داستانهایی از دشمنان اهل بیت (ع ) نصیحت معاویه به یزید ابن ابى حثیمه نقل مى کند: از بزرگان و سالخوردگان مدینه که با هم صحبت مى کردند، شنیدم که ، مى گفتند: وقتى معاویه به حال احتضار افتاد، یزید را خواست و به او گفت : هر گاه مردم مدینه بر تو شورش کردند، مسلم بن عقبه را که هوادارى او را من تصدیق مى کنم ، حاکم آنجا قرار ده . هنگامى که یزید والى شد، عبدالله بن حنطله با گروهى پیش یزید رفتند و او به آنها خیلى احترام گذاشت . لکن در بر برگشت پیش یزید، مردم را بر علیه یزید تحریک کردند و عیب هاى یزید را براى مردم بازگو کردند و دعوت کردند که مردم ، یزید را از مقامش خلع کنند و مردم همه موافقت نمودند. پس یزید به نصیحت پدرش عمل کرد و مسلم بن عقبه را با تمام تجهیزات روانه مدینه کرد.(???) اظهار شادى معاویه در شهادت امام حسن علیه السلام ابن قتیبه مى گوید: حسن بن على علیه السلام که بیمار شد همان بیمار که منجر به شهادتش شد حاکم مدینه در ضمن نامه اى شکایت حسن بن على علیه السلام را به معاویه مطرح کرد. معاویه در جواب نوشت : هر گاه توانائى دارى که حتى یک روز بر من نگذرد که خبر وفات او را بشنوم ، این کار را بکن . و پیوسته حال امام را گزارش مى داد و چون خبر درگذشت امام حسن علیه السلام را به معاویه داد، معاویه اظهار شادى و مسرت کرد و او و همه اطرافیانش به سجده افتادند. این خبر به عبدالله بن عباس ، که در آن هنگام در شام بود، رسید، به حضور معاویه رسید. همین که نشست ، معاویه گفت : اى ابن عباس ! آیا حسن بن على علیه السلام از دنیا نرفته است ؟ گفت : بلى ، انا لله و انا الیه راجعون و دو بار تکرار کرد و گفت : خبر آن سرور و شادى که اظهار داشته اى به من رسید، به خدا سوگند، جسد او جلو قبر تو را نگرفت و کمى اجل او در عمر تو اضافه نکرد. او در حالى که مرد که بهتر از تو بود. ما در مصیبت او داغدیده ایم همانگونه که پیش از این در مصیبت جدش رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ماتم زده بودیم . خدا این مصیبت را بر ما جبران کرد و بجاى او بهترین جانشین را معین فرمود. آنگاه ابن عباس فریاد کشید و گریه کرد.(???) جنایت معاویه علیه شیعیان در سال ?? (ه ق )، ((بسر)) که از پیروان معاویه بود و با او در جنگ صفین شرکت داشت ، ماءموریت یافت که وارد مدینه شود و براى معاویه بیعت بگیرد.
من همان زائری که می دانی
بیقرار از تب پریشانی
عابر کوچه های دلتنگی
خسته از روزهای حیرانی
مقدمة
بسم اللَّه الرحمن الرحیم چهل حدیث یکى دیگر از آثار ضمیر فیض پذیر عارف و عالم ربّانى، حضرت امام خمینى سلام اللَّه علیه، است. معظم له این کتاب را در شرح و بیان چهل حدیث از احادیث موروث از معصومان نگاشتهاند. سنت «اربعین» نویسى از قدیم الایام در میان علماى دین معمول بوده است، و حضرت امام نیز براى مسلوک داشتن سنت سلف بر عهده گرفته بودند که کتابى در این زمینه تصنیف کنند. مطاوى کتاب همه در تفحص از حقیقت اخبارى از پیشوایان معصوم دین و سرشار از تذکرات اخلاقى و نکات عرفانى و حکمى است.
روزنامه کیهان وصیتنامه رهبر معظم انقلاب در سال 1342 را به نقل از دفتر نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای منتشر کرده است.
متن این وصیت نامه زیبا، صمیمی و خواندنی به شرح زیر است:
ازآنجا که ما در شرایط بحرانی و غیرعادی به سر می بردیم و هر لحظه ممکن بود خطری برای ما پیش بیاید، فردای آن روز نشستم و وصیت نامه خود را نوشتم. تا چند هفته پیش، از این وصیت نامه خبری نداشتم، لیکن آقاسیدجعفر آن را برایم آوردند و گفتند که پسرشان در لابلای کاغذهای قدیمی پیدا کرده است. این اصل وصیت نامه است که در بالای آن نوشته ام:
«وصیت نامه سیدعلی خامنه ای مرقومه لیله یکشنبه 27شوال 1382» (فروردین 1342 شمسی) یعنی فردا شب حادثه مدرسه فیضیه نوشته ام. متن وصیت نامه این است:
ادامه مطلب
مه برج ایمان، علی ابن موسی
در دُرج امکان، علی ابن موسی
سپهر امامت، محیط کرامت
یم جود و احسان، علی ابن موسی
به آدم دهی دَم، به موسی دهی یَد
به عیسی دهی جان، علی ابن موسی
ولای تو باشد کمال ولایت
میان امامان، علی ابن موسی
تویی قدر و کوثر، تویی نور و فرقان
تویی آل عمران، علی ابن موسی
وجود تو ای جانِ جان، جانِ جان است
در آغوش ایران علی ابن موسی
به چشم تو نازم کز آن شیرِ پرده
شود شیرِ غرّان، علی ابن موسی
عجب نیست ناز ار کند مور راهت
به تخت سلیمان، علی ابن موسی
سُم آهویی را که ضامن شدی تو
زند بوسه رضوان، علی ابن موسی
بُوَد شیعه را در کمالِ تشیع
ولای تو میزان علی ابن موسی
سزد جن و انس و ملک بر تو گرید
چو دعبل ثنا خوان، علی ابن موسی
عجب نیست کز رأفت و رحمت تو
بَرَد بهره شیطان، علی ابن موسی
دل مرده گردد به خاک تو زنده
چو باغ از بهاران، علی ابن موسی
غباری که روی ضریحت نشیند
شفا خیزد از آن، علی ابن موسی
شود با نسیم بهشتِ حریمت
جهنم گلستان، علی ابن موسی
سزد انبیا در طواف مزارت
بخوانند قرآن، علی ابن موسی
دهد قبّهات نور بر چشم گردون
چو مهر درخشان، علی ابن موسی
بَرَد در حریم تو دست توسّل
دوصد پور عمران، علی ابن موسی
تو نوحیّ و ایران چو کشتی، چه بیمش
ز امواج طوفان، علی ابن موسی
کند جن و انس و ملک درد خود را
به خاک تو درمان، علی ابن موسی
همه آفرینش بود سفرهی تو
همه خلق مهمان، علی ابن موسی
تو شاه جهانی خوانند خَلقت
غریب خراسان، علی ابن موسی
تو در قصر مأمون شب و روز بودی
چو یوسف به زندان، علی ابن موسی
لبت بود خندان، دلت بود گریان
غمت بود پنهان، علی ابن موسی
به غمهای ناگفتهات باد جاری
سرشکم به دامان، علی ابن موسی
تو را بارها، بارها کشت مامون
به رنج فراوان، علی ابن موسی
نباید که با هیفده خواهر آخر
تو تنها دهی جان، علی ابن موسی
تو مسموم گشتی، دگر جسم پاکت
نشد سنگ باران، علی ابن موسی
تو دیگر جوادت نشد اِرباً اِربا
ز شمشیرِ بُرّان، علی ابن موسی
تو دستِ جدا گشته از تن ندیدی
به خاک بیابان، علی ابن موسی
تو شش ماهه طفلت در آغوش گرمت
نشد تشنه قربان، علی ابن موسی
دریغا، دریغا که با آل عصمت
شکستند پیمان، علی ابن موسی
به میثم نگاهی، که با خود ندارد
به جز کوه عصیان، علی ابن موسی
سخن به مدح تو باید فصیح و کامل گفت
هم از شکوه مقامت ، هم از فضائل گفت
شبیه صائبِ صاحب سخن قصیده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بیدل گفت
نه چند مثنوی و قطعه و غزل ، باید
که شرح قصة حسن تو در رسائل گفت
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفره ی دستش کریم بود
خورشید بود و ماه از او نور میگرفت
تا بود ، آسمان و زمین را رحیم بود
سر می کشید خانه به خانه محله را
مقایسه میان کار ابراهیم-ع-و رسول اکرم-ع- و کار ملکه انگلستان و کوروش
شما مقایسهای کنید میان کار ابراهیم و همچنین کار رسول اکرم [ از یک طرف کار ملکه یا پادشاه انگلستان از طرف دیگر.] پیغمبر اکرم پس از فتح مکه، به عنوان آزادی عقیده بتها را باقی نگذاشت زیرا این بتها سمبل اسارت فکری مردماند.
صدها سال بود که فکر این مردم اسیر این بتهای چوبی و فلزی بود که به خانه کعبه آویخته بودند. تمام اینها را در هم ریخت و واقعا مردم را آزاد کرد.
حال شما بیایید این را مقایسه کنید [با این که] ملکه یا پادشاه انگلستان در چند سال پیش در سفری که به هندوستان رفته بود وقتی که میخواست به تماشای یک بتخانه برود، مردم وقتی میخواستند داخل صحن آن بتخانه شوند کفشهایشان را میکَندند، او هنوز به صحن نرسیده کفشهایش را به احترام کَند و بعد، از همه آن بتپرستها مؤدبتر در مقابل بتها ایستاد. یک عده هم گفتند ببینید! ملت روشنفکر چقدر به عقاید مردم احترام میگزارد! نمیدانند که این نیرنگ استعمار است.
استعمار میبیند که همین بتخانه است که هند را به زنجیر کشیده و رام استعمارگر کرده. آن، احترام به آزادی نیست، خدمت به استعمار است. ملت هند اگر از زیر بار این خرافات بیرون بیاید باج به انگلیسها نمیدهد.
یا در گذشته میگفتند ببینید کوروش چقدر مرد بزرگِ بزرگواری بوده! که وقتی به بابِل رفت و آنجا را فتح کرد تمام بتخانهها را محترم شمرد. این کار از نظر یک فاتح که سیاست استعمارگری دارد و میخواهد مردم را بفریبد توجیه میشود ولی از نظر بشریت چطور؟
آیا خود جناب کوروش به آن بتها اعتقاد داشت؟ نه.
کوروش چه فکر میکرد؟
آیا میگفت این اعتقاد، این مردم را بدبخت کرده یا نه؟ بله.ولی در عین حال دست به ترکیب آنها نزد.
چرا؟ چون میخواست که آنها در زنجیر بمانند. و لذا این نامش خدمت نیست.
فرق آزادی عقیده و آزادی تفکر
فرق است میان آزادی عقیده و آزادی تفکر.
تفکر: یعنی همان استعداد انسانی بشر که میتواند در مسائل، علمی و منطقی بیندیشد. این استعداد حتما باید آزاد باشد. پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است.
اما عقیده: میدانیم هر عقیدهای ناشی از تفکر نیست. بسیاری از عقاید بشر ناشی از یک سلسله عادتها، تقلیدها و تعصبهاست نه این که چون فکر کرده این عقیده را گرفته است بلکه چون عادت کرده، به این عقیده چسبیده است. ادامه مطلب...
نماز شب، نشان عشق و محبّت انسان به آفریدگار است و این علاقه، انسان را از خواب جدا میکند و به راز و نیاز نیمه شب با محبوب وامیدارد.
اهمیت شب و حرکت الهی و سیر معنوی آن، بر هیچ عاشق دلخستهای که ندای معبود را به گوش جان شنیده است، پوشیده نیست. شب، رمز و راز عجیبی دارد، اگر چه تاریک و خاموش است، اما برای اهل دل سپیدی و نورانیت خاصی دارد، چه بسیار برکات الهی که در شب نازل شده است؛
خداوند رحمان قرآن را در شب نازل کرد: إِنّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْر (سوره قدر،1) و رسول اعظمش را شبانگاه به معراج مشرف نمود: سُبْحَانَ الَّذِی أَسْریَ بِعَبْدِهِ لَیلاً … .(سوره اسراء،1) و ضیافت و مهمانی حضرت موسی(علیه السلام) در محضر خداوند در شب به وقوع پیوست: وَ وَاعَدْنَا مُوسیَ ثَلاَثِینَ لَیلَةً… (سوره اعراف،142)
کلمه لیل (شب) و مشتقات آن مثل: (لیلة، لیلاً، لیلها، لیال، و غیره) حدود نود بار در قرآن آمده است که این همه، نشان از اهمیت و ارزشگذاری قرآن برای شب دارد.
در دل شب، بهتر از هر وقت دیگری میشود، قرآن خواند، در حضور خدا فروتنی نمود، اعمال خویش را محاسبه کرد و تصمیم قاطعانه برای جبران بدکاریها و کمکاریهای گذشته گرفت.
اهمیت ساعات سحر و صبح در حدی است که خداوند متعال به آن سوگند یاد کرده استو میکند:
«وَ الصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ؛ سوگند به صبح هنگامی که آشکار میشود.»(سوره مدثر،34)
«وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ؛ سوگند به صبح، هنگامی که برمیدمد و روشنیاش در افق پدیدار میگردد.» (سوره تکویر، 18)
در میان ساعات شبانه روز، زیباترین و بهترین موقع برای «کسب فیض» و برقراری ارتباط با پروردگار وقت سحر است.
علمای بزرگ و صالحان، سعادت ابدی خود را مدیون عبادتها و شب زندهداریهای سحرگاهانشان میدانند، بر همین اساس، با اخلاص و فروتنی خاصی، شب هنگام، در پیشگاه خداوند به خواندن نماز و تلاوت قرآن و استغفار میپردازند خداوند در دو آیه از قرآن، کسانی را که سحرگاهان به استغفار میپردازند، مورد تمجید قرار میدهد.
1.الصّابِرِینَ وَ الصّادِقِینَ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاْسحَار. (سوره آل عمران،17)
2.وَ بِالاسْحَارِ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ؛ و در سحرگاهان، آمرزش گناهانشان را از خدا میخواستند.(سوره ذاریات، 18)
نماز شب توفیقی میخواهد که باید آن را هم از خداوند طلبید. انسان با تداوم به نماز شب و شب زندهداری و عبادتهای شبانه میتواند، به چنان مرتبهای از کمال و صفای نفس و قرب خدا برسد که جز حق نبیند، جز حق نشنود و جز حق نگوید.
منبع:
مجله بشارت، ش 63، بتول جمشیدیان .