اِلی المومنِ امرَهُ کلَّهُ و لَم یُفَوِّض اِلیه اَن یکونَ ذلیلاً...» (2) ؛ خداوند همه کارهای مومن را به خودش واگذاشته، ولی این که ذلیل باشد، به او واگذار نکرده است.
چرا که خدا فرموده است عزت از آن خدا و رسول و مومنان است. مومن عزیز است، نه ذلیل؛ مومن سرسختتر از کوه است؛ کوه را با کلنگ و تیشه میتوان کَند ولی از دین مومن نمیتوان چیزی جدا کرد!
عزت یک مومن در آن است که چشم طمع به مال دیگری نداشته باشد و مناعت طبع داشته و منت دیگران را نکشد. حتی در فقه، یکی از موارد جواز تیمم با وجود آب، آنجاست که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد، که همراه با منت و ذلت و خواری باشد. در این گونه موارد نمازگزار میتواند به جای وضو، تیمم کند و ذلت آب طلبیدن از دیگری را تحمل نکند. (3)
دودمان بنیامیه میخواستند ذلت بیعت با خویش را بر «آل محمد» تحمیل کنند و به زور هم که شده، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان یزید کنند و این چیزی نشدنی بود و «آل الله» زیر بار آن نرفتند، هر چند به قیمت شهادت و اسارت.
از آستان همت ما ذلت است دور و اندر کنام غیرت ما نیستش ورود
بر ما گمان بردگی زور بردهاند ای مرگ! همتی که نخواهیم این قیود
وقتی والی مدینه، بیعت با یزید را با امام حسین علیهالسلام مطرح کرد، حضرت با ذلیلانه شمردن آن، آن را نفی کرد و ضمن بر شمردن زشتیها و آلودگیهای یزید فرمود: «فَمِثلی لا یُبایِعُ مِثلَهُ» (4) کسی همچون من، با شخصی چون او بیعت نمیکند! در جای دیگر با رد پیشنهاد تسلیم شدن فرمود:
«لا اُعطیکُم بِیَدی اِعطاءَ الذَّلیلِ» (5) ؛ همچون ذلیلان دست بیعت با شما نخواهم داد.
صبح عاشورا در طلیعه نبرد، ضمن سخنانی فرمود:
به خدا قسم آنچه را از من میخواهند (تسلیم شدن) نخواهم پذیرفت، تا این که خدا را آغشته به خون خویش دیدار کنم. (6)
در خطابه پرشور دیگری در کربلا، خطاب به سپاه کوفه، در ردّ درخواست ابن زیاد مبنی بر تسلیم شدن و بیعت، فرمود:
ابن زیاد، مرا میان کشته شدن و ذلت مخیّر قرار داده، هیهات که من جانب ذلت را بگیرم. این را خدا و رسول و دامانهای پاک عترت و جانهای غیرتمند و با عزت نمیپذیرند. هرگز اطاعت از فرومایگان را بر شهادت کریمانه ترجیح نخواهیم داد. (7)
امام حسین علیهالسلام، مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت میدانست. این سخن اوست که: «مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ مِن حَیاةٍ فی ذُلٍّ» (8) و همین مفهوم را در رجزخوانی خود در روز عاشورا در میدان جنگ بر زبان میآورد که، «مرگ، بهتر از ننگ است»؛ «المَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العار.»(9)
در مورد دیگر، پس از برخورد با سپاه حُر، در شعری که با مطلع «سَاَمضی و ما بِالمَوتِ عارٌ عَلَی الفَتی» خواند، در آخر آن فرمود: «کفی بِکَ ذُلاً اَن تَعیشَ مُرَغّماً» (10) که با این بیان، زندگی تحت فشار دیگران را ذلتبار خواند و سپس افزود:
من از مرگ، باکی ندارم. مرگ، راحتترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ در راه عزت، زندگی جاودانه است و زندگانی ذلتبار، مرگ بیحیات است. مرا از مرگ میترسانی؟ چه گمان باطلی! همتم بالاتر از این است که از ترس مرگ، ظلم را تحمل کنم. بیش از این نمیتوانید که مرا بکشید. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولی شما با کشتنم نمیتوانید شکوه و عزت و شرف مرا از بین ببرید. چه هراسی از مرگ؟ (11)
این روحیه عزتمند، در فرزندان و برادران و یارانش نیز بود. رد کردن اماننامه ابن زیاد، از سوی عباس بن علی و برادرانش نمونه آن بود. اگر امان او را میپذیرفتند، ممکن بود جان سالم به در برند، ولی عمری ذلت رها کردن امام و منت اماننامه عبیدالله بن زیاد را همراه داشتند. نماد عزتشان نپذیرفتن امان بود، آن هم با شدیدترین و صریحترین وضع ممکن: مرگتت باد ای شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. ای دشمن خدا، میگویی که گردن به اطاعت طغیان و ستم بنهیم و از یاری برادرمان حسین علیهالسلام دست برداریم؟ (12)
ستمپذیری و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدی و زیر بار منت دو نان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران، همه و همه از ذلت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه میگیرد.
حضرت علی اکبر علیهالسلام نیز همین روحیه را داشت. در رجزی که در میدان نبرد میخواند، ضمن معرفی خود و یادآوری پیوندش با پیامبر خدا، از حکومت ناپاکزاده بر مسلمانان انتقاد کرد و فرمود: به خدا سوگند، چنین کسی حاکم ما نخواهد بود: «تَاللهِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیِّ» (13) و تن سپردن به حکومت آنان را ننگ برای عترت رسول خدا دانست.
خاندان حضرت سیدالشهدا علیهالسلام نیز، عزت آل الله را پس از عاشورا، هر چند در قالب اسارت، حفظ کردند و کمترین حرف یا عکسالعمل یا موضعگیری که نشان دهنده ذلت و خواری آن دودمان باشد، از خود نشان ندادند. خطبههای امام سجاد علیهالسلام و حضرت زینب و سکینه و ... همه شاهدی بر عزت آنان بود. حضرت زینب علیهاالسلام سخنان تحقیرآمیز ابن زیاد را در کوفه، با عزت و سربلندی پاسخی دندانشکن داد. و گستاخیهای یزید، در کاخ شام را نیز بیجواب نگذاشت و در خطبه بلیغی که در کاخ یزید خواند، او را به محاکمه کشید و با گفتن این سخن که «ای یزید، خیال کردهای با اسیر کردن ما و به این سوی و آن سوی کشیدنمان خفیف و خوار میشویم و تو کرامت و عزت مییابی؟... به خدا سوگند، نه یاد ما محو میشود و وحی ما میمیرد و نه ننگ این جنایت از دامان تو زدوده خواهد شد...» (14) به یزید و حکومت او فهماند که در ذلیلترین و رسواترین حالتند و جنایتهاشان ذرهای از شکوه و عزت و کرامت خاندان وحی نکاسته است.