بنیانگذار نهضت فرهنگى شیعه
بنابر آنچه به اختصار بیان شد, میتوان گفت: امام باقر (علیهالسلام) بنیانگذار حوزهى علمیهى شیعه و نهضت فکرى و انقلاب فرهنگى تشیع میباشد. [33]
برپایى کلاسهاى درس و تبیین احکام و معارف ناب اهل بیت (علیهمالسلام) در مسجد مدینه سبب شد تا در اثر آن صدها تن از شیفتگان علم و معرفت را همچون پروانه بر گرد شمع وجودش جمع گردد.
برگزارى مناظرات علمى مختلف، پاسخ گویى به شبهات دینی، تبیین مسایل کلامى و معارف اصول دین، آوازه حضرت را نه تنها در حجاز بلکه در سایر بلاد اسلامى بلند کرد و موجب شد تا نخبگان آن سرزمین ها براى کسب فیض و آشنایى با فقه اصیل و علوم ناب نبوى (علیهمالسلام) حتى از عراق و خراسان به محضر امام (علیهالسلام)، شرف یاب شوند و خاضعانه در مقابل حضرت زانوى شاگردى بزنند.
تا جایى که عبدالله بن عطاء مکى میگفت: «ما رأیت العلماء عند احد قط منهم عند ابى جعفر ولقد رأیت الحکم بن عتیبه مع جلالته فى القوم بین یدیه کأنّه صبى بین یدى معلمه؛ علما را در محضر هیچ کس کوچکتر از محضر ابو جعفر ندیدم. حکم بن عتیبه با تمام عظمت علمیاش در میان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزى در مقابل معلم خود به نظر میرسید.»[34]
امام باقر (علیهالسلام) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن مجید استناد مینمود و میفرمود: « هر مطلبى گفتم، از من بپرسید که در کجاى قرآن است تا آیهى مربوط به آن موضوع را معرفى کنم.» [35]
مناظرات امام, جرعهاى از زلال علم اهل بیت (علیهمالسلام)
امام محمد باقر (علیهالسلام) علاوه بر انجام وظایف هدایت و امامت، از بازگوکردن حقایق حتى در مقابل طاغوت زمان خویش و مناظره با آنان کوتاهى نمیکرد و در مناظرات و جلسات مختلف حقانیت شیعه و اصول اعتقادى خود را با قاطعیت بر همگان روشن میساختند.
مناظرات حضرت با هشام بن عبدالملک، طاووس یمانی, (از شخصیتهاى برجسته عصر امام سجاد (علیه السلام) ) قتاده فقیه اهل بصره، عبدالله بن نافع و نافع بن ازرق گوشهاى از مباحثات و گفتگوهاى آن بزرگوار با مخالفان و معاندان میباشد؛ در این مجال کوتاه به بیان چند نمونه از این مناظرات میپردازیم:
مناظره با هشام بن عبدالملک
هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموی) در مراسم حج شرکت کرد، وقتى که همراه ملازم آزاد شدهاش به نام «سالم» وارد مسجدالحرام گردید، دید امام باقر (علیهالسلام) در گوشهاى از مسجد نشسته (و مردم در اطراف او براى سؤال به گردش آمدهاند)
سالم به هشام گفت: « این شخص، محمد بن على (امام باقر (علیه السلام) ) است.»
هشام پرسید: همان کسى که مردم کوفه شیفتهى او شدهاند؟
سالم پاسخ داد: آری.
هشام گفت: نزد او برو و به او بگو امیرمؤمنان (هشام) میپرسد در روز قیامت، مردم تا آن هنگام که از حساب خدا فارغ گردند، چه میخورند و مینوشند؟
سالم نزد امام باقر (علیهالسلام) آمد و همین سؤال را از جانب هشام، مطرح کرد.
امام باقر (علیهالسلام) در پاسخ فرمودند: مردم در روى زمین محشور میشوند آن زمین همانند گردهى نانى است و چشمههایى از آب در آن وجود دارد،از آنها میخورند و مینوشند.
هشام وقتى که این جمله را شنید، پیش خود پنداشت که بر امام چیره شده است، به سالم گفت: « نزد او برو و بگو: آنها آن چنان در قیامت و به بلا و غوغاى محشر مشغولند که خوردن و آشامیدن را فراموش خواهند کرد.»
سالم همین سؤال را از امام (علیهالسلام) نمود، امام (علیهالسلام) فرمودند:
اگر چنین باشد، لازم میشد که آنها که در میان آتش دوزخ هستند، مشغولتر و فراموشکارتر گردند و اصلاً به یاد خوردن و نوشیدن نیفتند، با اینکه خداوند در قرآن از قول دوزخیان میگوید که به بهشتیان میگویند:
« أَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ؛ مقدارى آب یا از آنچه خدا به شما روزى داده به ما ببخشید.[36]
بنابراین آنها در همان حال سخت، از خوردن و نوشیدن غافل نمیگردند.
هشام وقتى که این پاسخ را شنید، درمانده شد و دیگر سؤال نکرد. [37]
مناظره با قتاده، فقیه اهل بصره
ابوحمزه ثمالى میگوید: در مسجد النبى (صلى الله علیه و آله) نشسته بودم، ناگاه مردى وارد شد و سلام کرد و به من گفت: « اى بندهى خدا! کیستی؟» گفتم: « از اهالى کوفه هستم، چه کار داری؟»
گفت: آیا ابو جعفر (امام باقر علیهالسلام) را میشناسی؟ به او گفتم: آری، چه کار داری؟
پاسخ داد: چهل سؤال آماده کردم تا از او بپرسم، اگر حق گفت بپذیرم و گرنه ترک کنم.
گفتم: آیا تو بین حق و باطل را شناختهای؟ در جواب گفت: آری.
گفتم:اگر حق و باطل را شناختهای، چه نیازى به امام باقر (علیهالسلام) داری؟ گفت: با شما کوفیان نمیتوان حرف زد.
در این هنگام ناگاه امام باقر (علیهالسلام) که اطرافش را گروهى از مردم خراسان و دیگران گرفته بود و از مسائل مناسک حج از حضرت میپرسیدند آمدند امام از نزد ما عبور کردند و در مکانى از مسجد نشستند، و آن مرد نیز در کنار امام باقر (علیهالسلام) نشست.
ابوحمزه میگوید: من هم نزدیک رفتم و در جایى نشتم تا صحبتهاى آنها را بشنوم. پس از آنکه امام (علیهالسلام) پاسخ مردم را داد، متوجه این مرد شد و فرمودند: « تو کیستی؟»
او عرض کرد: من قتادة بن دعامه از اهالى بصره هستم.
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: تو فقیه مردم بصره هستی؟ قتاده گفت: آری.
امام باقر (علیهالسلام) به او فرمودند: واى بر تو اى قتاده! خداوند متعال مخلوقاتى را آفرید که حجت و راهنماى مردم و نمونههاى عالى و استوار و برجسته از نظر علم هستند که از برگزیدگان خدا قبل از خلقت آسمانها و زمین، و از سایهنشینان جانب راست عرش میباشند. ( با بودن چنین افرادی، تو نباید در مسند فتوا تکیه بزنی.)
قتاده در این هنگام مدتى طولانى سکوت کرد و سپس گفت:
«من در کنار فقها و در محضر ابن عباس نشستهام، هیچگاه قلبم در حضور هیچ یک از آنها پر طپش نشده، آن گونه که اکنون در محضر شما پریشان و پر طپش شده است. »
امام باقر (علیهالسلام) خطاب به او کردند و فرمودند: واى بر تو! آیا میدانى در کجا نشستهای، تو در جایى نشستهاى که:
« فى بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والآصال ـ رجال لا تلهیهم تجارة و یا بیع عن ذکرالله و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة؛ این چراغ پر فروغ (معنویت) در خانههایى قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند ( تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)؛ خانههایى که نام خداوند در آنها برده میشود، و صبح و شام در آنها تسبیح او میگویندـ مردانى که نه تجارت و نه معاملهاى آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمیکند. [38]
تو در چنین مکانى نشستهاى و ما داراى چنین امتیازاتى هستیم.
قتاده با سرافکندگى گفت: سوگند به خدا راست گفتی، خداوند مرا فدایت گرداند، به خدا سوگند این خانهها خانههاى سنگى و گلى نیست؛ اینک سؤال من این است که پنیر چه حکمى دارد؟
امام باقر (علیهالسلام) با شنیدن این سؤال، لبخند زدند و سپس فرمودند: از همهى سوالهایت ( که چهل سؤال آماده کرده بودی) به همین یک سؤال بازگشتی؟
قتاده گفت: هنگامى که در نزد شما نشستم، همهى آنها از خاطرم رفت، اینک سؤالم این است که پنیر مایهاى که از مردار گرفته میشود، ( و با آن، پنیر درست میکنند) چه حکمى دارد؟
امام باقر (علیهالسلام) پاسخ دادند: استفاده از آن جایز است، زیرا ماده پنیر ،داراى خون و رگ و استخوان نیست، بلکه از میان غذاى هضم شده و خون، خارج میشود. پنیر مایه همانند تخم مرغى است که از شکم مرغ مرده بیرون میآید، آیا تو از این تخم مرغ میخوری؟
قتاده گفت: نه، نمیخورم و به کسى امر به خوردن نمیکنم.
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: چرا؟ قتاده جواب داد: زیرا از مردار خارج شده است.
امام باقر (علیهالسلام) از او پرسیدند: اگر از همین تخم مرغ ( در زیر پر مرغ مادر) جوجه خارج شود آیا خوردن گوشت آن جوجه را روا میدانی؟ قتاده گفت: آرى
پس امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: بنابراین خداوند چنین نیست که تخم مرغ را ( که از درون مردار بیرون آمده) بر تو حرام کند ولى جوجه را که از همان تخم مرغ بیرون آمده بر تو حلال نماید. پنیر مایه مانند همان تخم مرغ است. [39]
مناظرهاى دیگر
امام باقر (علیهالسلام) یکى از شاگردان به نام «ابوالجارود» را واسطه قرار داد تا مناظرهى زیر را با منکران پسر بودن حسین و حسین (علیهماالسلام) نسبت به پیامبر (صلى الله علیه و آله) انجام دهد.
ابوالجارود در محضر امام به ایشان گفتند: بنى امیه و پیروانشان اعتقاد به اینکه حسن و حسین (علیهما لسلام) پسران پیامبر (صلى الله علیه و آله) هستند، را انکار میکنند.
امام باقر (علیهالسلام) در پاسخ او گفتند: در ردّ آنها، چگونه با آنان مناظره کردی؟
ابوالجارود گفت: به آنها گفتم؛ خداوند در قرآن میفرماید:
« وَ مَن ذُرِیَتِهِ داوُد وَ سُلَیمان ... وَ زَکَرِیا وَ یَحیى وَ عیسى ...؛ و از دودمان ابراهیم،داود وسلیمان ... و زکریا و یحیى و عیسى و ... است. »[40]
عیسى (علیهالسلام) که پدر نداشت، خداوند از طریق مادرش مریم(علیهاالسلام)، او را از فرزندان ابراهیم دانسته است.
و نیز بر آنها دلیل آوردم به آیهى مباهله که خداوند میفرماید:
« قُل تَعالوُا ند ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم ...؛ بگو بیاید ما فرزندان خود را، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را, شما نیز زنان خود را دعوت به مباهله کنیم ... . [41]
پیامبر (صلى الله علیه و آله) طبق فرمان این آیه، حسن و حسین (علیهماالسلام) را به عنوان پسران خود براى مباهله با گروه مسیحى آورد.
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: آنها چه گفتند؟
ابوالجارود گفت: آنها گفتند: گاهى فرزند دختر، فرزند به حساب میآید ولى نه فرزند صلبى ( که از نسل او حساب شوند).
امام باقر (علیهالسلام) رو به ابوالجارود کردند و گفتند:اى ابوالجارود،سوگند به خدا آیهاى از قرآن میآورم که از آن فهمیده میشود که حسن و حسین (علیهماالسلام) فرزندان رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از صلب او بودند،و جز کافر کسى قدرت انکار آن را ندارد.
ابوالجارود با شگفتى گفت: آن آیه کدام است؟
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: در قرآن میخوانیم:
« حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ ـ ... ـ َحَلاَئِلُ أَبْنَائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلاَبِکُمْ ؛حرام شده است بر شما مادرانتان؛ دخترانتان و خواهران ... و همچنین همسرهاى پسرانتان که از صلب (نسل) شما هستند. [42]
اى ابوالجارود از منکران بپرس، آیا ازدواج رسول خدا (صلى الله علیه و آله) با همسران حسن و حسین (علیهماالسلام) جایز است؟ اگر در پاسخ گفتند: آری، دروغ میگویند، و اگر گفتند: جایز نیست، ثابت میشود که سوگند به خدا حسن و حسین (علیهماالسلام) پسران صلبى پیامبرند، و همسران آنها بر آن حضرت حرام نبودند مگر به خاطر پیوند صلبى حسن و حسین (علیهمالسلام) که با پیامبر (صلى الله علیه و آله) دارند. [43]
امام باقر علیهالسلام در شام
یکى از حوادث مهم زندگى پر افتخار پیشواى پنجم، مسافرت آن حضرت به شام میباشد.
هشام بن عبدالملک، که یکى از خلفاى معاصر امام باقر (علیهالسلام) بود، همیشه از محبوبیت و موقعیت فوق العادهى امام باقر بیمناک بود و چون میدانست پیروان پیشواى پنجم، آن حضرت را امام میدانند، همواره تلاش میکرد مانع گسترش نفوذ معنوى و افزایش پیروان آن حضرت گردد.
در یکى از سالها که امام باقر (علیهالسلام) همراه فرزند گرامى خود «جعفر بن محمد(علیهماالسلام)» به زیارت خانه خدا مشرف بود، هشام نیز عازم حج شد. در ایام حج، حضرت صادق (علیهالسلام) در مجمعى از مسلمانان سخنانى در فضلیت و امامت اهل بیت (علیهمالسلام) بیان فرمود که بلافاصله توسط مأموران به گوش هشام رسید. هشام، که پیوسته وجود امام باقر (علیهالسلام) را خطرى براى حکومت خود تلقى میکرد، از این سخن بشدت تکان خود،ولى ـ شاید بنا به ملاحظاتى ـ در اثناى مراسم حج متعرض امام (علیهالسلام) و فرزند آن حضرت نشد، لکن به محض آنکه به پایتخت خود (دمشق) بازگشت به حاکم مدینه دستور داد امام باقر (علیهالسلام) و فرزندش جعفر بن محمد را روانهى زندان شام کند.
امام ناگزیر همراه فرزند ارجمند خود مدینه را ترک گفته وارد دمشق شد. هشام براى اینکه عظمت ظاهرى خود را به رخ امام بکشد، و ضمناً به خیال خود از مقام آن حضرت بکاهد، سه روز اجازهى ملاقات نداد! شاید هم در این سه رز در این فکر بود که چگونه با امام (علیهالسلام) روبرو شود و چه طرحى بریزد که از موقعیت و مقام امام (علیهالسلام) در انظار مردم کاسته شود؟
مسابقه تیراندازى
اگر دربار حکومت هشام کانون پرورش علما و دانشمندان و مجمع سخدانان بود امکان داشت دانشمندان برجسته دعوت نموده مجلس بحث و مناظره تشکیل بدهد؛ ولى از آنجا که دربار خلافت اغلب زمامداران اموى ـ و از آن جمله هشام ـ از وجود چنین دانشمندانى خالى بود و شعرا و داستانسرایان ، هشام به خوبى میدانست اگر از راه مبارزهى علمى وارد شود هیچ یک از درباریان او از عهدهى مناظره با امام (علیهالسلام) بر نخواهد آمد و از این جهت تصمیم گرفت از راه دیگر وارد شود که به نظرش پیروزى او مسلم بود.
بنابراین تصمیم گرفت یک مسابقهى تیر اندازى ترتیب داده و امام (علیهالسلام) را در آن مسابقه شرکت بدهد تا بلکه به واسطهى شکست در مسابقه، امام در نظر مردم کوچک جلوه کند.
به همین جهت پیش از ورود امام (علیهالسلام) به قصر خلافت، عدهاى از درباریان را واداشت نشانهاى نصب کرده مشغول تیراندازى گردند. امام باقر (علیهالسلام) وارد مجلس شد و اندکى نشست.
ناگهان هشام رو به حضرت (علیهالسلام) کرد و چنین گفت: آیا مایلید در مسابقهى تیر اندازى شرکت نمایید؟ حضرت فرمود: من دیگر پیر شدهام و وقت تیراندازیم گذشته است، مرا معذور دار. هشام که خیال میکرد فرصت خوبى به دست آورده و امام باقر (علیهالسلام) را در دو قدمى شکست قرار داده است، اصرار و پافشارى کرد و وى را سوگند داد و همزمان، به یکى از بزرگان بنى امیه اشاره کرد که تیر و کمان خود را به آن حضرت بدهد.
حضرت باقرالعلوم (علیهالسلام) دست برد و کمان را گرفت و تیرى در چله نهاد و نشانهگیرى کرد و تیر را درست به قلب هدف زد! آنگاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد واین بار تیر در چوبهى تیر قبلى نشست و آن را شکافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب نه تیر پرتاب نمود که هرکدام به چوبهى قبلى خورد!
این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدت تحت تأثیر قرار داده و اعجاب و تحسین همه را برانگیخت. هشام که حسابهایش غلط از آب درآمده و نقشهاش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بى اختیار گفت: آفرین بر تو اى ابا جعفر! تو سرآمد تیراندازان عرب و عجم هستی، چگونه میگفتى پیر شدهام؟ آنگاه سر به زیر افکند و لحظهاى به فکر فرو رفت.
سپس امام باقر (علیهالسلام) و فرزند عالیقدرش را در جایگاه مخصوص کنار خود جاى داد و فوق العاده تجلیل و احترام کرد و روبه حضرت کرده و گفت: قریش از پرتو وجود تو, شایستهى سرورى بر عرب و عجم است، این تیر اندازى را چه کسى به تو یاد داده است و در چه مدتى آن را فراگرفتهای؟ امام محمد باقر (علیهالسلام) فرمودند: میدانى که اهل مدینه به این کار عادت دارند،من نیز در ایام جوانى مدتى به این کار سرگرم بودم ولى بعد آن را رها کردم، امروز چون تو اصرار کردى ناگزیر پذیرفتم.
هشام گفت: آیا جعفر (حضرت امام صادق علیهالسلام) نیز مانند تو در تیراندازى مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، «اکمال دین» و «اتمام نعمت» را که در آیهى « الیوم اکملت لکم دینکم» آمده است (امامت و ولایت) از یکدیگر به ارث میبریم و هرگز زمین از چنین افرادى (حجت) خالى نمیماند. [44]
برای دیدن به (قسمت4)بروید.